در تاریخ رویداد نبرد دومه الجندل پنج نظر وجود دارد:
1- اواخر سال چهارم هجری
2- دو ماه و چهار روز پس از غزوه ذات الرقاع
3- پس از غزوه خندق و در سال پنجم هجری
4- ماه ربیع الاول سال پنجم هجری
5- سال ششم هجری
بنظر می رسد لشکرکشی به دومه الجندل چند بار رخ داده است یکی در اواخر سال چهارم یا اوایل سال پنجم و دیگری در سال ششم. آنچه در اینجا ذکر می شود مربوط به مرتبه اول -که در آن رسول الله (ص) شخصا حضور داشته است- می باشد.
نقل ماجرا
به پیامبر اکرم (ص) خبر رسید که: در بازار بزرگ دومه الجندل (شهری پایین بادیه شام و فوق جبال شمر) بازرگان محلی، برای تجاری که از آن شهر نبوده و برای تجارت به آنجا آمده اند مزاحمت ایجاد کرده و حق ایشان را ضایع می کنند و -اخیرا- عده ای از بیابانگردها نیز به این گروه پیوسته و تصمیم دارند به مرزهای مدینه حمله کنند. از طرف دیگر رسول الله (ص) در راستای برنامه تبلیغی خود، قصد داشت به مرزهای جنوب شام که تحت حکومت امپراطوری روم شرقی بود، نزدیک شود، از این روی در مشورت با اصحاب به حضرتش عرض شد: «دومه الجندل که شهرکی در دهانه شام و نزدیک روم شرقی است برای هدف شما مکان مناسبی بوده و اگر بدانجا نزدیک شده و مردمش را تحت فرمان خود درآوردید قیصر روم احساس خطر کرده و زمینه های لازم در جهت تبلیغ را بدست می آورید».
با اجتماع این دو دلیل، پیامبر اکرم (ص) تصمیم گرفت به سوی دومه الجندل لشکرکشی کند. به همین منظور پس از فرمان آماده باش به یارانش، سباع ابن عرفطه را بعنوان جایگزین خود در مدینه قرار داده و روز 25 ربیع الاول سال پنجم هجری در رأس یک سپاه هزار نفری از شهر خارج شد. در این لشکرکشی یک نفر راه بلد به نام مذکور از قبیله بنی عذره نیز حضور داشت که وقتی سپاه به نزدیکی دومه الجندل رسید با مشاهده قرائن موجود به پیامبر اکرم (ص) عرضه کرد: «ای رسول خدا (ص) گله آنها در همین نزدیکی ها مشغول چراست، شما همینجا توقف کنید تا من بروم و موقعیت آنها را شناسایی کنم». پیامبر (ص) موافقت کرده و مذکور به تفحص می پردازد. مدتی بعد رد گله شتر و گوسفندان دشمن را زده و موقعیت نسبی آنها را به پیامبر (ص) اطلاع می دهد. حضرت (ص) به نقطه شناسایی شده حمله می کند اما جز چند رأس گوسفند و چند نفر شتر و چوپانان آنها چیز دیگری نمی یابد. گله ها را تحت تصرف درآورده و چند تن از چوپانان را دستگیر می کند.
چوپانانی که گریخته اند خبر یورش سپاه اسلام را به اهل دومه الجندل رسانده و آنها را با شنیدن این خبر هر یک به ناحیه ای پناه می برند. وقتی سپاه اسلام به مرکز شهر و محل اصلی جندلیان می رسد، چون کسی در آنجا نیست بدون هیچ درگیری ای مستقر می شود و چند روزی در آنجا می ماند تا هر گونه خطر اجتماعی را دفع کند. در این چند روز، گروههای گشتی مختلفی به نقاط دور و نزدیک فرستاده می شوند تا احیانا خبری از دشمن بیاورند اما هیچ یک حتی به فردی از جندلیان برنمی خورد، فقط گروه محمدابن سلمه است که مردی جندلی را دیده و اسیرش می کند. زمانیکه او را نزد رسول الله (ص) می آورند، حضرت (ص) از وی راجع به مردم آنجا سوال می کند -که کجا رفته و چه شده اند؟- او در جواب می گوید: «دیروز وقتی شنیدند شما رمه های آنها را گرفته اید، فرار کردند». پیامبر چند روز دیگر در دومه الجندل مانده و ظرف این مدت اسیر مذکور را به اسلام دعوت می کند و او مسلمان می شود. و نهایتا سپاه اسلام در ماه ربیع الآخر به سمت مدینه حرکت کرده و بیستم آن ماه به مدینه می رسد.
جنگ تاریخ اسلام پیامبر اکرم حوادث تاریخی سیره نبوی زندگینامه