انس بن مالک گوید که رسول خدا (ص) فرستاد با ابوبکر سوره برائت را برای مردم مکه، سپس او را خواست و فرمود: «سزاوار نیست که این را برساند مگر مردی از اهل من.» پس علی (ع) را طلبید و آن را به او داد. و در لفظ دیگری برای احمد؛ به درستی که رسول خدا (ص) برانگیخت ابوبکر صدیق را با سوره برائت پس چون بذی الحلیفه رسید فرمود: «نباید این را تبلیغ کند مگر من یا مردی از خاندان من.» پس آن را با علی (ع) فرستاد.
طریق حدیث: تمام راویانش صحیح و مورد اعتماد و وثوقند آن را احمد در مسندش ج 3 ص 212، 283 نقل کرده و ترمذی در جامعه ج 2 ص 135 طبع هند و نسائی در خصائصش ص 20 و ابن کثیر در تاریخش ج 5 ص 38، از ترمذی و احمد در تفسیرش ج 2 ص 333، و خوارزمی در مناقب ص 99 و قسطلانی در شرح صحیح بخاری ج 7 ص 136، و ابن حجر در شرح صحیح ج 8 ص 256 و عینی در شرح صحیح ج 8 ص 637 و ابن طلحه در مطالب السئول ص 17 و سیوطی در الدرالمنثور ج 3 ص 209 نقل از ابن ابی شیبه و احمد و ترمذی و ابی الشیخ و ابن مردویه و در کنزالعمال ج 1 ص 249، از ابن ابی شیبه و زرقانی در شرح المواهب ج 3 ص 91 و شوکانی در تفسیرش ج 2 ص 319 نقل از کسی که سیوطی در الدرالمنثور از او نقل کرده و آلوسی در تفسیرش ج 3 ص 268 نقل از احمد و ترمذی و ابی الشیخ و صاحب المنار در تفسیرش ج 10 ص 157.
ابوسعید خدری گوید: رسول خدا (ص) ابوبکر را فرستاد که از طرف او برائت را برساند پس چون او را روانه کرد علی رضی الله عنه را فرستاد و گفت: «ای علی نباید برساند از من مگر خودم یا تو.» پس او را بر ناقه و شتر غضباء خود سوار کرد و روانه نمود، پس علی (ع) رفت تا به ابی بکر... ملحق شد و برائت را از او گرفت، پس ابوبکر آمد خدمت پیامبر (ص) در حالی که از این موضوع ترسی بر او راه یافته بود که شاید برای او آیه ای نازل شده باشد پس چون رسید نزد آن حضرت گفت: «چیست مرا یا رسول الله؟» فرمود: «خیر است تو برادر من و یار منی در غار و تو با منی بر حوض جز اینکه نباید تبلیغ کند از من غیر من یا مردی از من.» نقل کرده آن را ابن حبان و ابن مردویه چنانچه در الدرالمنثور سیوطی ج 3 ص 209 و روح المعانی آلوسی ج 3 ص 268 و در طبع منیریه ج 1 ص 40 و ابن حجر اشاره کرده به آن در فتح الباری ج 8 ص 256 از طریق عمرو بن عطیه از پدرش از ابی سعید. ابورافع گوید: رسول خدا (ص) فرستاد ابوبکر را به سوره برائت به سوی موسم حج، پس جبرئیل (ع) آمد و گفت که «نباید هرگز برساند از تو مگر خودت یا مردی از تو.» پس برانگیخت علی رضی الله عنه را در پی او تا آنکه بین مکه و مدینه به او رسید و آن را از او گرفت و در موسم برای مردم قرائت نمود. ابن مردویه و طبرانی نقل کرده آن را به اسنادشان چنانچه در الدرالمنثور سیوطی ج 3 ص 210 و فتح الباری ابن حجر ج 8 ص 256 یاد شده است.
سعد بن ابی وقاص گوید: رسول خدا (ص) ابوبکر را فرستاد به سوره برائت تا آنکه در بعضی از راه علی رضی الله عنه را فرستاد پس آن را از او گرفت سپس رفت با آن به سوی مکه، پس ابوبکر در خاطر خود چیزی دید، پس رسول خدا (ص) فرمود: «نباید برساند از من مگر خودم یا مردی از من.» خصایص نسائی ص 20، الدرالمنثور ج 3 ص 209 نقل از ابن مردویه، تفسیر شوکانی ج 2 ص 319 و ابن حجر در فتح الباری ج 8 ص 255 به آن اشاره نموده است.
حدیث دیگر از سعد: ابن عساکر نقل کرده به اسنادش از حرث بن مالک گوید: آمدم به مکه پس ملاقات کردم سعد بن ابی وقاص را و گفتم: «آیا برای علی (ع) منقبتی شنیده ای؟» گفت: «برای او گواهی می دهم چهار فضیلت را که اگر یکی از آنها برای من بود محبوب تر بود نزد من از دنیا که در آن مانند نوح (دو هزار و پانصد سال) زندگی کنم، به درستی که رسول خدا (ص) ابوبکر را فرستاد با برائت به سوی مشرکین قریش پس یک شبانه روز رفت سپس به علی (ع) فرمود: برو در پی ابوبکر و آن را از او بگیر و ابلاغ کن به مردم مکه و ابوبکر را به من برگردان، پس ابوبکر برگشت در حالی که گریه می کرد و گفت ای رسول خدا درباره من چیزی نازل شده، فرمود: نه مگر خیر اینکه نباید ادا کند از من مگر خودم یا مردی از من یا فرمود: از اهل بیت من.» تا پایان حدیث رجوع کن جزء اول ص 40.
ابوهریره گوید: «من با علی بن ابیطالب رضی الله عنه بودم وقتی که رسول خدا (ص) او را فرستاد پس فریاد زد به چهار موضوع تا آنکه صدایش چون شیهه اسب طنین انداز شد.» دارمی آن را در سنن خود ج 2 ص 237 نقل کرده و نسائی در سننش ج 5 ص 234 با اختصاری که مخل با مطلب نبوده چنانچه سیوطی آن را در شرح آن گفت و حدیث ابی هریره را بسیاری از حافظین نقل کرده اند جز آنکه دستهای هوی با آن بازی کرده و آماده ساخته برای یاوه سرایان و بیهوده گویان میدان باطل گوئی و دروغ سازی اطراف این حدیث سودمند. و حافظ محب الدین طبری در الریاض النضره ج 2 ص 173 و ذخایر العقبی ص 69، از طریق ابی حاتم از ابی سعید یا به ابی هریره نقل کرده گوید: رسول خدا (ص) فرستاد ابوبکر را پس چون به ضجنان رسید شنید صدای شتر علی (ع) را و شناخت آن را و آمد پیش او گفت «کار من چیست؟» گفت «خیر است به درستی که رسول خدا مرا فرستاد به عنوان برائت.» پس چون ما برگشتیم ابوبکر رفت نزد پیامبر (ص) و گفت: «ای رسول خدا چیست مرا؟» گفت: «خیر تو صاحب منی در غار جز اینکه نباید تبلیغ کند غیر من یا مردی از من یعنی علی (ع).»
عبدالله بن عمر ابن حجر عسقلانی یاد کرده در فتح الباری ج 8 ص 256 آنچه گذشت از امیرالمومنین از طریق ابی صالح سپس گفت: و از طریق عمری از نافع از ابن عمر همینطور.
حبشی بن جناده گوید: رسول خدا (ص) فرمود: «علی (ع) از من و من از اویم نمی رساند از من مگر خودم یا علی (ع).» حدیث صحیح است که راویانش تمامی مورد اعتمادند احمد بن حنبل به چهار طریق آن را در مسندش ج 4 ص 164 و 165 نقل کرده و ترمذی در صحیحش ج 2 ص 213 و آن را صحیح و حسن دانسته و نسائی در خصائص ص 20 و ابن ماجه قزوینی در سنن ج 1 ص 57 و بغوی در مصابیح ج 2 ص 275 و خطیب عمری در مشکاة ص 556 و فقیه ابن مغازلی در مناقب و گنجی در کفایه ص 557 و نووی در تهذیب الاسماء و اللغات و محب طبری در الریاض ج 2 ص 74 از حافظ سلفی و سبط بن جوزی در تذکره ص 23 و ذهبی در تذکره الحفاظ در ترجمه سوید بن سعید و ابن کثیر در تاریخش ج 7 ص 356 و سخاوی در المقاصد الحسنه و مناوی در کنوز الدقایق ص 92 و حموینی در باب هفتم از فرائد السمطین و جلال الدین سیوطی در جامع صغیر و در جمع الجوامع چنانچه در ترتیب آن ج 6 ص 153 و ابن حجر یاد کرده آن را در صواعق ص 73 و متقی هندی در کنزالعمال از یازده حافظ و بدخشانی در نزل الابرار ص 9 نقل از ابن ابی شیبه و احمد و ابن ماجه و ترمذی و بغوی و ابن ابی عاصم و نسائی و ابن قانع و طبرانی و ضیاء مقدسی و جارودی و فقیه شیخ بن عیدروس در العقد النبوی و امیر محمد صنعانی در الروضه الندیه و قندوزی در ینابیع الموده و شبلنجی در نور الابصار ص 78 و ابن حبان در اسعاف حاشیه نور الابصار ص 155.
امینی (قدس الله روحه القدسی) گوید: «این جمله روایت شده از حبشی بن جناده و عمران و ابی ذر غفاری از حدیث تبلیغ گرفته شده و آن قسمتی و جزئی از آنست چنانچه تصریح بر آن کرده صاحب لمعان و مرقاه و سندی حنفی در شرح سنن ابن ماجه ج 1 ص 57 و گفتند: پیامبر (ص) فرمود این جمله را برای بزرگداشت علی (ع) و عذرخواهی از ابی بکر...»
12- عمران بن حصین در حدیث مرفوعا گوید: فرمود: «علی (ع) از منست و منم از علی (ع) و نمی رساند از من مگر علی (ع).» ترمذی آن را نقل کرده و گفته حدیثی خوب و عجیب است در تذکره سبط ص 22 هم چنین است.
13- ابوذر غفاری مرفوعا گفته: «علی (ع) از من و من از علیم و نمی رساند مگر خودم یا علی (ع).» مطالب السئوال ص 18.
1- از ابی جعفر محمد بن علی امام باقر (ع) گوید چون سوره برائت بر رسول خدا (ص) نازل شد و ابوبکر مامور شده بود که برای مردم اقامه حج کند، به آن حضرت گفته شد: «ای رسول خدا سوره را با ابوبکر ارسال نمائید.» فرمودند: «نباید برساند از طرف من مگر مردی از خاندان من.» آنگاه علی بن ابیطالب رضوان الله علیه را فرا خوانده و به او گفت: برو با این حکایت از اوائل سوره برائت نقل کن و آنرا در روز عید قربان وقتی که مردم در منی اجتماع کردند و اعلان کن: «انه لا یدخل الجنه کافر؛ کافر داخل بهشت نمی شود.» «و لا یحج بعد العام مشرک؛ و بعد از امسال مشرکی حج نخواهد کرد.» «و ان لا یطوف بالیت عریان؛ و برهنه طواف خانه نباید کند.» «و من کان له عند رسول الله (ص) عهد فهو له الی مدته؛ و کسی که برای او نزد پیامبر (ص) پیمانیست آن برای او تا مدتش خواهد بود.» پس علی بن ابیطالب رضوان الله علیه بر ناقه عضباء رسول خدا (ص) سوار شد و بیرون رفت تا در راه به ابوبکر رسید و چون ابوبکر او را در راه دید، گفت: «امیری یا ماموری؟» فرمود: «بلکه مامورم.» آنگاه با هم رفتند پس ابوبکر برای مردم اقامه حج نمود و عرب در این سال بر منازلشان به همان روش جاهلیت حج می کردند تا آنکه روز قربان شد علی بن ابیطالب رضی الله عنه ایستاد و در میان مردم اعلان کرد آنچه را که رسول خدا (ص) به او فرمان داده بود....
2- روایت شده که ابوبکر چون در قسمتی از راه رسید جبرئیل (ع) فرود آمده و گفت: «ای محمد (ص) نباید رسالت تو را ابلاغ کند مگر مردی از تو.» پس علی (ع) را فرستاد و ابوبکر برگشت نزد رسول خدا (ص) و گفت: «ای رسول خدا آیا چیزی درباره من از آسمان نازل شده؟» فرمود: «بلی، پس تو برو برای موسم و علی (ع) آیات برائت را اعلان می کند.»
نظام الدین نیشابوری در تفسیر مطبوعش در حاشیه تفسیر طبری ج 1 ص 36 یاد کرده است.
3- از سدی روایت شده گوید: چون این آیات تا چهل آیه (از سوره برائت) نازل شد رسول خدا (ص) آن را با ابوبکر فرستاد و امر کرد او را بر حج پس چون روانه شد و به درخت ذی الحلیفه رسید علی (ع) را در پی او فرستاد و آنها را از او گرفت و ابوبکر برگشت به طرف پیامبر (ص) و گفت «ای رسول خدا پدر و مادرم به فدایت آیا درباره من چیزی نازل شده؟» گفت: «نه ولکن نباید تبلیغ کند از من غیر از خودم یا مردی از من، آیا تو راضی نیستی ای ابوبکر که در غار با من بودی و تو صاحب من بر حوضی.» گفت: «آری یا رسول الله.» پس ابوبکر حرکت کرد برای حج و علی (ع) اعلان نمود سوره برائت را....
4- بغوی مفسر در تفسیرش گوید: در حاشیه تفسیر خازن ج 3 ص 49 گوید: چون سال نهم شد و رسول خدا (ص) خواست حج کند، سپس گفت: مشرکین حاضر می شدند و برهنه طواف می کردند پس ابوبکر را در این سال امیر حاج فرستاد برای موسم که برای مردم اقامه حج کند و با او چهل آیه از اول برائت فرستاد تا در موسم برای مردم قرائت کند، سپس علی (ع) که خدا چهره اش را سرافراز کند فرستاد بر ناقه و شتر عضبائش تا آنکه اول سوره برائت را برای مردم بخواند و او را فرمان داد که در مکه و منی و عرفات اعلان کند: که ذمه خدا و پیامبر او از هر مشرکی بیزار و نباید برهنه ای طواف خانه کند، پس ابوبکر برگشت و گفت: «ای رسول خدا پدر و مادرم قربان شما آیا درباره من چیزی نازل شده است؟» گفت: «نه و لیکن برای کسی سزاوار نیست که این را تبلیغ کند مگر مردی از اهل من آیا خشنود نیستی که تو با من در غار باشی و به درستی که تو صاحب من بر حوضی.» گفت: «چرا ای رسول خدا.» پس ابوبکر رفت به عنوان امیر حاج و علی رضی الله عنه برای اینکه ابلاغ و اعلان برائت کند. و خبر از اتفاق صحابه پیشین می دهد بر این منقیت و فضیلت برای امیرالمومنین سوگند دادن آن حضرت (ع) به آن اصحاب شوراء را در آن روز به قول خودش: آیا در میان شما کسی هست که مورد اطمینان بر سوره برائت شده که برای او بگوید رسول خدا (ص)، به درستی که نباید برساند از من مگر خودم یا مردی از من غیر از من بوده، گفتند: نه. و ما در پیش حدیث سوگند دادن روز شوراء را در جزء اول ص 159 تا 163 یاد کردیم و اینکه این جمله یاد شده را ابن ابی الحدید صحیح و قسم دادن روز شوراء را از روایات مستفیضه نزدیک به تواتر دانسته است.
خلاصه از تداوم این احادیث تواتر معنوی یا اجمالی آن منقبت استفاده می شود برای وقوع اصل قضیه از پس گرفتن آیات را از ابی بکر و تشریف امیرالمومنین (ع) به تبلیغ آن و نازل شدن وحی صریح و روشن به اینکه نباید تبلیغ کند از آن حضرت (ص) مگر او یا مردی از او واجب نیست بر ما که خود را هلاک کنیم برای بعضی از خصوصیاتی که برخی از راویان و یا متون به تنهائی یاد کرده اند چونکه آنها آن اخبار را خبر واحد نمی کند و در این قصه اشاره است به اینکه کسی را که وحی روشن و صریح شایسته و صالح نمی داند برای تبلیغ و رسانیدن چند آیه ای از قرآن چگونه اطمینان و اعتماد می کند به او به تمام دین و تبلیغ همه احکام و مصالح.