همه پیامبران باید معجزه داشته باشند فقط به عنوان یک آیه و دلیل برای صحت مدعای خود که او از طرف خداست و همین مقدار کافی است ولی آیا پیغمبران عموما ملزمند که هر چه مردم تقاضا کردند آنها انجام دهند؟ اگر اینطور باشد می شوند مثل مارگیرها و جادوگرها!! مردم وقتی میلشان به تماشاگری می کشد می آیند و رو به او کرده می گویند آقا! اگر تو پیغمبری پس فلان کار را که ما می گوییم بکن!!! باز دسته دیگری... و همینطور.... اینکه مسخره بازی است. پیامبر آن مقدار معجزه می آورد که ثابت شود او از طرف خداست و همین که اتمام حجت شد دیگر هزار بار هم مردم تقاضای معجزه بکنند، می گوید اتمام حجت شد. من دیگر ملزم نیستم که معجزه بیاورم و به تعبیر دانشمندان پیغمبران ملزم نیستند به پیشنهادات مردم عمل کنند. یعنی اینطور نیست که اگر کسی بچه اش در خانه گریه می کرده برای ساکت کردن بچه او را بغل کند و به پیش پیغمبر بیاورد و بگوید ای پیغمبر خدا تو که می توانی معجزه کنی یک خورده معجزه کن این بچه سرش گرم شود! خیر معجزه دلیل است برای اینکه آن آدمی که طالب حقیقت است حقیقت را بفهمد و درک کند که این شخص فرستاده خداست و راستگوست و او موظف به عمل کردن است.
پیغمبران معامله گر نیستند، یعنی اینطور نیست که گروهی پیش پیغمبری بیایند و بگویند اگر می خواهی ما به تو ایمان بیاوریم این مقدار پول به ما بده!! در قرآن آیاتی وجود دارد که نشان می دهد کفار نه از روی حقیقت جویی بلکه به خاطر بهانه جویی و سوداگری درخواست معجزه از پیامبر می کردند و پیامبر هم در برابر چنین درخواست هایی که نه معقول بود و نه حقیقت جویانه تسلیم نمی شد و متأسفانه عده ای از مستشرقین و به تبع آنها برخی از نویسندگان اسلامی، همین آیات را دلیل بر معجزه نداشتن پیامبر دانسته اند. برخی از آیات نشان می دهد درخواست کفار برای معجزه برای رسیدن به حقیقت نبوده مانند آیات 90 تا 93 سوره اسراء و گفتند ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آن که از زمین برای ما چشمه آبی بیرون آری. یا آنکه تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردد. یا آنکه بنا به وعده تو آسمان بر سر ما فرو افتد یا آنکه خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر آری. یا آنکه دارای خانه ای از طلا باشی یا آنکه بر آسمان بالا روی و باز هم هرگز ایمان به آسمان رفتنت نیاوریم تا آنکه کتابی نازل کنی که آن را قرائت کنیم. بگو خدا منزه است از آنکه من با فرشتگان او را حاضر سازم آیا من فرد بشری بیشترم که از جانب خدا به رسالت آمده ام؟
قرآن کریم نقل می کند که مردم هر زمان از پیامبران زمان خویش تقاضای آیت و معجزه می کردند و آن پیامبران به این تقاضا که تقاضایی معقول و منطقی بود زیرا از طرف مردمی جویای حقیقت صورت می گرفت و بدون آن برای آن مردم راهی به شناخت پیامبری آن پیامبر نبود جواب مثبت می دادند، ولی اگر تقاضای معجزات به منظور دیگری جز جویندگی حقیقت صورت میگرفت مثلا به صورت معامله پیشنهاد می شد که اگر فلان کار را بکنی ما در عوض دعوت تو را می پذیریم پیامبران از انجام آن استنکاف می کردند. در قرآن آیاتی وجود دارد که پیامبر در مقابل برخی درخواست ها برای آوردن معجزه امتناع کرده و همین باعث شده که عده ای از مستشرقین و به تبع آنها برخی نویسندگان اسلامی ادعا کنند که پیامبر اسلام معجزه نداشته است. در سوره اسراء آیات 90 تا 93 در آیه اول می گوید: «لن نؤمن لک حتی نفجر لنا من الارض ینبوعا؛ هرگز ایمان نیاریم تا بشکافی از زمین برای ما چشمه ای.» فرق است میان اینکه گفته شود نؤمن لک یا نؤمن بک. اگر بگوئیم یؤمن به یعنی به او ایمان می آورد و اگر بگوئیم یؤمن له یعنی به سود او ایمان می آورد. اینان نگفته اند لن نؤمن بک؛ بلکه گفته اند لن نؤمن لک یعنی ما به سود تو ایمان نمی آوریم و به عبارت دیگر اگر می خواهی ما بیاییم جزء دار و دسته تو شویم، که این کاری است به نفع تو، تو هم باید کاری به نفع ما بکنی. حتی تفجر لنا به لام برای نفع است و صریح است در اینکه آنها جریان چشمه را به نفع خود می خواسته اند و این تقاضای معجزه نیست تقاضای یک معامله صرف است.
«او یکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا؛ خواسته دوم اینکه تو مالک باغستانی پر از درخت خرما و انگور باشی. معلوم است اگر پیغمبر در مکه یک باغستانی داشته باشد و درخت خرمای خیلی زیاد و انگور خیلی زیاد، آن خرماها و انگورها را که به ملائکه نمی دهد، قهرا به سود مردم مکه است. این هم باز تقاضای معجزه نیست، تقاضای یک امری است به سود زندگی آنها یعنی آنها می خواستند که رسول الله مکه را تبدیل به طائف کند مکه ای که نه نهری دارد و نه باغستانی تبدیل شود به شهری همچون طائف که پر از باغستان و اشجار است.
«او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا؛ یا چنانچه گمان می کنی و ادعا می کنی پاره هایی از آسمان را بر ما فرو ریز» اگر کسی بیاید و این گونه تقاضای معجزه کند و بگوید که اگر تو معجزه داری معجزه ات این باشد که من را بکش! آیا این تقاضای معجزه است؟ خیر، زیرا وقتی که او کشته شود معجزه چه سودی دارد؟ کفار قریش می گویند تو می گویی که در قیامت آسمان فرود می آید اگر راست می گویی همین الان فرود بیاور. اگر پیامبر این معجزه را می کرد و آنان همه می سوختند پس از سوختن چه نتیجه ای داشت؟
«او تأتی بالله و الملائکه قبیلا؛ خدا و ملائکه را حاضر کن برای ما تا شخصا با ما محبت کنند.» این هم معلوم است که یک تقاضای محال است زیرا ممکن نیست که خدا خودش شخصا با بندگان صحبت کند. علاوه اینکه اگر خدا مانند بشر می بود که مردم از راه چشم های خودشان می توانستند او را ببینند و هم از راه گوش هایشان می توانستند او را بشنوند، اساسا دیگر احتیاجی به پیغمبر نبود. خدایی که پیغمبر معرفی می کند: «لله المشرق و المغرب؛ مشرق و مغرب مال خداوند است»؛ «أینما تولوا فثم وجه الله؛ به هر طرف رو کنید آنجا خدا وجود دارد.» (بقره/ 115) «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن» (حدید/ 3)، او که جسم نیست، او که داخل آسمان نیست که او را به زمین منتقل کنند. تقاضای آنان معنایش این است که خدا مثل یک مخلوق بشود و این هم از محال های واضح است. ملائکه هم همینطور است زیرا ملائکه اجسام مادی نیستند که هر انسانی آنها را ببیند، گر چه ممکن است احیانا متمثل به صورت انسانی بشود و برای بعضی افراد نمودار کردند. ولی به هر حال ملک از جنس بشر و از جنس ماده نیست که برای همه ممکن باشد آنها را ببیند. پس این هم یک تقاضای نامعقول است. «او یکون لک بیت من زخرف؛ یا برای تو خانه ای از زر باشد» باز این یک تقاضای مادی و یک سوداگری صرف است، آنقدر بنده پول بودند که گویی جز پول چیز دیگری نمی فهمیدند. «او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه؛ یا به آسمان بالا روی و هرگز ایمان نمی آوریم به آسمان بالا رفتن تو مگر برایمان نامه ای بیاوری که آن را بخوانیم» آخرین تقاضا یعنی مسئله آوردن نامه هم بسیار روشن است که یک بهانه گیری است زیرا اگر فرضا رسول الله نامه را می آورد باز آنها می گفتند این نامه را خودت نوشتی و آوردی. این تقاضاها بعضی تقاضاهای سوداگرانه است و بعضی احمقانه و هیچکدام تقاضای حقیقت جویانه نیست و لذا پیامبر در جواب آنها می گوید: من یک بشری هستم پیغمبر و نه چیز دیگر و تقاضای از پیغمبر بایستی نه احمقانه باشد و نه سوداگرانه.
پس مسئله آنطور نیست که برخی گمان کرده اند که این تقاضا نظیر تقاضاهای امت های گذشته از انبیائشان بوده است ولی پیامبر اسلام از آوردن معجزه امتناع می ورزیده است؛ خیر، اگر تقاضای اینها هم معقول و حقیقت جویانه بود رسول الله آنها را رد نمی کرد. از اینها گذشته نکته جالب اینکه قرآن مجید معجزات زیادی از انبیاء گذشته نقل کرده است، از نوح، هود، لوط، صالح، موسی، ابراهیم، عیسی و بسیاری دیگر به طور صریح معجزات گوناگونی را متذکر است که هیچ قابل تردید نیست. آیا معنی دارد که قرآن خودش این همه معجزات را از پیغمبران نقل کند ولی وقتی از خودش معجزه بخواهند بگوید من یک پیغمبر بیش نیستم!!! پس معلوم می شود معنای این جمله این است: اینها که شما می خواهید از نوع آن معجزات نیست و اگر از آن نوع می بود می آوردم. علاوه بر این، گذشته از اینکه خود قرآن معجزه است در قرآن چند فقره از معجزات پیامبر به طور صریح نقل شده است. بین معجزه و شخص معجزه آور، یک نوع رابطه واقعی برقرار است به طوری که صدور این عمل از غیر او ممکن نخواهد بود. معجزه نمایانگر کمال روحی و معنوی «ولی» خداست. هنگامی که ولی الله اعجاز می کند نیروی بشریش متصل به نیروی الهی است، یعنی خدا به او اراده، قدرت و نیرویی مافوق بشری عنایت کرده است. ولی خدا در اثر اطاعت کامل ازخداوند و ریاضت های عملی به جایی می رسد که چنان اراده نیرومندی دارا می گردد که می تواند بر طبیعت غلبه نماید و به عبارت دیگر بشر می تواند در سایه عبادت و اطاعت چنان به خداوند نزدیک گردد که نمونه کامل خداوند بر روی زمین باشد. با این بیان وقتی که اولیاء خدا امور خارق العاده انجام می دهند آنان خودشان کار می کنند ولی با یک توانایی و قدرت مافوق بشری.