درباره اعمال اشخاص و شخصیتها و قضاوت در مورد آنها، مسئله توجه به کادر و چهارچوب به صورتی عمیق مطرح است، مثلا می توانیم دو شاعر را در نظر آوریم که یکی در چهارچوب تعهد شعر می سراید و یکی بطور مطلق، در اینجا خوب می توانیم درک کنیم که شاعر اول چقدر محدود است و شاعر دوم چقدر نامحدود، بطوری که می تواند هر مفهوم و مضمونی را که خیال او می پرورد یا امیال و سودپرستیهایش اقتضا می نماید القا کند و بسراید.
حرکتهای سیاسی و اجتماعی امامان ما مقداری با این مثل مطابق است. آنان می بایست در حل و فصل امور، عدالت واقعی و رضای خداوند را در نظر داشته باشند، نه که در راه پیروزی یک آرمان، از هر دغلبازی و دسیسه کاری استفاده کنند. در حقیقت برای امام پیروزی حق مطرح است برای ابد، نه پیروزی شخص در برهه ای از زمان. این حقیقت همان است که امام علی بن ابیطالب آشکار آن را در نهج البلاغه گوشزد امت کرده است: «و الله ما معاویه بادهی منی، ولکنه یغدر و یفجر. ولو لا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس؛ به خدا سوگند، معاویه از من بزرگتر نیست. لیکن او مردم را می فریبد و فجور می کند. من فریبکاری را دوست ندارم وگرنه از زمره زیرکترین مردم بودم».
امام حسن نیز خود به این امر، در پاسخ سخنان سلیمان بن صرد خزاعی تصریح کرده است: «و کنت بالحزم فی امر الدنیا و للدنیا اعمل و انصب، ماکان معاویه باباس منی باسا و اشد شکیمه، و لکان رایی غیر ما رایتم. ولکنی اشهد الله و ایاکم انی لم ارد بما رایتم الا حقن دمائکم؛ اگر من به دنیا می اندیشیدم و برای امور دنیوی کار می کردم، نه معاویه از من دلیتر بود. و نه رام ناشدنی تر، و من در برابر او موضع دیگری می داشتم لیکن خدا شاهد است من خواستم خون شمایان را حفظ کنم».
پس باید این نکته را نیز در منطق عملی مردان الهی در نظر گرفت. آنان را نمی توان با سیاستمداران عادی مقایسه کرد. چهارچوبه آنان عمل به حق است و تثبیت فضیلت و پی ریزی عدل، آنهم با شروع از خویشتن و رعایت همه اصول، و عمل به همه جزئیات احکام دین. در واقع هدف آنان رسانیدن بشریت به بلوغ، نه نیل خویشتن خویش به آرزوها و مقاصد. این دو مقوله کاملا متباین است.
و از اینجاست که محدویت امام مجتبی در برابر معاویه نامحدود و نامتعهد، و اهمیت اقدام آن امام در مسئله صلح اجباری و چگونگیهای آن روشنتر می شود. زیرا امام با تقید به موازین دقیق دینی، و رعایت تقوای مطلق اجتماعی و موضعی، و با اجتناب کامل از انحراف و به اصطلاح به تقوای کامل سیاسی به قبول صلح رضا داد و از راه صلح مشروط رسالت خویش را به سامان آورد، و واقعیات اسلام را از سقوط مطلق، که نتیجه حاکمیت بنی امیه و بنی مروان بود، حراست کرد.
در مورد این صلح، از مسائل بسیار مهم، توجه دقیق به شروط صلح است و نقض این شروط به دست معاویه. چون قید کردن شروط، با وجود نقض آنها نیز دو نتیجه دربر داشت:
نتیجه اول، اینکه فهمانید که معاویه مکار و خائن و خادع است، و نسبت به شروطی که در برابر یک شخصیت بزرگ اسلامی برای مصالح عامه می پذیرد، وفادار نیست. پس نسبت به مصالح عامه وفادار نیست، پس خائن است به اسلام و مسلمین و قرآن و بلاد اسلام و تاریخ و سرنوشت عزت اسلامی.
نتیجه دوم، اینکه فهمانید که وقتی حکومت و رهبری به دست امثال معاویه بیفتد، چه عناصری می میرد که باید آنها را زنده کرد، و چه عناصری زنده می شود که باید آنها را میراند. افکار را نسبت به این مسائل و تکالیف عمده اجتماعی پیدا کرد.
همه این موارد نشان می دهد که سیاست ها و تصمیماتی که امامان معصوم (ع) در هر برهه ای از زمان اتخاذ کرده اند، به نفع مردم و جامعه اسلامی بوده است و حق را از باطل جدا ساخته است.
ویژگی های امام سیاست اخلاق تاریخ اسلام هدف چهارده معصوم (ع) جامعه شناسی