آیا برای ما جایز و یا لازم است که در معنی آیات قرآن کریم دقیق شویم و تدبر کنیم و مثلا بگوییم چرا خدا عده ای را "اصحاب الیمین" می نامد؟ "یمین" در اینجا به چه معنی است؟ عده ای را "اصحاب الشمال" می نامد، "شمال" و چپ در اینجا به چه معنی است؟ مقصود راست چه کسی است؟ آیا به اعتبار این است هر انسانی طرف راستی دارد و طرف چپی؟ همه انسان ها، هم دست راست دارند هم دست چپ. این طور نیست که بعضی از انسان ها دست راست داشته باشند بعضی دست چپ. پس به اعتبار چیست؟
اساسا آیا تدبر و تعمق در این مسائل برای ما جایز یا لازم است؟ یا حتی نه تنها لازم نیست بلکه جایز هم نیست؟
بعضی را ما می بینیم که موافق تعمق در این امور نیستند. می گویند قرآن گفته "اصحاب الیمین"، قرآن گفته "اصحاب الشمال"، قرآن گفته "سابقین". (یعنی بیش از این نباید جلو رفت.) ولی عده ای دیگر معتقدند که قرآن خودش دعوت به تدبر و تعمق کرده است؛ یعنی اینها قطعا حامل یک سلسله اسرار است و افرادی که شایستگی دارند باید آن اسرار را به دست بیاورند و معنای "اسرار" در اینجا این نیست که مسئله ساده ای را معماوش بیان کنند، چون بعضی چیزها به این دلیل از اسرار می شود که بیانش به شکل معمایی است یعنی خودش امر واضحی است. بسیاری از معماها برای حل، نیاز به تیز هوشی و ورزش ذهنی دارند؛ مثل جدول هایی است که روزنامه ها می کشند. جدولی که روزنامه می کشد اصل مطلب، مطلب خیلی ساده ای است، یک شعر ساده یا نام یک شهر است ولی آن را به یک شکل معماوشی گفته که انسان باید با زور فکر معما را حل کند.
قطعا اگر مسائل مربوط به معارف الهی، مربوط به مبدأ و معاد مسائلی می بود که در حد ذات خودش از نظر بیان کردن ساده بود هیچ وقت نمی آمدند آن را معماوش بیان کنند و بعد به ما بگویند بروید آن را حل کنید مثل اینکه جدول روزنامه را می خواهید حل کنید. قرآن، کتاب مبین (آشکار) است و لذا چنین چیزی محال است.
مطلب این است که با حدی که بشر دارد و یا سطحی که آن معانی دارد مطلب بیش از این قابل بیان نیست. اگر انسان بتواند خودش را به آن معنا نزدیک کند، در لفظ ابهام و اجمالی نیست، ولی خود مطلب در یک سطح عالی است. این مثل این است که -البته تشبیهش از یک نظر درست نیست- نظریه نسبیت انیشتین را در دنیا ممکن است صد نفر باشند که بتوانند درک کنند و بفهمند. صدها نفر هم نفهمند.
آیا او مطلب ساده ای را به صورت معما بیان کرده است؟ او کوشش هم کرده که تا حدی که می تواند آسان بیان کند ولی مسئله ای که از نظر علمی در عالی ترین سطح هاست افراد سرمایه شان اقتضا نمی کند که آن را درک کنند و بفهمند، و همین طور بسیاری از مسائل علمی دیگر که در دنیا هست. تازه تشبیه حقایق آسمانی مربوط به مبدأ و معاد به مسائل علمی، تشبیهی است که اگر از یک نظر درست باشد از چند نظر دیگر درست نیست.
این است که امر به تدبر شده است ولی برای افرادی که چنین شایستگی و چنین آمادگی داشته باشند. ضرورتی هم ندارد که هر کسی اگر چیزی به ذهنش رسید یا به ذهن دیگری رسیده و بیان کرده است حتما مطلب را به صورت جزم بیان کند ولی لاقل به صورت احتمال بخواهند بیان کنند مانعی ندارد.
دعوت قرآن به تدبر در آیات خود
قرآن در برابر جمود و خشک اندیشی اخباریون و نظایر آنها و همچنین در مقابل انحرافات و برداشت های ناروای باطنیه و دیگران راه وسطی پیشنهاد می کند که عبارت است از تأمل و تدبر بی غرضانه و منصفانه.
قرآن نه تنها مؤمنین که حتی مخالفین را به تفکر و اندیشه درباره آیات خود فرا می خواند و گوشزد می کند که به جای جبهه گیری در برابر آن، به تأمل درباره آیاتش بپردازند. در خطاب به مخالفین قرآن می گوید، چرا به تدبر در قرآن نمی پردازند، این دل ها چگونه دل هایی است که گویی بر آنها مهر زده شده است؛ «افلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب أقفالها» (محمد/ 24) در آیه دیگری می فرماید: «کتاب انزلناه الیک مبارک؛ کتابی است، پر ثمر و پر برکت که ما به سوی تو فرود آوردیم.» چرا؟ (ص/ 29)
«لیدبرو آیاته» برای این فرود نیاوردیم که ببوسند و بالای طاقچه بگذارند، بلکه «برای اینکه در آیاتش بیندیشند و تدبر کنند.»
«و لتذکر اولوالالباب؛ و آنان که دارای فکر و خرد هستند آگاهی یابند.»
این آیات و ده ها آیه دیگر در تأکید بر تدبر در قرآن، همه مجاز بودن تفسیر قرآن را تأیید می کنند، اما تفسیری نه از روی میل و هوای نفس بلکه بر اساس انصاف و صداقت و بدون غرض.