تمام اعمال انسان از نظر قرآن کریم پیش فرستاده هاست، یعنی عمل انسان قبل از خود انسان می رود به دنیایی دیگر، بعد خود انسان واقعا می رود و به عمل خودش ملحق می شود: «هنالک تبلوا کل نفس ما اسلفت و ردوا الی الله مولیهم الحق؛ هر نفسی هر چه را که پیش فرستاده است آنجا به آن می رسد و آزمایش می کند یعنی حقیقت عمل خودش را آنجا درمی یابد و بازگردانده می شوند به سوی خدا آن مولای حقیقی خودشان، مولای راستین خودشان» (یونس/ 30) (قابل توصیف نیست که این کلمه «مولیهم الحق» درباره خدا چه تعبیر عجیبی است!). نه اینکه انسان هر چیزی را در دنیا که دنبالش می رود او را پرستش می کند او را مولای خودش گرفته است و او را اطاعت می کند. حداقل این است که انسان شهوت خودش را اطاعت می کند، غضب خودش را اطاعت می کند. هر چه انسان در دنیا آزاد باشد بالاخره از چیزی اطاعت می کند ولو آن چیز یک غریزه از غرائز خودش باشد. در آنجا قرآن می گوید که انسان می فهمد تمام این مولاها پوچ و بیهوده بوده، به سوی مولای حقیقی و واقعی بازگشت می کند (این تعبیراتی که من می کنم اصلا نمی تواند این را برساند).
«و ضل عنهم ما کانوا یفترون؛ آنچنان مجسم می کند که هرچه که انسان در دنیا غیر از خدا می دیده است همه اوهام بوده» (یونس/ 30)، همه پوچ بوده، همه افترا بوده، همه دروغ بوده است، انسان به یک راست می رسد که می فهمد هرچه که قبلا می دیده درست مثل خواب بوده.
اصلا خود این لفظ قطع نظر از معنایش (نمی تواند ساخته یک مرد امی باشد). یک مرد امی (یعنی باید گفت یک مرد دهاتی، گرچه دهاتیهای ما امروز آنجورها امی نیستند. الان هر دهی از دهات خودمان را در نظر بگیریم فرهنگ و تمدنش از مکه آنوقت بیشتر است. پیغمبر از نظر محیط زندگی از یک دهاتی خیلی پایین تر است.) بی سواد بی خبر بی اطلاع که باید در خرافه ها و اوهامی بسر برد که اسباب مضحکه برای ما باشد، می بینیم یکی از منطقهایی که در کتابش به کار برده این است: هر کسی هر عملی که انجام می دهد نفس آن عمل باقی است.
اصلا قرآن همیشه می گوید خود عمل باقی است، بعد علماء که آمدند چون نمی توانستند این را هضم کنند که خود عمل باقی است یعنی چه من که امروز نماز می خوانم نماز من باقی است، آدم نمی تواند باور کند گفتند پس مقصود این است که جزای عمل باقی است. ولی قرآن می گوید خود عمل باقی است: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله، و لتنظر نفس ما قدمت لغد، و اتقوا الله، ان الله خبیر بما تعملون؛ ای مؤمنان از خداوند پروا کنید و هر کس بنگرد که برای فردا چه پیش اندیشی کرده است و از خداوند پروا کنید، چرا که خداوند به آنچه می کنید آگاه است» (حشر/ 18).
رابطه تقوی و آینده نگری در قرآن
شما بعد از چهارده قرن پیدا کنید یک کسی بتواند به این زیبایی و به این تأثیر موعظه کند: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله» ای کسانی که ایمان آورده اید (خطاب به مؤمنین است) تقوای الهی را داشته باشید، خدا را در نظر بگیرید «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» لازم است هر نفسی دقت کند در آنچه که برای فردا پیش می فرستد (چقدر این تعبیر عجیب است!). «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» برای ما مجسم می شود، مثل اینکه ما فعلا در کشوری مشغول تهیه لوازمی هستیم و مرتب پیش می فرستیم، اینها را می فرستیم به آنجایی که بعد خودمان می خواهیم برویم. مثلا رفته ایم اروپا و مدت موقتی آنجا هستیم، آنجا مرتب می خریم و می فرستیم برای اینکه بعد هم خودمان برویم و با چیزهایی که پیش فرستاده ایم و زندگی مان را تشکیل می دهد زندگی کنیم.
«و لتنظر نفس ما قدمت لغد» واجب است، لازم است، باید هر نفسی دقت کند در آنچه که پیش می فرستد، یعنی منتهای دقت را در اعمال خودتان انجام بدهید، اینها پیش فرستاده های شماست. این جور تعبیر کردن از انسان و از عمل انسان و از دنیای آینده انسان، دهان یک نفر شهری درس خوانده و دانشگاه دیده اش هم می چاید که بتواند این طور مطلب را تعبیر کند: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد». بعد «و اتقوا الله» سبک موعظه را ببینید، یک «اتقوا الله» می گوید، یک جمله می گوید، دوباره «اتقوا الله» خدا را در نظر بگیرید، از خدا بترسید «ان الله خبیر بما تعملون» ابتدا می گوید خودتان بازرسی کنید اعمال خودتان را، دقت کنید، بعد می گوید خداوند آگاه است به اعمال شما، یعنی تو خیال نکن اگر دقت نکردی چشم دیگری نیست که دقت کند، یک چشم بسیار بسیار دقیقی هست، او می بیند. پس تو یک وقت این جور فکر نکن که حالا می فرستیم هر چه شد شد، یک جور دیگر می گوییم. نه، این جور نیست. خدا قبل از تو اعمال تو را می بیند. پس تو در اعمال خودت دقت کن.
رابطه فراموشی خود با فراموشی خداوند در قرآن
بعد می فرماید: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او (نیز) آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند» (حشر/ 19) مباشید از کسانی که خدا را فراموش کردند بعد به یک عقوبت بسیار سختی گرفتار شدند، عقوبت بسیار سختشان چیست؟ خدا خودشان را از یاد خودشان برد یعنی بعد خودشان را فراموش کردند. باز ببینید چقدر این تعبیر عجیب است، چقدر عالی و چقدر ادبی است که هر چه آدم فکر می کند که اصلا خود این فکر، قطع نظر از هر چیزی، این جور تعبیر در محیط مکه آن روز چگونه پیدا شده اصلا آدم حیرت می کند! خدا را فراموش نکنید که بعد خودتان را فراموش خواهید کرد، یعنی چه خودتان را فراموش خواهید کرد؟ مگر می شود انسان خودش را فراموش کند؟
بله می شود انسان خودش را فراموش کند. همین مطلب که باز یک منطق دیگری است، در قرآن تعبیر دارد. چون برخی مطلب قرآن موعظه هایی روانی است، مسائل روانی ای که مربوط به هدایتها بوده بیان شده است. یکی از حرفهای قرآن همیشه این است که بشر خودش را فراموش می کند، و حال آنکه انسان می گوید محال است بشر خودش را فراموش کند. نه، فراموش می کند. انسان خود واقعی اش را فراموش می کند. گاهی انسان به یک چیزهایی در این دنیا دل می بندد و برای آنها کار و فعالیت می کند که جز خود فراموشی اسم دیگری روی آنها نمی شود گذاشت، یعنی فکر نمی کند من کی هستم، آن من واقعی چیست، آن من واقعی چه احتیاجی دارد؟ برای این من اگر باید کار کرد چه باید کرد. طوری کار می کند که کأنه چنین منی وجود ندارد که باید برای سعادت او کوچکترین قدمی برداشت.