طبقه ششم را طبقه نوابغ باید نام نهاد، هیچ طبقه ای از طبقات فلاسفه مانند این طبقه افراد برجسته نداشته است برخی از آنها عبارتند از: ابن مسکویه رازی، ابوریحان بیرونی، آثار و اهمیت علمی ابن سینا، ابوالفرج بن الطیب، ابن هیثم، ابوالفرج هندو.
1- ابوعلی حسین بن عبدلله ابن سینا، اعجوبه دهر و نادره روزگار. شناختنش یک عمر و شناساندنش کتابی بسیار قطور می خواهد. خودش گزارش زندگی خود را تا حدود سی و پنجسالگی که به گرگان آمده به تقاضای یکی از شاگردان املاء کرده است و شاگرد معروفش ابوعبید جوزجانی، بعد آن را تکمیل و تا آخرین روز زندگیش گزارش کرده است. از این گزارش ها می توان تا حدی زندگی عادی و علمی و سیاسی او را به دست آورد. زندگی نا آرام و پر ماجرائی داشته و عمری نسبتا کوتاه، با این عمر کوتاه و این زندگی پر ماجرا این همه معلومات و خلق این همه آثار حقیقتا حیرت انگیز است. عجیب این است که با اینکه ابن ابی اصیبعه و ابن القفطی هر دو متن این دو گزارش را بدون اختلاف ضبط کرده اند، جمله آخر را که مدت عمر شیخ است به اختلاف ضبط کرده اند. بنابر نقل ابن ابی اصیبعه، عمر شیخ 54 سال و بنابر نقل ابن القفطی 58 سال بوده است. بعضی دیگر (نامه دانشوران) از روی بعضی قرائن احتمال می دهند که عمر شیخ 63 سال بوده است.
نکته ای که لازم است گوشزد شود این است که شخصیت بوعلی همه حکمای اسلامی پیش از او را تحت الشعاع قرار داد، بعد از بوعلی چه در طب و چه در فلسفه کتابهای او محور بحث و تدفیق و تحشیه و شرح بود. نکته دیگر اینکه قبل از بوعلی، بغداد مرکز طب و فلسفه بود، بوعلی به بغداد نرفت، پدرش بلخی و مادرش بخارایی است، نیمه اول عمرش در آن حدود گذشته است. به عللی به سوی خراسان و گرگان رهسپار شد و در چند شهر توقفهای کوتاهی کرد. عاقبت در اصفهان و همدان و بیشتر در همدان رحل اقامت افکند، صیت شهرتش طالبان علم و حکمت را از هر سو به سوی او می کشید، شاگردان زیادی تربیت کرد. شخصیت بوعلی در زمان حیاتش و شهرت کتابهایش بعد از خودش که محور بحث میان اهل فضل بود و متخصصان آن کتب بیشتر در ایران یافت می شدند سبب شد که مرکز ثقل فلسفه و طب از بغداد به ایران منتقل گشت.
2- ابوالفرج بن الطیب، این مرد عراقی (و علی الظاهر بغدادی) است. هم طبیب بوده و هم فیلسوف، ولی جنبه طبابتش می چربد. بوعلی که معاصر اوست طبابتش را می ستاید برخلاف فلسفه و حکمت که از این جهت او را به چیزی نمی گیرد (عیون الانباء ج 2 ص 235) بطور کلی بوعلی احدی از معاصرین را در فلسفه در نظر ندارد در ترجمه (تتمه صوان الحکمه) (صفحه 24) می نویسد بوعلی درباره کتابهای فلسفی ابوالفرج گفته: سزاوار این است، تصانیف او را بر فروشنده رد کنند و ثمنش نیز بر وی بگذارند، و هم او می نویسد: وقتی که کار میان بوعلی و ابوریحان به خشونت کشید و ابوریحان سخنان تندی در نامه خود بکار برد و خبر به ابوالفرج رسید، گفت: هر کس با دیگران چنان کند با او نیز چنین کنند. ابن قفطی پس از اشاره به سخن بوعلی درباره ابوالفرج، می گوید (اما من و هر منصفی نمی گوئیم جز این که ابوالفرج علوم گذشته را احیاء کرد، و مخفیات آنها را آشکار نمود). ابوالفرج، مسیحی و شاگرد ابوالخیر بوده است، گروهی از محضر درسش استفاده کرده اند ابن القفطی می گوید تا بعد از سال 420 زنده بوده و گفته شده که در سال 435 در گذشته است.
3- ابوالفرج بن هندو، در طب و حکمت شاگرد ابوالخیر بوده است، و از بزرگترین و فاضل ترین شاگردان او بشمار رفته است، ضمنا مردی ادیب و شاعر و سخنور بوده است.
4- ابوعلی، حسن بن الحسن (یا الحسین) ابن الهیثم بصری. هم فیلسوف است و هم طبیب و هم فیزیکدان و ریاضیدان. در فیزیک و ریاضیات شهرت جهانی دارد و از عوامل مؤثر در پیشرفت ریاضیات جهانی بشمار می رود. در سال 354 متولد شده و در حدود سال 430 در گذشته است (تاریخ علوم در تمدن اسلامی صفحه 293) در تتمه صوان الحکمة می نویسد که طرحی برای استفاده از آب نیل هنگام کاهش آب تهیه کرد و با خود به قاهره برد ولی مورد توجه الحاکم بالله واقع نشد بلکه مغضوب وی گشت و از آنجا به دمشق فرار کرد. و هم می نویسد فوق العاده متعبد و متشرع بود و به شریعت احترام می گذاشت، حالت توجه او را در حین مرگ نیز یادآور می شود. گویند قسمتی از ایام او در مغرب گذشته است مرحوم سیدحسن تقی زاده در تاریخ علوم در اسلام می گوید: وی مؤلفات زیادی دارد، گوئی همه عمر به تألیف اشتغال داشته است. ابن الهیثم به قول سارتون بزرگترین عالم مسلمین در حکمت طبیعی (فیزیک) و یکی از بزرگترین ارباب این فن در کل تاریخ بوده است، کتاب معروف او در علم مناظر تأثیر عظیمی در ترقی علم در مشرق و مغرب نموده و روجر بیکن فیلسوف بزرگ و کپلر مؤسس قوانین جدید علم نجوم هر دو از تأثیر کتاب او بهره مند شده اند.
ابن الهیثم تحقیقات دقیق و بسیار عالی درباب نور و قوانین آن کرده و ظاهرا اول کسی است که اطاق تاریک (امتحانات نوری) را استعمال کرده است... این دانشمند معادلات چهار درجه ای را حل کرده و سعی کرده عمق کره هوا را تعیین کند... (کتاب تاریخ علوم در اسلام مرحوم تقی زاده متأسفانه ناتمام است و ظاهرا مستقلا چاپ نشده است. در نشریه مقالات و بررسی ها از شماره دوم تا هشتم چاپ شده است. قسمتهای فوق از دفتر هفتم و هشتم آن نشریه صفحه 164 نقل شد.) همزمان با این طبقه. ریاضیون درجه اول ظهور کرده اند از قبیل ابوالوفاء، بوزجانی نیشابوری، عبدالرحمن صوفی رازی، ابوسهل کوهستانی طبرستانی.
طبقه هفتم دو گروهند: گروهی شاگردان ابن سینا می باشند که عبارتند از: ابوعبدالله معصومی، ابوالحسن بهمنیار، ابوعبید جوزجانی، ابومنصور حسین بن طاهربن زیله اصفهانی.
گروهی که نزد ابن سینا شاگردی نکرده اند که عبارتند از: علی بن رضوان مصری، ابن بطلان، ابوالحسن انباری.
1- ابوعبدالله فقیه معصومی، شیخ درباره اش گفته است: او برای من مانند ارسطو است برای افلاطون، شیخ رساله عشق را به خواهش او و بنام او نوشته است و هم اوست که واسطه پرسش و پاسخهای ابوریحان و بوعلی بود و بعد از آنکه ابوریحان کلمات تندی نسبت به شیخ بکار برد و شیخ حاضر نشد دیگر چیزی بنویسد و فقیه معصومی را مأمور این کار کرد، او ابوریحان را مورد ملامت قرار داد و به او نوشت: (اگر در مخاطبه با حکیم کلماتی جز این کلمات انتخاب کرده بودی از نظر عقل و علم شایسته تر بود) (ترجمه تتمه صوان الحکمة صفحه 60).
بیهقی مدعی است که وی کتابی درباره مفارقات و اعداد عقول و افلاک و ترتیب مبدعات نوشته که معشوق حکما بوده ولی از دست رفته است تاریخ وفاتش دقیقا معلوم نیست، احتمالا در حدود 450 بوده است. (مقدمه عبدالرحمن بدوی بر تعلیقات ابن سینا صفحه 8)
2- ابوالحسن بهمنیاربن مرزبان آذربایجانی. مجوسی بود، و مسلمان شد. معروف ترین شاگردان بوعلی است، شهرت بهمنیار یکی بواسطه سئوالات فراوانی است که از بوعلی کرده و بوعلی جواب داده است، بیشتر کتاب مباحثات شیخ پاسخ به سئوالات بهمنیار است. دیگر بواسطه کتاب معروف التحصیل است که مکرر در کتب فلسفه از او یاد می شود. صدرالمتالهین در اسفار چندین بار مطالبی از آن کتاب و دو نوبت از کتابی از او بنام ( البهجة والسعاده) نقل کرده است. کتاب التحصیل اخیرا در جزء نشریات دانشکده الهیات و معارف اسلامی با تصحیح و تعلیق چاپ شد. بهمنیار در سال 458 درگذشته است.
3- ابومنصور، حسین بن طاهر بن زیله اصفهانی. بنابر نقل تتمه صوان الحکمة شفای شیخ را مختصر کرد و رساله حی بن یقظان او را شرح کرد و کتابی در موسیقی تألیف نمود و در فن موسیقی بی نظیر بود و بعد از بیست و دو سال که از وفات استادش می گذشت (یعنی در سال 450) درگذشت. ابن زیله از کسانی است که احیانا مانند بهمنیار از شیخ سئوالاتی کرده و شیخ جواب داده است.
گویند: کتاب مباحثات در اصل سئوالاتی بوده از بهمنیار و کمی از ابن زیله و کمتری از دیگران. (عبدالرحمن بدوی، ارسطو عندالعرب).
طبقه هشتم: این طبقه، طبقه شاگردان شاگردان بوعلی سینا است، اعم از آنکه واقعا شاگرد شاگردان بوعلی بوده اند و یا با آنها همزمان بوده اند برخی از برجسته ترین آنها عبارتند از: ابوالعباس لوکری، سعیدبن هبة الله، خیام نیشابوری، ابوحامد غزالی. در این طبقه از محمد شهرستانی و ابوحاتم مظفر اسفرازی و میمون بن نجیب واسطی باید نام برد، ولی اولی بیشتر متکلم است تا فیلسوف و دو نفر دیگر بیشتر ریاضیدانند تا فیلسوف.
1- ابوالعباس، فضل بن محمد لوکری مروی هم فیلسوف است و هم ادیب، احیانا از او به ادیب ابوالعباس لوکری تعبیر می شود. شاگرد بهمنیار بوده است. کتاب معروفی دارد بنام "بیان الحق بضمان الصدق" که هنوز چاپ نشده ولی نسخه هایش موجود است و مورد اعتناء فلاسفه بعد از خودش است. در الهیات اسفار از او نام برده است. او به داشتن حوزه و تربیت شاگردان معروف است. بیهقی در "تتمه صوان الحکمة" می گوید: (فلسفه بوسیله لوکری در خراسان انتشار یافت). محمود محمد خضیری استاد جامع الازهر در مقاله ای که بمناسبت (هزاره ابن سینا در بغداد)، در کتابی بنام "الکتاب الذهبی للمهرجان الالفی لابن سینا" چاپ شده (ص 55) می گوید ابوالعباس عمر طویل یافت و من تاریخ وفات او را به دست نیاوردم اما گمان می کنم در اواخر قرن پنجم هجری واقع شده باشد. عبدالرحمن بدوی در مقدمه "تعلیقات ابن سینا" (صفحه 8) از برکلمن نقل می کند که وفات لوکری در سال 517 (اوائل قرن ششم) بوده است. و خود بدوی می گوید من نمی دانم برکلمن از چه مأخذی نقل کرده است.
2- ابوالحسن سعید بن هبةالله بن حسین. ابن ابی اصیبعه می گوید در طب ممتاز بود و در علوم حکمیه بافضل. وی شاگرد ابوالفضل کتیفات و عبدان کاتب بوده (عیون الانباء ج 2 صفحه 259) و آنها شاگرد ابوالفرج ابن الطیب (عیون الانباء ج 2 صفحه 236) این شخص همان کسی است که اجازه نمی داده است از محضرش یهودی یا نصرانی استفاده کند و ابوالبرکات بغدادی صاحب کتاب معروف "المعتبر" که در ابتداء یهودی بود با نیرنگ در کریاس در می نشست و استفاده می کرد و تا یک سال به همین وضع ادامه داد. بعد از یکسال که استاد از وجود چنین شاگردی آگاه شد بر او رحمت آورد و اجازه داد رسما شرکت نماید. ابن ابی اصیبعه می نویسد: ابوالبرکات کتاب التلخیص النظامی تألیف خود سعیدبن هبةالله را نزد او خواند. نمی دانیم که آن کتاب در طب بوده یا فلسفه. سعیدبن هبةالله در 495 در گذشته است.
3- امام محمد غزالی طوسی، اگر چه او را در ردیف فلاسفه به معنی مصطلح شمردن صحیح نیست، او خود را فیلسوف نمی شمارد بلکه مخالف فلسفه و فلاسفه مخصوصا ابن سینا است و فلسفه را نزد استاد نخوانده بلکه سه سال به مطالعه فلسفه پرداخته، سپس کتاب مقاصد الفلاسفه را نوشته و بعد تهافت الفلاسفه را که از کتب مهم دوره اسلامی است. ضد فلسفه در جهان اسلام زیاد بوده اند، اما هیچکس بقدرت غزالی نبوده است، اگر به فاصله کمی افرادی نظیر سهروردی و خواجه نصیرالدین ظهور نکرده بودند غزالی بساط فلسفه را برچیده بود (برای اطلاع از تاریخ و اندیشه غزالی رجوع شود به کتاب غزالی نامه آقای جلال همائی و کتاب فرار از مدرسه آقای دکتر عبدالحسین زرین کوب استادان دانشگاه تهران). در عین حال نظر به اینکه نظریات منفی غزالی و به ندرت نظریات مثبت او نقشی در تحول فلسفه داشته است، ما او را در ردیف فلاسفه آوردیم. در این طبقه از محمد شهرستانی و ابوحاتم مظفر اسفرازی و میمون بن نجیب واسطی باید نام برد، ولی اولی بیشتر متکلم است تا فیلسوف و دو نفر دیگر بیشتر ریاضیدانند تا فیلسوف.
برجسته ترین حکمای طبقه نهم عبارتند از: شرف الدین محمد ایلاقی، ابوالبرکات بغدادی، محمدبن ابی طاهر طبسی، افضل الدین غیلانی عمربن غیلان، ابن باجه، ابوالحکم مغربی.
1- ابوالبرکات، هبةالله بن علی ملکای بغدادی فردی یهودی بود و مسلمان شد. در علت اسلامش اختلاف است. وی شاگرد سعید بن هبةالله بود. کتاب معروف او کتاب "المعتبر" است و واقعا از کتب معتبر فلسفه است. ابوالبرکات فیلسوفی صاحب نظر است، فلاسفه ای مانند ملاصدرا به کتاب او نظر دارند. وی مخالف ابو علی سینا بوده است. سلسله اساتیدش مستقیما به فارابی می رسد؛ زیرا وی شاگرد سعیدبن هبةالله و او شاگرد ابوالفضل کتیفات و عبدان کاتب، و آنها شاگردان ابوالفرج بن الطیب، و او شاگرد ابوالخیر حسن بن سوار، و او شاگرد یحیی بن عدی منطقی و او شاگرد ابونصر فارابی بوده است. غالبا آحاد سلسله اساتیدش غیر مسلمانند. گویند هنگامی که به حکیم خیام گفته شد که ابوالبرکات بغدادی، ابن سینا را رد می کند، گفت او سخنان ابن سینا را نمی فهمد تا چه رسد به اینکه رد کند. (تاریخ علوم عقلی در اسلام، نقل از متن عربی تتمه صوان الحکمة صفحه 110 - 111). او استاد پدر عبداللطیف بغدادی شایعه ساز معروف سوختن کتابخانه اسکندریه به وسیله مسلمین و نیز استاد ابن الفضلان و ابن الدهان منجم و مهذب الدین نقاش بوده است و در آخر عمر کور شده بود و به این شاگردان املا می کرد (عیون الانباء ج 2 صفحه 298 - 299).
2- محمدبن ابی طاهر طبسی مروزی. شاگرد لوکری بوده، مادرش اهل خوارزم و پدرش از حکمرانان بخش های مرو محسوب می شده است. در سال 539 پس از بیماری فلج در سرخس درگذشته است (جزوه آقای احمدی، نقل از متن عربی تتمه صوان الحکمة).
3- افضل الدین غیلانی عمربن غیلان. از شاگردان لوکری است، تاریخ صحیحی از او در دست نیست، این قدر معلوم است که شاگرد لوکری و استاد صدرالدین سرخسی است، بنابر نقل محمود محمد خضیری، امام فخرالدین رازی متوفا 606 در المحصل از او یاد کرده و بر او رحمت فرستاده است (المهرجان الالفی لذکری ابن سینا صفحه 56). می گویند افکارش مخالف ابن سینا بوده است، رساله ای در حدوث عالم نوشته و در سال 523 در نظامیه مرو به تحصیل اشتغال داشته است.
4- ابوبکر محمدبن یحیی بن الصائغ اندلسی معروف به ابن باجه. از اعاظم فلاسفه به شمار رفته است. کتابهای زیاد تألیف کرده است. اخیرا رساله نفس او به کوشش دکتر محمد صفیر حسن معصومی استاد دانشگاه داکا (پاکستان شرقی) چاپ شده است، در سال 533 درگذشته است. وی استاد ابن رشد، فیلسوف معروف اندلسی بوده است (عیون الانباء ج 3 صفحه 102).
5- ابوالحکم مغرب