انسان آزار دهندگانی دارد و وجود آنها را برای خود زیان بخش می شمارد. انسان، ناراحتی و مشقت را دشمن می دارد. بیماریها را دشمن می دارد. گرمای گدازان تابستان را دشمن می دارد. سرمای سوزان زمستان را دشمن می دارد. زمین لرزه و باد و توفان را دشمن می دارد، جنگ و کشتار را دشمن می دارد. آیا می دانید پدید آورنده انسان، همه این اضداد انسان را به سود او قرار داده است؟! آن هم سود حیاتی؟ سودی که بقای انسان، بستگی به وجود این دشمنان دارد! رنج و مشقت، کار و کوشش، ورزشی است که انسان را توانا و نیرومند می سازد. انسان رنج نکشیده، انسان ورزش ندیده، انسان راحت آرمیده، تنبل و مهمل می شود، نیروی مقاومتش کم است، ضعیف و ناتوان است و به مرگ و نابودی نزدیک می باشد.
وجود بیماریها و میکروبهای آنها، انسان را دانشمند ساخته، دانش پزشکی و علوم طبیعی در اثر وجود بیماری پیدا شده، گرمای گدازان تابستان، راه دفاع از گرما را، به انسان راهنمائی کرده و ساختن وسائل دفاع از گرما را به انسان آموخته است. سرمای سوزان زمستان، آتش شناسی و آتش سازی و راه برداری از آتش را به انسان تعلیم کرده است. درندگان، فوت و فن فرار، فوت و فن دفاع، فوت و فن حمله، شکل و صید، اسلحه شناسی را به بشر آموخته اند. وجود جانوران گزنده، تریاق شناسی و پادزهر شناسی را، برای بشر ارمغان آورده و به دانش پزشکی، خدمتهای گرانبهائی انجام داده است. انواع و اقسام چراغها، نورافکنهای چند میلیون شمعی، نور دهنده های مرئی و نامرئی را، تاریکی به انسان هدیه داده است.
بیشتر صنایع و اختراعات و اکتشافات انسان، در اثر جنگها پیدا شده، رقابتهای شخصی و اجتماعی، بزرگترین موفقیتها را برای هر یک از دو رقیب در پی دارد. زمین لرزه، ساختمانهای فنی را برای بشر، ارزانی داشته است و از کارگران گل مال، مهندسین آرشیتک ساخته است. باد برای بشر، آسیاب ساخته، تلقیح نباتات کرده، ریشه های درختان را استوارتر گردانیده، سردسیرها را گرم و داغها را خنک و قابل زیست نموده و ابرها را به نقاط دوردست برده. توفانها، آبهای دریاها را از گندیدن نجات بخشیده و زندگانی جانداران و زندگان را در روی زمین بیمه کرده است.
آیا دانستن اینکه دشمنی می تواند برای دشمن خود، سودمند باشد، نشانه حکمت نامتناهی و دانش نامتناهی آفریننده جهان نمی باشد؟ آیا دشمن را مانند دوست خدمتگذار کردن، نشانه قدرت نامتناهی پدید آورنده انسان نمی باشد؟ آیا طبیعت فاقد علم و شعور، معنی تضاد را می فهمد و می تواند آخشیجها را خدمتگزار هم قرار دهد؟! آیا ماده می تواند درک کند که وجود دشمن در بقای وجود وی اثر دارد و آنچه را که می بیند کمر قتلش را بسته است شرط بقای هستی وی می باشد؟ دانشهای عادی و عقلهای متوسط از تشخیص این نکته عالی و لطیف ناتوان هستند تا چه رسد به طبیعت فاقد علم و دانش و ماده فاقد عقل و خرد.