محمد بن یعقوب کلینی در کتاب شریف «روضه کافی» با سند خود از حمران بن أعین نقل کرده است: روزی در محضر حضرت صادق (ع) بودیم و سخن از وضع زمان پیش آمد و گرفتاریهای شیعیان و ملالت و خستگی آنها، و شوکت و عظمت دولت بنی عباس و ستمی که آنها به شیعیان روا می داشتند. حضرت فرمودند: من یک روز با أبوجعفر منصور دوانیقی می رفتم، و منصور با موکب خود حرکت می نمود و بر روی اسبی نشسته بود و در مقابلش یک دسته از اسب سواران و در پشت سرش یک دسته دیگر از اسب سواران او را احاطه کرده بودند، و منصور در نهایت ابهت و جلال و شوکت حرکت میکرد و من هم بر روی یک الاغی نشسته و در کنار منصور می رفتم.
در حال حرکت منصور روی به من نموده گفت: ای أباعبدالله! سزاوار است که از این جلال و قدرتی که خدا به ما عنایت فرموده، و از این در عزت و شوکتی را که به روی ما گشوده است، تو هم بسیار خوشحال و مسرور باشی؛ ولیکن مردم را از این امر آگاه مکن و به مردم مگو که تو و اهل بیت تو در این ریاست و حکومت و ولایت بر مردم از ما سزاوارترید، زیرا بدین گفتار، ما را بر ضرر خودت و اهل بیتت تحریص، و بر اقدام علیه خود و آنها ترغیب می نمائی! حضرت فرمود: من به منصور گفتم: هر کس چنین خبری به تو داده و از قول من به تو چنین سخنی گفته است حقا دروغ گفته و کذب محض بوده است. منصور گفت: آیا بر این مدعی و گفتارت سوگند میخوری؟! من گفتم: مردم سخنی را می شنوند و آن را تحریف نموده و تغییر می دهند و سپس آن گفتار محرف را نقل می کنند؛ یعنی دوست دارند که نیت و نظریه تو را بر من تغییر دهند و طرز تفکرت را نسبت به من خراب و فاسد کنند. گوش به سخن آنها مده، و گفتار آنان را به جان و دلت مپذیر، چون ما فعلا به تو نیاز بیشتری داریم از آنچه تو به ما نیازمندی! منصور گفت: آیا به خاطر داری که قبل از اینکه من به خلافت برسم، روزی از تو سؤال کردم که دولت و حکومت نصیب ما خواهد شد؟ و تو در جواب گفتی: بله دولت و حکومت عریض و طویلی، و قدرت و ملکیت شدیدی نصیب شما خواهد شد و پیوسته خدا به شما مهلت می دهد، و در امر حکومت و ریاست مجال واسع پیدا می کنید، و دنیا بر شما فراخ و گشاده خواهد شد تا جائی که دست به ریختن خونی از ما، که حرام است در ماه حرام و در بلد حرام خواهید زد. (خون حرام یعنی خون محترم در ماه محترم و در شهر محترم)
منصور چون این مطالب را ذکر کرد، دانستم که آن حدیثی را که برای او نقل کرده بودم در حفظ دارد. من در پاسخ منصور گفتم: من در آن حدیث، تو را به خصوص در این جنایت مشخص نکردم، و شاید که خداوند عزوجل تو را کفایت کند، و آن عمل به دست تو انجام نگیرد! از همه اینها گذشته، آن فقط حدیثی بود که من روایت کردم و ممکن است که کسی غیر از تو از اهل بیت تو متصدی این عمل شود. منصور در مقابل سخنان من ساکت شد. و چون از موکب منصور به منزل بازگشتم، بعضی از دوستان و موالیان که مرا در موکب منصور دیده بودند به منزل من آمده و گفتند: فدایت شوم! سوگند به خدا که ما ترا امروز در موکب منصور به وضع عجیبی دیدیم، تو روی الاغی سوار بودی و او بر روی اسب، و در پهلوی او راه میرفتی و او نیز گهگاه از روی اسب نظری به تو نموده و با اشرافی که پیدا می نمود با تو به سخن می پرداخت، بطوریکه چنین می نمود که گویا تو در زیر او قرار گرفته ای. و من با خود گفتم: این حجت خداست در روی زمین و بر تمام افراد مردم، و صاحب این امر و مقام ولایت است که مقتدی و پیشوای مردم بوده و باید همه به او اقتدا کنند؛ و اما آن دیگری با مردم به جور و ستم رفتار میکند و فرزندان پیامبران را به قتل میرساند و خون های بی گناهان را که خدا دوست ندارد به روی زمین میریزد. و با این حال او با موکب و با جلال و عظمت حرکت می نمود، و تو روی الاغی سوار بودی! از این منظره شکی در دل من وارد شد، بطوریکه من بر دین خودم و بر نفس خودم ترسیدم.
حضرت فرمودند: من به آن شخص گفتم: اگر تو آن صفوف فرشتگان الهی را که در گرداگرد من حرکت میکردند می دیدی! و آن ملائکه ای را که در اطراف من بودند، در جلوی من و در پشت سر من و از طرف راست من و از طرف چپ من، می نگریستی، هر آینه منصور را با آن عظمت بسیار حقیر و کوچک می شمردی! و آن موکب و اسب تازان را که با آن کیفیت همراه او بودند نیز کوچک و حقیر می شمردی! آن مرد گفت: اینک دل من آرام گرفت. و سپس گفت: دولت این دسته تا به کی به طول می انجامد و مردم چه وقت از دست اینها راحت می شوند؟ من گفتم: آیا نمیدانی که هر چیزی یک مدت و زمان خاصی دارد؟ گفت: آری. گفتم: آیا میدانی که این امر (امر ما که همان ظهور و قیام است) اگر فرا رسد، از یک چشم به هم زدن سریع تر است؟ اگر تو بدانی که حال آنها در نزد خداوند عزوجل چگونه است و چگونه در سختی و عذاب و نکبت بسر می برند، هر آینه بغض و عداوت تو نسبت به آنها افزون خواهد شد؛ و اگر تو و تمام افراد روی زمین کوشش کنید که آنها را در حالی خرابتر و شدیدتر و بدتر از آن گناهانی که آنها فعلا بدان دست به گریبانند درآورید، نمی توانید!
«فلا یستفزنک الشیطان؛ شیطان تو را نلغزاند چون «ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لایعلمون؛ حقا عزت اختصاص به خدا و به رسول خدا و به مؤمنان دارد ولیکن منافقان نمی دانند.» (منافقون/ 8) آیا تو نمیدانی کسی که انتظار ظهور امر ما و فرج ما را بکشد و بر مراتب و درجات خوف و اذیتی که بر او وارد می شود شکیبائی کند، فردای قیامت در گروه و دسته ما خواهد بود؟ آن وقت حضرت شروع می کنند به بیان علائمی که در آخرالزمان برای ظهور حضرت ولی عصر و مقدمه رجعت و قیامت باید اتفاق بیفتد؛ مفصلا بیان می فرمایند که در آخر زمان چه اتفاق خواهد افتاد؛ تمام جزئیات اخلاق و رفتار مردم و بدبختی و بیچارگی آنها و ظلمی که به آنها وارد میشود و معاصی که بدانها مبتلا میگردند یک یک بیان میکنند. و سپس حضرت او را دلداری می دهند که خدا همیشه با ماست؛ إن شآءالله فرج ما را خداوند عزوجل نزدیک خواهد نمود. «و اعلم أن الله لایضیع أجر المحسنین؛ و بدان که مسلما خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند.» (توبه/ 120)، «و أن رحمة الله قریب من المحسنین؛ رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.» (اعراف/ 56)