معنی اینکه بنده ای به خدا نزدیک می شود چیست؟ مسلما نزدیکی به معنی اول (نزدیکی حقیقی) نیست؛ یعنی وقتی ما می گوییم بنده در اثر عبادت به خدا نزدیک می شود، مقصود این نیست که یک بنده فاصله اش با خدا کم می شود، به این معنا که قبلا میان او و خدا فاصله ای وجود داشت، تدریجا نزدیک و نزدیک می شود به گونه ای که فاصله کم می شود و آن مرحله ای که در قرآن می گوید: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان مسلما تو با تلاش و رنجی فراوان به سوی پروردگارت می روی پس به لقایش خواهی رسید.» (انشقاق/ 6) که اسم آن ملاقات پروردگار و لقای رب است، تحقق می یابد، مثل دو جسم که به یکدیگر می رسند مثلا شما به قم می رسید، آدم هم به خدا می رسد.
این جور که معنی ندارد و قطعا مقصود این نیست، چرا؟ برای اینکه گذشته از ده ها دلیل عقلی که در اینجا وجود دارد که خدا با بندگان خودش فاصله ندارد و خدا مکان ندارد که چنین فاصله ای فرض بشود، از نظر منطق قرآن و منطق اسلام هم، یعنی منطق نقلی، همانها که به ما قرب و نزدیکی به خدا را دستور داده اند، همانها که زلفای عندالله را به ما دستور داده اند، همانها که به ما گفته اند به خدا نزدیک بشوید، یکی به خدا دور است یکی به خدا نزدیک است. همان منطق گفته است خدا به همه موجودات نزدیک است، خدا از هیچ موجودی دور نیست: «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ و همانا ما انسان را آفریدیم و آنچه باطنش به سوی او وسوسه می کند می دانیم، و ما از رگ گردن به او نزدیک تریم.» (ق/ 16) ما از رگ گردن انسان به انسان نزدیک تریم.
آیه دیگر: «و هو معکم اینما کنتم؛ هر جا که شما باشید خدا با شماست. خدا از هیچ موجودی دور نیست.» (حدید/ 4)
پس به این معنا فاصله را کم کردن معنا ندارد. خدا به همه مردم متساویا نزدیک است بلکه به همه اشیاء متساویا نزدیک است ولی اشیاء متساویا به خدا نزدیک نیستند. اشیاء احیانا از خدا دورند ولی خدا به همه اشیاء نزدیک است که این هم رمزی دارد. به هر حال به آن معنا که فاصله میان دو شیء باشد و ما بخواهیم در اثر عبادت فاصله این دو شیء را کم کنیم، نیست.
پس آیا معنی دوم است؟ یعنی قرب به خداوند نظیر تقرب به مقامات اجتماعی است؟ و به عبارت دیگر تقرب به خدا یک تعبیر است که ما به کار می بریم؟ یک مجاز است که استعمال می کنیم؟ همین طور که در محاورات اجتماعی خودمان چنین قرارداد کردیم، یک مطلبی که واقعا نزدیک بودن نیست، مورد عنایت بودن، مورد لطف بودن، مورد توجه بودن را قرب و تقرب نامیدیم. بسیاری از افراد و حتی بسیاری از علما این جور تصور می کنند، می گویند معنی تقرب به پروردگار همین است که در نتیجه، تعبیر و مجاز است.
اگر می گوییم پیغمبر اکرم از همه مردم دیگر به خدا نزدیکتر است یعنی از همه افراد دیگر بشر در نزد خدا مقرب تر است یعنی بیشتر مورد عنایت و لطف خداست. بلاتشبیه، شما ممکن است چند فرزند داشته باشید و در میان این چند فرزند یکی از فرزندانتان بیشتر مطابق ذوق و سلیقه و ایده آل شما باشد. می گویید من میان بچه هایم این بچه ام از همه بچه های دیگرم به من نزدیکتر است یعنی از همه آنها بیشتر مورد عنایت من است؛ و الا همه بچه ها متساویا به جسم شما نزدیک هستند، همه در یک خانه کنار هم می نشینید، احیانا آن بچه ای که شما او را کمتر دوست دارید کنارتان می نشیند و آن بچه ای که او را بیشتر دوست دارید با دو متر فاصله از شما می نشیند.
می گویند معنای مقرب شدن نزد پروردگار جز این نیست که ما بیشتر مورد عنایت پروردگار واقع بشویم و الا اینکه ما نزدیک بشویم و به طرف خدا برویم معنی ندارد. همین طور که معنی ندارد خدا به طرف ما بیاید و خدا به ما نزدیک شود، معنی هم ندارد ما واقعا به خدا نزدیک بشویم. خدا که به همه چیز نزدیک است، ما به خدا نزدیک بشویم یعنی چه؟!
معنی قرب به خدا
آن عده از علما که نظری دقیق تر و معرفت بیشتری دارند، می گویند خیر، مطلب از این قرار نیست. نزدیک شدن به خدا نزدیک شدن حقیقی است نه نزدیک شدن مجازی و تعبیری. واقعا انسان به خدا نزدیکتر است اما خیال نکنید که این نزدیک شدن به معنی این است که یک فاصله را کم می کنیم. صحبت فاصله در میان نیست. پس چیست؟ می گوید خدای تبارک و تعالی کمال مطلق است، وجود بی حد است، کانون لایتناهی هستی است. او علم محض است، عین علم است.
به تعبیر میرداماد ''علم کله و کله العلم، قدرة کله و کله القدرة، حیاة کله و کله الحیاة، ارادة کله و کله الارادة''. او کمال مطلق است. موجودات به حسب کمالات واقعی وجودی که کسب می کنند به کانون و مرکز و واقعیت هستی واقعا نزدیک می شوند. این نزدیک شدن نزدیکی واقعی است؛ جسمانی نیست ولی واقعی و حقیقی است، مجاز و تعبیر نیست، از نوع مقرب شدن یک انسان در اجتماع در نزدیک صاحب قدرت و یا از نوع مقرب شدن یک فرزند در نزد پدر نیست که به معنی این است که آثار لطفش بیشتر است؛ نه، واقعا پیامبر اکرم از ما به خدا نزدیکتر است، واقعا امام علی (ع) از ما به خدا نزدیکتر است و این قرب، قرب واقعی است و در نتیجه آنجا که ما عبادت می کنیم، عبودیت انجام می دهیم اگر واقعا عبودیت ما عبودیت باشد، ما قدم به قدم به سوی خدا حرکت می کنیم باز قدم هم که می گوییم تعبیر است، دیگر این کلمات اینجا درست نیست. سیر بگوییم؛ چون اشخاصی نظیر امام سجاد (ع) در اینجا تعبیر کرده اند ما هم تعبیر می کنیم.
امام علی بن الحسین (ع) می گوید: «اللهم انی اجد سبل المطالب الیک مشرعة و مناهل الرجاء لدیک مترعة و اعلم انک للراجین بموضع اجابة و للملهوفین بمرصد اغاثة» تا آنجا که می گوید: «ان الراحل الیک قریب المسافه؛ خدایا آن مسافری که به سوی تو حرکت و کوچ می کند راهش نزدیک است، راههای خیلی دوری نباید طی کند، مسافتش نزدیک است.»
یکی از آن گنجینه های بزرگی که در دنیای شیعه وجود دارد این دعاهاست. به خدا قسم گنجینه ای است از معرفت. اگر ما هیچ دلیل دیگری نداشتیم غیر از دعاهایی که داریم، از علی بن ابیطالب (ع) صحیفه علویه، از زین العابدین (ع) صحیفه سجادیه یا دعاهای غیر صحیفه سجادیه، اگر ما جز دعای کمیل از علی و جز دعای ابوحمزه از علی بن الحسین نداشتیم و اسلام در چهارده قرن چیز دیگری نداشت، همینکه توسط دو تن از شاگردهای اسلام از آن دنیای بدویت و جهالت چنین دو اثری ظاهر شده کافی است. آنقدر اینها اوج و رفعت دارد که اصلا اعجاز جز این چیزی نیست.
به هر حال، می گویند تقرب، تقرب واقعی است و حقیقت است و انسان به راستی به خدا نزدیک می شود. این نزدیک شدن به خدا یعنی چه؟ یعنی خدا که کمال مطلق است، ما مرتب کمالات بیشتری پیدا می کنیم. خدا علم علی الاطلاق است؛ بر علم و ایمان و بصیرت ما افزوده می شود. خدا قدرت علی الاطلاق است؛ بر قدرت ما افزوده می شود خدا حیات علی الاطلاق و اراده علی الاطلاق است؛ بر حیات و اراده ما افزوده می شود.
پس در مسأله عبودیت و اینکه بندگی کن به قول شاعر "بندگی کن تا که سلطانت کنند" یا به تعبیر امام صادق (ع) «العبادة جوهرة کنهها الربوبیه؛ عبودیت گوهری است که کنه آن ربوبیت است.» هر چه که در راه عبودیت جلو بروی، بر ربوبیت و خداوندگاری تو (نه خدایی العیاذ بالله)، بر صاحب بودن و تسلط و قدرت تو افزوده می شود. عبادت راه کسب قدرت و تسلط است.