تقوا از آن کلمات عجیبی است که در قرآن و در نهج البلاغه زیاد به کار رفته است و این کلمه ترجمه فارسی ندارد. تقوای الهی نگهداری خود است از آنچه بد است، برای خدا. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فاتقو الله ما استطعتم؛ پس تقوای الهی داشته باشید تا آن حدی که قدرت دارید» (تغابن/ 16). تقوای واقعی همان است که انسان را نجات می دهد، انسان را آزاد و رها می کند. انسان در زیر امتحانها (چه امتحان به نعمتها و چه امتحان به نقمتها) باید تقوا داشته باشد که این تقواست که او را نجات می دهد و آزاد و رها می کند و انسان باید با همه اینها درگیری پیدا کند منتها باید خود را آزاد کند. قبل از این آیه فرموده است: «انما اموالکم و اولادکم فتنه و الله عنده اجر عظیم؛ اموال شما و فرزندانتان صرفا (وسیله) آزمایشند، و پاداش بزرگ نزد خداوند است» (تغابن/ 15). به همین جهت بعد می فرماید: «فاتقوا الله». حال که ثروتها و فرزندان، نعمتها و فتنه ها و امتحانهایی است که باید شما با آنها درگیری پیدا کنید پس تقوا پیشه کنید. «ما استطعتم» یعنی به هر اندازه که قدرت دارید تقوا پیشه کنید. پس در واقع «اتقوا» یعنی خود را نگه دارید. خود تقوا خودنگهداری است، خود نجات دادن است و مستلزم مفهوم آزادی معنوی است.
خداوند در جای دیگر اشاره می کند که: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذوالفضل العظیم؛ ای مومنان! اگر از خداوند پروا کنید، برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار می دهد و بدی هایتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب بخشش بزرگ است» (انفال/ 29).
تقوا از ماده وقی به معنی خودنگهداری است، اینکه انسان در یک حالی باشد که بتواند خود را نگهداری کند. قرآن می گوید اگر متقی واقعی باشید دو اثر دارد. یکی اینکه گشایش در کار به وجود می آید در اثر تأثیر معنوی آن. واقعا اگر کسی پاک و باتقوا زندگی کند، یک سلسله گره ها برایش پیش نمی آید و اگر پیش بیاید حل می شود. خاصیت دوم تقوا این است که بر روشن بینی می افزاید. ابتدا به نظر مشکل می آید، روشن بینی چه ارتباطی دارد به تقوا؟! بستگی دارد به مغز و کار آن. تقوا چه تأثیری دارد در بینش؟ ولی این اشتباه است. اگر انسان متقی باشد، روشن بین تر است. زیرا تقوا صفای روح می آورد؛ تقوا آن تیرگیهایی را که باعث می شود انسان از روشن بینی هایی که مخصوص خود اوست استفاده نکند، از بین می برد.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد *** صد حجاب از دل به سوی دیده شد
شما اگر نسبت به موضوعی تعصب بورزید نمی توانید آن را آنطوری که هست بگیرید. تقوا گرد و غبار تعصب را پاک می کند، کینه توزی را فرو می نشاند، در نتیجه عقل، آزاد فکر می کند. سعدی می گوید:
حقیقت سرایی است آراسته *** هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد *** نبیند نظر گر چه بیناست مرد
تو را تا دلت باشد از حرص باز *** نیاید به گوش دل از غیب راز
تأثیر تقوا بر درون انسان
اگر انسان متقی باشد، روشن بین تر است زیرا تقوا صفای روح می آورد، تقوا آن تیرگیهایی را که باعث می شود انسان از روشن بینی هایی که مخصوص خود اوست استفاده نکند از بین می برد. شما اگر نسبت به موضوعی تعصب بورزید نمی توانید آن را آن طوری که هست بگیرید. تقوا گرد و غبار تعصب را پاک می کند، کینه توزی را فرو می نشاند، در نتیجه عقل، آزاد فکر می کند. چرا تقوا بینش را می افزاید؟ زیرا تقوا که آمد، طمع نیست، عجب نیست، هوا و هوس نیست، گرد و غبار نیست، روشنایی است. در فضا اگر مه یا دود بیاید، از یک متری اشیاء را نمی بینیم. تقوا صفا است، صاف بودن فضای روح است. در اصطلاح قرآن، تقوا یک حالت روحی و ملکه اخلاقی است که هرگاه این ملکه در انسان پیدا شد، قدرتی پیدا می کند که می تواند از گناه پرهیز کند اگر چه گناه بر او عرضه شود. تقوا اولیاء حق را نگهداری می کند و مصونیت می دهد. ملکه و فضیلت تقوا در روح انسان اثر می گذارد و او را از ارتکاب لغزشها و گناهها باز می دارد.
قرآن می گوید تقوا داشته باشید تا عینک درونیتان سفید باشد و جهان را همچنانکه هست ببینید. اگر تقوای الهی داشته باشید، اگر درونتان پاک باشد، اگر تیرگیها را از درون خود زایل بکنید خداوند در دل شما مایه تمیز قرار می دهد، یعنی خدا در دل شما چیزی قرار می دهد که با آن حقایق را خوب تمیز می دهید، یعنی به شما روشنی می دهد. پس انسان در اثر تقوا درونش روشن می شود و به همین جهت روشن بین می شود. وقتی که روشن بین شد، اولا خودش را خوب می بیند، خوب اندازه گیری میکند، زیادتر از آنچه هست نمی بیند، کمتر از آنچه هست نیز نمی بیند. تیرگیها و عیبهای خودش را خوب می بیند و ثانیا در اثر این روشن بینی، به حکم اینکه انسان طوری ساخته شده که جهان را با عینک وجود خودش می بیند، وقتی تقوا داشته باشد و عینک وجودش پاک باشد، جهان را بهتر می بیند، بهتر تشخیص می دهد. واقعا اشخاصی که با تقوا هستند، اگر آنها را با یک فرد دیگری نظیر خودشان که از هر جهت مثل خودشان باشند منهای تقوا، در نظر بگیریم، می بینیم قضاوتهای او خیلی بهتر از این دیگری است. این است که می گوئیم به اینگونه اشخاص الهام می شود، آدم پاکی است، به او الهام می شود.
تأثیر تقوا بر زندگی انسان
انسان اگر بخواهد در زندگی اصولی داشته باشد و از آن اصول پیروی کند، خواه آنکه آن اصول از دین و مذهب گرفته شده باشد و یا از منبع دیگری، ناچار باید یک خط مشی معینی داشته باشد، هرج و مرج بر کارهایش حکمفرما نباشد. لازمه خط مشی معین داشتن و اهل مسلک و مرام و عقیده بودن این است که به سوی یک هدف و یک جهت، حرکت کند و از اموری که با هوا و هوسهای آنی او موافق است اما با هدف او و اصولی که اتخاذ کرده منافات دارد خود را نگهداری کند. بنابراین تقوا به معنای عام کلمه لازمه زندگی هر فردی است که می خواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگی کند و از اصول معینی پیروی نماید. تقوای دینی و الهی یعنی اینکه انسان خود را از آنچه از نظر دین و اصولی که دین در زندگی معین کرده، خطا و گناه و پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کند و مرتکب آنها نشود. چیزی که هست حفظ و صیانت خود از گناه که نامش تقوا است و به دو شکل و دو صورت ممکن است صورت بگیرد، و به تعبیر دیگر ما دو نوع تقوا می توانیم داشته باشیم: تقوائی که ضعف است و تقوائی که قوت است.
نوع اول اینکه انسان برای اینکه خود را از آلودگیهای معاصی حفظ کند، از موجبات آنها فرار کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگهدارد، شبیه کسی که برای رعایت حفظ الصحه خود کوشش می کند خود را از محیط مرض و میکروب و از موجبات انتقال بیماری دور نگهدارد، سعی می کند مثلا به محیط مالاریا خیز نزدیک نشود، با کسانی که به نوعی از بیماریهای واگیردار مبتلا هستند معاشرت نکند.
نوع دوم اینکه در روح خود حالت و قوتی به وجود می آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی می دهد که اگر فرضا در محیطی قرار بگیرد که وسائل و موجبات گناه و معصیت فراهم باشد، آن حالت و ملکه روحی، او را حفظ می کند و مانع می شود که آلودگی پیدا کند، مانند کسی که به وسائلی در بدن خود مصونیت طبی ایجاد می کند که دیگر نتواند میکروب فلان مرض در بدن او اثر کند. لازمه اینکه انسان حیات عقلی و انسانی داشته باشد اینست که تابع اصول معینی باشد، و لازمه اینکه انسان از اصول معینی پیروی کند اینست که از اموری که با هوا و هوس او موافق است ولی با هدف او و اصول زندگانی او منافات دارد پرهیز کند. ولی لازمه همه اینها این نیست که انسان اجتناب کاری از محیط و اجتماع را پیشه سازد. راه بهتر و عالیتر همان طوری که بعدا از آثار دینی شاهد می آوریم اینست که انسان در روح خود ملکه و حالت و مصونیتی ایجاد کند که آن حالت حافظ و نگهدار او باشد. این همان نوع از تقوا و حفظ و صیانت نفس است که در عین حال ضعف و سستی است.
اینکه انسان از محیط لغزنده دوری کند و نلغزد هنری نیست، هنر در اینست که در محیط لغزنده، خود را از لغزش حفظ و نگهداری کند. حقیقت تقوا همان روحیه قوی و مقدس عالی است که خود حافظ و نگهدارنده انسان است. باید مجاهدت کرد تا آن معنا و حقیقت پیدا شود. تقوا در درجه اول و به طور مستقیم از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند، رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد، ولی به طور غیرمستقیم در زندگی اجتماعی هم آزادیبخش انسان است. رقیتها و بندگیهای اجتماعی نتیجه رقیت معنوی است. آنکس که بنده و مطیع پول و یا مقام است نمی تواند از جنبه اجتماعی، آزاد زندگی کند. بنابراین درست است که امام علی (ع) می گوید: «عتق من کل ملکة؛ آزادی از هر خوی و عادت واهی است» (نهج البلاغه، خطبه 230). یعنی تقوا همه گونه آزادی به انسان می دهد تقوا عین حریت و آزادی است.
امیرالمؤمنین آثار زیادی برای تقوا ذکر می کند و گاهی یک عمومیت عجیبی به فوائد تقوا می دهد، مثل اینکه می فرماید «عتق من کل ملکة، نجاه من کل هلکة؛ آزادی است از هر رقیتی و نجات است از هرگونه بدبختی». یا اینکه می فرماید: «دواء داء قلوبکم، و شفاء مرض اجسادکم، و صلاح فساد صدورکم، و طهور دنس انفسکم؛ تقوا دوای بیماری دلهای شما و شفای مرض بدنهای شما، درستی خرابی سینه های شما و مایه پاک شدن نفوس شما است» (نهج البلاغه، خطبه 198). علی (ع) همه دردها و ابتلائات بشر را یک کاسه می کند و تقوا را برای همه آنها مفید می داند. حقا هم اگر به تقوا صرفا جنبه منفی و اجتناب و پهلو تهی کردن ندهیم و آنطور بشناسیم که علی شناخته باید اعتراف کنیم که یکی از ارکان زندگی بشر است چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی، اگر نباشد اساس زندگی متزلزل است. تقوا یکی از حقایق زندگی است، به دلیل اینکه چیزی دیگر نمی تواند جای آن را بگیرد، نه زور و نه پول و نه تکثیر قانون و نه هیچ چیز دیگر.
تقوا و تلطیف احساسات
تقوا و طهارت در یک ناحیه دیگر هم تأثیر دارد و آن ناحیه عواطف و احساسات است که احساسات را رقیق تر و لطیف تر می کند. اینطور نیست که آدم باتقوا که خود را از پلیدیها و کارهای زشت و کثیف، از ریا و تملق، از بندگی و کاسه لیسی دور نگهداشته، ساحت ضمیر خود را پاک نگهداشته، عزت و مناعت و آزادمنشی خود را حفظ کرده، توجهش به معنا بوده، نه به ماده، یک همچو شخصی نوع احساساتش با احساسات یک آدم غرق در فحشاء و پلیدی و غرق در مادیات یکی باشد. مسلما احساسات او عالی تر و رقیق تر و لطیف تر است، تأثرات او در مقابل زیبائیهای معنوی بیشتر است، دنیا را طور دیگری و با زیبائی دیگری می بیند، آن جمال عقلی که در عالم وجود است بهتر حس می کند.
تقوا و نیروی پیروزی بر شدائد
خداوند می فرماید: «و من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هرکس که تقوای خدا داشته باشد خداوند برای او راه بیرون شدن از سختیها و شدائد را قرار می دهد» (طلاق/ 2)، ایضا می فرماید: «و من یتق الله یجعل له من امره یسرا؛ هرکس که تقوای الهی داشته باشد خداوند یک نوع سهولت و آسانی در کار او قرار می دهد» (طلاق/ 4).
امیرالمؤمنین می فرماید: «فمن اخذ بالتقوی عزبت عنه الشدائد بعد دنوها، و احلولت له الامور بعد مرارتها، و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها، و أسهلت له الصعاب بعد انصابها؛ هرکس که چنگ به دامن تقوا بزند سختیها و شدائد بعد از آنکه به او نزدیک شده اند از او دور می شوند و کارها که بر ذائقه او تلخ آمده اند برایش شیرین می شوند، موجها که روی هم جمع شده اند و می خواهند او را به کام بکشند از او کنار می روند، امور پر مشقت بر او آسان می گردد» (نهج البلاغه، خطبه 198).
در خطبه 183 می فرماید: «واعلموا انه من یتق الله یجعل له مخرجا من الفتن، و نورا من الظلم؛ بدانید که هر که تقوای الهی داشته باشد خداوند برای او راه بیرون شدن از فتنه ها، و نوری به جای تاریکی قرار می دهد». فتنه ها همان ابتلائات سوء و گرفتاریهای اخلاقی و اجتماعی است. عمده گرفتاریها و شدائد و مضایقی که برای انسان پیش می آید و زندگی را تلخ و شقاوت آلود می کند و هرگونه سعادت دنیوی و اخروی را از انسان سلب می کند همین فتنه ها و ابتلائات سوء و گرفتاریهای اخلاقی و اجتماعی است. با توجه به اینکه منشأ بیشتر گرفتاریهای هر کسی خود او است و هر کسی خودش بالاترین دشمنان خودش است و هر کسی خودش سرنوشت خود را تعیین می کند، غالب رفتارهای هر کسی با خودش خصمانه است. اغلب گرفتاریهائی که برای ما پیش می آید از خارج نیامده، خودمان برای خودمان درست کرده ایم. با توجه به اینها خوب واضح می شود که سلاح تقوا چه اندازه مؤثر است در اینکه انسان را از فتنه ها دور نگه می دارد، به فرض اینکه در فتنه واقع شد تقوا او را نجات می دهد.
قرآن کریم در سوره اعراف آیه 201 می فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون؛ البته، هنگامی که پرهیزگاران گرفتار وسوسه شیطانی شوند به یاد (خدا) می افتند و ناگهان بینا و بصیر می شوند». مردمان باتقوا اگر هم احیانا خیالی از شیطان بر آنها بگذرد و جان آنها را لمس کند و روح آنها را تاریک نماید تذکر پیدا کرده و به یاد خدا می افتند و بصیرت خود را باز می یابند. به همین دلیل که تقوا اثر اول یعنی روشن بینی و ازدیاد بصیرت را به دنبال خود دارد، اثر دوم یعنی نجات از مهالک و مضایق را دارد. گرفتاریها و شدائد در تاریکی پیدا می شود، تاریکی غبار معاصی و گناهان و هواها و هوسها. وقتی که نور تقوا پیدا شد راه از چاه تمیز داده می شود و انسان کمتر گرفتار می شود و اگر گرفتار شد در روشنی تقوا بهتر روزنه بیرون رفتن را پیدا می کند. گذشته از همه اینها تقوا و خودنگهداری سبب می شود که انسان نیروهای ذخیره وجود خود را در راههای لغو و لهو و حرام هدر ندهد، همیشه نیروی ذخیره داشته باشد. بدیهی است که آدم نیرومند و بااراده و باشخصیت بهتر تصمیم می گیرد و بهتر می تواند خود را نجات بدهد. همان طوری که نور و روشنائی داشتن، راهی و وسیله ای است برای نجات و رهائی، قوت و نیرو داشتن نیز به نوبه خود راه و وسیله ای است که خداوند متعال قرار داده است.