گاهی افرادی دیده می شوند که در مسائل علمی بسیار زیرک و باهوش هستند و از دیگران خیلی جلواند، ولی همین اشخاص در مسئله زندگی و راهی که باید انتخاب کنند مثل آدم های گیج و متحیراند، افرادی که هوششان در علمیات از این ها خیلی عقب تر است مصالح زندگی را بهتر و روشن تر می بینند. لهذا این فکر پیش آمده که در انسان دو چیز است یکی هوش و یکی عقل، بعضی باهوش ترند و بعضی عاقل تر. ولی حقیقت این است که ما دو قوه نداریم یکی به نام عقل و دیگری به نام هوش. افراد باهوشی که در مسائل عملی گیج و مبهوت و متحیرند علتش همان است که عرض شد، در اثر طغیان دشمنان عقل اثر عقلشان خنثی شده، پارازیت ها نمی گذارند که فرمان عقل خود را بشنوند. این گونه اشخاص پارازیت وجودشان زیاد است، نه این که در عقل خود کم و کسری داشته باشند.
تأثیر هوا و هوس بر عقل با توجه به احادیثچ
در آثار دینی ما زیاد است که یا به طور مستقیم تقوا و پاکی از گناه را در بصیرت و روشن بینی روح مؤثر دانسته است و یا به طور غیرمستقیم این مطلب را بیان می کند، مثل این که تأثیر هوا پرستی و از کف دادن زمام تقوا را در تاریک شدن روح و تیرگی دل و خاموش شدن نور عقل بیان کرده است. "امام علی (ع)" می فرماید: «من عشق شیئا اعشی بصره، و امرض قلبه؛ هرکس نسبت به چیزی محبت مفرط پیدا کند، چشم وی را کور (یا شبکور) می کند و قلب او را بیمار می نماید» (نهج البلاغه- خطبه 109)، هم او می فرماید: «عجب المرء بنفسه احد حساد عقله؛ خودپسندی دشمن عقل است» (نهج البلاغه- حکمت212) و نیز می فرماید: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ قربانگاه عقل ها غالبا در پرتو طمع ها است» (نهج البلاغه- حکمت 219). این یک منطق مسلم است در معارف اسلامی. بعدها هم آثار این منطق را در ادبیات اسلامی چه عربی و چه فارسی زیاد می بینیم. چطور ممکن است تقوا که یک فضیلت اخلاقی است و مربوط به طرز عمل انسان است در دستگاه عقل و فکر و قوه قضاوت انسان تأثیر داشته باشد و منشأ آن شود که انسان به دریافت حکمت هائی نائل گردد که بدون داشتن تقوا موفق به دریافت آن حکمت ها نمی شود؟ خداوند در "قرآن" می فرماید: «ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس؛ آنان جز از گمان و هوای نفس خویش پیروی نمی کنند» (نجم- 23). یکی از لغزشگاه های اندیشه از نظر "قرآن" میلها و هواهای نفسانی می باشد. انسان در تفکرات خود اگر بی طرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانیش به یک طرف باشد،خواه ناخواه و بدون آن که خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانیش متمایل می شود این است که "قرآن" هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظن و گمان یکی از عوامل لغزش می شمارد.
دشمن دشمنان عقل
از کلمات "امام علی (ع)" است: «اصدقاؤک ثلاثة، و اعداوک ثلاثة؛ تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری»، « فاصدقاؤک: صدیقک و صدیق صدیقک و عدو عدوک؛ دوستان تو یکی آن کس است که مستقیما دوست خود تو است، دومی دوست دوست تو است، سومی دشمن دشمن تو است»، «و اعداؤک: عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک؛ دشمنان تو عبارت است از آن که مستقیما با خود تو دشمن است، و آن کس که دشمن دوست تو است، و آن کس که دوست دشمن تو است» (نهج البلاغه- حکمت 295). قوای معنوی انسان در یکدیگر تأثیر می کنند، و احیانا تأثیر مخالف می نمایند و اثر یکدیگر را خنثی می کنند. این مطلب جای انکار نیست. در قدیم و جدید به تضادی که کم و بیش بین قوای مختلفه وجود انسان هست توجه شده است.
تأثیر هوا و هوس
یکی از حالات و قوائی که در عقل انسان یعنی در عقل عملی انسان یعنی در طرز تفکر عملی انسان که مفهوم خوب و بد و خیر و شر و درست و نادرست و لازم و غیر لازم و وظیفه و تکلیف و این که الان چه می بایست بکنم و چه نمی بایست بکنم و این گونه معانی و مفاهیم را بسازد تأثیر دارد، طغیان هوا و هوس ها و مطامع و احساسات لجاج آمیز و تعصب آمیز و امثال این ها است، زیرا منطقه و حوزه عقلی عملی انسان به دلیل این که مربوط به عمل انسان است همان حوزه و منطقه احساسات و تمایلات و شهوت است. این امور اگر از حد اعتدال خارج شوند و انسان محکوم این ها باشد نه حاکم بر اینها، در برابر فرمان عقل فرمان می دهند، در برابر ندای عقل و وجدان فریاد و غوغا می کنند، برای ندای عقل حکم پارازیت را پیدا می کنند، دیگر آدمی ندای عقل خویش را نمی شنود، در برابر چراغ عقل گرد و غبار و دود و مه ایجاد می کنند، دیگر چراغ عقل نمی تواند پرتوافکنی کند. پس این گونه هوا ها و هوس ها اگر در وجود انسان باشند تأثیر عقل را ضعیف می کنند، اثر عقل را خنثی می کنند و به تعبیر دیگر این هوا و هوس ها با عقل آدمی دشمنی می ورزند.
در حدیث است که "امام صادق (ع)" فرمود: «الهوی عدو العقل؛ هوا و هوس دشمن عقل است» (مصباح الشریعة- باب 38- صفحه 223). "امام علی (ع)" درباره عجب و خودپسندی فرمود: «عجب المرء بنفسه احد حساد عقله؛ خودپسندی دشمن عقل است» (نهج البلاغه- حکمت 212). درباره طمع فرمود: «أکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ قربانگاه عقل ها غالبا در پرتو طمع ها است». "پیامبر اکرم (ص)" می فرماید: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک؛ بالاترین دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سرکش تو است که از همه به تو نزدیک تر است و در میان دو پهلویت قرار گرفته است». علت این که این دشمن بالاترین دشمنان است واضح است، زیرا دشمن عقل است که بهترین دوست انسان است. هم چنین "رسول اکرم (ص)" فرمود: «صدیق کل امرء عقله؛ یعنی دوست واقعی هرکس عقل او است» (بحار الانوار- جلد 70- صفحه 64). از هر دشمنی با نیروی عقل می توان دفاع کرد. اگر دشمنی پیدا شود که بتواند عقل را بدزدد پس او از همه خطرناک تر است. "صائب تبریزی" شعری دارد که مثل این است که ترجمه همان حدیث نبوی است، می گوید:
بستر راحت چه اندازیم بهر خواب خوش *** ما که چون دل دشمنی داریم در پهلوی خویش
پس توجه به این مطلب لازم است که حالات و قوای معنوی انسان به حکم تضاد و تزاحمی که میان بعضی با بعضی دیگر است در یکدیگر تأثیر مخالف می کنند و تقریبا اثر یکدیگر را خنثی می کنند و به عبارت دیگر با یکدیگر دشمنی و حسادت می ورزند. از آن جمله است دشمنی هوا و هوس با عقل. از همین جا معنای تأثیر تقوا در تقویت عقل و ازدیاد بصیرت و روشن بینی روشن می شود. تقوا دست عقل را باز می کند و به وی آزادی می دهد: «عتق من کل ملکة؛ سبب آزادی از هر گونه بردگی (شیطان)» (نهج البلاغه- خطبه 230). حکما این گونه عامل ها را که به طور غیر مستقیم تأثیر دارند فاعل بالعرض می نامند می گویند فاعل یا بالذات است و یا بالعرض. فاعل بالذات آن است که اثر، مستقیما از خود او تولید شده، و فاعل بالعرض آن است که اثر، مولود علت دیگری است و کار این علت کار دیگری است مثل این که مانع را برطرف کرده است، و همین که مانع برطرف شد آن علت دیگر اثر خود را تولید می کند، ولی بشر همین را کافی می داند که آن اثر را به این علت زایل کننده مانع هم نسبت بدهد. اگر انسان در هر چیزی شک کند در این مطلب نمی تواند شک کند که خشم و شهوت و طمع و حسد و لجاج و تعصب و خودپسندی و نظایر این امور آدمی را در زندگی کور و کر می کند. آدمی پیش هوس کور و کر است. اگر توفیقی پیدا کنیم که با نیروی تقوا نفس اماره را رام و مطیع نمائیم آن وقت خواهیم دید چه خوب راه سعادت را درک می کنیم و چه خوب می فهمیم و چه روشن می بینیم و چه خوب عقل ما به ما الهام می کند آن وقت می فهمیم که این مسائل چندان هم پیچیده و محتاج به استدلال نبوده، خیلی واضح و روشن بوده، فقط غوغاها و پارازیتها نمی گذاشته اند که ما تعلیم عقل خود را بشنویم. "امیرالمؤمنین (ع)" می فرماید: «اشجع الناس من غلب هواه؛ از همه مردم شجاع تر کسی است که بر هوای نفسش غالب باشد».
آیا هوش غیر از عقل است؟
افراد باهوشی که در مسائل عملی گیج و مبهوت و متحیرند علتش همان است که در اثر طغیان دشمنان عقل اثر عقلشان خنثی شده، پارازیتها نمی گذارند که فرمان عقل خود را بشنوند، این گونه اشخاص پارازیت وجودشان زیاد است، نه این که در عقل خود کم و کسری داشته باشند. تقوا و مجاهده اخلاقی و طهارت روح، در آن چه مربوط به حوزه عقل نظری است هیچ گونه تأثیری ندارد. "علی (ع)" می فرماید: «قد احیا عقله، و امات نفسه، حتی دق جلیله، و لطف غلیظه، و برق له لامع کثیر البرق، فابان له الطریق، و سلک به السبیل، و تدافعته الابواب الی باب السلامه؛ عقل خویش را زنده کرده و نفس اماره را میرانده است تا آن جا که اثر این مجاهدت در بدن وی ظاهر شده و استخوان وی را نازک و غلظت وجود وی را تبدیل به لطافت کرده. در این موقع برقی شدید برای وی می جهد و راه را به او نشان می دهد و او را در راه می اندازد و پیوسته از این در به آن در و از این مرحله به آن مرحله او را حرکت می دهد تا می رسد به آن جا که باب سلامت مطلق است» (نهج البلاغه- خطبه 220). «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم؛ خدا هر کس را که در پی جلب رضای اوست، به وسیله آن (کتاب) به راههای امن و سلامت رهنمون می شود، و به خواست خود، آن ها را از تاریکی ها به نور می برد و به راهی راست هدایتشان می کند» (مائده- 16).