پس از جنگ جمل که با شکست دشمن پایان یافت، جمعی از دشمنان که مروان نیز در میان آنها بود، گرد هم نشستند و یکی از آنها گفت: سوگند به خدا ما به این مرد (علی علیه السلام) ظلم کردیم، و بیعت با او را بدون عذر شکستم. به خدا سوگند برای ما آشکار شد که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله روش هیچ کسی مانند روش آن حضرت نبود، عفو او نیز بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله بی نظیر بوده است، برخیزید به حضورش برویم و از اعمال بد خود عذرخواهی کنیم تا او ما را ببخشد. سپس برخاستند و به در خانه علی علیه السلام آمدند. وقتی در محضر علی علیه السلام نشستند، امام به آنها فرمود: خوب توجه کنید! من بشری مثل شما هستم، اکنون با شما سخنی دارم. شما را به خدا سوگند! آیا می دانید که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که رحلت کرد من نزدیک ترین شخص به او بودم و بعد از او بهترین شخص نسبت به مردم بودم؟ گفتند: آری تصدیق می کنیم. علی علیه السلام فرمود: شما از من روی گرداندید و با ابوبکر بیعت نمودید، من برای حفظ وحدت و یکپارچگی مسلمین، تحمل کردم. سپس ابوبکر مقام خلافت را به عمر واگذار کرد، باز تحمل کردم، با این که می دانید من نزدیکترین افراد به خدا و رسولش بودم. او کشته شد و در بستر وفات، مرا یکی از شش نفر قرار داد. باز تحمل کردم و به تفرقه و اختلاف مسلمین دامن نزدم، سپس با عثمان بیعت کردید و سرانجام به او یورش بردید و او را کشتید، در صورتیکه من در خانه آن نشسته بودم، نزد من آمدید و با من بیعت کردید چنانکه با ابوبکر و عمر بیعت کردید. شما نسبت به بیعت آنها وفا کردید، ولی بیعت مرا شکستید، چرا؟
حاضران (که سخت شرمنده شده بودند) عرض کردند: شما مانند بنده صالح حضرت یوسف باش که به برادرانش فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم، یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین» (سوره یوسف/ آیه 92)، «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست، خداوند شما را می بخشد و ارحم الراحمین است.»
امام علیه السلام با کمال بزرگواری به آنها فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم»، سپس فرمود: ولی در میان شما مردی هست (اشاره به مروان) که اگر با دستش با من بیعت کند، با پایش آن را می شکند.