آشفتگی در ارتش اسلام در جنگ احد

هجوم گردان چهارصد نفری دشمن به سرکردگی «خالدبن ولید»، بر گروهی که سلاح خود را به کنار نهاده، و مشغول گردآوری غنایم به جامانده از دشمن در میدان نبرد بودن آشفتگی عجیبی در میان ارتش اسلام پدید آورد، در نتیجه نظام از هم گسست و ترس و رعب همه را فرا گرفت، چاره ای جز این نداشتند که سراسیمه به این طرف و آن طرف بدوند تا گریزگاهی پیدا کنند، در این شرایط گروه عظیمی با رفتن بالای کوه، خود را از معرکه نجات دادند، در حالی که گروهی دیگر در همان لحظه، به وسیله ی شمشیر دشمن درو شدند، و حلقه ی محاصره ی پیامبر هر لحظه تنگتر می شد و خطر جانی او را تهدید می کرد، و جز تعداد انگشت شماری که از جان او دفاع می کردند، همگی در حال فرار و یا به فکر جان خویش بودند و هر چه پیامبر آنان را صدا می کرد و می گفت: «إلی عباد الله إلی عباد الله فانی رسول الله؛ به سوی من ای بندگان خدا، به سوی من ای بندگان خدا، من پیامبر خدا هستم.» گوش آنان به فریادهای کمک طلبانه ی پیامبر (ص) بدهکار نبود، در این حالت سیل غم یکی پس از دیگری (غم شکست، غم از دست دادن عزیزان، غم شایعه کشته شدن پیامبر) بسان ابر سیاه آسمان، قلب آنان را فرا گرفت به گونه ای که از دست دادن غنایم و رها شدن خود را فراموش کردند.
قرآن یک چنین چشم انداز مصیبت بار و وحشت زایی را در آیه ی یاد شده در زیر بازگو می کند، می فرماید: «إذ تصعدون و لا تلوون على أحد و الرسول یدعوکم فی أخراکم فأثابکم غما بغم لکیلا تحزنوا على ما فاتکم و لا ما أصابکم و الله خبیر بما تعملون؛ [یاد آرید] آن گاه که مى گریختید و به کسى توجه نمى کردید و پیامبر (ص) از پشت سرتان شما را فرا مى خواند. پس خدا نیز شما را غمى روى غم سزا داد تا بر آنچه از دست داده اید و آنچه بر سرتان آمده غم نخورید، و خدا بدانچه مى کنید آگاه است.» (آل عمران/ 153) دقت در جمله های این آیه یادآور یک رشته حوادث ناگواری است که در دفاع مقدس «احد» رخ داد.
کلمه "اخرى" در جمله: «و الرسول یدعوکم فی أخراکم» مقابل اولى است، و صدا زدن رسول مسلمانان را، آنهم از آخر آنها مى فهماند که لشکر از پیرامون آن جناب متفرق شده بودند، و بدون اینکه توجه به این سو و آن سو کنند چه اول و چه آخر جمعیتشان راه فرار را پیش گرفته بودند و مى رفتند و رسول از پشت سر صداشان مى زده، ولى آنان رسول خدا (ص) را در بین مشرکین رها کرده از ترس کشته شدن راه بیابان را پیش گرفته بودند.
بله جمله: «و سیجزی الله الشاکرین؛ به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏ دهد.» (آل عمران/ 144) که کمى قبل از این آیه بود بما مى فهماند که مسلمین تا آخرین نفرشان نگریختند، بلکه کسى در بین آنان بوده که هیچ تزلزلى در اراده اش رسوخ نکرده، و قدمى جهت فرار بر نداشته است، نه در اول شکست و نه بعد از انتشار خبر قتل رسول خدا (ص) که آیه: «أ فإن مات أو قتل؛ آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمى‏ گرديد.» (آل عمران/ 144) بر آن دلالت مى کرد.
از جمله: «و لا تلوون على أحد و الرسول یدعوکم فی أخراکم» نیز فهمیده مى شود که خبر کشته شدن رسول خدا (ص) بعد از شکست و فرار کردن مسلمانان منتشر شده، (چون با شنیدن صداى رسول خدا (ص) معنا نداشته است که احتمال دهند که آن جناب کشته شده و یا این خبر را باور کنند). «فأثابکم غما بغم لکیلا تحزنوا على ما فاتکم، و لا ما أصابکم» یعنى سپس خداى تعالى به تلافى و پاداش غمى که داشتید (که چرا غنیمت ها از دستمان رفت؟ و چرا این همه کشته دادیم)؟ غمى دیگر به شما داد و آن اندوه از این بود که چرا به مال دنیا طمع بستیم؟ و رسول را یارى نکردیم؟ این اندوه را به شما داد تا از آن اندوه منصرف شوید، و از اینکه فرمود «اثابکم؛ پاداشتان داد» معلوم مى شود غم اولى نعمتى از ناحیه خداى تعالى بوده، به دلیل اینکه فرمود: این غم را به شما دادیم تا غم مخورید بر آنچه از دست داده اید، و بر آنچه بر سرتان آمده، چون خداى تعالى در کتاب مجیدش این قسم اندوه را مذمت کرده و فرموده: «لکیلا تأسوا على ما فاتکم؛ تا در برابر آن چه از دست مى دهید غم مخورید.» (حدید/ 23)
پس این غمى که ایشان را از آن اندوه ناپسند منصرف ساخت نعمت و موهبتى بوده است، و عبارت بوده از اندوه ندامت از اعمالى که کرده اند، و حسرتى که از فوت نصرت ناشى از فشل به ایشان دست داد، و در این صورت غم دوم در جمله: "غما بغم" غم ناشى از اندوه نامبرده است، و حرف "با" در آن بدلیه است و معناى عبارت این است که خداى تعالى این پاداش را به شما داد، که اندوه ناشى از فوت نصرت، و ورود مصیبت هایتان را مبدل کرد به اندوه ناشى از ندامت و حسرت از آن فشل و فرار که مرتکب شدید.

 


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 382

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 68

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/110062