قتل در ماه حرام

حادثه تاریخی

نخستین گروهی که پیامبر در مدینه برای کسب اطلاع از تحرکات قریش به منطقه ای به نام «نخله» (بر وزن جرقه، منطقه ای است میان مکه و طائف) اعزام کرد، گروه «عبدالله بن جحش» بود. پیامبر (ص) او را در رأس یک هیئت هشت نفری که همگی را افراد مهاجر تشکیل می داد، همراه با نامه ای به منطقه یاد شده اعزام کرد، و دستور داد که پس از دو روز طی طریق، نامه را باز کند و به دستوری که در آن هست، عمل نماید و یاران خود را در ادامه مسیر مجبور نسازد. فرمانده گروه پس از دو روز راهپیمایی، نامه را باز کرد و آگاه شد که پیامبر (ص) در آن دستور داده است که در منطقه ی «نخله» که میان مکه و طائف قرار دارد فرود آید و در کمین قریش بنشیند و او را از کارهای آنان آگاه سازد.
عبدالله گروه خود را از مضمون نامه آگاه ساخت و یادآور شد که من فرمان پیامبر (ص) را پذیرا هستم و مرا از اینکه شماها را مجبور سازم، نهی کرده هر کدام از شما که خواهان شهادت در راه خدا هست و به آن راغب است، ادامه ی مسیر دهد، و در غیر این صورت از همین جا بازگردد، همه ی اعضای گروه آمادگی خود را اعلام کردند و راه منطقه را در پیش گرفتند.
حرکت این گروه مصادف با ماه رجب بود، این سفر درست در پانزدهم ماه هجرت، پیش از مسئله ی تغییر قبله صورت پذیرفت، دو نفر از این گروه به نامهای: سعدبن ابی وقاص و عتبه بن غزوان پیش از رسیدن به مقصد، شتر متعلق به خود را که به دنبال خود «یدک» می کشیدند گم کردند از این جهت برای پیدا کردن شتر، از گروه فاصله گرفته و سرانجام گروه شش نفری به فرماندهی «عبدالله» در نقطه ای که پیامبر دستور داده بود در آنجا کمین کنند، فرود آمدند و رفت و آمد کاروانها را در نظر گرفتند. ناگهان متوجه شدند که کاروانی مربوط به قریش به سرپرستی «عمرو بن الحضرمی» از آن نقطه عبور می کند. وقتی چشم خدمه و سرپرست کاروان به گروه اعزامی افتاد، وحشت آنها را فرا گرفت و با دیدن یک نفر از آنان که سر خود را تراشیده بود، از وحشت در آمدند و با خود فکر کردند که این گروه به نشانه ی اینکه سر تراشیده اند، از زیارت عمره باز می گردند، طبعا با کاروان کاری ندارند.
وجود این منظره مانع از آن شد که اعضای کاروان نسبت به آنان راه احتیاط را در پیش گیرند، تصمیم بر این گرفتند که پس از استراحت مختصری، شب هنگام منطقه را ترک گویند و به سرزمین «حرم» وارد شوند. در این شرایط، گروه تجسس به شور و مشورت پرداخت که آیا با صاحبان کاروان که چهار نفر بیش نبودند، درگیر شوند یا نه؟ سرانجام تصمیم گرفتند که به ضبط کاروان و اسیر گرفتن افراد بپردازند، ولی در اجرای تصمیم، میان دو محذور گیر کردند. زیرا نقطه ای که هر دو گروه در آنجا فرود آمده بودند هر چند خارج از حرم بود و از احترام خاص برخوردار نبود، ولی از نظر زمان آن شب آخرین شب از ماه رجب بود که جزء شهرهای حرام است که تحریم نبرد و ستیز در آن، از مراسم دیرینه ی عرب است و تأخیر در حمله و درگیری در روز بعد ( نخستین روز ماه شعبان) هر چند فاقد این محذور بود، ولی سبب می شد که نبرد در سرزمین حرم انجام گیرد که از احترام خاص برخوردار است.
خلاصه در صورت حمله ناچار بودند که یا به احترام زمان آسیب برسانند و یا به احترام مکان. عجله در حمله مایه ی هتک احترام ماه حرام، و تأخیر در آن مایه ی آسیب بینی احترام «حرم» امن الهی بود. ولی سرانجام تصمیم گرفتند که به هدف خود جامه ی عمل بپوشانند. و در نتیجه رئیس کاروان «عمرو حضری» به تیر «واقد تمیمی» از پای درآمد، دو نفر از اعضای آن به نامهای «عثمان» و «حکم» به اسارت درآمدند و یک نفر به نام «نوفل» از معرکه گریخت و گروه اکتشافی با دو اسیر و کالاهای ضبط شده کاروان وارد مدینه شدند و جریان را به حضرتش عرض کردند.

احترام چهار ماه ریشه ی آسمانی دارد

قرآن به نوعی اشعار می دارد که حرمت این چهار ماه (رجب و ذی القعده و ذی الحجه و محرم) ریشه ی آسمانی دارد و حرمت آنها را جزء آیین استوار می خواند چنان که می فرماید: «إن عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فى کتاب الله یوم خلق السماوات و الأرض منها أربعة حرم ذالک الدین القیم فلا تظلموا فیهن أنفسکم و قتلوا المشرکین کافة کما یقتلونکم کافة و اعلموا أن الله مع المتقین؛ همانا تعداد ماه ها نزد خدا، آن روزى که آسمان ها و زمین را بیافرید، در کتاب الهى، دوازده ماه بود، که از آن ها چهار ماه حرام است. [و] آیین درست همین است، پس در آن ماه ها بر خود ستم نکنید، و [نیز] همان طور که مشرکان جملگى به جنگ با شما بر مى خیزند شما هم جملگى به جنگ با آنها برخیزید، و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.» (توبه/ 36)
جمله ی «ذلک الدین القیم» پس از جمله ی «منها أربعه حرم» اشاره به این است که احترام این چهار ماه، بخشی از آیین استوار الهی است، و تشریع آن مربوط به خدا است نه به جامعه ی عرب جاهلی. ظاهر آیه، نظریه ی معروفی را در علت تحریم جنگ در این چهار ماه، تأیید نمی کند و آن اینکه چون ملت عرب پیوسته با هم در جنگ و نبرد بودند و این کار سبب شده بود که کشاورزی و تجارت آنان به کلی نابود شود، لذا تصمیم گرفتند که جنگ را در چهار ماه به کلی اعلام کنند تا افراد آزادانه به رفت و آمد در میان قبایل بپردازند و رشته ی بازرگانی از هم گسسته نشود.
در این نقل، مصدر تشریع، خود ملت عرب معرفی شده است، یعنی جامعه ی عرب بدون الهام از تشریع آسمانی، جنگ را در این چهار ماه تحریم کردند در حالی که آیه، آن را جزء آیین «قیم» که آیین ابراهیم است می داند و مفاد آن این است که این قانون ریشه ی سماوی دارد، اکنون باید دید چگون می توان میان این دو قول را جمع کرد؟ و جمع میان این دو قول به این نحو است که، عرب به خاطر مصالحی، پذیرای احترام این چهار ماه شد که از آیین ابراهیم به یادگار مانده بود. روی این اساس، پیامبر گرامی (ص) که پیش از دیگران حافظ و نگهبان احترام این چهار ماه بود، رو به گروه اعزامی کرد و گفت: «من به شما در ماه حرام دستور جنگ نداده بودم و من نه غنایم را می پذیرم و نه دو اسیر را.» این از گفتار از پیامبر (ص)، مایه ی وحشت اعزامیان شد و تصور کردند که، گناه بس بزرگی را مرتکب شده اند، بالاخص که بیش از حد مورد ملامت و سرزنش مسلمانان قرار گرفتند.

بهره برداری قریش از حادثه

قریش که از استقرار مسلمانان در مدینه سخت بیمناک و از فزایندگی گرایش قبایل عرب به اسلام، سخت به وحشت افتاده بودند، تصمیم گرفتند که، از این رویداد بر ضد پیامبر (ص) بهره برداری کنند، و فرهنگ انقلاب را لکه دار سازند و بگویند که «محمد» به مراسم نیاکان خود احترام نمی گذارند و در ماه حرام به قتل نفوس و اسارت افراد و به یغماگری اموال می پردازد. و در اشاعه ی این تهمت سخت به کوشش و تکاپو افتادند و از این طریق انگشت در چشم مسلمانان دربند مکه نمودند که بگویند این جریان در ماه شعبان رخ داده است نه در ماه رجب. یهود مدینه و حومه ی آن که از تمرکز نیروی سومی در آنجا سخت ناراحت بوده و در کشمکش وجدان و حفظ مقام و موقعیت، به سر می بردند، این را به فال بد گرفتند و گفتند به همین زودی آتش جنگ میان دو گروه شعله ور خواهد شد.
شایعه سازی دشمن، دفاع دوستان بی خبر مکه، همگی دور از حقیقت بود، عامل این کار بی انظباطی گروه اعزامی بود که فقط برای جمع آوری اطلاعات فرستاده شده بودند، اما متأسفانه شرایط لازم سربازی را، رعایت نکرده خود را به زحمت، و رهبر عالیقدر خود را در معرض اتهام قرار دادند. چون گفتگو در این مورد، بالا گرفت شرایط ایجاد کرد که وحی آسمانی نظر خود را درباره ی احترام ماههای حرام صریحا بیان کند، سپس به نوعی، به پاسخ خرده گیران بپردازد، آیاتی در این زمینه وارد شد.
«یسلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفر به و المسجد الحرام و إخراج أهله منه أکبر عند الله و الفتنة أکبر من القتل و لا یزالون یقاتلونکم حتى یردوکم عن دینکم إن استطاعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولئک حبطت أعمالهم فى الدنیا و الاخرة و أولئک أصحاب النار هم فیها خلدون* إن الذین ءامنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله أولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم؛ از تو درباره ى جنگ در ماه حرام مى پرسند، بگو: جنگ در آن گناه بزرگى است، اما بازداشتن از راه خدا و کافر شدن به او و [بازداشتن از] مسجدالحرام و آواره کردن ساکنانش نزد خدا بسى بزرگ تر است، و فتنه [و کفر] از کشتار بدتر است. و آنها پیوسته با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند و هر که از شما از دین خود برگردد و کافر بمیرد، آنان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود. البته کسانى که ایمان آوردند و کسانى که هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند آنان به رحمت خدا امیدوارند و خدا آمرزنده ى مهربان است.» (بقره/ 217- 218)

نکات قرآنی

در این آیات نکاتی است که توجه شما را به آن جلب می کنیم.
1 ـ آیه به صورت روشنی، لزوم احترام ماههای حرام را اعلام می دارد، و قتال در آن را گناه بزرگی می شمرد و می فرماید: «قل قتال فیه کبیر» (بقره/ 217)
2 ـ یادآور می شود که مشرکان منتقد، ناهیان خرما خورده ای هستند که قتل انسانی را در ماه حرام دستاویز قرار داده اند، در حالی که خود آنان به جرایم بس بزرگی دست زده اند مانند:
الف: «صد عن سبیل الله؛ جلوگیری از راه خدا و مانع شدند از گرایش مردم به آیین او.»
ب: «کفر به؛ کفر ورزیدن به خدا، و ترک عبادت او و به جایش پرستش مخلوق او.»
ج: «و المسجدالحرام؛ بستن راه مسجداحرام و جلوگیری از ورود مسلمانان به مسجد.»
د: «و اخراج اهله منه؛ بیرون کردن ساکنان آن به جرم ایمان آوردن به خدا، حرمی که همه ی انسانها حتی حیوانات و پرندگان در آنجا مصونیت دارند.»
این چهار عمل، خود گناه بزرگی است، چگونه اعمال زشت خود را فراموش کدند و به بهره برداری از یک عمل اتفاقی روی آورده اند.
ه: «والفتنه اکبر من القتل» ایجاد محیط نامساعد برای ایمان، و تشویق به کفر، و تحت فشار قرار دادن مردم حقیقت جو که به بت پرستی بازگردانند، از قتل یک انسان بالاتر است.
به عبارت دیگر، گروه اعزامی یک بار دچار بی انظباطی شدند یعنی انسانی را کشته دو نفر را به اسارت گرفته و مالی را ضبط کرده اند و پیامبر (ص) دیه مقتول را پداخت و هر دو اسیر را آزاد ساخت، ولی گروه مشرک پیوسته مصدر این اعمال ننگین می باشند ریا، از هدایت مردم جلوگیری می کنند، به خدای مورد پذیرش خود کفر می ورزند و علادت او را انجام نمی دهند، راه مسجدالحرام را به روی حقیقت طلبان می بندند، ساکنان حرم امن خدا را بیرون می کنند، محیط را برای پرورش کفر و نابودی ایمان، فراهم می سازند، مع الوصف، خود را بی گناه و دیگری را مجرم قلمداد می نمایند. آنگاه آیه به برخی از مسلمانان هشدار می دهد که اگر برخی از مسلمانان از آیین حق برگردند، اعمال نیک آنان که در دوران مسلمانی به جا آورده اند پوچ و نابود می گردد، چنان که می فرماید: «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر» (بقره/ 217)
3 ـ آیه ی دوم تکلیف گروه متجاوز را بیان می کند و آن اینکه خدا این گروه را به خاطر اعمال نیک گذشته از مهاجرت و مجاهدت، و امیدی که به رحمت خدا دارند مورد مغفرت قرار داده است چنان که می فرماید: «إن الذین آمنوا والذین هاجروا» (بقره/ 218)
ابن هشام می نویسد: «سرپرست گروه و یاران او که از کار خود پشیمان شده بودند وقتی آیه ی نخست درباره ی عمل آنان نازل گردید تا حدی از ناراحتی آنان کاست، به طمع پاداش اخروی به پیامبر گفتند امیدوار باشیم که جنگی پیش آید ما در آن پاداش مجاهدان را داشته باشم در این موقع آیه ی دوم فرود آمد و از مغفرت و بخشودگی گناه آنان گزارش داد.»
4 ـ پیامبر طبق نقل طبرسی خونبهای «عمرو حضرمی» را پرداخت قریش مبلغی برای آزادسازی دو اسیر خود، «عثمان» و «حکم» به مدینه فرستاد. پیامبر از پذیرفتن آن امتناع ورزید زیرا احتمال می داد که سعد وقاص و عتبه که برای جستجوی شتر خود از گروه اعزامی جدا شده بودند به وسیله ی قریش دستگیر و یا کشته شده باشند وقتی هر دو نفر به مدینه بازگشتند هر دو اسیر را در برابر مبلغی آزاد ساخت.


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 219

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/110284