ملاعلی نوری مازندرانی (اصفهانی)

زندگینامه

از بزرگترین فلاسفه و حکمای اسلامی متأخر (در حکمت متعالیه) و عالم ربانی در قرون 12 و 13 ه ق
پدرش: جمشید نوری مازندرانی
ملا علی در نیمه ی قرن دوازدهم هـ ق، در نور (مازندران) به دنیا آمد، اما به دلیل هجرت و اقامت طولانی در اصفهان، به اصفهانی هم مشهور شد!!
تحصیلات اولیه را در نواحی مازندران و سپس در قزوین در حوزه درس سید حسن قزوینی، برادر سید حسین قزوینی، در فقه و اصول گذراند، آن گاه برای تکمیل علوم به اصفهان رفت و در آنجا مقیم شده و از محضر حکمای بزرگی چون «آقا محمد بیدآبادی» و «میرزا ابوالقاسم مدرس اصفهانی» در حکمت و کلام تحصیلاتش را کامل نمود.
پس از این طریق، سلسله ی اساتیدش به «ملاصدرا» می رسد.
او خود از استاد دیگرش «ملا محمدابراهیم گلپایگانی معروف به جدی»، که در اصفهان از علمای بزرگ بود یاد می کند.
سپس در نشر علومش به تدریس معقولات پرداخت و حوزه ی فلسفی و حکمت بزرگی تأسیس نمود و در آن جا به تربیت شاگردان بسیاری مشغول شد و آنقدر این تأسیس و تدریس و تربیت شاگرد و ترویج علوم عقلی کم نظیر و شاید بی نظیر بود که هنگامیکه محمدحسین خان مروی، مدرسه مروی را در تهران بنا کرد، از فتحعلی شاه قاجار، تقاضا کرد تا «ملاعلی نوری» را از اصفهان برای تدریس معقول در این مدرسه دعوت کند. لذا شاه از او دعوت نمود، او در جواب نوشت: دو هزار نفر در اصفهان، مشغول دروس معقولات هستند که بیش از چهارصد نفر آنان، در درس خصوصی بنده حاضر می شوند، قطعا خروج من از اصفهان، موجب پریشانی و سردرگمی آنان می شود و اگر بنده به تهران بیایم، این حوزه از هم می پاشد!! از این رو، شاه مجددا از وی خواست، یکی از بهترین شاگردانش را برای تدریس این مدرسه انتخاب کند و او «ملا عبدالله زنوزی» را انتخاب و به آنجا فرستاد.

احیا کننده ی حکمت صدرایی

از آنجا که او از افراد معدود و انگشت شمار چند قرن اخیر است که تا عمق فلسفه ی صدرایی نفوذ کرده و از بزرگترین حکمای صدرایی و زنده کننده ی طریقه ی ملاصدراست، باید شناخت اجمالی در این زمینه شود تا معلوم گردد که به قول بزرگان، اگر وی ظهور نکرده بود، صدرالمتأهلین (ملاصدرا) شناخته نمی شد و مقام واقعی خود را به دست نمی آورد.
آخوند ملاعلی، صدرالمتأهلین را در الهیات و فلسفه کلی، بزرگترین حکیم دانسته و تحقیق بسیاری از امهات مباحث فلسفی را فقط خاص او می دانست، لذا به جهت نبوغ سرشار و فهم و درک زیاد، به این حکمت ملاصدرا را (حکمت متعالیه) که مشکل ترین و پر مؤثر ترین مشرب شعب فلسفی است، احاطه ی کامل پیدا نمود. و از هر طریقی، چه از تحصیل نزد استادش «آقا محمد بیدآبادی» و چه از مطالعه ی شخصی، به مقامی بی رقیب در بین شارحان و مروجان مبانی ملاصدرا رسید، تا جایی که برخی از محققین تاریخ فلسفه، جایگاه او را از این باب، نزدیک به جایگاه خود «ملاصدرا» شمرده اند. از طرف دیگر تدریس بسیار طولانی اش که قریب هفتاد سال، آن هم به طور منظم و مستمر به درازا کشید، شاگردان بسیار تربیت کرد، شاگردانی که همه از اصفهان نبودند، بلکه از اطراف به حوزه بزرگ درسی آن مرد الهی می آمدند که به حق، هر یک از اساتید و از ارکان حکمت متعالی و جمعی از آنها عهده دار اداره ی بزرگترین حوزه ی فلسفی و عرفانی شده و علم و حکمت و نشر مکتب صدرایی را از آن خود کردند؛ باید گفت: حکمت صدرایی از همان زمان ظهور خود، در میان دانشمندان مطرح بود ولی تا مدتها بعد از مرگ ملاصدرا، همچنان مدار تعلیم و تعلم اهل حکمت، کتب ابن سینا و شیخ الاشراق، بود اما از زمان «خواجوئی» و سپس «بیدآبادی» کتب ملاصدرا و خصوصا اسفار، محل اعتنا و کتب درسی شد و در زمان «ملاعلی» و تسلط کاملش بر کتب ملاصدرا و با همان «حکمت متعالیه» به اوج خود رسید. و با وجود حکمای بزرگ، هیچ فیلسوفی به اندازه ی او منشأ آثار و مبدأ فیض و برکات در دوران اخیر نبوده.
«ملاعلی» علاوه بر عظمت علمی و مقام شامخ بی نظیرش در معقولات، در زهد و تقوا، در درجه ای بود که او را ابوذر زمان و سلمان دوران می دانستند! در تمام دوران زندگی، همراه با این مقامهاست، در اصفهان به مجاهده نفس و تزکیه آن پرداخته تا مراتب علمی و عملی او مسلم بزرگان عصر و مرجع استفاده عموم قرار گرفت!
عقل درایت عملی و نظری این فیلسوف بی بدیل، تا سر حد کمال بود و از همین رو، درک وضع محیط و اجتماع زمان، هرگز قاصران و کوته فکران را علیه فلسفه بسیج نکرد و با کسانی که قدرت داشتند حوزه ی علمی و فلسفی او را در هم بکوبند مدارا نمود و هیچگاه در صدد هتک احترام فقها و مجتهدان دوران بر نیامد و لذا بانفوذترین علما و فقها هم به او اظهار ارادت می کردند.
چون بالذات، مردی زاهد و عابد بود، به حکمت و معرفت و علمای متخصص این فن، حرمت خاص قائل بود و توانست بدون دغدغه خاطر و دور از مزاحمان قشری حدود هفتاد سال، به تربیت شاگردان فلسفه و حکمت بپردازد.
از دیگر احوالات «آخوند نوری» خوش خطی، مخصوصا خط شکسته اش بود که سرآمد اهل زمانه شده بود، گاهی هم شعر می سرود. در مسجد «سید» اصفهان، به نماز جماعت، «سید محمدباقر حجة الاسلام شفتی» و مرحوم «حاجی ابراهیم کلباسی (کرباسی)»، که مرجعیت اصفهان را داشتند، می رفت و بعد از نماز با هم جلسه می کردند! آنها هم فوق العاده برایش احترام قائل بوده و در مجالس بر خود مقدم میکردند.
علاقه بسیار زیادی به «میرزا ابوالقاسم قمی» (عالم بزرگ قرن 13 هـ ق) داشت و با یکدیگر مراوداتی داشتند که در اواخر کتاب «جامع الشتات» میرزا قمی آمده است.

شاگردان

1- از بزرگترین شاگردانش، پسر برومند او میرزا حسن نوری (میرزا حسن آخوند)، که استاد «آقا علی مدرس حکیم» بود.
2- سید رضی لاریجانی مازندرانی (استاد بزرگ معارف عرفانی)
3- آخوند ملا عبدالله زنوزی
4- آخوند ملا آقای قزوینی
5- آخوند ملا عبدالجواد خراسانی
6- آخوند ملا اسماعیل درکوشکی
7- آخوند میرزا حسن چینی
8- سید ابوالقاسم دهکردی
9- حاج ملا محمد جعفر لنگرودی (شارح مشاعر)
10- آخوند ملا مصطفی قمشه ای
11- سید حسن مدرس اصفهانی
12- آقا محمدرضا قمشه ای
13- حاج ملاهادی سبزواری
14- صاحب منظومه
و بسیاری دیگر که از حوصله ی متن خارج است، همگی از اکابر در حوزه این استاد یگانه بودند.

آثار

آثاری که از او به جای مانده، در سه مقطع عمر نگاشته است.
بعضی از آن را در اوایل جوانی و قبل از 30 سالگی، بعضی را در اواسط عمر حدود سنین 50 تا 60 سالگی و برخی از نوشته های خود را در اواخر عمر، به پایان رسانده است.
1- گفته شده تفسیر بزرگی بر سوره توحید نوشته که بیشتر از سه هزار بیت است.
2- کتاب حجة الاسلام فی رد میزان الحق، این کتاب رد بر اعتراضات و ایرادات «پادری نصرانی» به زبان فارسی است. پادری، بر اسلام رد نوشت و بعد جمعی از علما، به شبهات او جواب گفتند و از جمله ملاعلی هم رساله ای مشتمل بر عالی ترین مسائل کلامی و فلسفی و تحقیقات عالی پیرامون آیات و روایات معصومین بر آن تألیف کرد.
3- حاشیه بر بعضی از مواضع مشکلات اشعار (ملاصدرا)
4- حاشیه ی شرح فواید شیخ احمد احسائی
5- حاشیه ی شواهد ربوبیه ملاصدرا
6- حاشیه ی مشاعر ملاصدرا
بیشتر آنچه نوشته، در تحریر و توضیح مبانی آثار آخوند ملاصدرا و دفع اعتراضات بر اوست و سرانجام این بزرگمرد الهی، در ماه رجب 1246 ه ق و به نقلی (1240، ضعیف است) در اصفهان، بدرود حیات گفت. چون تولد ایشان دقیقا مشخص نبوده، عمر او را حدود 100سالگی گفته اند، حدودا از نیمه ی قرن دوازدهم تا نیمه ی قرن سیزدهم.
قبر او در نجف اشرف، در آستانه ی باب طوسی از حرم مطهر حضرت علی (ع) می باشد.
حجة الاسلام شفتی، بر جنازه اش نماز خوانده است.
در اینجا داستانی را نقل می کنیم بدین مضمون که: زمانی که جنازه ی ایشان را دفن می کردند، یکی از علما که حاضر بود، با صدای بلند تکبیر گفت: علت را پرسیدند؟ گفت: 15 سال پیش در خواب دیدم که گویا من در این صحن مطهر هستم و صاحب این جنازه وارد و عصایی در دست داشت و می گفت: از طرف حضرت امیر (ع)، مأمور یا مأذونم که مواضع قبور مردم را در این بقعه ی شریفه تعیین کنم. پس با دست خود اشاره می کرد و هر مکانی را برای شخصی معین می نمود تا به همین موضع که الان محل دفن اوست، رسید و اشاره کرد و گفت: «هذا منزل نفسی و محل رمسی اعددته لیوم کریهتی و بأسی»
و از رباعیات ملانوری است:
ز تنها گر کسی تنها نشیند *** نشیند با خدا هرجا نشیند
ز خود تنها نشین نوری که سهل است *** اگر تنها کس از تنها نشیند
**
هر آه که بود در دل ما *** برقی شد و سوخت حاصل ما
راز دل ما نمی شود فاش *** تا لاله بروید از گل ما


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران

  2. مریم فیروز- چهره های درخشان

  3. منوچهر صدوقی سها- تاریخ حکما و عرفای متأخر

  4. محمد علی مدرس- ریحانة الأدب

  5. دائرة المعارف تشیع

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/111521