برخی از محققان معتقدند که ایران باستان و تفکر دینی آن دوره، در شکل گیری فلسفه یونان مؤثر بوده است. حتی گفته می شود که در زمان امپراتوری هخامنشیان، فیلسوف های معروفی از یونان شاگردان مغان ایرانی بوده اند. پس از فتح آسیا توسط اسکندر، ایران جزو قلمرو یونانی شد؛ از این دوره دوران هلنیستی آغاز می گردد. در دوران هلنیستی، افکار مصری، بابلی، یهودی و ایرانی با هم ممزوج گردید. بدین ترتیب، ملاحظه می گردد که این افکار پیش از مسیحیت در حوزه مدیترانه و نواحی شرقی مدیترانه وجود داشته است. جریان گنوسی هم یکی از این جریان ها و حاصل همین اختلاط افکار بوده است. عده ای برآنند که گنوسی های نخستین، یهودیان بدعت گذاری بودند که از یهودیت ارتدوکس کناره گرفته بودند. با همه اینها، خاستگاه این دو جریان در ظلمات ایام پوشیده مانده است.
دانشمندان درباره تأثیراتی که شکل های نخستین عرفان یهودی از دیگران پذیرفته است، نظرهای متفاوتی را ابراز کرده اند. برخی مانند راتیزن اشتاین و ویدن بر تأثیر ایران تأکید می کنند. برخی یونان را مؤثر می دانند. بسیاری از متخصصان مکتب گنوسی سه قرن نخست تاریخ مسیحی، آن را اساسا پدیده ای هلنیستی می دانند که برخی جنبه های آن در انجمن های یهودی خصوصا در فرقه های بدعت گذار یهودی ظاهر شد. در این میان، موقعیت فیلون اسکندرانی و رابطه اش با یهودیان فلسطین را نباید از نظر دور داشت. به هر حال، ریشه های عرفان یهودی را باید در جریان های عرفانی موجود در میان یهودیان فلسطین و مصر هنگام ظهور مسیحیت جستجو کرد. این جریان ها به تاریخ ادیان ترکیبی و هلنی مربوط است. اما با همه این وجود با این که عرفان یهودی از عناصر هلنیستی و یونانی و ایرانی متأثر بوده است، اتکای آن بر سنت یهودی را نباید از نظر دور داشت.
مکتب گنوسی، که به قول یوناس پیام خدای ناشناخته است، مجموعه ای از ادیان، مذاهب و نحله های دینی ای است که در قرون اول و دوم قبل از میلاد و نیز در قرون اول و تا سوم پس از میلاد در فلسطین، سوریه، بین النهرین و مصر وجود داشته است. در همه این فرق نوعی معرفت باطنی و روحانی و فوق طبیعی، که می توان از آن به کشف و شهود و اشراق تعبیر کرد، مایه نجات و رستگاری انسان شناخته شده است و به همین مناسبت همه آنها را تحت عنوان (گنوسی) ذکر کرده اند. این تفکر حاصل افکاری است که در آن زمان رایج بوده است. بیشتر فرقه های گنوسی مسیحی بوده اند. برخی از فرقه های گنوسی پیش از مسیحیت هم وجود داشته اند. برخی از آنها از قبیل مانویت و فرقه های صبیها با همه تأثیرپذیری از مسیحیت، مسیحی نبوده اند. برای تبیین حرکت گنوسیه باید به جریان ترکیب گرایی ادیان توجه داشت. این امتزاج و اختلاط انواع گوناگون عقاید بیشتر در شروع هر قرن نخست مسیحی بوده است؛ اما رد پای آن را پیش از این زمان هم می توان یافت. همجوشی عقاید در مناطق شامات، فلسطین، مصر و بین النهرین تا حد زیادی از اندیشه ثنوی ایران قدیم متأثر بوده است. پس از اسکندر تمایل به این امتزاج بیشتر شد. سرانجام این جریان در امپراطوری روم کامل شد و مرزها گسسته گشت و نه تنها نژادهای شرقی با هم درآمیختند، بلکه با غربی ها نیز امتزاج یافتند.
ادبیات مکاشفه ای یهودیان مشحون از تأثیرات بیگانه در الهیات یهودی در دوران تبعید است. در زمان مسیح حتی در فلسطین فرقه هایی مانند اسنی ها وجود داشته اند که جا را برای عقاید و آیین های بیگانه در کنار یهودیت ارتدوکس باز کردند. گنوسیه با خاستگاه عرفان یهودی، صرف نظر از این که کدام علت و کدام معلول باشد، ارتباط داشته است.
بدون شک شکل اولیه عرفان یهود، عرفان عرش بوده که نه تأمل در ماهیت و ذات خداوند، بلکه مشاهده حضور او در عرش، چنان که حزقیال توصیف نموده، بوده است. از منظر عارف یهودی، عالم عرش چیزی شبیه ملأ اعلای گنوسیه بوده است. از نظر گنوسی ها و هرمسی ها، ملأ اعلی فلک نور خدا با نیروها، ائونها، آرخون ها و قلمرو سلطنت الهی است. اما عارف یهودی مکاشفات خود را با اصطلاحات مبتنی بر پیشینه دینی و اعتقادی خودش تبیین می کند. هدف و موضوع مکاشفه عارف یهودی، رؤیت عرش از پیش موجود خداوند است که تجسم و نمونه همه اشکال و گونه های خلقت است.
در تلمود آمده که فردی که می خواهد به تعالیم عرفانی بپردازد، باید کیفیات خاصی داشته باشد و یا از طبقاتی باشد که در اشعیا ذکر شده است، اما در بخش سیزدهم هیکلوت اکبر هشت شرط برای ورود ذکر می شود که معیارهای ظاهری و فیزیکی هم جزو آنهاست. فرود به مرکبه منجر به آزمایش ها و خطرهایی است که همراه با آماده سازی سالک و مهارت وی و وصف این سفر، موضوع این آثار را تشکیل می دهد که مشابه آن پیش از یهودیان در میان گنوسی ها و هرمسی های قرون دوم و سوم میلادی وجود داشته است. در هیکلوت اکبر از صعود روح از زمین و گذر از میان افلاک فرشتگان جنگجو و فرمانروایان کیهانی و رسیدن به ملأ اعلای نور خدا که همان نجات گنوسیه است، سخن به میان آمده است.
در مکتب گنوسی، آرخون ها یا حاکمانی در هفت فلک سیاره ای وجود دارند که مخالف آزادی روح از اسارت زمینی هستند و روح باید بر این آرخون ها فائق آید. در گنوسی گرایی توحیدی یهودی، این فرمانروایان دروازه بانان سلحشوری هستند که به راست و چپ مدخل آسمان گماشته شده اند و روح باید در صعود خود از این دروازه بگذرد. ملاحظه می گردد که در هر دو مورد روح برای ادامه سفر بی خطر نیازمند مهری جادویی است که از رمزی که دیوان و فرشتگان را بگریزاند، ساخته شده است. سالک در هر مرحله جدید این صعود به مهری جدید نیاز دارد تا در ورطه هولناک زبانه های آتش و گرداب و طوفانی که خداوند پر جلال و جبروت را فرا گرفته گرفتار نشود.
اوراد جادویی به وفور در متون هیکلوت دیده می شود. سالک با ذکر این اوراد و رموز عرفانی و حرکات سحری و پیچیده سعی و تلاش می کند که از این دروازه های بسته که مانع پیشرویند عبور کند. در ادیان ترکیبی هلنی، در میان آثار جادویی مصر مربوط به زمان امپراتوری روم، وجد عرفانی توأم با اعمال جادویی و سحری وجود داشته است.
همان طور که می دانیم، گنوسی های ضد یهودی قرون دوم و سوم میلادی میان خدای خیر که ناشناخته است و خدایی که صانع و در واقع همان خدای بنی اسرائیل است، صریحا تمایز قائل بوده اند. این عقیده در سراسر شرق نزدیک فراگیر بوده و ممکن است که شیعور کوما خواسته است، میان این خدای خالق و خدای حقیقی هماهنگی ایجاد کند. البته ثنویتی از نوع گنوسی برای یهودیان، غیر قابل تصور بوده است. در عوض، با تجسم عرفانی خدا کوشیدند تا ظاهر خدا را که بر عرش شکوه تکیه زده و از سویی ماهیتا متعال و مافوق و نامرئی است، توجیه کنند.
شکوه پنهان خدا، موضوع بیشتر اندیشه های عرفانی و بسیار مورد احترام نمایندگان عرفان مرکبه مینایی است که ربی عقیبه معروف در میانشان است. از ربی عقیبه نقل است که او به نوعی مانند ماست، اما بزرگ تر از همه چیز و این شکوه اوست که از ما مخفی است. در عرفان مرکبه اشاره ضعیفی در خصوص شناخت خلقت و پیدایش عالم وجود وجود دارد. در این زمینه، عرفان مرکبه نه تنها با شکل های غیر یهودی گنوسی ها، بلکه با قبالا گرایی دوران بعد هم تفاوت دارد. در معسه برشیت، شناخت نظام گیتی مطرح است، نه شناخت آفرینش و پیدایش آن؛ یعنی تأکید بر نظام کیهانی است تا داستان زایش و پیدایش عالم که در اسطوره شناسی گنوسی مطرح است. دلیل این امر آن است که قلمرو ملأ اعلای گنوسی، ترتیب ائون ها را که مربوط به مسأله خلقت و پیدایش عالم است روشن می کند؛ در حالی که برای عرفای مرکبه که عرش را جایگزین ملأ اعلی و ائون ها کرده اند، این مسأله بی معنا است. عالم عرش مرکب از: حشمل، افانیم، حیوت، سرافیم و غیره است. این ترتیب را دیگر نمی توان بر حسب نمایش کیهان شناسی تفسیر نمود. تنها اتصال میان این قلمرو و موضوع خلقت، بر ایده پرده کیهانی است.
قبالا روح گنوسی دارد؛ زیرا تمایل مجدد به چگونگی پیدایش و زایش عالم را مطرح می کند. در ادبیات نخستین عرفان یهودی مسائل نظری جایی نداشته و روح آن توصیفی است نه نظری. مسلما در میان گروه های خاصی از گنوسی های یهودی که سعی می کردند درون جامعه دینی یهودیت ربانی بمانند، تفکر گنوسی و اندیشه نیمه افسانه ای مربوط به آن زنده ماند. عباراتی که چنین اندیشه هایی در آن وجود دارد، در نوشته های آگادایی به ندرت موجودند؛ مثلا از معلم بابلی راو، که در قرن سوم می زیسته، نقل است که عالم با صفات حکمت، بصیرت، معرفت، قدرت، عدالت، راستی، عشق، رحمت و مانند آنها خلق شده است. این اسامی شبیه همان آرخون ها و ائونهای گنوسیند. بقایای اندیشه مربوط به ائون ها در کهن ترین متن قبالایی حفظ شده است. در بخش هایی از این متن تألیفات و تصحیحات متون بسیار قدیم تر هم وجود دارد که با آثار دیگر مکتب مرکبه از شرق به اروپا رفته است. برخی از نویسندگان شرقی قرن دهم میلادی در میان مهم ترین آثار باطنی، کتابی موسوم به راز ربا به معنی راز بزرگ را ذکر کرده اند که عبارات طولانی آن در آثار عرفای یهودی قرن سیزدهم در جنوب آلمان به جای مانده است. بدون شک کتاب بهیر (Bahir) تا حد زیادی بر آن مبتنی است.
بدین گونه ملاحظه می گردد که چگونه قبالاییان اولیه در پروانس (Provence) اسپانیا اصطلاحات، نهادها و اسطوره های گنوسی را در قرن دوازدهم در آثارشان وارد کردند. بدین ترتیب، بقایای اندیشه های گنوسی از طریق کتاب بهیر وارد جریان اصلی تفکر عرفانی یهود شد و بر تشکیل عرفان قبالا در قرن سیزدهم تأثیرات به سزایی نهاد. معسه برشیت هم از تمایلات نظری گنوسی متأثر بوده است. سفر یصیرا یا کتاب آفرینش که به مسائل کیهان شناختی و چگونگی خلقت و پیدایش عالم می پردازد، شامل الحاقاتی است که مربوط به یک دوره متأخرتر است؛ اما حد اقل به لحاظ اصطلاحات و سبک با ادبیات مرکبه ارتباط دارد و اثری موجز و رمزی و مربوط به قرون سوم تا ششم بوده و به لحاظ تاریخی نمایانگر قدیم ترین متن نظری موجود است که به زبان عبری نگاشته شده است. موضوعات اصلی آن عناصر جهان اند که در ده عدد اصلی سفیراها و بیست و دو حرف الفبایی وجود دارند. مجموعه این اعداد نیروهای مرموزی اند که با هم عالم را می سازند.
نخست، این که تقابل خدای متعال و خدای صانع جهان در هر دو مکتب وجود دارد.
دوم، تقابل میان جسم و روح که به موجب آن، جسم دانی و روح عالی است با این تفاوت که در تفکر گنوسی، جسم به قدری شر است که جهت نیل به رستگاری باید روح را از زندان تن رها ساخت، اما در عرفان یهودی، رستاخیز جسمانی هم مطرح است و در واقع جسم مرکب روح است.
سوم، فرشته شناسی و کیهان شناسی در هر دو وجود دارد، اما قدرت فرشتگان در عرفان یهودی بیشتر از مکتب گنوسی است.
چهارم، وجه عدمی خدا بسیار شبیه خدای بیگانه گنوسیه است.
پنجم، سفیروتها یا جلوه های ده گانه نور که از وجه عدمی خدا صادر می شوند، شبیه ائون ها و نظریه صدور گنوسیه است.
ششم، در میان جلوه ها و تجلیات یا سفیروت، ثنویت جنسی وجود دارد؛ درست مانند ثنویتی که در میان ائون های گنوسیه که در ملأ اعلی وجود دارند.
هفتم، آدام قدمون یا آدم قدیم در عرفان یهودی شبیه آدم قدیم گنوسیه است.
هشتم، هبوط آدم از بهشت و حضور الهی شبیه هبوط سوفیاست که خود، ذره ای الهی بوده و به عالم جسمانی هبوط نموده است. نهم، در عرفان یهودی وجود مسیحای نجات دهنده، نجات نهایی را میسر می سازد و عالم به وحدت اولیه می رسد. در گنوسیه هم، ظهور مسیحا باعث نجات و وحدت و همبستگی اجزا عالم می گردد.
نتیجه
در دوران هلنیسم در میان یهودیان، اندیشمندانی متأثر از هلنیسم پرورش یافتند که به حق می توان آنها را گنوسی نامید؛ هرچند که مشرب گنوسی آنان ویژگی یهودی خود را داشت. جلوه های نخستین آن که در سنت های باطنی مکتوبات مکاشفه ای یهود و در طومارهای بحرمیت قابل مشاهده است، در اندیشه های عرفانی ربی های دوران تلمودی و در عرفان مرکبه، کامل تر شده و در کتاب یهیرا و در عناصر گنوسی کتاب بحیر و سپس در مکتب زوهر به اوج خود رسید. نمی توان با قطعیت تعیین کرد که آیا ابتدا گنوسیه بر یهودیان تأثیر گذاشته اند یا این که تأثیر از حلقه های یهودی بر گنوسیه بوده است.