شناخت مفهوم کبر و تکبر

معنای لغوی ریشه کبر
معنای واژه کبر: واژه «کبر» به معنای بزرگی در مقابل «صغر» به معنای کوچکی است. همچنین این وازه به معنای خود را برتر از دیگران دیدن نیز به کار می رود.

معنای واژه تکبر: تکبر در اصطلاح علمای ادب از باب تفعل است. باب تفعل معانی متعددی دارد. یک معنایش تلبس است. مثلا اگر گفتند تکرم یعنی متلبس به کرامت شد. یک معنی دیگرش این است که متظاهر شد به چیزی که واقعا ندارد. چیزی را که ندارد با زحمت به خود می بندد. کبریاء و بزرگی منحصربه خداوند است. کبریاء مال اوست «الکبریاء ردائی: عظمت و یزرگی جامه من است»، عظمت فقط مال اوست. او متکبر است به معنی اینکه متلبس به کبریاست، یعنی در مقام تشبیه -و العیاذ بالله- می گوییم او جامه کبریایی را که فقط و فقط بر اندام او راست می آید و بس، بر تن دارد. ولی غیر او چطور؟ غیر او، هر چه هست، در مقابل او که نمی تواند عظمتی و کبریائی داشته باشد. بشر اگر بخواهد به عظمت جلوه کند، در آن دروغ وجود دارد، یعنی تظاهر به چیزی است که ندارد بنابراین تکبر در ذات پروردگار صفت کمال است چون معنایش تلبس به کبریائی است و در بشر صفت نقص است چون آنجا واقعیتش که تلبس به کبریائی است وجود ندارد، تظاهر به کبریائی است یعنی تظاهر به عظمتی است که آن عظمت را ندارد. هر دو معنای این واژه در قرآن کریم استعمال شده است. چنانچه در توصیف خداوند در قرآن کریم آمده است: «هو الله الذی لا إله إلا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون؛ و خدایى است که معبودى جز او نیست، حاکم و مالک اصلى اوست، از هر عیب منزه است، به کسى ستم نمى کند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندى شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى کند، و شایسته عظمت است خداوند منزه است از آنچه شریک براى او قرار مى دهند!» (حشر/ 23) و معنای دوم نیز در برخی آیات به کار رفته است. به عنوان مثال خداوند، خطاب به شیطان می فرماید: «فاهبط منها فما یکون لک أن تتکبر فیها فاخرج إنک من الصاغرین؛ از آسمان فرود آی که در اینجا بزرگى و نخوت کردن حق تو نیست، برون شو که تو از حقیرانى.» (اعراف/ 13)

معنای واژه استکبار: استکبار از باب استفعال به معنای طلب کردن بزرگی و برتری است. این واژه به دوگونه استعمال می شود: 1- انسان طلب کند و سعی داشته باشد که بزرگ و دارای عظمت شود. این حالت، حالتی پسندیده و نیکوست. 2- شخص اظهار بزرگی و برتری کند با آنکه واقعا بزرگ نیست. واژه استکبار در آیات قرآن به این معنا به کار رفته است. مانند:... «أبى و استکبر» (بقره/ 34) چون به ملائکه گفتیم براى آدم سجده کنید پس همه سجده کردند به جز ابلیس که از اینکار امتناع کرد و کبر ورزید و او از کافران بود.

تعریف اصطلاحی کبر و تکبر
کبر یک حالت نفسانی است که عبارت است از اینکه انسان خود را برتر از دیگران بداند. به آثار ناشی از این حالت درونی که در کلام یا رفتار شخص ظاهر می شود، تکبر گفته می شود. به عبارت دیگر تکبر اظهار کردن کبر است. منظور از این آثار هر گونه رفتار تحقیر آمیز شخص با دیگران است که به دلیل اینکه او خود را برتر از مردم می بیند، مرتکب اینگونه اعمال و گفتار می شود. مثلا از سلام کردن به دیگران خودداری می کند و انتظار دارد دیگران به او سلام کنند؛ به سخنان مردم گوش نمى دهد ولى انتظار دارد همه به سخنانش گوش فرا دهند؛ با غرور و فخر فروشی راه می رود؛ انتظار دارد در بهترین جای مجلس بشیند و... اگر انسان متکبر از روى کبریای نفسانى نافرمانى و سرکشى کند، می گویند: استکبار کرد. پس استکبار نافرمانى و سرکشى حاصل از کبر است و آن در مقابل استسلام است که انقیاد و عدم سر کشی ظاهرى است که ناشی از تسلیم باطنى می باشد.

شاخه هاى تکبر
مفاهیم متعددى وجود دارد که گاه تصور مى شود همه با هم مترادف و یکسانند در حالى که تفاوت هاى ظریفى با هم دارند هر چند ریشه همه آنها به «تکبر» باز مى گردد، ولى از زاویه هاى مختلف به آن نگاه مى شود. «خود برتربینى»، «خود محورى»، «خود خواهى»، «برترى جویى» و «فخر فروشى»، همه از مفاهیمى هستند که ریشه آنها «تکبر» است، هر چند از زوایاى مختلف دیده مى شود. کسى که صرفا خود را بالاتر از دیگران مى بیند، «خود برتربین» است. کسى که به خاطر این خود برتر بینى سعى دارد در همه جا و در همه کارهاى اجتماعى همه چیز را قبضه کند، «خود محور» است. کسى که سعى دارد در مسائل اجتماعى مخصوصا به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و براى منافع دیگران ارزشى قائل نباشد، «خودخواه» است. کسى که سعى مى کند سلطه خود را بر دیگران مستحکم کند و آنها را زیر سیطره خود قرار بدهد، گرفتار «برترى جویى» است. بالأخره کسى که سعى دارد مال و ثروت یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بکشد «فخرفروش» است. بنابراین همه این صفات ریشه مشترکى دارد و آن تکبر است هر چند در چهره هاى مختلف ظاهر مى گردد.

فرق تواضع با تملق و تکبر با عزت نفس
باید دانست که تواضع با تملق و تکبر با عزت نفس فرق دارد. تواضع از علم به خداوند و علم انسان به خودش نتیجه می شود یعنی انسانی که عظمت و قدرت و صفات کمالی خداوند را شناخت و فهمید که هر چه دارد بخشش خداوند است و خودش پیچیده به نقص های متعددی است پس دچار خودپسندی و خودبزرگ بینی نشده و خود را برتر از دیگران نمی بیند و تواضع به خاطر خدا یا رسیدن به کرامت خدا انجام می شود و نتیجه و ثمره اش دستیابی به کمال نفسانى است. اما تملق از شرک و جهل ناشی می شود یعنی شخص چون غیر از خدا را در بر آوردن حاجات و خواسته هایش مؤثر می داند به تملق و چاپلوسی از او روی می آورد در حالی که سبب حقیقی تمامی کارها خداوند است و تملق به خاطر هوای نفس و حب دنیا و طلب شرف و جاه انجام می شود و ثمره اش خفت و خوارى و نقص و عار است. همچنین تکبر، از خودبینى و خودخواهى و جهل و غفلت از خداوند ناشی می شود و به خاطر نفس و خودنمایى انجام می شود و نتیجه اش سرکشى و طغیان است. ولی عزت نفس، ناشی از توکل بر خدا و اعتماد بر اوست، و به خاطر خدا انجام می شود و ثمره اش ترک غیر از خداست. در واقع عزت نفس به این معنا است که انسان ارزش ذاتی خود را بشناسد و آن را با انجام کارهای پست و زشت و تحقیر کردن از بین نبرد.
این معنا در برخی از آیات و روایات مورد توجه قرار گرفته است. در حدیثی از امام هادی (ع) می خوانیم: «من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره؛ بترس از آدمی که خودش برای خودش قیمت ندارد، آن کسی که حس کرامت نفس، این سرمایه عظیم را از دست داده. از چنین آدمی بترس. آدمی که احساس شرافت و کرامت در خود نمی کند، از شر او ایمن مباش» و بیان شده که: «ان اعظم الناس قدرا من لا یری الدنیا لنفسه خطرا؛ از همه مردم بلند مرتبه تر و عظیم القدرتر آن کسی است که برای تمام دنیا به اندازه نفس خود ارزش قائل نیست.» (البته این نفس پرستی نیست). از همه مردم بلند مرتبه تر آن کسی است که اگر تمام دنیا را یک طرف بگذارند و کرامت و عزت نفس را طرف دیگر، او خودش و عزت نفس خودش را بر تمام دنیا مقدم می دارد، یعنی حاضر نیست شرافت و کرامت خود را لکه دار کند در مقابل اینکه تمام نعمت های دنیا را به او بدهند.
امیر مؤمنان در وصیت به امام حسن (ع) می فرمایند: « اکرم نفسک عن کل دنیة؛ نفس خویش را از هر کار پستی برتر و بالاتر بدار»، «و ان ساقتک الی الرغائب؛ هر اندازه نفس، تو را به سوی شهوات و رغبت ها بکشاند، تو نفس را از این آلودگی ها برتر بدان.» امام صادق (ع) نیز در حدیثی می فرمایند: «و لا تکن فظا غلیظا یکره الناس قربک و لا تکن واهنا یحقرک من عرفک؛ از آن اشخاص تندخو مباش، از آنها که مردم خوش ندارند به آنها نزدیک شوند، ولی خیلی هم سست و شل نباش که هر کس تو را می بیند تحقیرت کند.» یعنی اسلام نمی پسندد که یک نفر مسلمان تحت عنوان اینکه با نفس باید مبارزه کرد خود را به صورت یک فرد پست و حقیر در آورد که هر کس به او می رسد اعتنا به وی نکند. عزت و شرافت را باید حفظ کرد چنانچه قرآن کریم می فرماید «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین؛ عزت اختصاص به خداوند و رسول او و مؤمنین دارد.» (منافقون/ 8)
در حدیث نبوی آمده: «اطلبوا الحوائج بعزة الانفس؛ اگر حاجتی به دیگران دارید از آنها بخواهید، ولی با عزت نفس بخواهید.» یعنی برای حاجتی که دارید، خودتان را نزد دیگران پست و ذلیل نکنید، عزتتان را حفظ کنید و در حالی که آن را حفظ می کنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح کنید، نیاز خودتان را با قیمت از دست رفتن عزتتان رفع نکنید.


منابع :

  1. راغب اصفهانی- المفردات في غريب القرآن

  2. سید علی اکبر قرشی- قاموس قرآن جلد6

  3. سید روح الله خمینی- چهل‏ حديث- صفحه 81 و 100

  4. سید روح الله خمینی- شرح ‏حديث‏ جنود عقل ‏و جهل- صفحه 333 و 336 و 398

  5. ملا مهدی نراقی- علم ‏اخلاق ‏اسلامى (ترجمه جامع السعادات) جلد2- صفحه 418

  6. ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن جلد2- صفحه 45-46

  7. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد6- صفحه 216-217

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/112366