عوامل ورود در جهنم (کبر و غرور)

مستکبران

استکبار با ستم کردن بر مردمان و خوار و حقیر شمردن ایشان آغاز می شود، و گاه یکی از مردمان پست در میان ایشان در برابر کسی که از او پستتر است چنین می کند، و در حدیثی مأثور از امام أمیرالمؤمنین (ع) آمده است که: «هر کس که بر این اعتقاد باشد که او بر دیگری برتری دارد، از مستکبران است.» پس راوی گفت: «حتی اگر چنان باشد که چون آن دیگری را در حال مرتکب شدن به گناهی ببیند و چنین بگوید باز هم چنین است؟» و او گفت:«هیهات هیهات، چه ممکن است که خدا گناه او را بخشیده باشد، و تو بایستی برای پس دادن حساب بر پای ایستی، آیا داستان جادوگران و موسی را نخوانده ای؟»
در آن هنگام به سوی درهای جهنم رانده می شوند، و هر یک از آنان از دری وارد آن می شود که آن را در دنیا برای خود برگزیده بود، پس در میان ایشان کسی است که در طغیان بر بندگان را برای خود برگزیده بود، و کسی که در فرمانبرداری از گردنکشان، و کسی که در تباهی کردن در زمین و نظایر اینها را اختیار کرده بود.
«فادخلوا أبواب جهنم خلدین فیها فلبئس مثوی المتکبرین؛ پس از درهای دوزخ وارد شوید و در آن همیشه بمانید، و راستی بد است جایگاه متکبران.» (نحل/ 29)
مقصود کسانی است که از حق خود را برتر شمردند و در زمین به استکبار پرداختند و دلهایی منکر حق و واقعیت داشتند.
چون آیات را با آیه های گذشته مقایسه کنیم که در پیرامون علم جریان داشت، اینها را می بینیم که درباره حالت خودبزرگ بینی و تکبر نسبت به حق سخن می گویند که از بزرگترین دشمنان علم است، و به تدریج از انکار به استکبار و تکبر پیش می رود، به همان گونه که در آیات پیشین این پیشروی تدریجی از تفکر به تعقل و سپس یادآوری و سپاسگزاری و سرانجام هدایت بود. دروغ بر خدا و تکبر نسبت به او همراه با کفر خواهد بود.
امام صادق (ع) می فرماید: «بخشی از جهنم به نام سقر مخصوص متکبران است. این بخش (وادی) از شدت حرارت به خدا شکایت می برد و از او می خواهد از شدت حرارتش بکاهد، تا استراحت کند. حق تعالی شکایت سقر را می پذیرد و به او تنفس می دهد. در این هنگام (استراحت سقر) جهنم به تابش و سوزش می آغازد.»

پروردگارتان گفت: بخوانید مرا تا شما را پاسخ گویم

کسانی که در سیاهچالهای زندان، یا در ظلمات حکومت طاغوتی، یا در ذلت مهاجرت دور از خاندان و وطن به سر می برند، چنین کسان مورد هجوم ابرهای تیره یأس و نومیدی قرار می گیرند و عرضه موجهای شک و تردید می شوند، (و با خود می گویند) آیا ما حق پرستان حق داریم یا آنان (که مخالف ما هستند)؟ پس چرا می بینیم که آنها بر ما مسلطند، و تا کی این چیرگی ادامه خواهد داشت؟ و بیش از تمام اینها، کسانی هستند که در حصار تقیه پناه گرفته و در درون موجودیت طاغوتی به سر می برند، محیطی که در معرض عملیات پیاپی شستشوی مغزی قرار دارند و مصالح و خواستها و خلاصه وسایل زندگانی آنها به گردونه آن نظام وابسته است، و در همان حال ایمان خود را پنهان می دارند و چیزی نمانده که سینه هایشان از فرط رازهایی که با خود و در خود دارند، از هم بشکافد. چه چیز آنان را از این وضع نجات می دهد، و کدام اندوخته و ماده انرژی بخش ایمانی به آنها توان و نیروی ادامه ایستادگی می دهد؟ به ویژه هنگامی که ارتباطی با رهبری ندارند و در اجتماعی ایمانی گرد نمی آیند و همکاری نمی کنند و جلساتی برای آماده سازی روحی تشکیل نمی دهند و برنامه هایی اجتماعی و مصالحی مشترک با دیگر مؤمنان ندارند.
خداوند برای این گروه و آن گروه، برای تمام آنان باب دعا را گشوده است که از آن در دلهایشان مستقیما به نور پروردگار خود می پیوند و از سرچشمه توحید ناب زلالی می نوشند که امید و اعتماد و پایداری به آنان می بخشد. و پروردگار ما گوید: «و قال ربکم ادعونی أستجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین؛ و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت کسانی که از پرستش من کبر می ورزند به زودی با حالت خواری و ذلت وارد دوزخ می گردند.» (غافر/ 60)
امیرالمؤمنین (ع) استکبار را چنین تفسیر می فرماید: «هو ترک الطاعة لمن أمروا بطاعته و الترفع علی من ندبوا إلی متابعته؛ ترک پیروی از کسی که مأمور به پیروی اویند و گردن کشی بر کسی که باید به پیروی او برخیزند.» آن حضرت (ع) در خطبه ی دیگر می فرماید: «فإن الله عزوجل یستجیب لکل من دعاه، و یورد النار من عصاه، و کل مستکبر عن عبادته؛ حقا خداوند عز و جل پاسخ مثبت می دهد هر که او را بخواند و وارد آتش می سازد هر که او را نافرمانی کند و هر که از بندگی او تکبر ورزد.»
امام سجاد (ع) پس از ذکر آیه مزبور می فرماید: «فسمیت دعاءک عبادة، و ترکه استکبارا، وتوعدت علی ترکه دخول جهنم داخرین؛ خدایا خواندن و دعایت را عبادت نامیدی و ترک آن را استکبار خواندی و وعده دادی هر که ترک عبادت کند به خواری وارد دوزخ گردد.»
تذکر: عناوین یاد شده گاهی با جحود مبدأ و انکار او همراه است که چنین کاری کفر خواهد بود و زمانی با اعتقاد به مبدأ و باور اصول اولی همراه است، لیکن در مقام عمل اطاعت نمی شود که در این حال در ردیف معاصی عادی قرار می گیرد.

دعا و آثار آن

به هر حال از آیه فوق چند نکته استفاده می شود:
1- دعا کردن محبوب الهی و خواست خود او است.
2- بعد از دعا وعده اجابت داده شده است، ولی می دانیم این وعده وعده ای است مشروط، و نه مطلق، دعائی به هدف اجابت می رسد که شرائط لازم در "دعا" و "دعا کننده" و "مطلبی که مورد تقاضا" است جمع باشد.
3- دعا خود یک نوع عبادت است، چرا که در ذیل آیه واژه عبادت بر آن اطلاق شده.
و در ذیل آیه تهدید شدیدی نسبت به کسانی که از دعا کردن ابا دارند کرده، می گوید: «إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین؛ کسانی که از عبادت من استکبار می ورزند به زودی با ذلت و خواری وارد دوزخ می شوند.» (غافر/ 60)
کلمه ی "داخرین" جمع اسم فاعل از مصدر "دخور" است که به معنای ذلت است. در این آیه دعای در آیه قبلی را به عبادت مبدل کرده تا بفهماند که دعا خود نوعی عبادت است.
در صحیفه سجادیه است که: «پروردگارا! تو خودت فرمودی "ادعونی أستجب لکم إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین" و در این کلام شریفت دعا و خواندن خود را عبادت، و ترک آن را استکبار خواندی، و تارکین را به دخول در جهنم با خواری تهدید فرمودی.»
در حدیثی از امام باقر (ع) نقل شده است که در جواب این سؤال که کدام عبادت افضل است؟ فرمود: «ما من شی ء افضل عند الله من ان یسئل و یطلب مما عنده، و ما احد ابغض الی الله عز و جل ممن یستکبر عن عبادته، و لا یسئل ما عنده؛ چیزی نزد خدا افضل از این نیست که از او تقاضا کنند و از آنچه نزد او است بخواهند، و هیچکس مبغوض تر و منفورتر نزد خداوند از کسانی که از عبادت او تکبر می ورزند و از مواهب او تقاضا نمی کنند نیست!»
در روایتی دیگر از امام صادق (ع) آمده است که مقاماتی نزد خداوند است که راه وصول به آن تنها دعاست: «ان عندالله عز و جل منزلة لا تنال الا بمسالة، و لو ان عبدا سد فاه و لم یسئل لم یعط شیئا، فاسئل تعط، انه لیس من باب یقرع الا یوشک ان یفتح لصاحبه؛ نزد خدا مقامی است که جز با دعا و تقاضا نمی توان به آن رسید، و اگر بنده ای دهان خود را از دعا فرو بندد و چیزی تقاضا نکند چیزی به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا که هر دری را بکوبید و اصرار کنید سرانجام گشوده خواهد شد.»
در بعضی از روایات دعا کردن حتی از تلاوت قرآن هم افضل شمرده شده، چنان که از پیامبر (ص) و امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: «الدعاء افضل من قراءة القران» در یک تحلیل کوتاه می توان به عمق مفاد این احادیث رسید، زیرا دعا از یک سو انسان را به شناخت پروردگار (معرفة الله) که برترین سرمایه هر انسان است دعوت می کند. و از سوی دیگر سبب می شود که خود را نیازمند او ببیند و در برابرش خضوع کند، و از مرکب غرور و کبر که سرچشمه انواع بدبختی ها و مجادله در آیات الله است فرود آید، و برای خود در برابر ذات پاک او موجودیتی قائل نشود. از سوی سوم نعمتها را از او ببیند، و به او عشق ورزد، و رابطه عاطفی او از این طریق با ساحت مقدسش محکم گردد.
از سوی چهارم چون خود را نیازمند و مرهون نعمتهای خدا می بیند موظف به اطاعت فرمانش می شمرد. از سوی پنجم چون می داند استجابت این دعا بی قید و شرط نیست، بلکه خلوص نیت و صفای دل و توبه از گناه و بر آوردن حاجات نیازمندان و دوستان از شرائط آن است خودسازی می کند و در طریق تربیت خویشتن گام بر می دارد. از سوی ششم دعا به او اعتماد به نفس می دهد، و از یاس و نومیدی باز می دارد، و به تلاش و کوشش بیشتر دعوت می کند.
"نکته مهمی" که در پایان بحث دعا لازم است یادآوری شود اینکه دعا طبق روایات اسلامی مخصوص مواردی است که تلاشها و کوششهای انسان اثری نبخشد، و یا به تعبیر دیگر آنچه انسان در توان دارد انجام دهد، و بقیه را از خدا بخواهد.
بنابراین اگر انسان دعا را جانشین تلاش و کوشش کند قطعا مستجاب نخواهد شد.
و آنچه تأکیدا بیان می کنیم اینکه دعا بهترین دارو برای درمان کبر (و بزرگ خویشتنی) موجود در نفس بشری است. وقتی دریافتیم که بزرگ خویشتنی (و استکبار) بزرگترین حجاب میان بنده و پروردگار اوست و گردنه ای بسیار دشوار در راه صلاح و رستگاری است و همان است که سرچشمه بیشتر کارهای زشت و گناهان است، اهمیت دعا را درمی یابیم.
همچنین در روند قرآنی، اینجا می بینیم که هر کس از دعا خودداری ورزد در عبادت و بندگی نسبت به پروردگارش استکبار ورزیده و سرکشی کرده است، و بی گمان به زودی در عین خواری به درون دوزخ می رود. هم چنان که می بینیم این آیه در روند درمان کبر نفس (و بزرگ خویشتن) آمده که خود بدان دست نمی یابی و در کنار دیگر راههای درمان که پیشتر آمده یا در این آیات می آید، قرار گرفته است.

درمان کبر

برای آن که کبری را که نفوس گرفتار آنند درمان کنیم، باید:
نخست: به حجم و اندازه خود در مقایسه با عظمت آفریدگان بنگریم.
دوم: وقتی نفس به عظمت پروردگاری که آفرینش را به هستی آورده و به نیکویی و مهارت ساخته اطمینان یافت با دعا به او پناه می جوید، و ردای تکبر و بزرگ خویشتنی را به دور می افکند و جامه بندگی پروردگار را بر تن می کند، اما کسانی که از بندگی خدا (و از دعا که جوهر بندگی است) سرکشی می کنند در عین خواری به دوزخ در می آیند.
سوم: پروردگار خود را به خاطر نعمتهای او که ما را فرا گرفته سپاس گزاریم که اگر یکی از آنها نباشد زندگی ما دستخوش فنا و تبدیل به دوزخی غیر قابل تحمل می شود. اوست که شب را به آرامش و روز را برای کسب معاش ما قرار داده و فضل بزرگ خود را به ما ارزانی داشته، اما بیشتر مردم سپاس نمی گزارند (و از این رو می بینی که بزرگی می فروشند و سرکشی می کنند).
چرا بشر از راه خداوندی که او را پرورده و غرق نعمت کرده است منحرف می شود، در حالی که خداوند آفریننده همه چیز است و هیچ سلطه ای جز سلطه او نیست و هیچ خدایی جز او که یگانه و بی همتاست وجود ندارد؟ برای آن که آدمی آیات خدا را انکار می کند (و این چنین روند مطلب به موضوع اصلی سوره باز می گردد که همان رفتار و هماهنگی با آیات و نشانه های خداوند است) و آیات خدا (که همان راههای شناخت و بندگی او هستند) در آفاق و نفسهای ما پراکنده است.
اوست که زمین را قرارگاه و آسمان را بنایی افراشته ساخت (این در مورد آفاق)، و هموست که انسان را به بهترین صورتی مصور کرد و روزی پاکیزه او را برای او فرستاد. براستی که او، تبارک و تعالی، پروردگار ما و پروردگار جهانیان است.
او زنده ای جاودانه و در خدایی خود یکتا و بی همتاست، و انسان ناگزیر باید با اخلاص در فرمانبرداری و سرسپردگی بدو پناه جوید، و هر حمد و ستایشی منحصرا از آن اوست، زیرا او پروردگار جهانیان است و برای آن که او ما را با دلایل آشکاری که فرستاده رهنمایی کرده است. ستایش و سپاس ما نسبت بدو در مبارزه ما با کافرانی که مدعی نظایری برای او هستند و نیز در تسلیم ما بدو نمودار می شود. مگر نه این که همه چیز در هر دو جهان بدو تسلیم شده است؟
این انسان بیچاره کیست که به پروردگارش بزرگی بفروشد و در پوشیدن ردای عزت و چیرگی با او منازعه کند؟! او آفریده ای است که اصلش از خاک است، و خداوند او را نطفه ای و سپس لخته خونی کرده و آن گاه به صورت کودکی بیرون آورده و او را پرورده تا بالغی رشید شده و نعمتهای خدا هم چنان او را در برگرفته تا پیر گشته، در حالی که خدا برخی را پیش از رسیدن به پیری میرانده است، برای هر کسی مهلتی معین شده است، و این همه برای آن است که از خلال دگرگونیهای زندگی خویش پروردگارشان را بشناسند و خرد ورزند. زندگی و مرگ فقط به دست اوست نه به دست دیگری، و او صاحب قدرت مطلق است، هر چه بخواهد می کند، و فرمان او چون چیزی را اراده کند میان کاف و نون (کن؛ باش) است.


منابع :

  1. محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ‏17 صفحه 191

  2. محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ‏19 صفحه 517 و 551

  3. محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ‏20 صفحه 146

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏12 صفحه 342

  5. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 519

  6. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 388

  7. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏8 صفحه 111

  8. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏11 صفحه 346

  9. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏6 صفحه 45

  10. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏12 صفحه 104

  11. حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد ‏3 صفحه 282

  12. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏13 صفحه 34

  13. محمدحسن بن محمدباقر صفی علیشاه- تفسیر صفی- صفحه 404

  14. ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 345

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/114332