تطورات جنین یا رستاخیزهای مکرر

آیا انسان اینگونه مى پندارد که او را بیهوده رها مى کنند؟ او چگونه باور مى کند خداوند این جهان پهناور را، با این عظمت، و این همه شگفتیها، براى انسان بیافریند، ولى در آفرینش انسان هدفى نباشد؟ چگونه مى تواند باور کرد، که هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفریده شده باشد، چشم براى دیدن و گوش براى شنیدن، و قلب براى رسانیدن غذا و اکسیژن و آب به تمام سلولهاى بدن. حتى خطوط سر انگشتان انسان نیز حکمتى دارد، ولى براى مجموع وجود او هیچ هدفى در کار نیست، و بیهوده و مهمل و بدون هیچگونه برنامه و امر و نهى و تکلیف و مسئولیت آفریده شده است؟
یک فرد عادى اگر مصنوع کوچکى بى هدف بسازد به او ایراد مى کنند، و نامش را از زمره انسانهاى عاقل حذف مى نمایند، چگونه خداوند حکیم على الاطلاق ممکن است چنین آفرینش بى هدفى داشته باشد؟! و اگر گفته شود هدف همین زندگى چند روزه دنیا است، همین خور و خواب تکرارى و آمیخته با هزار گونه درد و رنج، قطعا این چیزى نیست که بتواند آن آفرینش بزرگ را توجیه کند. هر چیز در زندگى آدمى او را به احاطه داشتن تدبیر خدا بر او هدایت مى کند، و از فراگیر بودن رعایت خدا نسبت به زندگى او آگاه مى سازد، و اگر چنین نمى بود زندگى از میان مى رفت یا به صورت جهنمى غیر قابل تحمل در مى آمد، و آشکارترین همه آفرینش او است: چگونه لطف حق سبب آن شد که از صلب پدرش که در آن به صورت جانورى منوى و نادیدنى بود به زهدان مادرش بیاید، و سلامت و امنیت آن را چنان تأمین کرد که شکل پاره خون بسته اى پیدا کند، سپس به مراعات و حمایت و پرورش او پرداخت تا آفرینشى استوار و موزون پیدا کرد.
پس آیا عاقلانه چنان است که بگوییم در آینده او را به حال خود رها خواهد کرد، در صورتى که پیش از این هرگز کسى را به حال خود رها نکرده است، بلکه هیچ چیزى در جهان نیست که بدون هدف و منظورى به حال خود رها شده باشد. بنابراین نتیجه مى گیریم که این انسان براى هدف بزرگترى یعنى زندگى جاویدان در جوار قرب رحمت حق، و تکامل بى وقفه و بى پایان، آفریده شده است. قرآن به یکی از استدلالهای خود مبنی بر امکان چنین زندگی جاویدانی پرداخته می فرماید: «أ لم یک نطفة من منی یمنى؛ آیا انسان در آغاز نطفه اى از منى نبود که در رحم ریخته مى شود؟!» (قیامت/ 37) سپس این مرحله را پشت سر گذارد و «ثم کان علقة فخلق فسوى؛ به صورت خون بسته درآمد.» (قیامت/ 38) و خداوند او را آفرینش تازه اى بخشید، و موزون ساخت. باز در این مرحله متوقف نماند، «فجعل منه الزوجین الذکر و الأنثى؛ خداوند از همین نطفه دو جفت مرد و زن را آفرید.» (قیامت/ 39)
آیا کسى که نطفه کوچک و بى ارزش را در ظلمتکده رحم مادر، هر روز آفرینش جدیدى مى بخشد، و لباس تازه اى از حیات و زندگى در تن او مى کند، و چهره ی نوینى به او مى دهد، تا سرانجام انسان مذکر یا مؤنث کاملى مى شود و از مادر متولد مى گردد «أ لیس ذلک بقادر على أن یحیی الموتى؛ آیا چنین کسى قادر نیست مردگان را زنده کند؟!» (قیامت/ 40) این بیان در حقیقت در مقابل منکرانى است که در مساله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى زدند، و امکان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاک شدن نفى مى کردند، و قرآن براى اثبات امکان این معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش باز مى گرداند، مراحل عجیب جنین، و تطورات شگفت انگیز انسان را در این مراحل به او نشان مى دهد، تا بداند او بر همه چیز قادر و توانا است، و به تعبیر دیگر بهترین دلیل براى امکان یک شىء وقوع آن است.
«نطفه» به گفته ی بعضی از ارباب لغت به معنی آب صاف است و به همین جهت «نطف» در مورد لؤلؤ (مروارید) به کار می رود. ولی بعضی آن را به معنی مقدار کمی از آب یا باقیمانده ی آب در ظرف، تفسیر کرده اند. بعضی نیز تصریح کرده اند که نطفه به معنی آب صاف است، کم باشد یا زیاد. بعضی نیز همه ی اینها را جزء معانی نطفه می دانند منتهی نطفه به معنی آب صاف یا آب کم است و «نطفه» به معنی مروارید.
قابل توجه اینکه طبق تحقیقاتی که اخیرا بعضی از دانشمندان کرده اند، این آب کم که نامش نطفه است، قسمتی از آن را بیضه ها ترشح می کند که حاوی «اسپرماتوزوئید» است، قسمت دیگری از کیسه های تخمی که نزدیک غده ی «پروستات» قرار گرفته، قسمت سوم را خود «پروستات» ترشح می کند که وضع ظاهری منی و بوی مخصوصش از آن است، قسمت چهارمی از غدد «کوپر» و غدد «لیتره» که در کنار مجاری ادرار قرار دارند، مترشح می شود. این آبهای پنجگانه با نسبت دقیق و حساب شده ای به هم می آمیزند و آن ماده ی حیات آفرین را تشکیل می دهند، گوینده ی این سخن که یک دانشمند فرانسوی است که اخیرا گرایش زیادی به قرآن و اسلام پیدا کرده و در این زمینه کتاب نوشته است او معتقد است تعبیر به «امشاج» (مختلط) که در قرآن مجید وارد شده، اشاره به این معنی دقیق است که قطعا هنگام نزول قرآن از چشم مردم جهان و دانشمندان آن قرون، پوشیده و پنهان بود.
به هر حال اطلاق این واژه بر آبی که از مرد هنگام آمیزش جنسی خارج می شود به خاطر تناسب روشنی است که با معنی اصلی دارد. مراحل چهارگانه ای که در این آیه ارائه شده هر یک نومنه ی تازه و پرتوی جدید از حیات و زندگی بعد از مرگ است، که به خوبی می تواتند بیانگر قدرت خالق از یکسو، و امکان مسأله ی معاد و حیات پس از مرگ از سوی دیگر باشد، مخصوصا مسئله ی جنسیت نطفه که آیا مذکر است یا مؤنث؟ از عجیبترین و پیچیده ترین مسائل مربوط به جنین شناسی است که هنوز قوانین حاکم بر آن از چشم تیز بین دانشمندان پوشیده مانده است، همین اندازه می دانیم تا مدت زیادی جنسیت جنین در رحم مادر کاملا نامعلوم و نامشخص است، و در مراحل نهائی آشکار می گردد، و نیز می دانیم قوانین دقیقی بر آن حاکم است که این دو جنس را در حدی متعادل و نزدیک به هم قرار می دهدف ولی جزئیات این مسائل همچنان در پرده ی ابهام پوشیده است.
گرچه در این آیات تنها بعضى از مراحل جنینى ذکر شده ولى در آیات دیگر قرآن مانند آیات آغاز سوره حج، و اوائل سوره مؤمنون، مراحل بیشترى بیان گردیده است. ضمنا به "ذلک" که اسم اشاره به بعید است در مورد خداوند کنایه از عظمت مقام او است و اشاره به این است که به قدرى ذات پاکش والا است که از دسترس افکار بشر بیرون است. در روایتى آمده است هنگامى که آیات «أ لیس ذلک بقادر على أن یحیی الموتى؛ آیا خداوند با اینهمه توانایى، قادر نیست مردگان را زنده کند؟» نازل گردید. رسول خدا (ص) عرضه داشت: «سبحانک اللهم، و بلى؛ منزهى تو اى خداوند آرى چنین قدرتى را دارى.»
همین معنى از امام باقر و امام صادق (ع) نیز نقل شده است با اینکه آغاز خلقت بشر از ماده تناسلى و تحولاتى که بر آن رخ می دهد و همچنین سایر تحولاتى که بر بشر خواه ناخواه رخ می دهد به کمال مادى و جسمانى می رسد و نیز از نظر موهبت نیروى عاقله که بر همه مخلوقات او را فضیلت و برترى داده و او را غرض و محصول جهان خلقت معرفى نموده آیا قدرت آن را ندارد که بار دیگر خاک بدن و جوارح هر فردى را به هیئت اعضاء و جوارح او درآورد و تحت تدبیر روح او را به عالم قیامت احضار نماید. در صورتى که به طور بداهت زندگى و حقیقت بشر به روح و نیروى تعقل و تفکر او است که وجود او ابدى و زوال ناپذیر است و زوال و تحول که براى بشر رخ می دهد از نظر ترکیب اعضاء درونى و برونى او است که به صورت خاک در می آید ولى روح و معلومات و ملکات فاضله و رذایل خلقى او هرگز زوال پذیر نخواهد بود.
خلاصه بشر قوام او به روح تعقل او است که باقى و زوال و تحول ناپذیر می باشد فقط تحول درباره ی اعضاء درونى و بیرونى او است که در زندگى دنیوى نیز پیوسته محکوم به تحول بوده است و هنگام مرگ فقط بدن عنصرى او معرض تحول قرار می گیرد نتیجه آنکه بشر موجود ابدى است و حالت مرگ نیز یکى از تحولات او از عالم دنیا به عالم برزخ و قیامت خواهد بود در دنیا حیات و زندگى بشر به طور تعلق به بدن عنصرى و به سایر علایق زندگى دنیوى بوده است ولى در آستانه مرگ که درآید روح او استقلال خواهد یافت و به عالم برزخ انتقال مى یابد و از بدن عنصرى بى نیاز گشته و در عالم قیامت بار دیگر روح به بدن و جوارح خود او احاطه خواهد یافت نتیجه اینکه انسان که قوام او به روح است هرگز زوال پذیر نبوده است.
براء بن عازب گوید: چون این آیه نازل گشت (آیا چنین کس قادر نیست مردگان را زنده کند) پیامبر عرضه داشت بار خدایا! منزهی تو و حتما می توانی. در پاره ای احادیث نیز آمده است که پیامبر (ص) گریست و گفت: خدایا تو قادری بر این کار.

مصادیق دیگر از انتهاء خلقت و تدبیر به خداوند
در آیاتی دیگر بعد از اشاره به قدرت نمائی خدا «و أن إلى ربک المنتهى* و أنه هو أضحک و أبکى* و أنه هو أمات و أحیا؛ و این که پایان [کار] به سوى پروردگار توست. و هم اوست که بخنداند و بگریاند. و هم اوست که میراند و زنده کرد.» (نجم/ 42- 44) می فرماید: «و أنه خلق الزوجین الذکر و الأنثى* من نطفة إذا تمنى* و أن علیه النشأة الأخرى؛ و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید، از نطفه اى آن گاه که ریخته شود. و این که ایجاد عالم دیگر (رستاخیز) بر عهده ى اوست.» (نجم/ 45- 47)
این چند آیه در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مساله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مى گوید: مرگ و حیات شما به دست او است، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر او است همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مى دهد از ناحیه او است، او مى گریاند یا مى خنداند، مى میراند یا زنده مى کند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام همه به ذات پاکش منتهى مى گردد. «و أنه هو أمات و أحیا؛ و این که او مى میراند و زنده مى کند.» شاید معنى حیات در این جا استمرار و حفظ کردن آن بوده باشد، همچون در این گفته خداى تعالى: «و من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا؛ و هر که آن را زنده برجاى گذارد، چنین است که گویى همه مردمان را زنده نگاه داشته است.» (مائدة/ 32) و امر مرگ و زندگى به دست خداى متعال است، هر سببهاى ظاهرى که مى خواهد داشته باشد، زیرا که خدا امور را با اسبابها به جریان مى اندازد، چنان که زندگى یکى به دست پزشک محفوظ مى ماند، یا مرگ او به دست جلادى مقدر مى شود. «و أنه خلق الزوجین الذکر و الأنثى من نطفة إذا تمنى»
پروردگار ما درباره این حقیقت که همه چیز به او منتهى مى شود تأکید مى کند، و سپس مثالهایى براى آن مى زنند که هر چه بهتر آن را در وجود ما استقرار بخشد، چه انسان گاه به کشف قوانینى موفق مى شود که زندگى بر وفق آنها جریان پیدا مى کند، پس ظواهر و حوادث را به صورت مادى و بر اساس آن که قانون همه چیز است در معرض توضیح و تفسیر قرار مى دهد، و مى بیند که زاده شدن از همخوابگى آغاز مى شود که مرد منى یافته را در زهدان زن مى ریزد، و زهدان آماده براى به وجود آمدن جنین بر طبق قوانین و معادلاتى معین به نوبه خود به کار برمى خیزد و از ترکیب تخمک و منى یافته پدید مى آید که سپس جنین از آن ساخته مى شود، که اگر در آن جنبه مردانگى غلبه داشته باشد، نتیجه آن است که از جنین پس از پایان یافتن دوران زهدانى آن پسرى به دنیا آید، و اگر جنبه زنانگى غالب باشد دخترى.
سپس در همین حد توقف مى کند و به بحث درباره پایان این نمودها نمى پردازد، در صورتى که اگر خوب دقت کنیم در سلسله علتها و آنچه میان خواسته انسان و تحقق عمل فاصله مى شود، جاهاى خالى مى بینیم، پس تو که خواستار پیدا کردن فرزندانى هستى، آیا در صلب خود بر این کار قدرت دارى؟ و آیا موفق مى شوى که همسرى مناسب براى آن پیدا کنى؟ و آیا تضمینى بر آن مى یابى که عقیم و سترون نیست، یا گرفتار سقط جنین نمى شود؟ و دهها پرسش از این گونه که در ذهن هر یک از ما که خواستار انجام دادن آن هستیم طرح مى شود. و چون در جستجوى ریشه این پرسشها برآییم به این امر واقف مى شویم که هدفهاى مورد نظر ما که تلاشهاى ما نتوانست آنها را براى ما تأمین کند، به سبب آن بوده است که چنان حساب نکردیم که این هراس در اندیشه ما آفریده شده تا دیگر به آنچه مى خواهیم دست یابیم. و امام امیر المؤمنین (ع) راست گفت که: «خدا را به از بین رفتن عزیمتها و شکسته شدن همتها شناختم.» بیا و براى مرتبه هزارم دور از توکل بر خدا قلبت را براى انجام نقشه اى به کار انداز و ببین که چگونه گردنه هاى غیر قابل عبور حساب ناشده بر سر راهت پیدا مى شود.
از همین جا این حقیقت در فطرت مردمان جایگزین شده است که زمام امور به دست ایشان نیست، و در هر عملى که شخص در انجام دادن یا جلوگیرى کردن از انجام آن سهیم مى شود، اندازه اى غیب وجود دارد. و قدرت خدا بر ایجاد نخستین آدمى از نطفه تا مرگ تأکیدى بر آن است که بار دیگر او را براى جزا برمى انگیزد و زنده مى کند. «و أن علیه النشأة الأخرى؛ و این که بر عهده او است پدید آوردنى دیگر.» تعبیر به "علیه" (بر خداوند لازم است) از این نظر است که وقتى پروردگار حلیم انسانها را آفرید، و وظائفى بر دوش آنها گذارد، و به همه آزادى داد، و در این میان افرادى مطیع و غیر مطیع، و افرادى ظالم و افرادى مظلوم وجود داشتند، و هیچ یک در این جهان به پاداش و کیفر نهایى خود نرسیدند، حکمتش ایجاب مى کند که "نشاه دیگرى" در کار باشد تا عدالت تحقق پذیرد.
به علاوه شخص حکیم این جهان پهناور را براى زندگى چند روزه با آن همه ناملائمات خلقت نمى کند، حتما باید مقدمه اى باشد بر زندگى گسترده اى که ارزش این برنامه وسیع را دارد، یا به تعبیر دیگر هر گاه نشاه دیگرى نباشد آفرینش این جهان به هدف نهایى نخواهد رسید. این نیز قابل توجه است که خداوند چنین وعده اى را به عنوان یک وعده حتمى به بندگانش داده و صدق کلام او ایجاب مى کند که وعده هایش تخلف ناپذیر باشد.


منابع :

  1. نصرت‌ بيگم امین- مخزن العرفان در تفسیر قرآن- جلد ‏13 صفحه 408

  2. محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 171

  3. محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 189

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 559

  5. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏25 صفحه 319

  6. سیدمحمد حسينی همداني- انوار درخشان- جلد ‏17 صفحه 238

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/115699