لقمان حکیم بود نه پیامبر

لقمان حکیم

لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. لقمان به معنای انسان کامل و معروف است. نام ایشان دو بار در قرآن مجید ذکر شده است «و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله* و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه؛ و به راستى لقمان را حكمت داديم كه خدا را سپاس بگزار و هر كه سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مى‏ گزارد و [ياد كن] هنگامى را كه لقمان به پسر خويش در حالى كه وى او را اندرز مى ‏داد.» (لقمان/ 12- 13)
از محتوای این دو آیه، اعطای حکمت به لقمان استفاده می شود، ولی صراحتی به نبوت ایشان ندارد. عطا شدن حکمت به او و موعظه هایش، نشان دهنده مقام شامخ اوست، بنا به قولی او پسر خواهر ایوب پیامبر بود. بر اساس روایات و دیدگاه مفسرین لقمان حکیم بوده است نه پیامبر.

دیدگاه روایات

در تفسیر المیزان بحثى درباره ى جناب لقمان آمده است که برخى از روایات حاکى است که لقمان با آن همه کمالات، به مقام پیامبرى نرسیده بود. نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: از پیامبر اسلام نقل شده که آن حضرت فرمود: «لم یکن نبیا ولکن کان عبدا کثیر التفکر، حسن الیقین، أحب الله فأحبه ومن علیه بالحکمة؛ لقمان، پیامبر نبود، بنده اى بود فکور و خوش عقیده، او خدا را دوست مى داشت، خدا نیز او را دوست داشت و بر او منت نهاد و حکمت به او آموخت.»
امام صادق (ع) فرمود: «لقمان نسبت به رهبر آسمانى زمان خود معرفت داشت. گرچه خداوند به او کتاب آسمانى نداد، ولى همتاى آن یعنى حکمت را به او آموخت.»
فصل دوم در تفسیر قمى به سند خود از حمادبن عیسی روایت کرده که گفت: «از امام صادق (ع) از لقمان سراغ گرفتم که چه کسى بود؟ و حکمتى که خدا به او ارزانى داشت چگونه بود؟» فرمود «آگاه باش که به خدا سوگند حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان و مال و فرزندان و یا درشتى در جسم و زیبایى رخسار ندادند، ولیکن او مردى بود که در برابر امر خدا سخت نیرومندى به خرج مى داد و به خاطر خدا از آنچه خدا راضى نبود دورى مى کرد، مردى ساکت و فقیر احوال بود، نظرى عمیق و فکرى طولانى و نظرى تیز داشت، همواره مى خواست تا از عبرت ها غنى باشد و هرگز در روز نخوابید، و هرگز کسى او را در حال بول و یا غایط و یا غسل ندید، بس که در خودپوشى مراقبت داشت، و نظرش بلند و عمیق بود، و مواظب حرکات و سکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزى نخندید، چون مى ترسید گناه باشد، و هرگز خشمگین نشد، و با کسى مزاح نکرد، و چون چیزى از منافع دنیا عایدش مى شد اظهار شادمانى نمى کرد، و اگر از دست مى داد اظهار اندوه نمى نمود، زنانى بسیار گرفت، و خدا فرزندانى بسیار به او مرحمت نمود، ولیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد، و بر مرگ احدى از ایشان نگریست.
لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتک کارى داشتند نگذشت، مگر آنکه بین آن دو را اصلاح کرد، و از آن دو عبور نکرد، مگر وقتى که دوستدار یکدیگر شدند، و هرگز سخن نیکو از احدى نشنید، مگر آنکه تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیده اى؟ لقمان بسیار با فقهاء و حکما نشست و برخاست مى کرد، و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبان منصب مى رفت، قاضیان را تسلیت مى گفت، و برایشان نوحه سرایى مى کرد، که خدا به چنین کارى مبتلایشان کرده، و براى سلاطین و ملوک اظهار دلسوزى و ترحم مى نمود، که چگونه به ملک و سلطنت دل بسته، و از خدا بى خبر شده اند، لقمان بسیار عبرت مى گرفت، و طریقه غلبه بر هواى نفس را از دیگران مى پرسید، و یاد مى گرفت، و با آن طریقه همواره با هواى نفس در جنگ بود، و از شیطان احتراز مى جست، و قلب خود را با فکر، و نفس خویش را با عبرت، مداوا مى کرد، هرگز سفر نمى کرد مگر به جایى که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهات بود که خدا حکمتش بداد، و عصمتش ارزانى داشت و خداى تبارک و تعالى دستور داد به طوائفى از فرشتگان که در نیمه روزى که مردم به خواب قیلوله رفته بودند، لقمان را ندا دهند (به طورى که صداى ایشان را بشنود، ولى اشخاص ایشان را نبیند) که: اى لقمان آیا مى خواهى خدا تو را خلیفه خود در زمین کند؟ تا فرمانفرماى مردم باشى؟
لقمان گفت: اگر خدا بدین شغل فرمانم دهد که سمعا و طاعتا، چون اگر او اینکار را از من خواسته باشد، خودش یاریم مى کند، و راه نجاتم مى آموزد، و از خطا نگهم مى دارد، ولى اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار مى کنم. ملائکه گفتند: اى لقمان چرا؟ گفت براى اینکه داورى بین مردم در دشوارترین موقعیت ها براى حفظ عصمت است، و فتنه و آزمایشش از هر جاى دیگر سخت تر و بیشتر است و آدمى بیچاره مى ماند، و کسى هم کمکش نمى کند، ظلم از چهار سو احاطه اش نموده، کارش به یکى از دو احتمال مى انجامد، یا این است که در داوریش رأى و نظریه اش مطابق حق و واقع مى شود، که در این صورت جا دارد که سالم باشد، و احتمال آن هست، و یا این است که راه را عوضى مى رود که در این صورت راه بهشت را عوضى مى رود و هلاکتش قطعى است، و اگر آدمى در دنیا ذلیل و ضعیف باشد آسان تر است تا آنکه در دنیا رئیس و آبرومند بوده ولى در آخرت ذلیل و ضعیف باشد، از سوى دیگر کسى که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد هم در دنیا خاسر و زیانکار است، و هم در آخرت، چون دنیایش تمام مى شود، و به آخرت هم نمى رسد. ملائکه از حکمت او به شگفت آمده، خداى رحمان نیز منطق او را نیکو دانست، پس همین که شام شد، و در بستر خوابش آرمید، خدا حکمت را بر او نازل کرد، به طورى که از فرق سر تا قدمش را پر کرد، و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامعه اى از حکمت بر سراسر وجود او بپوشانید.
لقمان از خواب بیدار شد، در حالى که قاضى ترین مردم زمانش بود، و در بین مردم مى آمد، و به حکمت سخن مى گفت، و حکمت خود را در بین مردم منتشر مى ساخت.»

حدیث دیگر

در حدیث دیگر مى خوانیم روزى یکى از بزرگان بنى اسرائیل از محلى عبور مى کرد، دید گروهى مانند تشنگانى که اطراف آب گوارا گرد مى آیند، دور لقمان جمع شده اند و به سخنان حکیمانه او گوش مى دهند و حل مشکلات خود را از او مى خواهند. آن رهگذر از طریق تعجب رو به لقمان کرد و گفت: «تو آن نیستى که مدت ها با ما گله دارى مى کردى؟» گفت: «آرى.» گفت: «در سایه چه چیز به این مقام بلند رسیدى؟» فرمود: «سه خصلت مرا به این مقام رسانیده است: صدق الحدیث، و أداء الأمانة، وترک ما لا یعنی; راستگویى، پس دادن امانت، اعراض از کارهاى بیهوده .»
از نظر یک مرد الهى، این مطلب جاى گفتگو نیست که بندگى و پیروى از اصول انسانى و اخلاقى، و دورى از گناهان و پرهیز از معاصى و خلافکارى، روح و روان انسانى را جلا و روشنى مى بخشد، و ذهن او را براى درک حقایق و واقعیات آماده مى سازد. به طور مسلم یک مرد مادى که با این اصول سر وکارى ندارد و در این راه، تجربه و آزمایشى نیز ندارد، این مطلب را صد در صد انکار خواهد کرد. او قدرت فکرى و جهش ذهنى را در گرو نبوغ ذاتى و هوش طبیعى و پس از آن در دایره تعلیم و تعلم مى داند و بس، ولى شخص خداشناس که به جهان دیگر و عوالم غیبى، ایمان راسخ دارد و معتقد است که این جهان با تمام محتویات خود زیر نظر عالم دیگرى مى گردد، و تمام نعمت ها و کمال ها از جانب خداوند است، به آسانى مى تواند این مطلب را تصدیق کند که بندگى و پیروى اوامر خدا و مخالفت با شهوات و دورى از گناهان، مى تواند روح را براى درک حقایق و فهم مسائل پیچیده کمک کرده و راهنمایى کند. قرآن مجید، کتاب بزرگ آسمانى ما نیز به این حقیقت اشاره کرده و مى گوید: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ و کسانى که براى ما با هوس ها و سایر مشکلات بجنگند، ما آنها را به راه هاى خود هدایت مى کنیم.» (عنکبوت/ 69)
پیامبر اسلام (ص) فرموده است: «من أخلص لله عزوجل أربعین صباحا جرت ینابیع الحکمة من فمه ولسانه.» مرحوم مجلسى حدیث را این طور نقل کرده است: «ما أخلص عبد لله عز وجل أربعین صباحا إلا جرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه؛ هر کس چهل روز، خود را براى خدا پاک و خالص گرداند، چشمه هاى علم و دانش از قلب او به سوى زبان او جارى خواهد شد.» (بحارالانوار،ج70، ص 249) بنابراین هرگاه از روایات یاد شده استفاده شود که لقمان مراتب علمى و اخلاقى را از طریق بندگى حقیقى و ترک گناهان و فرمانبردارى به دست آورده، نباید تعجب کرد.
به علاوه، وى از مجارى طبیعى نیز براى بالا بردن مراتب علمى خود بهره بردارى مى کرد، چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «وى مرد فکورى بود و در هر موضوعى بیش از همه چیز فکر مى کرده است.»
فکر، چراغى است روشن که تاریکى ها را از بین مى برد. علاوه بر این، امام صادق (ع) در حدیث گذشته فرمود که پیوسته با دانشمندان نشست و برخاست داشت. در کافى از بعضى راویان امامیه، و سپس بعد از حذف بقیه سند، از هشام بن حکم روایت کرده که گفت: ابوالحسن موسى بن جعفر (ع) به من فرمود: «اى هشام خداى تعالى که فرموده: "و لقد آتینا لقمان الحکمة" منظور از حکمت فهم و عقل است.»

نمونه اى از طرز تفکر لقمان

معروف است روزى آقاى لقمان به او دستور داد که وى گوسفندى را سر ببرد و لذیذترین عضو آن را بپزد و بیاورد. وى زبان و دل آن را پخت و آورد. دو مرتبه دستور داد که گوسفند دیگرى را سر ببرد و پلیدترین عضو آن را بپزد. وى فرداى آن روز زبان و دل آن حیوان را پخت و سر سفره گذارد. آقاى وى از روى تعجب، سر این مطلب را پرسید. وى گفت: «إنهما أطیب شىء إذا طابا، وأخبث شىء إذا خبثا؛ دل و زبان پاکیزه ترین عضوند، هرگاه با یکدیگر مطابق و برابر باشند; یعنى آنچه در دل باشد به زبان جارى گردد، و آنچه به زبان جارى مى گردد حاکى از دل باشد، و این دو پلیدترین عضوند، هرگاه مخالف یکدیگر باشند و آنچه زبان مى گوید، دل با آن مخالف باشد.»

لقمان از دیدگاه مفسرین

دسته ای از مفسرین معتقدند او پیامبر بوده ولی اغلب او را حکیمی فرزانه دانسته اند. در سیاهی چهره او تردیدی نیست ولی حکمت بی نظیرش، سیرت او را بسیار منور کرده بود. بعضی گفته اند او پسر خواهر ایوب بوده و بعضی دیگر او را پسر خاله ایوب معرفی کرده اند و عده ای دیگر او را از عمو زادگان ابراهیم (ع) دانسته اند. در مجمع البیان گفته: «لقمان با حکمت خود براى داود (ع) وزارت مى کرد، روزى داود به او گفت: اى لقمان خوشا به حالت که حکمت به تو داده شد، و بلاى نبوت هم از تو گردانده شد.»
در الدرالمنثور است که ابن مردویه از ابوهریره روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: «آیا مى دانید لقمان که بوده؟» گفتند: «خدا و رسولش داناتر است.» فرمود: «حبشى بود.» در تفسیر نمونه آمده: «نام لقمان در دو آیه از قرآن در همین سوره آمده است، در قرآن دلیل صریحى بر اینکه او پیامبر بوده است یا تنها یک فرد حکیم، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان، نشان مى دهد که او پیامبر نبود، زیرا در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحید و مبارزه با شرک و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولا دیده مى شود، در حالى که در مورد لقمان هیچ یک از این مسائل ذکر نشده و تنها اندرزهاى او که به صورت خصوصى که با فرزندش بیان شده (هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد) آمده است، و این گواه بر این است که او تنها یک مرد حکیم بوده است.»
حکمت در لغت یک معناى جامع و وسیعى دارد که بر هر سخن و نظریه محکم و پا برجایى که ضامن سعادت انسان است گفته مى شود; بنابراین هر نظریه سودمندى که ضامن صلاح فرد و اجتماع باشد، از مصادیق حکمت است. هر عقیده اى در باب معارف و خداشناسى و صفات او و سایر مسائل عقیده اى که مطابق و عین حق و صواب باشد، حکمت است. همچنین تفسیر روایات از «حکمت» به احکام فرعى فقهى یا شناسایى امام و یا نصایح و پندهایى که ضامن مصلحت اجتماع است از این باب است. هر نظریه صحیح، هر رأى حق و پا برجا در علوم نظرى و مسائل عملى، حکمت است و تمام اینها از مصادیق این لفظ به شمار مى روند.
حالا لقمان حکیم از این خرمن بى پایان حکمت، چقدر نصیب داشته است، خدا مى داند. ولى از نصایح و سخنان عالى و حکیمانه اى که در این سوره از او نقل شده و از دستورات سودمندى که از این مرد حکیم درباره مسائل اخلاقى و اجتماعى در کتاب هاى حدیث دیده مى شود و از این که مدت ها مرجع سؤالات در «بنى اسرائیل» بوده و سخنان بکر و بى سابقه اى در قسمت هاى مختلف، از آن جمله طب و بهداشت، از او شنیده شده است، همه گواه محکم است بر این که این مرد در علوم نظرى و اجتماعى و اخلاقى، از بزرگان دانشمندان عصر خود بوده و شایسته بود که به «لقمان حکیم» مشهور و معروف گردد.
علامه طباطبایی در مورد آیه «و لقد آتینا لقمان الحکمة أن اشکر لله... فإن الله غنی حمید» می فرماید: «کلمه "حکمت" به طورى که از موارد استعمالش فهمیده مى شود به معناى معرفت علمى است در حدى که نافع باشد، پس حکمت حد وسط بین جهل و جربزه است.»

 


منابع :

  1. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏4 صفحه 15- 17

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏17 صفحه 45

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏16 صفحه 330- 334

  4. محسن قرائتی- تفسیر سوره‏ ى لقمان

  5. جعفر سبحانى- مربى نمونه تفسیر سوره لقمان- انتشارات مؤسسه امام صادق (ع)

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116454