جاودانه های دوزخ (رباخواران)

رباخواری

یکی از پدیده های شوم اقتصادی که در بسیاری از جامعه های بشری از دیرباز وجود داشته، رباخواری است. این پدیده همواره سلامت اقتصادی جامعه را تهدید می کند و موجب می شود که سرمایه ها در مسیر غلطی قرار گیرد و به جای اینکه در راه تولید یا تجارت به کار گرفته شود، در راه کسب درآمدهای غیر مشروع به کار افتد و موجب افزایش فاصله طبقاتی گردد. درباره پاداش اخروی و نهایی آنها در قرآن آمده است که: پس کارش با خدا و مسیرش به سوی اوست تا سزایش چه باشد: از او بگذرد یا عقابش کند؟ «الذین یأکلون الربوا لا یقومون إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس ذالک بأنهم قالوا إنما البیع مثل الربوا و أحل الله البیع و حرم الربوا فمن جاءه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف و أمره إلی الله و من عاد فأولئک أصحب النار هم فیها خلدون؛ آنان که ربا می خورند، برنخیزند مگر مانند کسی که شیطان به جنون آشفته اش کرده است. این از آن روست که گفتند: داد و ستد صرفا مانند ریاست در صورتی که خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است. پس اینک کسی که از پروردگارش پندی بدو رسد و باز ایستد، آنچه گذشته از آن اوست و کارش با خداست، و هر که به [ربا خواری] باز گردد، پس آنان دوزخیانند و در آن ماندگارند.» (بقره/ 275)
پس آنان اهل آتشند برای همیشه و در خبر است: ربا بعد از اعلام حکم حرمت، گناه کبیره است و سبک شمردن آن دخول در کفر است. برخی گفته اند: حال رباخوار بدتر از مرتکبین گناهان کبیره است، زیرا رباخوار در روزیش اعتماد بر خود می کند و انگار خود او روزیش را معین می کند. و از پروردگارش محجوب است، و بر او توکل ندارد و با وجود اینکه با این عمل خود، با پروردگارش مخالفت ورزیده است خود را نیکوکار می داند. و خداوند او را به خودش و تعیین خودش وا می گذارد، لذا می بینی که اموالشان در حیات یا بعد از مرگشان نابود شده از بین می رود. به مناسبت صدر آیه، این جمله راجع به فرد فرد گناهان است، ولی چون آن قاعده کلی به مناسبت ربا بیان گردیده، به نظر می آید که وعده خلود فقط درباره رباخواری است. آدم رباخوار در عین رباخواری ممکن است حرمت آن را انکار نکند و شاید انکار هم بکند این دو از حیث عذاب یکسان نیستند ولی به حکم آیه هر دو در عذاب خواهند بود.

رباخواری نقطه مقابل انفاق

در این آیه به دنبال بحث درباره انفاق در راه خدا و بذل مال برای حمایت از نیازمندان (که در آیات سابق بود) در این آیات از مساله رباخواری که درست بر ضد انفاق است، سخن می گوید و در حقیقت هدف آیات گذشته را تکمیل می کند، زیرا رباخواری موجب افزایش فقر در جامعه و تراکم ثروت در دست عده ای محدود و محرومیت اکثر افراد اجتماع است، انفاق سبب پاکی دل و طهارت نفوس و آرامش جامعه، و رباخواری سبب پیدایش بخل و کینه و نفرت و ناپاکی است. این آیات با شدت تمام، ممنوعیت حکم ربا را شرح می دهد ولی از لحن آن پیدا است که قبل از آن درباره ربا گفتگوهایی شده است و با توجه به تاریخ نزول سوره های قرآن، مطلب همین گونه است. زیرا در سوره روم که طبق ترتیب نزول قرآن سی امین سوره ای است که در مکه نازل شده سخن از ربا به میان آمده و در هیچ یک از سوره های "مکی" غیر از آن به مطلبی درباره ربا برخورد نمی کنیم ولی در این سوره کلام درباره ربا تنها به صورت اندرز اخلاقی آمده و می فرماید: «و ما آتیتم من ربا لیربوا فی أموال الناس فلا یربوا عند الله؛ رباخواری در پیشگاه پروردگار کار پسندیده ای نیست.» (روم/ 39) از نظر افراد کوتاه بین ممکن است ثروت به وسیله رباخواری زیاد گردد اما در پیشگاه خداوند چیزی بر آن افزوده نخواهد شد.
سپس بعد از هجرت در سه سوره دیگر از سوره هایی که در مدینه نازل شده بحث از ربا به میان آمده است که به ترتیب عبارتند از سوره بقره- آل عمران- نساء- گرچه سوره بقره قبل از آل عمران نازل شده اما بعید نیست که خصوص آیه 130 سوره آل عمران که حکم صریح تحریم ربا را بیان می کند قبل از سوره بقره و آیات فوق نازل شده باشد. به هر حال این آیه و سایر آیات مربوط به ربا هنگامی نازل شد که رباخواری با شدت هر چه تمامتر در مکه و مدینه و جزیره عربستان رواج داشت، و یکی از عوامل مهم زندگی طبقاتی و ناتوانی شدید طبقه زحمتکش و طغیان اشراف بود و لذا مبارزه قرآن با ربا بخش مهمی از مبارزات اجتماعی اسلام را تشکیل می دهد.
با توجه به این نکته به تفسیر آیه باز می گردیم: نخست در یک تشبیه گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم می سازد، می فرماید: «الذین یأکلون الربا لا یقومون إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس؛ کسانی که ربا می خورند، بر نمی خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده.» و نمی تواند تعادل خود را حفظ کند، گاه به زمین می خورد و گاه بر می خیزد.
در این جمله شخص رباخوار، تشبیه به آدم مصروع یا دیوانه بیمار گونه ای شده که به هنگام راه رفتن قادر نیست تعادل خود را حفظ کند و به طور صحیح گام بر دارد. آیا منظور ترسیم حال آنان در قیامت و به هنگام ورود در صحنه رستاخیز است؟ یعنی آنها به هنگام ورود در عرصه محشر به شکل دیوانگان و مصروعان محشور می شوند؟ اکثر مفسران این احتمال را پذیرفته اند.
ولی بعضی می گویند منظور تجسم حال آنها در زندگی این دنیا است، زیرا عمل آنها همچون دیوانگان است، آنها فاقد تفکر صحیح اجتماعی هستند و حتی نمی توانند منافع خود را در نظر بگیرند و مسائلی مانند تعاون، همدردی، عواطف انسانی، نوع دوستی برای آنها، مفهومی ندارد و پرستش ثروت آن چنان چشم عقل آنها را کور کرده که نمی فهمند استثمار طبقات زیر دست، و غارت کردن دسترنج آنان بذر دشمنی را در دلهای آنها می پاشد، و به انقلابها و انفجارهای اجتماعی که اساس مالکیت را به خطر می افکند منتهی می شود، و در این صورت امنیت و آرامش در چنین اجتماعی وجود نخواهد داشت، بنابراین او هم نمی تواند راحت زندگی کند، پس مشی او مشی دیوانگان است. اما از آنجا که وضع انسان در جهان دیگر تجسمی از اعمال او در این جهان است ممکن است آیه اشاره به هر دو معنی باشد، آری رباخواران که قیامشان در دنیا بی رویه و غیر عاقلانه و آمیخته با "ثروت اندوزی جنون آمیز" است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور می شوند.

رباخواری در روایات

جالب اینکه در روایات معصومین (ع) به هر دو قسمت اشاره شده است در روایتی در تفسیر آیه می خوانیم که امام صادق (ع) فرمود: «آکل الربا لا یخرج من الدنیا حتی یتخبطه الشیطان؛ رباخوار از دنیا بیرون نمی رود مگر این که به نوعی از جنون مبتلا خواهد شد.» و در روایت دیگر برای مجسم ساختن حال رباخواران شکمباره که تنها به فکر منافع خویشند و ثروتشان وبال آنها خواهد شد از پیامبر (ص) چنین نقل شده که فرمود: «هنگامی که به معراج رفتم دسته ای را دیدم به حدی شکم آنان بزرگ بود که هر چه جدیت می کردند برخیزند و راه روند، برای آنان ممکن نبود، و پی در پی به زمین می خوردند از جبرئیل سؤال کردم اینها چه افرادی هستند و جرمشان چیست؟ جواب داد: اینها رباخواران هستند.»
حدیث اول حالت آشفتگی انسان را در این جهان منعکس می سازد و حدیث دوم حالات رباخواران در صحنه قیامت را بیان می کند و هر دو مربوط به یک حقیقت است، همانطور که افراد پرخور، فربهی زننده و بی رویه ای پیدا می کنند، ثروتمندانی که از راه رباخواری فربه می شوند نیز زندگی اقتصادی ناسالمی دارند که وبال آنها است.
در اینجا سؤالی پیش می آید و آن این است که آیا سرچشمه جنون و صرع از شیطان است که در آیه بالا به آن اشاره شده است با این که می دانیم صرع و جنون از بیماریهای روانی هستند و غالبا عوامل شناخته شده ای دارند.
پاسخ: جمعی معتقد هستند که تعبیر "مس شیطان" کنایه از بیماری روانی و جنون است و این تعبیر در میان عرب معمول بوده نه اینکه واقعا شیطان تاثیری در روح انسان بگذارد ولی هیچ بعید نیست که بعضی از کارهای شیطانی و اعمال بی رویه و نادرست سبب یک نوع جنون شیطانی گردد، یعنی به دنبال آن اعمال، شیطان در شخص اثر بگذارد و تعادل روانی او را بر هم زند از این گذشته اعمال شیطانی و نادرست هنگامی که روی هم متراکم گردد اثر طبیعی آن از دست رفتن حس تشخیص صحیح و قدرت بر تفکر منطقی می باشد.
سپس به گوشه ای از منطق رباخواران اشاره کرده، می فرماید: «ذلک بأنهم قالوا إنما البیع مثل الربا؛ این به خاطر آن است که آنها گفتند: بیع هم مانند ربا است.» و تفاوتی میان این دو نیست. یعنی هر دو از انواع مبادله است که با رضایت طرفین انجام می شود. ولی قرآن در پاسخ آنها می گوید: چگونه این دو ممکن است یکسان باشد. «و أحل الله البیع و حرم الربا؛ حال آنکه خداوند بیع را حلال کرده و ربا را حرام.» مسلما این تفاوت، دلیل و فلسفه ای داشته که خداوند حکیم، به خاطر آن چنین حکمی را صادر کرده است، قرآن در این باره توضیح بیشتری نداده و شاید به خاطر وضوح آن بوده است، زیرا:
اولا- در خرید و فروش معمولی هر دو طرف به طور یکسان در معرض سود و زیان هستند، گاهی هر دو سود می کنند و گاهی هر دو زیان، گاهی یکی سود و دیگری زیان می کند در حالی که در "معاملات ربوی" رباخوار هیچگاه زیان نمی بیند و تمام زیانهای احتمالی بر دوش طرف مقابل سنگینی خواهد کرد و به همین دلیل است که مؤسسات ربوی روز به روز وسیع تر و سرمایه دارتر می شوند و در برابر تحلیل رفتن طبقات ضعیف بر حجم ثروت آنها دائما افزوده می شود.
ثانیا- در تجارت و خرید و فروش معمولی طرفین در مسیر "تولید و مصرف" گام بر می دارند در صورتی که رباخوار هیچ عمل مثبتی در این زمینه ندارد.
ثالثا- با شیوع رباخواری سرمایه ها در مسیرهای ناسالم می افتد و پایه های اقتصاد که اساس اجتماع است متزلزل می گردد، در حالی که تجارت صحیح موجب گردش سالم ثروت است.
رابعا- رباخواری منشا دشمنیها و جنگهای طبقاتی است، در حالی که تجارت صحیح چنین نیست و هرگز جامعه را به زندگی طبقاتی و جنگهای ناشی از آن سوق نمی دهد.
سپس راه را به روی توبه کاران باز گشوده، می فرماید: «فمن جاءه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف و أمره إلی الله؛ هر کس اندرز الهی به او رسد و (از رباخواری) خودداری کند، سودهایی که در سابق (قبل از حکم تحریم ربا) به دست آورده مال او است و کار او به خدا واگذار می شود و گذشته او را خدا خواهد بخشید.» «و من عاد فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ اما کسانی که (به خیره سری ادامه دهند) و باز گردند (و این گناه را هم چنان ادامه دهند) آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن می مانند.»
در جمله قبل تصریح شده بود که این قانون مانند هر قانون دیگر گذشته را شامل نمی شود، و به اصطلاح عطف به ماسبق نمی گردد، زیرا اگر قوانین بخواهد زمان قبل از تشریع خود را شامل شود، مشکلات فراوانی در زندگی مردم به وجود می آید، به همین دلیل همیشه قوانین از زمانی که رسمیت می یابد اجرا می شود. البته معنی این سخن آن نیست که اگر رباخواران طلب هایی از افراد داشتند می توانستند بعد از نزول آیه چیزی بیش از سرمایه خود از آنها بگیرند، بلکه منظور این است سودهایی که قبل از نزول آیه گرفته اند بر آنها مباح شده است. جمله ی "و أمره إلی الله" گرچه ظاهرش این است که آینده این گونه افراد از نظر عفو و مجازات روشن نیست، بلکه بسته به لطف الهی است، ولی با توجه به جمله قبل از آن (فله ما سلف)، معلوم می شود که منظور همان عفو است، گویا اهمیت گناه ربا سبب شده است که حتی حکم عفو در باره کسانی که قبل از نزول آیه دست به این کار زده اند به طور صریح گفته نشود. در معنی این جمله، احتمالات دیگری نیز داده اند که چون بر خلاف ظاهر بود از نقل آن صرف نظر شد. در پایان این آیه اشاره به عذاب جاویدان شده بود، با اینکه می دانیم چنین عذابی مخصوص کفار است، نه افراد با ایمان گنهکار، گویا این تعبیر اشاره به آن است که رباخواران که اصرار بر ربا دارند، ایمان درستی ندارند، چرا که با این قانون مسلم الهی که مخالفت با آن، همچون جنگ با خداوند است به مخالفت برخاستند و یا اینکه رباخواری مستمر و دائم سبب می شود که آنها بدون ایمان از دنیا بروند و عاقبتشان تیره و تار گردد.
این احتمال نیز وجود دارد که خلود در اینجا مانند آیه 93 سوره نساء که حکم عذاب جاودان و خلود را در باره قاتلان افراد بی گناه ذکر کرده به معنی مجازات طولانی باشد نه ابدی و جاویدان.
منظور از اینکه فرمود: «و أمره إلی الله» این است که افرادی که قبل از نزول آیه، مبتلا به رباخواری بوده اند، آن عذاب ابدی که از ذیل آیه، یعنی جمله «و من عاد فأولئک أصحاب النار... " به دست می آید، برایشان نیست. بلکه از آنچه که تا کنون از راه ربا به دست آورده اند، می توانند بهره مند گردند. و امرشان به دست خدا است، چه بسا ممکن است خدا رهایشان سازد و در بعضی احکام آزادشان بگذارد و چه بسا تکلیفی برایشان مقرر بدارد که با عمل به آن تکلیف، خطای قبلی خود را جبران نمایند. باید دانست که امر این آیه بس عجیب است برای اینکه گفتیم جمله "فمن جاءه موعظة... " و تسهیل و تشدیدی که دارد حکمی کلی را بیان می کند و اختصاص به مورد ربا ندارد، شامل تمامی گناهان کبیره می شود و درباره همه آنها می فرماید: کسی که قبل از مسلمان شدن گناه کبیره ای کرده باشد در اسلام مؤاخذه نمی شود لیکن متاسفانه مفسرین آن را مخصوص به ربا دانسته و آن گاه پیرامون آن بحث کرده اند که رباهای قبل از اسلام چنین و چنان است و امرش واگذار به خدا است و کسی که در اسلام، ربا بخورد چنین و چنان می شود با اینکه عمومیت آیه بسیار روشن است. بعد از آنکه به این نکته توجه شود کاملا روشن می شود که جمله "فله ما سلف و أمره إلی الله" بیش از یک معنای مبهم افاده نمی کند چیزی که هست این معنای مبهم در مورد هر معصیتی که در باره اش موعظه ای رسیده متعین می شود و معلوم است که این معنای مبهم بر حسب اختلاف آن مواعظ، مختلف می شود.
پس معنای آیه شریفه این است که هر کس در اثر موعظه ای دست از کار زشت خود بردارد گناهان گذشته اش چه درباره حقوق خدا بوده یا در مورد حقوق مردم، نسبت به عین آن گناهان مؤاخذه نمی شود ولی چنان هم نیست که از آثار وضعی ناگوار آن گناهان به کلی رها شود، بلکه امر چنین کسی با خدا است اگر او بخواهد ممکن است وظائفی برای جبران آنچه فوت شده مقرر فرماید مثلا قضای روزه ها و نمازهای فوت شده را بر او واجب کند و اگر گناهان گذشته راجع به حدود است، حد را برای او واجب سازد و یا اگر مورد تعزیر و شلاق و حبس است اجرای آن احکام را درباره اش واجب کند و اگر حق الناس است و عین مال غصبی یا ربوی نزدش مانده باشد رد نمودن آن را به صاحبش واجب کند و اگر بخواهد او را عفو می کند و بعد از توبه چیزی را بر او واجب نمی کند هم چنان که در مورد مشرکین چنین کرده، یعنی از حق الله و حق الناس هایی که در زمان شرک مرتکب شده بودند عفو فرموده است.
نیز در مورد مسلمانانی که گناهانشان تنها جنبه حق الله دارد مثلا شراب می خورده و لهو مرتکب می شده و بعد توبه کرده، خدا توبه اش را می پذیرد بدون اینکه چیزی بر او واجب سازد و مواردی دیگر نظیر این دو مورد، برای اینکه جمله، "فمن جاءه موعظة من ربه فانتهی..." همانطور که گفتیم مطلق است و منحصر به رباخوار نیست هم شامل او می شود و هم شامل کفار و مؤمنین چه مؤمنین صدر اسلام و چه دیگران از تابعین و مسلمانان اعصار بعد.

پاسخ به معتزله که برای ادعای جاودانگی هر مرتکب کبیره در آتش

علامه طباطبایی می گویند: «و اما جمله: "و من عاد فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون" به آن جهت که کلمه "عود" در آن آمده در مقابل کلمه "انتهاء" که در جمله سابق آمده بود دلالت می کند بر اینکه مراد از کلمه "عود" معنایی است که با عدم انتها جمع می شود، در نتیجه معنای "و من عاد..." این است که هر کس که از کار زشت خود دست بر ندارد چنین و چنان می شود و این، ملازم است با اصرار بر گناه و نپذیرفتن حکم خدا که آن هم کفر به خدا و یا ارتداد درونی است هر چند که این کفر و ارتداد را به زبان نیاورند زیرا وقتی کسی به گناه قبلی خود برگردد و دست از آن برندارد حتی به این مقدار که از آن پشیمان باشد چنین کسی در حقیقت تسلیم حکم خدا نگشته و تا ابد رستگار نخواهد شد پس تردیدی که در آیه شده و فرموده: "کسی که چنین کند چنان می شود و کسی که چنین کند چنان می گردد" در حقیقت می خواهد بفرماید که: تردید در "تسلیم" حکم خدا شدن و "سرپیچی از دستورات او و اصرار بر گناه" غالبا ناشی از عدم تسلیم است که آن هم مستلزم خلود در آتش است.
از اینجا پاسخ یک استدلال نابجا روشن می گردد و آن استدلال معتزله است که گفته اند: آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه هر کس گناه کبیره ای مرتکب شود در عذاب دوزخ جاودان خواهد بود علت نابجایی آن این است که هر چند آیه دلالت دارد بر اینکه مرتکب گناه کبیره بلکه هر کس که گناه کند در عذاب مخلد است، لیکن دلالتش منحصر در ارتکاب گناه با انکار حکم خدا است و البته چنین کسی که تسلیم حکم خدا نیست مسلمان نیست و باید همیشه در عذاب باشد.»
می دانیم که خلود و جاودانگی در جهنم مخصوص کافران است و رباخواران حرفه ای در اثر کثرت گناه و اصرار بر معصیت ممکن است کارشان به کفر منجر شود به این صورت که معتقد به حرمت ربا نباشند و در واقع حکمی از احکام الهی را انکار کنند و این مساوی با کفر است. کسانی که از رباخواری توبه نموده و اموالی که به عنوان سود به دست آورده به صاحبانش رد نمودند و توبه آنها پذیرفته شد چنانچه دوباره به معاملات ربوی اقدام نموده و در محور رباخواری دور بزنند اندیشه خودستائی را در دل تقویت نموده و پروانیده اند و در مقام هتک پروردگار بر آمده ناگزیر در اثر عناد، رابطه قلبی خودشان را از آفریدگار گسسته و از دین اسلام خارج شده و مورد غضب پروردگار قرار خواهند گرفت. و هنگام رستاخیز نسبت بساحت آفریدگار نیز غضب خواهند داشت که سختترین عقوبتها می باشد. و نظر به این که فطرت اصلی و ساختمان جسمانی انسان بر تأثر از آتش است چنانچه در شعله های آتشین دوزخ زیست نماید و اعضاء و جوارحش گداخته شود هرگز اقتضاء ذاتی و جسمانی از آنان زوال پذیر نخواهد بود.


منابع :

  1. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏2 صفحه 371

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏2 صفحه 640

  3. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 472

  4. علی‌اکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد 1 صفحه 525

  5. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 3 صفحه 152

  6. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏2 صفحه 364

  7. يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد 2 صفحه 38

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/116515