بخشودگی گناهان (توبه و ندامت از گناه)

معصیت جهالت است
جهالت در اعمال زشت تنها در صورتى است که مرتکب آن دستخوش کوران هوا و شهوت و غضب شده باشد، و اما در صورتى که به انگیزه عناد با حق مرتکب شده باشد، او را جاهل نمى دانند. از نشانى هاى این جهل این است که وقتى کوران هاى نامبرده در دل صاحبش فروکش کند، و آتش شهوت یا غضب که او را وادار به ارتکاب گناه کرده بود خاموش گردد، و یا مانعى پیدا شود و نگذارد آن عمل زشت را انجام دهد، و یا در اثر فاصله زمانى زیاد از ارتکاب آن سرد شود، و یا گذشت دوران جوانى و ضعیف شدن قواى بدنى و مزاجش او را متوجه اعمال زشتى که قبلا کرده بسازد، جهالتش زائل گشته عالم مى شود، و نتیجه عالم شدنش این است که، از آنچه کرده و یا مى خواسته بکند پشیمان مى شود.
به خلاف فعلى که از روى عناد و عمد و امثال آن صادر شود، که چون علت صادر شدنش طغیان هیچ یک از قوا و عواطف و میلهاى نفسانى نیست، بلکه امرى است که مردم آن را در عرف و اصطلاح خود ناشى از بد ذاتى و خبث طینت و پستى فطرت مى دانند که معلوم است که از بین رفتن طغیان قوا و هوا و هوسها از بین نمى رود، نه سریع و نه کند، بلکه ما دام که صاحبش زنده است این حالت زشت نیز زنده است و هیچگاه صاحبش دستخوش ندامت فورى نمى شود، مگر آنکه خدا بخواهد او را هدایت کند. بله گاهى مى شود که معاند و لجوج دست از لجاجت و عناد و غلبه خواهى بر حق برداشته، در برابر حق خاضع مى گردد، و به ذلت عبودیت تن در مى دهد، در این هنگام که مردم کشف مى کنند که عناد او ناشى از جهالت بوده، نه پستى فطرت، و خبث ذات، و در حقیقت هر معصیتى که از آدم سر بزند جهالتى است از انسان، و بنابراین دیگر براى عنوان کلى معاند مصداقى باقى نمى ماند، مگر یکى، آن هم کسى است که تا آخر عمر با داشتن سلامتى و عافیت از عمل زشت خود دست بر ندارد.

مبادرت و شتاب به توبه، شرط پذیرش آن است
از اینجا روشن مى شود که چرا در آیه 17 سوره ی نساء «إنما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فأولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما؛ جز این نیست که پذیرش توبه از جانب خدا فقط براى کسانى است که از روى نادانى بدى مى کنند سپس بى درنگ توبه مى کنند اینانند که خداوند توبه شان را مى پذیرد و خدا داناى حکیم است.» بحث نزدیک بودن توبه را قید کرد و فرمود: «ثم یتوبون من قریب» و معلوم مى شود که این قید به ما مى فهماند عامل ارتکاب عمل زشت اگر جهالت باشد تا آخر زندگى انسان دوام نمى یابد، و صاحبش را از این که روزى به تقوا و عمل صالح بگراید نومید نمى سازد، و چون معاند و لجوج بر عمل زشت خود ادامه نمى دهد، بلکه به زودى از آن عمل منصرف مى شود، پس مراد از کلمه (قریب) عهد قریب و یا ساده تر بگویم، فاصله نزدیک است، و منظور این است که گنه کار قبل از پیدا شدن علامتهاى آخرت و فرا رسیدن مرگ توبه کند.
وگرنه صرف توبه فائده اى ندارد هر معاند لجوج هر قدر هم عناد و لجاجت داشته باشد. وقتى به مرگ خود نزدیک مى شود در اثر دیدن وزر و وبال اعمال ننگینش از کرده خود پشیمان مى شود، و از آنچه کرده بیزارى مى جوید، اما این ندامت به حسب حقیقت ندامت نیست، او از طبیعت و هدایت فطرتش نادم نشده، بلکه حیله اى است که نفس شریر و حیله گرش براى نجاتش از وبال اعمالش اندیشیده، به دلیل اینکه اگر فرضا از آن وبال مخصوص نجات یابد و مثلا مرگش فرا نرسد، و بیماریش بهبودى یافته از لبه پرتگاه مرگ برگشته، زندگى سالم خود را باز یابد، دوباره به همان لجاج و عنادش و به همان اعمال زشتش بر مى گردد، هم چنان که قرآن در این باره فرموده: «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و إنهم لکاذبون؛ و اگر از خطر مرگ برگردانده شوند به طور یقین به همان اعمالى که از آن نهى شده اند بر مى گردند چون که در دعوى ندامتشان دروغگویند.» (انعام/ 28) دلیل بر اینکه مراد از کلمه (قریب) قبل از پیدا شدن علامتهاى مرگ است، آیه بعدى است که مى فرماید: «و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى إذا حضر أحدهم الموت قال إنی تبت الآن؛ و توبه کسانى که گناه مى‏ کنند تا وقتى که مرگ یکى از ایشان دررسد مى‏ گوید اکنون توبه کردم پذیرفته نیست.» (نساء/ 18) و بنابراین جمله ی "ثم یتوبون من قریب" کنایه است از اینکه وقتى گناهى از آنان سر مى زند در توبه کردن امروز و فردا و سهل انگارى نمى کنند، و فرصت را از دست نمى دهند.
از آنچه گفتیم روشن شد که هر دو قید، یعنى قید (بجهالة) و قید "ثم یتوبون من قریب" احترازى است، نه توضیحى (نمى خواهد بفرماید گناه همواره از روى جهالت است، و همه گنهکاران بدون درنگ توبه مى کنند، بلکه مى خواهد بفرماید: گناهکارى دو جور است، یکى از روى جهالت، و دیگرى از روى عناد، و توبه هم دو جور است، یکى بدون درنگ، و یکى پس از دیدن نشانه هاى مرگ و آن توبه اى قبول است که بدون درنگ باشد، و آن گناهى توبه مى پذیرد که ناشى از جهل باشد)، چون توبه عبارت است از برگشتن بنده به سوى خداى سبحان، و برگشتن به عبودیت او، که در این صورت توبه خداوند به عبد نیز عبارت مى شود، از اینکه خدا توبه بنده را بپذیرد، و عبودیت جز در زندگى دنیا که ظرف اختیار و موطن اطاعت و معصیت است، تحقق نمى یابد، و با ظهور نشانه هاى مرگ، دیگر اختیارى براى بنده نمى ماند، و دو راهى اطاعت و معصیت ندارد، تا راه اطاعت را انتخاب کند، هم چنان که خداى تعالى درباره این موقعیت انسان فرموده: «یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیرا؛ روزى که بعضى از نشانیهاى مرگ آیات پروردگارت مى آید دیگر ایمان آوردن از کسى که در طول زندگى ایمان نمى آورد و در حال ایمان عمل صالح نمى کرد سودى ندارد.» (انعام/ 158) و نیز فرموده: «فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا سنت الله التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون؛ پس همین که عذاب ما یعنى همان سنتى که در بندگان گذشته اش جریان یافته بود را بدیدند، چنین و چنان شده، و کافران در آنجا زیانکار مى گردند.» (مؤمن/ 85) و آیاتى دیگر از این قبیل هست.
سخن کوتاه اینکه برگشت معناى آیه به این است که خداى سبحان تنها وقتى توبه گنهکار را مى پذیرد که گنهکاریش ناشى از استکبار بر خدا و باعث دروغین شدن توبه و فقدان تذلل عبودى نبوده باشد، و در امر توبه آن قدر امروز و فردا نکند که فرصت از دست برود و نیز ممکن است قید (بجهالة) قید توضیحى باشد، و معناى آن این باشد، توبه و رجوع خدا به بنده اش خاص گناهکاران است، که البته هیچ گناهى جز از جهل ناشى نمى شود، چون گناه، خود را به خطر انداختن و با عذابى الیم بازى کردن است، که جز از جاهل سر نمى زند، و یا معنایش این باشد که گناه جز از جهل ناشى نمى شود، جهل به کنه و حقیقت معصیت و جهل به کنه آثارى که بر آن مترتب مى شود، و لازمه توضیحى بودن این قید آن است که جمله ی "ثم یتوبون من قریب" اشاره باشد به ما قبل مرگ، نه کنایه از سهل انگارى در امر توبه، چون کسى که از در استکبار گناه مى کند، و در برابر سلطان پروردگارش خاضع نمى شود، با جمله ی "ثم یتوبون من قریب" استثنا مى شود نه با کلمه "بجهالة"، و بنابراین نمى توان جمله ی "ثم یتوبون..." را کنایه گرفت از سهل انگارى در امر توبه (دقت بفرمائید)، ولیکن بعید نیست وجه اول یعنى احترازى بودن قید نامبرده با ظاهر آیه سازگارتر باشد، و بنابر آن توبه همه توبه کاران قبول است، مگر دو نفر: یکى توبه گنهکارى که در توبه کردن امروز و فردا مى کند، تا لحظه مرگش فرا رسد و دوم توبه کافر بعد از مردنش، ولیکن بعضى از مفسرین گفته اند: منظور از جمله "ثم یتوبون من قریب" این است که توبه بلافاصله بعد از گناه و یا با فاصله اندکى که باز به نظر عرف متصل شمرده شود واقع گردد. لیکن این نظریه معناى آیه بعدى را فاسد مى سازد، براى اینکه آیه مورد بحث و آیه بعدیش در مقام اینند که ضابطه اى کلى در مساله توبه خدا، یعنى قبول توبه عبد بیان کنند، و اینکه گفتیم ضابطه اى کلى دلیلش، انحصارى است که از کلمه "انما" استفاده مى شود، و آیه بعدیش مواردى را بیان مى کند که توبه در آن پذیرفته نیست، و بیش از آن دو موردى که گفتیم استثنا نشده، و بنا به گفته مفسر نامبرده توبه غیر مقبول مصادیق دیگر خواهد داشت.
در جمله "فأولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما"، با کلمه ی "اولئک" که مخصوص اشاره به دور است به توبه کاران اشاره، و این خالى از اشعار به بلندى قدر و منزلت و احترام ایشان نیست، هم چنان که جمله: "یعملون السوء بجهالة" بر سهل انگارى خداى تعالى در شمردن گناهانشان دلالت دارد به خلاف آیه دوم که کلمه "اولئک" در آن اشاره دارد به دورى توبه کاران در حین مرگ و بعد از مرگ و آن اشاره دلالت دارد بر دورى آنان از رحمت خدا، و آوردن جمع سوء "سیئات" دلالت دارد بر اینکه در مقام شمردن گناهان ایشان است. در این آیه براى ختم شدن آن، دو نام علیم و حکیم آمده، با اینکه به ذهن مى رسد خوب بود غفور و رحیم بیاید، چون در آیه سخن از گناه و توبه و آمرزش رفته است، لیکن علیم و حکیم آورد تا بفهماند اگر خداى تعالى باب توبه را فتح کرد، براى این بود که او به حال بندگانش، عالم است، مى داند چقدر ضعیف و نادانند، و حکمتش هم این را اقتضا مى کرد، چون متقن بودن نظام و اصلاح امور بشر احتیاج به فتح باب توبه دارد، و نیز از آنجایى که حکیم است فریب توبه هاى قلابى را نمى خورد، و ظواهر احوال بندگان را معیار قرار نمى دهد، بلکه دلهاى آنان را مى آزماید، پس بر بندگان او لازم است، از علم و حکمت او غافل نمانند، و اگر توبه مى کنند توبه حقیقى کنند، تا خدا هم حقیقتا جوابشان را بدهد، و دعایشان را مستجاب کند.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 379

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/117344