غدیریه ابن منیر طرابلسی (قصاید)

غدیریه

عذبت طرفی بالسهر *** و أذبت قلبی بالفکر
و مزجت صفو مودتی *** من بعد بعدک بالکدر
و منحت جثمانی الضنى *** و کحلت جفنی بالسهر
و جفوت صبا ما له *** عن حسن وجهک مصطبر
یا قلب ویحک کم تخا *** دع بالغرور و کم تغر
و إلى م تکلف بالأغن *** من الظباء و بالأغر
لئن الشریف الموسوی *** ابن الشریف أبی مضر
أبدى الجحود و لم یرد *** إلی مملوکی تتر
والیت آل أمیة الطهر *** المیامین الغرر
و جحدت بیعة حیدر *** و عدلت عنه إلى عمر
و أکذب الراوی و أط *** - عن فی ظهور المنتظر
و إذا رووا خبر (الغدیر) *** أقول ما صح الخبر
و لبست فیه من الملا *** بس ما اضمحل و ما دثر
و إذا جرى ذکر الصحا *** بة بین قوم و اشتهر
قلت المقدم شیخ تی *** - م ثم صاحبه عمر
ما سل قط ظبا على *** آل النبی و لا شهر
کلا و لا صد البتو *** ل عن التراث و لا زجر
و أقول إن یزید ما *** شرب الخمور و لا فجر
و لجیشه بالکف عن *** أبناء فاطمة أمر
و الشمر ما قتل الحسی *** - ن و لا ابن سعد ما غدر
و حلقت فی عشر المحر *** م ما استطال من الشعر
و نویت صوم نهاره *** و صیام أیام أخر
و لبست فیه أجل ثو *** ب للمواسم یدخر
و سهرت فی طبخ الحبو *** ب من العشاء إلى السحر
و غدوت مکتحلا أصا *** فح من لقیت من البشر
و وقفت فی وسط الطر *** یق أقص شارب من عبر
و أکلت جرجیر البقو *** ل بلحم جری الحفر
و جعلتها خیر المآ *** کل و الفواکه و الخضر
و غسلت رجلی حاضرا *** و مسحت خفی فی السفر
آمین أجهر فی الصلا *** ة بها کمن قبلی جهر
و أسن تسنیم القبور *** لکل قبر یحتفر
و أقول فی یوم تحا *** ر له البصیرة و البصر
و الصحف ینشر طیها *** و النار ترمی بالشرر
هذا الشریف أضلنی *** بعد الهدایة و النظر
فیقال خذ بید الشری *** - ف فمستقرکما سقر
لواحة تسطو فما *** تبقی علیه و ما تذر
و الله یغفر للمسی ء *** إذا تنصل و اعتذر
إلا لمن جحد الوصی *** ولاءه و لمن کفر
فاخش الإله بسوء فع *** - لک و احتذر کل الحذر

ترجمه

«خواب خوش از دیدگانم ربودى. دلم را از غصه آب کردى. از آن دم که بار سفر بستى، آئینه مهرم تیره و تار کردى. پیکر ناتوانم را خستى، مردم چشمم را به انتظار بر در نشاندى. عاشق زارت راندى، آنکه از دیدار رخت بى قرار است. اى دل. تا چند سحر و افسونت کنند؟ تا کى در فکر آهو وشانى: کاین یک خوش نوا است، آن دگر سیمتن. به خدا سوگند. اگر شریف مرتضى، زاده موسى، پدر مضر. راه انکار گیرد، باز نگرداند غلام زر خریدم را تتر. با خاندان امیه مهر ورزم گویم: خاندان پاک، خجسته و تابناک. بیعت حیدر را منکر آیم، راه او وانهم جانب عمر گیرم. راویان حدیث را دروغزن شمارم، ظهور مهدى موعود را خرافه دانم. اگر حدیث «غدیر» را گواه آرند، سندش را بى اعتبار خوانم. روز غدیر، جامه کهنه در پوشم، چون غمزدگان به کنجى وانشینم. و چون یاد صحابه در میان آید. گویم: پیر «تیم» بر همگان مقدم باشد و از آن پس جانشینش عمر. هرگز تیغ کین بر سر خاندان رسول نیفراشت. ابدا. و نه زهراى بتول را از میراث پدر محروم داشت.
گویم: یزید هرگز شراب نیاشامید، و نه در راه فجور گام سپرد. او بود که با لشکریان گفت: پسران فاطمه را آزاد گذارند. کى شمر لعین حسین را کشت؟ کجا ابن سعد راه خیانت سپرد؟ عاشورا موى سر شانه زنم، زلف خود حلقه حلقه بیاویزم. روز آن به روزه سر آرم، به شکرانه، چند روز دگر بر آن بیفزایم. جامه نوین پوشم، لباس عید از صندوق بر آرم. شب تا سحر نخوابم، پسته و فندق بریان سازم. صبحگاه، سر و صورت بیارایم، با شاد باش دست شامیان بفشارم. در رهگذر بایستم، سر و صورت دوستان بیارایم. تره تیزک بخورم، ماهى بى فلس کباب سازم. سفره خود رنگین سازم: به به از این کباب و آن سبزى خوش خوراک. به هنگام وضو پاى خود بشویم. در سفر بر کفش خود مسح کشم. در نمازم، با آواى بلند آمین گویم، با دیگران همنوا گردم. تسنیم قبور سنت شمارم، به گورستان تپه هاى دو پهلو بیارایم. روز رستاخیز که به پاخیزد، چشمها در تب و تاب آید. نامه اعمال منتشر گردد، آتش دوزخ شعله برکشد. گویم: بار خدایا. این شریف مرتضى بود که مرا از راه حق به در کرد. گویندم: دست شریفت را بگیر، با او جانب سقر راه برگیر. تفتى سوزان، که نه پوستى بر جاهلد، و نه گوشتى بر استخوان بماند. خداوند بخشایشگر و آمرزگار است، چون زبان به معذرت برگشایند. مگر آن کس که حق وصى نشناسد، مهر او را منکر آید. با این کردار بدت باید گفت: از خدا بپرهیز. الحذر الحذر.»
این چکامه بدیع، به نام «تتریه» معروف است، ما 39 بیت آن را آوردیم، تمام آن 106 بیت است که ابن حجه حموى در کتاب «ثمرات الاوراق» 2/ 44- 48 ثبت کرده و در کتاب دیگرش «خزانة الادب» 68 بیت آن را برگزیده است. تمام قصیده در کتاب «تذکره ابن عراق». مجالس المؤمنین 457 به نقل از همین تذکره، انوارالربیع سید علیخان ص 359، کشکول شیخ بحرانى صاحب حدائق ص 80، نامه دانشوران 1/ 385، تزیین الاسواق انطاکى 173، نسمة السحر فیمن تشیع و شعر موجود است، شیخ حر عاملى هم در کتاب امل الامل 19 بیت آن را انتخاب کرده است.
ابن منیر شاعر، هدیه اى خدمت شریف موسوى فرستاد، حامل هدیه غلامى سیاه بود، شریف بدو نوشت: «اما بعد. اگر مى دانستى که در میان اعداد از عدد یک کمتر هم وجود دارد، و در میان رنگها از سیاهى رنگى شومتر است، هر آینه کمتر از یک هدیه به دست همان شومتر از سیاه، گسیل مى داشتى. و السلام.»
ابن منیر سوگند خورد که هدیه اى خدمت شریف گسیل ندارد جز به دست گرامى ترین مردم، در اثر آن هدایاى نفیس وافرى مهیا کرده همراه غلام محبوبش تاتار که بسیار بدو مهر مى ورزید خدمت شریف گسیل داشت، هدایا که خدمت شریف رسید، پنداشت که غلام هم جزء هدایاست که در عوض غلام سیاه فرستاده است لذا او را نزد خود نگه داشت، با آنکه ابن منیر طاقت فراق او نداشت، و چندانش دوست مى داشت که اگر اندوه و محنتى بدو روى مى آورد، با دیدن روى او فراموش مى کرد. ابن منیر از این حالت بسیار در اندوه و غم شد، و چاره اى براى استخلاص غلام خود تاتار ندید، جز اینکه این قصیده را بپردازد و خدمت شریف بفرستد. موقعى که قصیده به شریف مرتضى پیوست، خندان شد و گفت: واقعا در ارسال غلامش تأخیر شد شاعر ما معذور است. آنگاه غلام را با هدایاى نفیسى خدمت شاعر فرستاد و او هم با این دو بیت شریف را ثنا گفت:
إلى المرتضى حث المطی فإنه *** إمام على کل البریة قد سما
ترى الناس أرضا فی الفضائل عنده *** و نجل الزکی الهاشمی هو السما
ترجمه: «سمند امید سوى مرتضى ران. پیشوائى کز جهانیان برتر آمد. فضل او با دگران به مقیاس بردم، دگران بر خاک راهند او بر آسمان.»

قصیده تاتاریه

قصیده تاتاریه را علامه شیخ ابراهیم یحیى عاملى تخمیس کرده و تماما در مجموعه استادمان علامه شیخ على آل کاشف الغطاء ثبت شده و هم در جزء اول از کتابش «سمیر الحاضر و متاع المسافر» و نیز در «مجموع رائق» ص 727 همکارمان علامه سید محمدصادق آل بحرالعلوم با این مطلع:
أفدی حبیبا کالقمر *** نادیته لما سفر
یا صاحب الوجه الأغر *** عذبت طرفی بالسهر
و أذبت قلبی بالفکر
أبلى صدودک جدتی *** و ترکتنی فی شدتی
و أطلت فیها مدتی *** و مزجت صفو مودتی
من بعد بعدک بالکدر
ترجمه: «جانم فداى آن مه تابان، آنگاه که عزم سفر کرد گفتمش اى زاده حورى، خواب خوش از دیده ام ربودى، دلم را از غصه آب کردى، با جفایت دلم را شکستى پیکرم در تب و تاب خستى، دیرى است که از من بریدى، از آن دم که بار سفر بستى، آئینه مهرم تیره و تار کردى.»

سرایندگان این سبک قصیده

این سبک قصیده را سابقا و لاحقا فراوان سروده اند، از جمله:
1- ابوعثمان سعید بن هاشم خالدى و برادرش ابوبکر محمد (از شعراء یتیمة الدهر) مجتمعا شریف زبیدى ابوالحسن محمد بن عمر حسینى را ثنا گفتند و جائزه اى ندیدند، شریف عزم سفر داشت. این دو برادر بر او وارد شدند و این قطعه را انشاد کردند:
قل للشریف المستجار به *** إذا عدم المطر
و ابن الأئمة من قریش *** و المیامین الغرر
أقسمت بالریحان و *** النغم المضاعف و الوتر
لئن الشریف مضى و لم *** ینعم لعبدیه النظر
لنشارکن بنی أمیة *** فی الضلال المشتهر
و نقول لم یغصب أبو *** بکر و لم یظلم عمر
و نرى معاویة إما *** ما من یخالفه کفر
و نقول إن یزید ما *** قتل الحسین و لا أمر
و نعد طلحة و الزبی *** - ر من المیامین الغرر
و یکون فی عنق الشری *** - ف دخول عبدیه سقر
ترجمه: «از جانب ما شریف را برگوى. آنکه در خشکسالى پناه درماندگان است. زاده پیشوایان قریش، خجسته فر، تابنده گهر: سوگند به خداى رحمن. و نعمت هاى او بی حد و مرز که اگر شریف پا در راه گذارد و به این دو بنده خود نیارد نظر. به ازادگان امیه در گمراهى و سرگشتگى دمساز شویم. گوئیم: نه ابوبکر غاصب خلافت بود، نه عمر سیه کار ستمگر. معاویه پیشواى مؤمنان، بدخواهش ناسپاس و کافر. طلحه و زبیرند هر دو تن فرزانه و همایون فر. گوئیم: یزید نه خود قاتل حسین است و نه فرمان قتل صادر کرد. این جرم، بر گردن شریف است که ما را روانه سقر کرد.»
با استماع این قطعه، شریف تبسم کرد و جائزه آنان را عطا نمود.
2- شریف، حسن بن زید شهید، وزیر خود را زندان کرد، در نامه اى به شریف نوشت: ریف الحسن بن زید الشهید وزیره لتقصیره، فکتب إلى الشریف بقوله:
أشکو إلى الله ما لقیت *** أحببت قوما بهم بلیت
لأشتم الصالحین جهرا *** و لا تشیعت ما بقیت
أمسح خفی ببطن کفی *** و لو على جیفة وطیت
ترجمه: «شکوه خود نزد خداى برم که چه ها دیدم، هوا خواه قومى گشتم که از دست آنها بلا بینم. سوگند خوردم... که نیکان را علاینه دشنام گویم، تا عمر دارم راه شیعیان نگیرم. با کف دستم پشت موزه را مسح کنم گر چه بر مردار سگ پا نهاده باشم.»
3- ابوالحسن جزار مصرى به شریف شهاب الدین که در وعده خود تأخیر کرده بود، در شب عاشورائى چنین نوشت:
قل لشهاب الدین ذی الفضل الندی *** و السید ابن السید ابن السید
أقسم بالفرد العلی الصمد *** إن لم یبادر لنجاز موعدی
لأحضرن للهناء فی غد *** مکحل العینین مخضوب الید
و الإثم فی عنق الشریف الأمجد *** لأننی جننت فی التردد
حتى نصبت و کسرت عددی *** فی شهر حزنی و جزمت لددی
ترجمه: «شهاب الدین، صاحب فضل و کرم را بر گو، آن سرور سروران، زاده سروران: به خداى فرد صمد سوگند که اگر هم اینک عطاى موعود را نرساند. فردا با دست پرخضاب و چشمى از سرمه سیاه به مبارکبادش درآیم. گناه این جرم بر گردن شریف است که از جفایش کارم به جنون پیوست. ناصبى گشتم، شوکت خود شکستم، در ماه عزا از دشمنى با خصم دست شستم.»
4- قاضى جمال الدین على بن محمد عنسى، به خدمت شریف دورانش نوشت:
بالبیت أقسم أو بأه *** - ل البیت سادات البشر
و بصولة المولى الذی *** تاهت به علیا مضر
إن طال غصب مطهر *** عمد الدراری و استمر
لاقلدن أبا حنی *** - فة صاحب الرأی الأغر
و لأسمعن له و إن *** حل النبیذ المعتصر
حبا لقوم أنزلوا *** بمطهر أقوى ضرر
أعنی بهم أبناء خا *** قان المیامین الغرر
و لأترکن الترک تر *** فل من مدیحی فی حبر
و لأنظمن شواردا *** فیهم تحار لها الفکر
و أسوقها زمرا إلى *** زمر و تتلوها زمر
و لأبکین على الوزی *** - ر بکل معنى مبتکر
أعنی به حسنا و إن *** فعل القبیح فمغتفر
و أقول إن سنانهم *** سیف نضته ید القدر
ما جار قط و لا أرا *** ق دما و بالتقوى أمر
و إذا جرى ذکر الخمو *** ر و من حساها و اعتصر
نزهتهم عنها سوا *** لام المفند أو عذر
أستغفر الله العظی *** - م سوى النبیذ إذا حضر
فالرأی رأیهم السدی *** - د و قد رووا فیه خبر
و لأمقتن على بکی *** - ر فی العشایا و البکر
أقضی بتربته الفرو *** ض و من زیارته الوطر
و لأملأن على العوا *** م مسائلا فیها غرر
نقضی بتطویل الشوا *** رب عند تقصیر الشعر
و لأرخین من العما *** ئم ما تکور و اعتصر
و لأرفعن إلى الصلا *** ة یدی و أرویها أثر
و أقول فی یوم تحا *** ر له البصائر و البصر
و الصحف تنشر طیها *** و النار ترمی بالشرر
هذا الشریف أضلنی *** بعد الهدایة و النظر
ترجمه: «به خانه حق سوگند خورم یا به خاندان حق، سروران بشر. و به حشمت آن سرور که بزرگان مضر به وجودش مفتخر. که اگر قلاده هاى درم باز ندهد مطهر. بوحنیفه را قلاده طاعت بر گردن نهم: مفتى اعظم تابنده اختر. به فرمان او گوش سپارم گر چه گوید حلال است شراب احمر. راه مهر پویم با آنان که سر دشمنى دارند با مطهر. یعنى زادگان «خاقان» سروران خجسته منظر. جامه مدیح و ثنا بر اندامشان دوزم، حله ستایش کنم در بر. نظمى بدیع بسازم که مات ماند فکرت صاحب نظر. در ماتم «وزیر» بنالم: سوگى بسرایم با مضامین مبتکر. یعنى «حسن» گرچه کار قبیح فراوان دارد، اما گویم معذور است و مغتفر. گویم: تیغ آنان تیغ قضاست، دست آنان دست قدر. هرگز ستم نراند. ابدا خونى نریخت. اوست هماره به تقوى مشتهر. چون یاد مى و میخواران شود، آنان که در پیاله نوشند یا در جام زر. پاک و مقدسشان شمارم، یکسر، رغم انف ملامتگر. استغفرالله. مگر نبیذ را که بیاشامند در حضر و سفر. زیرا فتواى درست همین است، گواهش حدیث و خبر. بارى. بام و شام بر «بکیر» گریه آغازم. کنار تربتش نماز گزارم به زیارت پردازم. مردم عامى را با طرح سؤالات مشکل به فتنه اندازم. موى سر و صورت بسترم شارب خود بلند سازم. عمامه مطبق کنم، تحت الحنک بیاویزم. در نماز، دست بر سینه گذارم، آن را سنت شمارم. روز رستاخیز که به پا خیزد، چشمها در تب و تاب آید، نامه اعمال منتشر گردد، آتش دوزخ شعله برکشد، گویم: بار خدایا این سید شریف مرا از راه حق به در کرد.»
5- با همین سبک و روش، ابوالفتح سبط ابن التعاویذى، به شریف محمد ابن مختار علوى نقیب کوفه شعرى نوشت و از تأخیر وفاى در وعده نکوهش آورد، مطلع آن چنین است:
یا سمی النبی یا ابن علی *** قامع الشرک و البتول الطهور

 


منابع :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 437، جلد 8 صفحه 150

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/118921