آواز پر جبرئیل، عقل سرخ و روزی با جماعت صوفیان

آواز پر جبرئیل
این اثر بسیار رمزی درباره طالب حقیقتی است که به خانقاهی دو در می رود، که یکی از درها روی به شهر و دیگری روی به صحرا دارد. طالب حقیقت که به صحرا رفته است دو پیر روحانی را ملاقات می کند و در باب معمای خلقت، مقامات طریقت و خطرات آن سؤالاتی از آنان می کند.
گفتگویی که به دنبال (آن پرسش ها) در می آید عناصر اساسی تعالیم اشراقی و آداب ورود به طریقت را که برای درک اسرار قرآنی لازم است، روشن می کند.... در آواز پر جبرئیل، که به عنوان یکی از آثار کلاسیک ادب فارسی معروف شده، سهروردی عناصر بنیادی معرفت شناسی خود را از دیدگاه حکمت الهی بحث می کند. او در آنجا چنین می گوید: بیشتر چیزها که حواس تو مشاهده آن می کند همه از آواز پر جبرئیل است.
در این رساله بسیار رمزی، سهروردی از نمادهای سنتی عرفان و شماری از نمادهای دیگر که منحصر به خود اوست و نمی توان آنها را در ادبیات صوفیانه قدیم فارسی یافت، حداکثر استفاده را می کند.
منظور اصلی کتاب در اول آن بیان شده است:
... از ابوعلی فارمذی پرسیدند که چونست که کبودپوشان بعضی اصوات را آواز پر جبرئیل می خوانند؟ گفت: بدان که بیشتر چیزها که حواس تو مشاهده آن می کند همه از آواز پر جبرئیل است.
می توان گفت که نظریه سهروردی در باب علم در این قصه عرفانی بحث شده است. او به زبانی استعاری نقشه ای برای پروراندن قوه ای در وجود ما عرضه می کند که قادر به کسب علم به طور مستقیم و بدون واسطه است. سهروردی با تکیه بر نمادهای سنتی شعر و نثر صوفیانه، به تشریح جر و بحث های میان تجربه گرایان، عقلگرایان و هواداران شیوه عرفانی شناخت، می پردازد.

عقل سرخ
در عقل سرخ، قصه با این پرسش آغاز می شود که آیا مرغان زبان یکدیگر را می فهمند. عقاب که بدوا پاسخی مثبت داده، بعدا اسیر صیادان می شود؛ چشمانش را می بندند و تدریجا باز می کنند. عقاب به مردی سرخ روی بر می خورد که مدعی است "اولین فرزند آفرینش" است. او (هم) سالخورده است زیرا نماینده انسان کاملی است که پیش از آفرینش، به صورت مثالی، در کمال محض می زیسته و هم جوان است زیرا از دیدی هستی شناختی با خداوند که ازلی و بنابراین، قدیم ترین موجود است، بسیار فاصله دارد.
سپس سهروردی نمادهای زرتشتی کوه قاف، داستان زال، رستم و دیگر قهرمانان حماسی را که در شاهنامه به تصویر کشیده شده اند، به کار می برد. قاف نام کوهی است که بر قله آن سیمرغ، نماد ذات الهی، اقامت دارد. زال، که با مویی سپید به دنیا آمد و نمادی از خرد و پاکی است، پای کوه قاف رها شد. سیمرغ زال را به آشیانه خود برد و او را پرورش داد تا بزرگ شد و با رودابه ازدواج کرد و رستم از او زاده شد.
رستم، قهرمان شاهنامه، که غالبا روح ایران حماسی تصور می شود، مردی است که نهایتا بر نفس خود دست یافت. اگرچه فردوسی، سراینده شاهنامه، بر جنبه های حماسی و تاریخی اساطیر ایرانی تأکید دارد، سهروردی توجه خود را بر اشارات عرفانی و رمزی آن متمرکز می کند.
در این کتاب نظریه سهروردی درباره علم به زبانی نمادین شبیه زبان آواز پر جبرئیل بیان شده است. وی ضمن استفاده از مشتی نمادهای جدید، پاره ای از موضوعات دیرین فلسفه و عرفان اسلامی، از قبیل تمایز میان قوه عقلانی، که او آن را عقل جزئی می نامد، و عقلی که او آن را عقل کلی می خواند، مطرح می کند. سهروردی در این کار بر نمادهای زرتشتی و منابعی از ایران باستان سخت تکیه می کند. دقیقا تعامل بین عقل جزئی و عقل کلی است که اساس دستیابی به علم را تشکیل می دهد. همچون دیگر آثاری که در موضوع حکمت الهی است، سهروردی نظریه علم خود را در پس شبکه تودرتوی اسطوره ها و نمادهایی پنهان می کند که فقط در صورتی شخص می تواند راز آنها را بگشاید که با مجموعه نمادهای سنتی صوفیه آشنا باشد.

روزی با جماعت صوفیان
این داستان در خانقاهی شروع می شود که جماعتی از صوفیان از پایگاه معنوی مشایخ خود و آراء آنان درباره آفرینش سخن می گویند. سهروردی که در مقام شیخی حرف می زند، پرسش هایی را که صرفا در پی توضیح و تعلیل چیستی عالم و ساختار افلاک است، رد می کند. او این پرسش ها را سطحی می شمرد و عقیده دارد که کسانی هستند که ظاهر را می بینند و کسانی که علم افلاک را می فهمند و بالاخره کسانی هستند که درباره عالم فلکی به خبرگی می رسند؛ اینان دانشی مردان واقعی اند.
سپس سهروردی به ذکر توصیه ها و تعلیماتی می پردازد که در بالفعل ساختن قوه ای که به افراد امکان می دهد تا بدون واسطه شناخت حاصل کنند، اساسی است. سخن او چنین است:
... هرچه به نزد تو عزیز است، از مال و ملک و اسباب و لذت نفسانی و شهوانی.... (همه را به دور بیفکن)... اگر از این دستور پیروی کنی، زود دیده روشن شود.
سهروردی در میان آمیزه ای از افسانه، نماد، مابعدالطبیعه سنتی اسلام، همچنان بر رابطه میان کوشش برای کسب علم باطنی و به کار بستن زهد و ریاضت تأکید می کند. ریاضت چشم باطن را که از نظر سهروردی راه شناخت است می گشاید، شناختی که اگر شخص قرار است به بعد باطنی اسلام علم پیدا کند، مهم و اساسی است. به عقیده سهروردی، علم حقیقی زمانی ممکن می شود که به تجربه گرایی و عقلگرایی خاتمه داده شود.
سهروردی این گونه گزارش می کند: شیخ گفت چون دیده اندرونی گشاده شود دیده ظاهر بر هم نهادن و لب بر هم بستن و این پنج حس ظاهر را دست کوتاه باید کردن و حواس باطن را در کار باید انداختن تا این بیمار چیز اگر گیرد به دست باطن گیرد و اگر بیند به چشم باطن بیند و اگر شنود به گوش باطن شنود و... پس آنگه پرسیدی که چه بیند؟ (پاسخ خود درونی این است که) خود بیند آنچه بیند و باید دیدن.
بنابراین، بستن پنج حس ظاهر از نظر سهروردی شرط لازم برای گشودن حواس باطنی است که برای احراز حقیقت ضروری است. کتاب روزی با جماعت صوفیان اشاره دارد به حالات و مقامات مختلف طریقت و اینکه چگونه خاصان می توانند به پاکی دل و صفای نظر برسند. سهروردی در این کتاب از گفتگوهای خود با جماعتی صوفی و نظر مشایخ آنها درباره دستیابی به حقیقت و مقایسه رأی خود با رأی آنان سخن می گوید.
این اثر مختصر شامل اشارات مهمی به مفاهیم تمثیلی و استعاری و اینکه چگونه مقامات مختلف طریقت را می توان به کمک آنها وصف کرد. در این کتاب فوق العاده نمادین، رابطه میان صفای قلب و حدی که شخص می تواند علم کسب کند و نیز رابطه میان تنسک و معرفت شناسی، با استفاده از نمادهای صوفیانه، مورد بررسی قرار گرفته است.


منابع :

  1. مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- ترجمه مجدالدین کیوانی- صفحه 47-51

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/19186