ابویوسف بن اسحاق کندی، معمولا به عنوان اولین فیلسوف مسلمان به حساب می آید. اگر چه این بدین معنی نیست که مسلمانان قبل از او اصلا از فلسفه یونان بی اطلاع بوده اند. بر عکس، می توان برخی آراء فلسفی را، اگر چه به صورت پراکنده و ناقص، به متکلمان معتزلی نسبت داد. ابوالهذیل علاف و نظام را می توان به عنوان نمونه هایی از مشهورترین این متفکران نام برد که علم کلام را بر مبنای برخی مؤلفه های فلسفه یونانی استوار ساختند. به همین دلیل ابوالحسن اشعری ارسطو را سرچشمه پاره ای از اندیشه های ابوالهذیل نامید و بغدادی نیز نظام را به خاطر اعتقاد به تقسیم پذیری نامحدود ماده، که مطابق نظر فلاسفه یونان بود، مورد انتقاد قرار داد. تأثیر فلسفه یونان در دوران اول کلام معتزلی مشهود است و متکلمان و منتقدان مسلمان نیز در مورد آن سخن گفته اند، اما این تأثیر همواره در حاشیه بوده است، زیرا هیچ کدام از متکلمان متقدم معتزلی رغبتی به تدوین مجموعه ای منظم و کامل از مبانی تفکر فلسفی یونان نشان ندادند. در واقع این کندی بود که این مقصود را بر آورده ساخت و به همین دلیل به درستی اولین فیلسوف مسلمان شناخته شد. و اما متفکران معتزلی را بیشتر باید متکلم نامید و نه فیلسوف. این حقیقت به تنهایی کندی را در موقعیتی متضاد با معتزله قرار می دهد و او را کاملا از آنان متمایز می سازد
ابن ندیم حدود 260 اثر کندی را فهرست نموده است. این تعداد آثار، حتی اگر بسیاری از آنها از محتوای اندکی هم برخوردار باشند، کارنامه علمی افتخارآمیزی است. براساس طبقه بندی ابن ندیم، مقالات کندی جامع همه ی علومی است که در یک دائرة المعارف فلسفی بدان باید اشاره گردد: فلسفه، منطق، حساب، هیئت، موسیقی، نجوم، هندسه، فلکیات، طب، طالع بینی و نیز دیگر علوم. مطالبی که ابن ندیم در طبقه بندی خود آورده است نشانگر تمایل و رجحان علوم طبیعی در نظر کندی است. تنها حدود ده درصد آثار کندی در اختیار است. به نظر می رسد قسمت اعظم این نسخه های خطی از بین رفته اند. پس تعجبی ندارد که فلاسفه مسلمان بعد از کندی به ندرت از رساله های او مطالبی را نقل نموده اند.
این دو حقیقت (فقدان تعداد زیادی از نسخ دست نویس فلسفی کندی و فقدان نقل قولهای بسیار ناچیزی که از اندیشه او صورت گرفته است) نیاز به توضیح دارد. ممکن است تعدادی از این کتابها در دوران خلافت متوکل که سرسختانه در مقابل تمایلات عقل گرایانه زمان خود ایستاد و برای مدتی کتابخانه کندی را توقیف نمود از بین رفته باشد. ابن خلدون، مورخ نامدار قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی)، در مورد فقدان آثار کندی دلیل دیگری را اضافه نموده و می گوید: «ما در مورد کتاب (جفر کندی) هیچ گونه اطلاعی نداریم و کسی را هم ندیده ایم که این کتاب را دیده باشد. شاید این کتاب نیز همراه دیگر کتابهایی که هلاکو، فرمانده تاتارها، هنگامی که بغداد را تصرف نمود و آخرین خلیفه (مستعصم) را به هلاکت رساند، آنها را به رودخانه دجله ریخت مفقود شده باشد.»
ابهام و ایهامی که در زبان نوشتاری آثار کندی به چشم می خورد، که شاید ناشی از فقدان اصطلاحات فلسفی به زبان عربی بوده باشد، موجب شد تا دسترسی به آثار وی با دشواری همراه بوده و متروک بمانند تا اینکه آثار فلسفی فارابی بعدها همه آنها را تحت الشعاع قرار داد. ابوسلیمان سجستانی منطقی در آثار خود آورده که حاکم سجستان، جعفربن بابویه، کندی را به خاطر زبان دشواری که به کار می برده مورد انتقاد قرار داده است. به هر حال، این نشانه ی لیاقت و شایستگی کندی است که موفق شد با استفاده از منافع محدود و پیچیده ای که در دسترس قرار داشته است فلسفه و علم یونان را بررسی نموده و مبانی فلسفی اسلامی را تأسیس نماید، چیزی که بعدها تا اندازه ای توسط فارابی ادامه و گسترش پیدا کرد.
کندی از اعتماد و پشتیبانی خلفای هفتم و هشتم عباسی، یعنی مأمون و برادرش که جانشین او شد، بهره مند بود. او کتاب درباره ی فلسفه ی أولی را به خلیفه معتصم و بعضی رساله های دیگر را به پسر خلیفه، احمد، که تعلیم او به وی سپرده شده بود، تقدیم کرد. کندی، بر خلاف متفکر هم دوره اش حنین ابن اسحاق، نه زبان یونانی می دانست و نه با زبان سریانی آشنایی داشت. او به همین دلیل از ترجمه های دانشمندانی همچون ابن نعیم، اوستاتیوس (استات) و ابن بطریق استفاده نموده و از آنها اقتباس می نمود. ترجمه های قدیمی که مورد استناد و استفاده کندی قرار می گرفتند فی الواقع واجد درجه و اعتبار علمی بالای آثار حنین ابن اسحاق نبودند. اما به هر حال این کندی بود که پهنه وسیع و تازه ای را در زمین حاصلخیز تمدن عرب ایجاد کرد و عرب زبانان را با نخستین ترجمه های فلسفه یونانی آشنا نمود. آنچه بیش از همه چیز موجب خرسندی او شده بود، جمع آوری و ترجمه آثار افلاطون و ارسطو بود، که از هر دو در آثار خود مستقیما نام برده است. اما، در ترجمه آثار افلاطون و ارسطو بود، که از هر دو در آثار خود مستقیما نام برده است. اما، در پرتو توجه به این دو فیلسوف، بعضی آثار مشکوک الاعتبار نیز به غلط بدانان نسبت داده شدند، آثاری همچون شرح فورفوریوس بر بخشی از تاسوعات افلوطین که به عنوان «ربوبیات» ارسطو (اثولوجیا) شناخته شد. در عین حال، باید گفت که کندی آثار حقیقی ارسطو را با دقت خوبی مورد بررسی قرار داده بود.
بنابر آنچه که ابن ندیم در کتاب خود آورده است، کندی، با استفاده از یکی از ترجمه های کتاب «مابعدالطبیعه» ارسطو، بر بعضی از نوشته های او در باب منطق، از جمله مقولات، تعریف، آنالوطیقای دوم، آنالوطیقای اول (و نیز درباره آسمان)، شروحی نگاشت. او حتی نسخه ای از دیگر رساله ی مفقود شده ارسطو، یعنی رساله ی اودموس، را نیز که قطعه ای از آن رساله از طریق او به دست ما رسیده است در اختیار داشت.
کندی، همان گونه که خود اغلب بدان اشاره نموده است، بسیار مایل بود تا فلسفه و علوم یونانی را به هم زبانان خود بشناساند و به شدت با متکلمان تندرویی که از علوم بیگانه احتراز می نمودند مخالف بود. او تا آنجا که مستظهر به حمایت خلیفه بود در انجام این کار آزاد بود و برخلاف دانشمندانی که بعدها تحت فشار افراطیون قرار گرفته بودند هرگز خود را ناگزیر از دفاع از اندیشه ای که بدان معتقد بود نمی دید. در حقیقت تا آنجا که کندی عقاید نوافلاطونیان متأخر یونانی را، که اغلب آنها مسیحی بودند و به توحید الهی و خلقت عالم از عدم قائل بودند، بیان می نمود، در راستای تعالیم الهی اسلام قدم برمی داشت. اما همین که به آراء حکمایی که به کفر شناخته شده بودند، خصوصا آراء ارسطو، متوسل می شد به وضوح از تعالیم مستند به وحی اسلام انحراف پیدا می کرد. در حقیقت این نظریه او که به نام ارسطو ثبت شده است، اینکه انسان مجاز است به حقیقت، از هر کجا که آمده باشد، حتی از فلسفه یونانی، متوسل شود، با این عقیده که تعالیم اسلامی تنها واسطه دستیابی به حقایق هستند در تعارض آشکار است.
جایگاه فلسفی خود کندی نشان دهنده ی آراء و نظریاتی است که او در فلسفه یونانی، و بالاتر از همه، منابع نوافلاطونیان یافته بود. رساله مشهور «درباره تعریف و توصیف اشیاء» او را می توان به طور کلی پایه و اساس عقاید خود او دانست. او در این رساله تعاریف را همراه با توضیحات مختصر فلسفه یونان که در دفاع از آنها بود از زبان و ادبیات یونان برگرفته بود. تلاش و تمایل کندی در جمع آوری تعاریف از متون ارسطو و رغبت او به ارسطو، حتی آنجا که منابع جعلی مستند به ارسطو را ملاک قرار داده است، هرگز نمی تواند نادیده گرفته شود. عناوین و ترتیب موضوعات با منابع نوافلاطونیان مطابقت می نماید. «علت نخستین» در تعریف اول، همانند «فاعل نخستین» افلوطین، که کندی به همین صورت به کار برده است، و یا همانند عبارت افلوطین که: «واحد علت علتهاست»، به خدا باز می گردد.
بقیه تعاریف در رساله کندی به گونه ای تنظیم شده است که جهان مافوق را از جهان مادی متمایز می سازد. جهان برتر واجد تعاریفی همچون عقل، طبیعت و نفس است و بعد از تعاریف مربوط به جهان مادون همچون جرم، ابداع، هیولی، صورت و غیره آورده شده اند. بدین ترتیب اندیشه جهانی برین شامل موجودات نامخلوق روحانی و نیز عالمی اسفل شامل موجودات مخلوق جسمانی در آراء کندی قابل مشاهده است. نفس موجودی نامخلوق و روحانی است در حالی که ماده، زمان و مکان محدود، مخلوق و جسمانی اند. از نظر این متفکر مسلمان، معنای خلق (ابداع)، همان خلق از کتم عدم در زمان است. هر دو جهان، چه جهان برتر و چه جهان مادون، نیز سرانجام به یک منتهی که همان علت کلی همه اشیاء است ختم می گردند. از این مبدأ قصوی که ذات الوهیت است همه ی موجودات مرتبه به مرتبه صدور می یابند.
کندی در رساله خود «درباره ی تعریف و توصیف اشیاء» عالم را از طریق نظریه ی فیض تفسیر نموده است، نظامی که بعدها مورد قبول فارابی قرار گرفت و توسعه یافت. اما عامه مسلمانان در مجموع از این عقیده که خلقت را فیض دائم از جانب علت نهایی مطرح می نمود و با ظاهر آیات قابل جمع نبود خشمگین بودند. آنها به خصوص از پذیرش این عقیده مخلوق بلاواسطه ی خداوند بوده و اولین اقنوم او محسوب گردد ناخشنود بودند. از آنجا که عقل تجلی بالاترین علت است، صیرورت و پیدایش هر چیزی نیز نتیجه عنایت عقل اول خواهد بود. بدین ترتیب عقل جانشین ملائک به عنوان واسطه های فیض الهی قرار می گرفت.
بعدها فارابی شدت انتقاد مخالفین نظریه فیض را با یکی دانستن عقل فعال و جبرئیل امین و نیز با تفسیر نبوت به عنوان حاصل قوه ی تخیل نفس کاهش داد. به هر تقدیر نظریه فیض نمی توانست فعل خلقت الهی را به گونه ای که عامه ی مسلمین آن را بپذیرند توضیح دهد. به گفته ابن خلدون «باید پذیرفت که نظریه فلاسفه از جمیع جهات غلط است. آنان همه ی مخلوقات را به عقل اول ارجاع داده و در سیر به سوی واجب الوجود (الوهیت) با استناد به آن خرسندند. و این بدین معنی است که فلاسفه جمیع مراتب خلقت الهی قبل از عقل اول را انکار نموده اند.»
کندی به هیچ وجه بر آن نبود تا «تلاش به سوی واجب الوجود»، و به عبارتی طریق شناخت خداوند را به عنوان تلاشی صرفا عقلانی تفسیر کند. بر عکس، در انتهای کتاب خود درباره ی فلسفه ی اولی، بدون آنکه جایی برای تردید باقی بماند، گفت که عقل از شناختن خداوند ناتوان است. براساس نظر کندی فیلسوف قادر نیست قضیه ای ایجابی درباره خداوند بسازد. تمام آنچه که برای فیلسوف میسر است اینکه با قضایای سلبی خدا را بشناسد، قضایایی همچون «خدا ماده عنصری یا جنس یا نوع یا فردی خاص یا جزء (چیزی) یا صفت یا ممکن الوجود نیست.» بدین ترتیب فلسفه ی کندی به خداشناسی سلبی منجر می گردد، جایی که خداوند تنها با عبارات سلبی توصیف می گردد. کندی در این مسئله دنباله رو افلوطین بود که می گفت: «می فهمیم که او چه چیزی نیست؛ نمی فهمیم که او چه چیزی هست.» اگر عقل نمی تواند هادی خوبی برای معرفت خداوند در قالب قضایای ایجابی برای انسانها باشد، فلسفه نمی تواند برتر از کلام قلمداد گردد. فلسفه، براساس روایت ابن خلدون، در «تلاش به سوی واجب الوجود»، به عقل نائل می شود، ولی به «فراتر از عقل» گام نمی نهد.
اما «فراتر از عقل» چه چیزی وجود دارد؟ از نظر مسلمانان مؤمن، عالم ملائک را باید نام برد. آنان پیام رسانان الهی و واسطه هایی میان او و انسانها هستند. بنابر معتقدات مؤمنین مسلمان، این جبرئیل است که وحی الهی را به پیامبرش منتقل می نماید و نه عقل آن طور که فلاسفه می گویند. ماهیت ملائکه «ادراک محض و عقل مطلق» است. اما کندی از ملائکه سخنی به میان نمی آورد. بر اساس نظر او این عقل است که مخلوق بلاواسطه الهی است.
مفصل ترین رساله کندی که تا به امروز به دست ما رسیده است درباره ی فلسفه ی اولی او است (تنها بخش اول این رساله محفوظ مانده است). ارسطو مابعدالطبیعه را «فلسفه اولی» نامیده بود. کندی، با پذیرش این عنوان، معنای آن را بدین شرح بیان نمود: «معرفت راجع به علت نخستین فی الواقع «فلسفه اولی» نامیده شده است، زیرا باقی فلسفه در همین شناخت مندرج است. بدین ترتیب نخستین علت نخستین است در مراتب شرافت، نخستین است در جنس، نخستین است به اعتبار سلسله ی مراتب شناختهای یقینی؛ و نخستین است در زمان، زیرا خود علت زمان است.»
بدین ترتیب، نخستین علت (علة العلل) قابل شناسایی است و این عقل است که «بیشترین شناخت ضروری» را از آن به دست می آورد. همان طور که کندی در پیش گفتار رساله خود تصریح نموده است، غرض از نگارش این رساله «توضیح ادله اثبات الوهیت و وحدت خداوند است.» کندی، علی رغم شناخت عقلانی ای که راجع به خداوند می توان به دست آورد، در آخر رساله خود می گوید که عقل تنها قادر است عالم الوهیت را با عبارات سلبی بشناسد. توحید الهی مرکز ثقل عقاید معتزله بود به گونه ای که معتزله را به عنوان اهل توحید، یعنی جماعتی که اذعان به یگانگی خداوند را مبنای مذهب خود قرار داده بودند، می شناختند. کندی به دلیل استفاده از زمینه های فکری معتزله در آثارش، همچون توحید خداوند، به عنوان «فیلسوف الهیات معتزلی» قلمداد شده بود. اما تحقیقات بعدی، به علاوه برخوردهای آمرانه ی کندی با معتزله، این نکته را آشکار ساخت که این برداشت نمی توانسته است صحیح بوده باشد.
تحقیقات بیشتر، در مقابل برخی شباهتهای پراکنده، تعارضهای بسیار مهم فلسفی میان کندی و معتزله را عیان ساخت. یکی از نکات افتراق، ساختار ماده بود. اکثر معتزله بر این عقیده بودند که ماده از اجزاء بسیار ریز غیرقابل انقسام، یعنی از اتمها، تشکیل شده است. آنان بر اساس این اعتقاد که هر مخلوقی از نظر بعد مکانی و زمانی محدود است، بدین نظریه روی آورده بودند؛ و لذا به این نتیجه رسیدند که تقسیم پذیری ماده نیز باید محدود باشد و به دنبال این به وجود اتم قائل شدند. کندی منکر اتمیسم (اتمی بودن ساختار ماده) بود، و این موضوع را در مقاله خود تحت عنوان «درباره غلط بودن اعتقاد کسانی که می پندارند جسمی وجود دارد که غیر قابل انقسام است» آورده است. او عقیده ی ارسطو را در باب اتصال ساختمان ماده پذیرفته بود. این تفاوت نظر تأثیر بسیار زیادی روی بخشهای مختلف علوم طبیعی آنان داشت. معتزله به تناهی زمانی ماده و نیز به خلاء، که ارسطو آن را انکار می نمود، قائل بودند. بر خلاف معتزله، کندی معتقد به بقاء زمانی ماده و نیز ساختار واحد و اتصالی آن بود، ولی ابعاد آن را نامحدود نمی دانست. کندی در رساله دیگری آورده است که جهان یک جسم محدود است، و همین تناهی است که جهان را از عالم مجرد موجودات روحانی برین متمایز می سازد.
کندی، در رساله درباره وحدت خداوند و تناهی ابعاد عالم، شش قضیه اولی را که عقل «بدون واسطه ای» آنها را تصدیق می کند ذکر کرده است. او در این کار به قضایایی اشاره می کند «که به وسیله قیاس و با استناد به حد اوسط قابل اثبات نیستند.» این قبیل قضایا دانشی را در برمی گیرند که قابل اثبات نیستند و به عبارتی به نحو ماتقدم (اولی، بدیهی ) پذیرفته می گردند. کندی نمونه ی یک قضیه بدیهی را که آگاهی ماتقدم را به ذهن متبادر می نماید چنین ذکر می کند: «اگر کسی دو جسم محدود را با هم ترکیب کند، جسم جدید نیز محدود خواهد بود.» به عبارت دیگر، محال است بتوان از جسم نامتناهی، تکه ای مشخص و محدود را جدا نمود. همه اینها نیز برای اثبات محدودیت عالم مادی است. کندی با همین روش محدود بودن زمان رانیز ثابت نمود. چرا که نمی توان برهه ای از زمان را سپری نمود و قائل شد که بقیه زمان نامحدود و ابدی است. کندی به همین ترتیب اثبات نمود که جهان نمی تواند ازلی باشد و لاجرم در زمان حدوث یافته است.
استدلال کندی مأخوذ از آراء حوزه اسکندرانی متأخر است. جان فیلوپونوس (یحیی نحوی) در تکذیب نامه خود علیه پروکلوس (برقلوس) درباره ابدی بودن عالم نیز از این عبارات استفاده نموده است. او کتاب خود را در سال 529 در مقابل فیلسوف نوافلاطونی، پروکلوس، به رشته تحریر در آورد. ردیه فیلوپونوس علیه پروکلوس درباره ی ابدی بودن عالم به زبان عربی ترجمه شد و کندی را با برخی استدلالهای فلسفی رایج در میان فلاسفه مسیحی اواخردوران اسکندرانی یونانی آشنا نمود. این موضوع اخیرا و با پیدا شدن مقاله ای از جان فیلوپونوس در یک ترجمه عربی روشن شده است. در عین حال کندی به میزان قابل توجهی تحت تأثیر پروکلوس قرار گرفته است. مضامینی از کتاب اصول الهیات پروکلوس (برقلوس)، تقریبا با همان عبارات، در کتاب درباره ی فلسفه ی اولی کندی آمده است. همه اینها گواه بر تلاش کندی در تقریب آراء فلسفه ی ارسطویی و نوافلاطونی در قالب تعالیم دین اسلام است.
تمایل کندی به فلسفه ی ارسطو، که قبلا در رساله ی درباره تعریف و توصیف اشیاء او مورد تصریح قرار گرفته بود، در رساله درباره ی فلسفه ی اولی نیز با صراحت بیشتری مشاهده می شود. کندی در این رساله به گونه ای افراط آمیز از مابعدالطبیعه ارسطو نقل قول نموده است. اما به نظر می رسد موضوع مورد استفاده کندی با متنی که امروزه مورد قبول همگان است تفاوت دارد. کتاب «آلفای کوچک» که گفته می شود به وسیله پاسیکلس اهل رودس، خواهرزاده اودموس، به رشته تحریر در آمده بود، ظاهرا مفقود شده بود، لکن این کتاب در شرح عبداللطیف بن یوسف بغدادی بر مابعدالطبیعه ارسطو به ترتیبی معکوس، یعنی مقدم بر کتاب آلفای بزرگ، ظاهر می شود. اگر چه کندی بسیاری از نظریاتی را که به مابعدالطبیعه ارسطو راجع است استادانه توضیح داده و تکمیل نموده است، کتاب وی درباره ی فلسفه ی اولی صرفا یک شرح از این اثر نیست. زیرا او در حد وسیعی به آثار دیگر ارسطو نیز استناد نموده است. بدین ترتیب بسیاری از آراء کندی برگرفته از نظریات ارسطو در کتابهای طبیعت، درباره ی حیوانات و مقولات ارسطو که بیشتر نقل قولها از آنهاست می باشد. کندی، علاوه بر تنظیم خلاصه ای از مابعدالطبیعه ارسطو، کتاب درباره ی فلسفه ی اولی خود را با استناد به دیگر نوشته های ارسطو تکمیل نموده است.
شناخت طبیعت واقعی اشیاء، یعنی اصلی ترین هدف فلسفه، به عالم محسوسات محدود نمی شد. از نظر کندی، فلسفه شناخت الهیات را نیز در برمی گرفت. و این به خلط طبیعیات و مابعدالطبیعه، علوم و الهیات می انجامید. از نظر مسلمین دروه های بعد این اختلاط غیرقابل قبول و توهین آمیز به نظر می رسید. متدینین فلاسفه را به دلیل ارجح دانستن دریافتهای نظری و عقلانی بر حریم سنت و نیر اعتقاد به نظریه صدق موضوعات ایمانی در صورت تأیید عقل و نه از طریق استناد به سنت، مورد نکوهش قرار می دادند. بدین ترتیب فلسفه، و خصوصا خداشناسی طبیعی کندی، حاوی بذری بود که بعدها موجب برخورد میان متدینین و عقل گرایان اسلام شد. او تنها تا زمانی که مورد حمایت خلیفه عباسی معتصم بود از امنیت لازم برای اشتغال به فلسفه بهره مند بود.
کندی با اعتقاد به این مسئله که «حقیقت از هر کجا که به دست آید» مطلوب است، هرگز دین خود به فلاسفه پیشین را انکار ننمود. از نظر او حقایق فلسفی هرگز نمی توانند با حقایقی که متدینین به اسلام به آنها اعتقاد دارند تعارض داشته باشند. فلسفه و کلام هر دو در راستای یک هدف هستند و آن شناخت واحد حقیقی، یعنی خداوند، است. جا انداختن فلسفه در جامعه ای اسلامی با وساطت متونی از فلسفه متأخر یونان آسان تر به نظر می رسید. کندی از میان این متون، متنی را که به اصطلاح «ربوبیات» نامیده می شد، جالب یافت. کتاب «ربوبیات» که به غلط به ارسطو نسبت داده شده بود، در قرن نوزدهم به عنوان شرح فورفوریوس بر تاسوعات افلوطین بازشناسی شد. کندی، با بهره برداری از همه ی متونی که در اختیار داشت، فلسفه ای را بنا نهاد که ابزاری کار آمد برای دفاع عقلانی از عقایدی که مسلمین بنابر سنت و وحی بدان معتقد بودند به شمار می رفت و بدین ترتیب هماهنگی میان عقل و نقل توسط او شکل گرفت.
علی رغم این هماهنگی به وجود آمده، زبان مورد استفاده کندی با آنچه که در قرآن مجید آمده تفاوت آشکار دارد. کندی به جای «الله»، که خداوند متعال در قرآن مجید و حتی در کلام با آن خوانده می شود، از کلمه «باری» (خالق) یا علت اولی استفاده کرده است. کلمه باری در قرآن تنها یک بار به کار رفته است؛ اصطلاح علت اولی هم در هیچ جای قرآن کریم و نیز کتابهای مقدس آسمانی دیده نشده است. اساسا از نظر دینداران عقیده به اینکه خداوند قادر مطلق سر سلسله ی علتهایی باشد که همه نشئت گرفته از خود او هستند، شرک به حساب می آید. از نظر آنان خداوند تنها علت است، خالق هر چیزی است. کندی خلقت از عدم را با اصطلاح ابداع مطرح می کند، در حالی که در قرآن مجید خلق مورد استفاده قرار گرفته است؛ جرم نیز به جای جسم استعمال شده است؛ و مانند آن. انتخاب این چنینی اصطلاحات نشان می دهد که کندی آگاهانه از اقتباس واژه های قرآنی اجتناب نموده و بدین وسیله زبان اندیشه و نظر را از زبان بی مانند و بی بدیل قرآن کریم جدا ساخته است.
فلسفه اولی، به معنای شناخت واحد حقیقی است. در عین حال، هر چیزی معلول واقعیت قبل از خود و علت واقعیتی پس از خود است، و علت صرف همان واحد حقیقی است. جهان، که صادر و مخلوق لاواسطه نخستین علت است، به همین دلیل وابسته و مرتبط به آن واحد حقیقی است، اما در عین حال از آنجا که در زمان و مکان محدود است از او متمایز است. وحدانیت نخستین علت در تقابل با کثرت جهان مخلوقات است، یعنی هر واقعیتی پنج امر قابل حمل دارد: جنس، نوع، فصل، عرض خاص و عرض عام. انحاء هستی به وسیله مقولات توضیح داده می شوند. کندی با اذعان به این مطلب که جهان از عدم آفریده شده است و حادث زمانی است و بعد از آنکه نبوده پا به عرصه هستی گذارده است با تعالیم اسلامی هماهنگی کامل دارد. این مسئله نه تنها شهادت و باور دینی او است، بلکه او به عنوان یک فیلسوف نیز همین عقیده را دارد.
کندی علاوه بر مابعدالطبیعه، به ریاضیات و علوم طبیعی نیز علاقه مند بود. تلاش او در مطالعه جامع علوم اثبات می کند که او پیرو حقیقی ارسطو بود. او به خاطر علاقه و افری که به ریاضیات داشت حتی از ارسطو هم پیش افتاده است. او مقاله ای با عنوان فلسفه جز با آموختن ریاضیات قابل درک نیست نوشت. علاقه او به ریاضیات در رساله ی درباره تعریف و توصیف اشیاء نیز تأثیر گذاشته است. بسیاری از تعاریف به دو صورت طبیعی و ریاضی (از دو جهت طبیعی و تعلیمی) ارائه شده اند. در عین حال، کندی بیشترین مهارت تدریس خود را در زمینه محاسبات ریاضی نشان داد. دو شاگرد معروف او، جعفربن محمدبن عمر بلخی (به لاتین ALBUMASAR) و ابوالعباس احمدبن طیب سرخسی، تحقیقات استاد در موضوع ریاضیات را تعقیب نموده و آن را گسترش دادند.
علاقه مندی بسیار زیاد کندی به ریاضیات در اواخر قرن 4/10 برترن اهل بوریتی را نیز تحت تأثیر قرار داد. او، به دلیل تمایل به یافتن کاربردهای عملی علوم، روش موجود را برای تشخیص میزان خاصیت و سودمندی داروها تکمیل نمود. این امر بعد از این لازم الاجرا شد که دانشمندان در بخش دارو از تجویز داروهای ساده شروع و به داروهای مرکب می رسیدند. نخستین دانشمندی که نامش به عنوان استفاده کننده داروهای مرکب ثبت شده است ابوالحکم اهل دمشق است. برای دستیابی به بیشترین میزان تأثیر، داروساز موظف بود تا میزان و تناسب هر کدام از اجزاء دخیل در یک دارو را با دقت محاسبه کند. کندی وظیفه تقسیم دارو به اجزاء آن را بر اساس میزان خاصیت شفا بخشی آنها بر عهده گرفت. او علاوه بر اینها رساله ها و کتابهای راهنمای بسیاری درباره مسائل مربوط به طبابت و داروسازی به رشته تحریر درآورد.
کندی در یکی از همین مقالات طبی، که به تازگی پیدا شده است، طب و ریاضیات را از طریق دستور محاسبه میزان بیماری در دوران بحرانی پیشرفت آن به هم ربط داده است. ماه، به عنوان نزدیک ترین سیاره فلک، در بروز بسیاری از بیماریهای صعب العلاج مؤثر شناخته می شد. بیماریها در روزهای خاص تحولات ماهیانه قمر رو به بهبود یا وخیم ترشدن می گذاشتند. این نظریه ای بود که قبلها گالن ابراز نموده بود و بعدها به وسیله کندی تکمیل شد. علاقه و کنجکاوی کندی نسبت به علوم ریاضی حتی در آستانه کتابهای مقدس هم توقف پیدا نکرد. او مقاله ی درباره دوران سلطنت اعراب را نوشت و در آن محاسبات خود را براساس حروف آغازین بیست و نه جزء قرآن مجید مبتنی نمود. اینها جمعا چهارده کلمه رمز را تشکیل می دهند که هر کدام شامل چهارده حرف متفاوت از مجموعه بیست و هشت حرف زبان عربی اند، و با محسابه ارزش عددی هر کدام از این حروف (حروفی که تکرار می شوند فقط یک بار محاسبه می گردند) عددی به دست می آید که دقیقا مطابق سالهای حکومت اعراب تا حمله مغول در سال 656/1258 است که بغداد را به کلی نابود کردند و به استیلای عرب برای همیشه پایان دادند.
معمولا گفته می شود که فلسفه کندی با آئین اسلام هماهنگی دارد. این مطلب به عنوان نمونه با اعتقاد کندی به خلقت عالم از عدم تأیید می گردد. در عین حال، این نکته را هم نباید نادیده گرفت که او در رساله درباره تعریف و توصیف اشیاء، درباره ی عالمی بالاتر از عالم مخلوق صحبت می کند. این مسئله با عقاید مسلمین تعارض دارد.
همین ناسازگاری در مورد نظریه ی فیض نیز صحت دارد، در حالی که بنابر باور دینی، عالم در یک آن به امر الهی آفریده شده است. به هر حال، ارائه یک جمع بندی و قضاوت نهایی درباره فیلسوفی که مجموعه آثارش، جز اندکی، محفوظ نمانده است اگر محال نباشد بسیار دشوار است. اما مجموعه رساله هایی که تاکنون به دست ما رسیده و ابن ندیم در فهرست خود آنها را ذیل نام کندی آورده است، به ما اجازه می دهد تا قاطعانه این ارزیابی را داشته باشیم که کندی یک فیلسوف و دانشمند علوم طبیعی بوده است. همین ارزیابی ضمنا ما را مجاز می دارد تا بپذیریم کندی نمی توانسته در ارائه این نظریات به هیچ کدام از «هم زبانان» خود متوسل شده باشد.
صحت دارد که، بر اساس روایت ابومشعر، مردان دانش آموخته ای علاوه بر کندی بودند که آثار علمی را به مترجمان می سپردند یا حتی خود به ترجمه آن کتابها مبادرت می ورزیدند، مردانی چون پسران موسی بن شاکر، حنین بن اسحاق، ثابت ابن قره و عمربن فرخان، اما کندی نخستین فردی بود که به صورت نظام یافته به ترجمه آثار فلسفی یونان از زبانهای دیگر همت گماشت و راهی برای ورود آن به دنیای اسلام شد، جایی که فلسفه همواره با سردی و حتی با بی مهری زیادی روبرو بود. او در برهه ای از عمر خود از حمایت خلیفه بهره مند بود؛ اما، همانند بیشتر فلاسفه بعد از خود، هیچ ابزاری برای تدریس رسمی نداشت، چرا که اساسا مرکزی برای آموزش فلسفه وجود نداشت. او همواره، با زبان خاصی که اختیار کرده بود، خود را از برخورد با متکلمان دور نگه می داشت. او علاوه بر مابعدالطبیعه همواره غرق در تحقیق راجع به تقریبا همه ی مسائل علوم طبیعی و ریاضی بود.
کندی از طریق ترجمه های لاتین آثارش تأثیر زیادی در فلسفه قرون وسطای اروپا گذاشت. اروپائیان با طیفهای مختلف آثار او آشنا شدند، به خصوص با آثاری که بیشتر به علوم طبیعی و رباضیات مربوط بود. جرارد اهل کریمونا و آونداوس (AVENDAUTH) چندین اثر علمی کندی را ترجمه کردند، که در میان آنها درباره نورشناسی (ON OPTICS) در بحث راجر بیکن در مورد سرعت نور مورد استفاده قرار گرفت. از دیگر رساله هایی که توسط جرارد ترجمه شد می توان درباره درجات (داروهای مرکب)، درباره ی خواب و بینایی و درباره ذوات خمسه (ESSENCES ON FIVE) را، که این یکی نیز مورد استشهاد بیکن در کتاب طبیعت و تکثیر نور یا انواع قرار گرفته است، نام برد. مقاله درباره ذوات خمسه یکی از منابع اصلی شناخت کندی بود تا اینکه ابوریده در سال 1950 مجموعه ای از چهارده مقاله را که بیشتر در موضوعات فلسفی بود تدوین نمود. در کنار این آثار تنها بخشهایی پراکنده از سایر آثار دست دوم قرون وسطی مورد شناسایی قرار گرفته بود. به عنوان نمونه، مسعودی مورخ، در مروج الذهب خود، به رساله ای از کندی استشهاد نموده است که در آنجا امکان ساخت مصنوعی طلا و نقره را مورد انکار قرار داده است. ابوبکر محمدبن زکریای رازی بعدها ردیه ای بر این رساله نوشت.