ناتوانی فلسفه غرب در تبیین وجود اشیاء در علم خداوند

در نظام فلسفی غرب فرض بر این بود که علاوه بر نظریه تکامل که برهان نظم و اتقان صنع را تضعیف می کند یک چیز دیگر نیز سبب شد که مکتب تکامل، ضد مکتب الهی تلقی شود و به این وسیله بازار مادی گری را رونق دادند. آن این بود که فرض شد اگر خدایی در کار باشد می بایست اشیاء طبق طرح قبلی به وجود آمده باشند، یعنی وجود اشیاء قبلا در علم الهی پیش بینی شده باشد و سپس با اراده و مشیت قاهره الهی خلق شده باشد.
طرح قبلی و پیش بینی قبلی ملازم است با اینکه به هیچ وجه "تصادف" دخالت نداشته باشد، زیرا تصادف بر ضد پیش بینی است. امر تصادفی یعنی امری غیر مترقب و غیر منتظر و غیر قابل پیش بینی. اما ما می دانیم که تصادف نقش فوق العاده مهم و مؤثری در خلقت کائنات بازی کرده است. فرضا تصادف را برای خلقت اولی اشیاء کافی ندانیم، بالاخره وجودش را و نقش مؤثرش را در جریان خلقت نمی توانیم انکار کنیم. مثلا خود زمین که گهواره جانداران است قطعه ای بوده که بر اثر تصادف، مثلا نزدیک شدن خورشید به یک کره بزرگ و واقع شدن آن تحت تأثیر جاذبه آن کره بزرگ، به وجود آمده است. اگر طرح قبلی و به اصطلاح اگر تقدیر ازلی در کار بود، تصادف هیچ نقشی نداشت. نتیجه اینکه اگر خدایی در کار باشد، اشیاء طبق طرح قبلی به وجود می آیند و قبلا در علم ازلی الهی پیش بینی می شوند، اگر اشیاء در علم ازلی الهی پیش بینی شده بودند تصادفی در کار نبود و چون تصادف نقش مؤثری در خلقت داشته است، پس خلقت اشیاء مقرون به پیش بینی نبوده و چون مقرون به پیش بینی نبوده پس خدایی نیست.
به علاوه اگر اشیاء با اراده و مشیت ازلی به وجود آمده باشند، لازم است آنا و دفعتا به وجود آیند، زیرا اراده خداوند مطلق و بلامانع و غیر مشروط است. لازمه اراده مطلق و بلا مانع و غیر مشروط این است که هر چیزی را که بخواهد، بدون یک لحظه فاصله به وجود آید. لهذا در کتب مذهبی آمده است: "امر الهی چنان است که چون چیزی را بخواهد و بگوید باش، بلافاصله آن چیز وجود می یابد". پس اگر جهان و موجودات جهان به وسیله اراده و مشیت الهی به وجود آمده باشند، لازم می آید که جهان به هر شکل و هر وضعی که در نهایت امر باید موجود گردد، از همان اول موجود گردد.
نتیجه این دو بیان که یکی مربوط به علم ازلی بود و دیگری مربوط به مشیت ازلی اینکه اگر خدایی در جهان باشد، هم علم ازلی هست و هم مشیت ازلی، و مقتضای علم ازلی و همچنین مقتضای مشیت و اراده ازلی این است که اشیاء دفعتا به وجود آمده باشند.
پاسخ این است که نه نتیجه علم ازلی، دفعی الوجود بودن اشیاء است و نه نتیجه اراده و مشیت ازلی و نه حتی الهیون جهان و یا کتب مذهبی این مسئله را اینچنین طرح کرده اند. در کتب مذهبی آمده است که خداوند آسمان ها را در شش روز آفرید. مراد از این روزها هر چه باشد، خواه مراد شش دوره است و یا مراد شش روز ربوبی است که هر روزش برابر است با هزار سال و یا مراد شش روز معمولی یعنی معادل 144 ساعت است، به هر حال از این جمله "تدریج" فهمیده می شود. هیچ گاه الهیون این مسئله را طرح نکرده اند که علم ازلی و یا مشیت مطلقه ازلی ایجاب می کرده که آسمان ها در یک لحظه و یک آن آفریده شود. پس چگونه است که در کتب مذهبی آمده است که تدریجا و در طول یک زمان معین آفریده شده است؟ و نیز قرآن کریم با کمال صراحت خلقت تدریجی جنین را در رحم مطرح می کند و آن را به عنوان دلیلی بر معرفت خدا یاد می نماید. احدی تاکنون نگفته است لازمه علم ازلی و مشیت ازلی -که چون به چیزی تعلق بگیرد و بگوید باش، موجود می شود- این است که چنین در یک لحظه متکون گردد.
این از نظر کتب مذهبی. اما از نظر فلسفی اینکه گفته شد لازمه علم ازلی این است که تصادف به هیچ وجه نقش مؤثری نداشته باشد، توضیحی را ایجاب می کند. از نظر فلاسفه، صدفه و اتفاق و به تعبیری دیگر تصادف، به هیچ وجه وجود ندارد و آنچه بشر آن را به نام تصادف می نامد، واقعا از نوع تصادف نیست، با سایر علل و معلولات و مقدمات و نتایج، کوچک ترین تفاوتی از لحاظ ماهیت ندارد. در خصوص مسئله اراده ازلی و مشیت ازلی الهی تصور شده است که لازمه مشیت مطلقه ازلیه این است که وجود همه مخلوقات، دفعی و آنی باشد. چه اشتباه بزرگی! لازمه مشیت و اراده مطلقه این است که هر چیزی همچنان که او می خواهد و به شکلی که او می خواهد، بدون هیچ مانع و رادعی به وجود آید و هیچ فصلی میان اراده او و شیء اراده شده وجود نداشته باشد، نه اینکه هر چیزی که اراده می کند دفعتا به وجود آید، یعنی دفعی الوجود باشد.
توضیح اینکه ما --که اراده و مشیتمان ناقص و محدود است- اگر چیزی را اراده کنیم باید متوسل به چیزهایی غیر از اراده خود بشویم و تا آن اسباب و وسایل را تحصیل نکنیم، از اراده ما کاری ساخته نیست، همچنین یک سلسله از موانع را باید رفع کنیم و با وجود آن موانع نیز از اراده ما کاری ساخته نیست. اما اراده خداوند چون محیط بر همه چیز است و همه چیز به اراده اوست، اسباب و وسایط و موانع نیز مولود اراده و مشیت اوست. پس در مرتبه ای که اراده او حاکم است هیچ چیزی در برابر او به عنوان شرط یا سبب یا مانع وجود ندارد، همه شروط و اسباب و موانع و زوال موانع، مادون و محکوم اراده او یعنی تابع اراده اوست. پس آنچه او اراده می کند بدون هیچ وقفه ای همان طور است که او اراده کرده است. اگر وجود چیزی موقوف به یک سلسله شرایط است، از نظر آن چیز صحیح است که بگوییم مشروط به شرایطی است، اما از نظر اراده الهی صحیح نیست گفته شود که مشروط به شرایطی است، یعنی اجرای اراده الهی مشروط به چیزی نیست، بلکه اراده الهی آن را با همان شرط اراده کرده است و آن هم بدون وقفه ای به همان نحو که اراده شده به وجود آمده است.
پس معنی اینکه اراده الهی، مطلق است این است که او هر چه بخواهد به همان نحو که می خواهد بدون اینکه اجرای اراده اش متوقف بر امری ماورای خودش باشد انجام می گیرد. پس اگر او وجود چیزی را به شکل دفعی بخواهد، آن چیز به صورت آنی و دفعی به وجود می آید و اگر وجود چیزی را به صورت تدریجی بخواهد، آن چیز به صورت تدریجی به وجود می آید، بستگی دارد که نحوه وجود آن چیز چه نحوه وجود باشد و ذات احدیت وجود آن چیز را به چه شکلی اراده کرده باشد. اگر اراده و مشیت و حکمت الهی تعلق گرفته است که جانداران تدریجا و در طول میلیاردها سال متسلسل گردند، طبعا موجودات به همان نحو وجود می یابند. پس غلط است که بگوییم لازمه مشیت مطلقه الهی این است که همه چیز دفعی الوجود باشد. خیر، لازمه مشیت مطلقه الهی این است که همه چیز به همان نحو که او اراده کرده است، خواه به صورت دفعی و خواه به صورت تدریجی، بدون توقف به امری ماورای اراده پروردگار وجود پیدا کند.
به علاوه حکما ثابت کرده اند که امور تدریجی الوجود نحوه وجودشان منحصر به تدریجی است، نوعی دیگر از وجود، یعنی وجود ثابت و دفعی، بر آنها محال است. پس قابلیت قابل نیز اقتضا می کند تدریج را. ملاصدرا نوعی حرکت در عالم اثبات کرده است که آن را "حرکت جوهریه" می نامند. بنابر اصل حرکت جوهریه هیچ امر ثابتی در طبیعت وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد، همه چیز در طبیعت تدریجی الوجود است و جز این نمی تواند باشد. این فیلسوف که در عین حال یک عارف الهی است، هرگز در مخیله اش خطور نمی کرد که روزی مردمی در جهان پیدا شوند و لازمه علم ازلی الهی و یا مشیت ازلی الهی را دفعی الوجود بودن همه اشیاء بپندارند. ما در چند سال پیش مقاله ای تحت عنوان "توحید و تکامل" در نشریه ماهانه مکتب تشیع نوشتیم (این مقاله همراه یک سلسله مقالات دیگر در مجموعه مقالات فلسفی موجود است.) و راه های اشتباه فیلسوفان مغرب زمین را در تضاد توحید با اصل تکامل روشن کردیم.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- علل گرایش به مادیگری- صفحه 109-111 و صفحه 115-117

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/24151