کلمه "امر" در قرآن کریم آنجا که به خدا نسبت داده شود (ناظر به وجود دفعی اشیا است) نه آنجا که به خدا نسبت داده نشود. گاهی "امر" در قرآن آمده و به ما نسبت داده شده است، مثلا: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»؛ «خدا را اطاعت کنید و از پیامبر و کاردارانی که از شما هستند فرمان برید.» (نساء/ 59) اینجا معنایش این است: کسانی که صاحبان امر شما هستند (در واقع متصدیان امر شما) یا در جاهای دیگری کلمه "امر" به اشیا نسبت داده شده است.
ولی کلمه "امر" آنجا که به خدا نسبت داده می شود و هر وقت "امر الله" و "امره" گفته می شود وجهه انتساب اشیا است به خدا مستقیما بدون دخالت عامل زمان و مکان، یا به عبارتی که این آقایان می گویند وجود دفعی اشیا است نه وجود تدریجی، بر خلاف "خلق" که هر وقت در قرآن کلمه "خلق" را نام می برد نظر به ایجاد تدریجی اشیاء دارد: خداوند آسمان و زمین را در شش روز (حالا مقصود از شش روز هر چه می خواهد باشد) خلق کرده است.
خدا آن کسی است که نطفه را در رحم به صورت علقه در آورد، علقه را به صورت مضغه در آورد، آن وقت مضغه را استخوان ها کرد، بعد استخوان ها را چنین کرد. هر جا کلمه "خلق" در قرآن گفته می شود، عنایت به وجود تدریجی اشیا است، یعنی اشیا از آن جهت که به علل زمانی و علل مکانی خودشان ارتباط دارند.
وقتی "امر" گفته می شود توجهی هست به وجود دفعی، آنجا که می رسد دیگر صحبت تدریج در کار نیست: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»؛ «امر پروردگار این است: چیزی را بخواهد اراده کند و بگوید "کن" (همان "کن" گفتن فعل خداوند است)، همان طور که حضرت امیر (ع) فرمود: «قوله فعله»؛ «قول خداوند همان نفس فعل خداوند است») باش! پس می شود. (یس/ 82)
یا: «و ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر»؛ «امر ما جز یکی بیشتر نیست چون چشم برهم زدنی.» (قمر/ 50)
وقتی می خواهند یک چیزی را کم زمان تر یا بی زمان تر (از هر زمانی معرفی کنند می گویند) چشم بهم زدن. ظاهرا "لمح" همان به هم زدن چشم است، یعنی دیگر تدریج و وقت و زمان و این جور چیزها در آن نیست.
در یک آیه قرآن هم هست: «الا له الخلق و الامر»؛ «آگاه باش که هم خلق از آن اوست و هم امر.» (اعراف/ 54) آقایان این طور استنباط می کنند: در قرآن هر جا که کلمه "امر" آمده و امر را به خدا نسبت داده است (امر خدا)، اگر گفت یک چیزی امر خداست، یعنی یک وجودی است غیر تدریجی و غیر زمانی، "خلق" نیست، "امر" است. شما از روح سؤال کردید، روح از خلق خدا نیست، از جنس امر خداست نه از جنس خلق خدا.
این طور معنی می کنند: «یسئلونک عن الروح قل الروح من ("من" را "من" جنس می گیرند) امر ربی»؛ «از تو درباره روح می پرسند، بگو روح از جنس امر پروردگار است» (اسراء/ 85)، نه از جنس خلق پروردگار. آسمان از جنس خلق پروردگار است، زمین از جنس خلق پروردگار است، کوه و دریا از جنس خلق پروردگار است ولی روح از جنس امر پروردگار است، از جنس آن است که: «و ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر»، از جنس آن است که: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»، از آن که خواستنش عین وجود و ایجادش است، دیگر هیچ حالت منتظره ای در وجود او نیست.
آن وقت جاهای دیگر هم که کلمه "من امره" آمده است، همه را همین طور معنی می کنند: «ینزل الملائکة بالروح من امره»؛ «ملائکه را فرود می آورد به کمک روح یا با روح.» (نحل/ 2)
«من امره» یعنی از آن که از جنس امر پروردگار است. همه این ها تعریف و بیان ماهیت است به آن مقداری که می شده بیان ماهیت کنند. کلمه «من امره» یا «من امر الله» در قرآن زیاد آمده است و هر چه که آمده است جنس را بیان می کند، یعنی "از جنس امر پروردگار".