نهج البلاغه که کتاب علی است چگونه کتابی است؟ در نهج البلاغه عناصر گوناگون را می بینید. وقتی انسان نهج البلاغه را مطالعه می کند، گاهی خیال می کند بوعلی سیناست که دارد حرف می زند، یک جای دیگر را که مطالعه می کند، خیال می کند ملای رومی یا محی الدین عربی است که دارد حرف می زند، جای دیگرش را که مطالعه می کند، می بیند یک مرد حماسی مثل فردوسی است که دارد حرف می زند، یا فلان مرد آزادی خواه که جز آزادی چیزی سرش نمی شود دارد حرف می زند، یک جای دیگر را که مطالعه می کند، خیال می کند یک عابد گوشه نشین و یک زاهد گوشه گیر و یا یک راهب دارد حرف می زند. همه ارزش های انسانی را در علی (ع) می بینیم، چون سخن، نماینده روح گوینده است. ببینید علی چقدر بزرگ است و ما چقدر کوچک! تا حدود پنجاه سال پیش که گرایش جامعه ما در مسائل دینی و مذهبی فقط روی ارزش زهد و عبادت بود، وقتی واعظی بالای منبر می رفت کدام قسمت از نهج البلاغه را می خواند؟ حدود ده تا بیست خطبه بود که معمول بود خوانده شود. کدام خطبه ها؟ خطبه های زهدی و موعظه ای نهج البلاغه، مانند خطبه 203 که اینطور شروع می شود: «ایها الناس انما الدنیا دار مجاز، و الاخرة دار قرار، فخذوا من ممرکم لمقرکم؛ ای مردم دنیا محل گذر است، و آخرت سرای ماندن، پس از گذرگاه خود توشه ای برای قرارگاه خود برگیرید.» باقی خطبه های نهج البلاغه مطرح نبود، چون اصلا جامعه نمی توانست آنها را جذب کند. جامعه به سوی یک سلسله ارزش ها گرایش پیدا کرده بود و فقط همان قسمت نهج البلاغه که در جهت آن گرایش ها و ارزش ها بود، معمول بود. صد سال می گذشت و شاید یک نفر پیدا نمی شد که "فرمان امیرالمؤمنین به مالک اشتر" را که خزانه ای از دستورهای اجتماعی و سیاسی است بخواند، چون اصلا روح جامعه این نشاط و این موج را نداشت. مثلا در نامه 53 نهج البلاغه علی (ع) می گوید: «فانی سمعت رسول الله (ص) یقول فی غیر موطن لن تقدس امة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع؛ از پیغمبر مکرر شنیدم که می فرمود: هیچ امتی به مقام قداست و طهارت و مبرا و خالی بودن از عیب نمی رسد، مگر قبلا به این مرحله رسیده باشد که ضعیف در مقابل قوی بایستد و حق خود را مطالبه کند، بدون اینکه لکنت زبان پیدا کند.» جامعه پنجاه سال پیش نمی توانست ارزش این حرف را درک کند، چون جامعه یک ارزشی بود، فقط به سوی یک ارزش یا دو ارزش گرایش کرده بود، ولی کلام علی (ع) است که همه ارزش های انسانی در آن موجود می باشد و این ارزشها در تاریخ زندگی و شخصیت علی (ع) موجود است.
ما اگر علی را الگو و امام خود بدانیم، یک انسان کامل و یک انسان متعادل و یک انسانی را که همه ارزش های انسانی به طور هماهنگ در او رشد کرده است، پیشوای خود قرار داده ایم. وقتی شب می شود و خلوت شب فرا می رسد، هیچ عارفی به پای او نمی رسد. آن روح عبادت که جذب شدن و کشیده شدن به سوی حق و پرواز به سوی خداست، با شدت در او رخ می دهد، مثل آن حالتی که انسان در مطلبی داغ می شود. مثلا وقتی در حالت جنگ و دعوا و ستیز است، چاقو قسمتی از بدنش را می برد و یک تکه گوشت از بدنش به طرفی انداخته می شود ولی آنچنان توجهش متمرکز مبارزه است که احساس نمی کند یک قطعه گوشت از بدنش جدا شده است. علی در حال عبادت چنان گرم می شود و آن عشق الهی چنان در وجودش شعله می کشد که اصلا گویی در این عالم نیست. خودش گروهی را این طور توصیف می کند: «هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین، و استلانوا ما استعوره المترفون، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی؛ علم همراه با بینش حقیقی به آنان هجوم آورده و آنان با روح (یا با نسیم لذت) یقین هم آغوش گشته اند و آنچه را نازپروردگان رفاه طلب دشوار پندارند بر خود نرم و هموار شمارند و به آنچه نادانان از آن گریزانند انس گرفته اند و به بدن هایی با دنیا همدم گشته اند که جانشان به جهان برین وابسته است.» (حکمت 147 نهج البلاغه) با مردمند و با مردم نیستند، در حالی که با مردمند، روحشان با عالی ترین (مقامها) وابسته است، در حال عبادت تیر را از بدنش بیرون می آورند، ولی او آنچنان مجذوب حق و عبادت است که متوجه نمی شود، حس نمی کند. آنچنان در محراب عبادت می گرید و به خود می پیچد که نظیرش را کسی ندیده است. روز که می شود، گویی اصلا این آدم، آن آدم نیست. با اصحابش که می نشیند، چنان چهره اش باز و خندان است که از جمله اوصافش این بود که همیشه قیافه اش باز و شکفته است. به قدری علی (ع) به اصطلاح خوش مجلس و حتی بذله گو بود که عمرو عاص وقتی علیه علی (ع) تبلیغ می کرد، می گفت: او به درد خلافت نمی خورد، چون خنده روست، آدم خنده رو که به درد خلافت نمی خورد، "خلافت"، آدم عبوس می خواهد که مردم از او بترسند. این را هم خودش در خطبه 84 نهج البلاغه نقل می کند: «عجبا لابن النابغة یزعم لاهل الشام أن فی دعابة و انی امرو تلعابة؛ (از پسر نابغه تعجب می کنم که) می گوید علی خیلی با مردم خوش و بش می کند، خیلی شوخی و مزاح می کند.» با دشمن که در میدان جنگ به صورت یک مجاهد روبرو می شود، باز چهره اش باز و خندان است که درباره اش گفته اند:
هو البکاء فی المحراب لیلا *** هو الضحاک اذا اشتد الضراب
اوست که در محراب عبادت، بسیار گریان و در میدان نبرد، بسیار خندان است. ("بکاء" یعنی بسیار گریان و "ضحاک" یعنی بسیار خندان). او چگونه موجودی است؟ او انسان قرآن است. قرآن، اینچنین انسانی می خواهد. «ان ناشئة اللیل هی اشد وطأ و اقوم قیلا* ان لک فی النهار سبحا طویلا؛ مسلما پدیده شب خیزی مؤثرتر و ذکر و قرائت (در آن) استوارتر است. تحقیقا تو را در روز آمد و شدی طولانی است.» (مزمل/ 6-7) شب را برای عبادت بگذار و روز را برای شناوری در زندگی و اجتماع. علی (ع) گویی شب یک شخصیت، و روز شخصیتی دیگر است. حافظ چون مفسر است و پیچ و تاب های قرآن را خوب درک می کند، با زبان رمزی خود همین موضوع را که شب وقت عبادت و روز موقع حرکت و رفتن به دنبال زندگی است در اشعارش آورده است:
روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز دل *** چون آینه در زنگ ظلام اندازد
آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب *** گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
علی (ع) روز و شبش این گونه است.
باز یکی از همان خصلت های قهرمانی او که در نهج البلاغه هست صبر بر فتنه های امت بعد از رسول اکرم (ص) و صبر در شهادت بود. علی (ع) در خطبه 156 می فرماید: «لما انزل الله سبحانه قوله: "الم* احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون" علمت ان الفتنه لا تنزل بنا و رسول الله (ص) بین اظهرنا» وقتی این آیات 1 و 2 سوره عنکبوت نازل شد، فهمیدم که بعد از پیغمبر فتنه ها و آزمایش های بزرگی برای این امت پیش می آید. «فقلت: یا رسول الله، ما هذه الفتنه التی اخبرک الله تعالی بها؟» در عین حال سؤال کردم: یا رسول الله! مقصود از فتنه ای که در این آیه آمده است چیست؟ فرمود: «یا علی ان امتی سیفتنون من بعدی» بعد از من، امت من مورد امتحان و آزمایش قرار می گیرند. «فقلت: یا رسول الله او لیس قد قلت لی یوم احد حیث استشهد من استشهد من المسلمین و حیزت عنی الشهادة، فشق ذلک علی» وقتی علی (ع) شنید که پیغمبر (ص) می میرد و بعد از پیغمبر امتحانها و آزمایشها پیش می آید به یاد امری در گذشته افتاد، فرمود یا رسول الله آن روزی که در احد شهید شد آن که شهید شد (هفتاد نفر از مسلمین شهید شدند که در رأس آنها جناب حمزه ابن عبدالمطلب قرار داشت و علی (ع) جزء قهرمان های احد بود و به فیض شهادت نائل شدند آنها که نائل شدند «وحیزت عنی الشهادة» و "شهادت" از من دور شد و از این فیض محروم ماندم و خیلی ناراحت شدم، عرض کردم یا رسول الله چرا این فیض از من گرفته شد؟ فرمودید: «ابشر فان الشهادة من ورائک» اگر در اینجا شهید نشدی، عاقبت امر در راه خدا شهید خواهی شد. سپس پیامبر فرمود: «ان ذلک لکذلک فکیف صبرک اذن؟» (به تحقیق که اینچنین است، پس) صبر تو در شهادت چگونه خواهد بود؟ عرض کرد: «لیس هذا من مواطن الصبر ولکن من مواطن البشری و الشکر؛ یا رسول الله! نفرمائید که چگونه صبر می کنی، بفرمایید چگونه سپاسگزار هستی، آنجا که جای صبر نیست، جای شکر است.»