سد یأجوج و مأجوج

و اما سد یأجوج و مأجوج کجاست؟ در تفسیر «الدر المنثور» از ابن عباس، در تفسیر «حتی إذا بلغ بین السدین»؛ تا وقتی که میان دو سد دو کوه رسید». (کهف/93) وارد است که مراد دو کوه ارمنستان و آذربایجان است. و در پیدا کردن این سد باید دو جهت را در نظر داشت: یکی آنکه سد در جائی ساخته شده است که کوه ها از اطراف آن مانند دیوار بلندی بالا رفته اند؛ یعنی سد در تنگه کوهستانی واقع شده است. دیگر آنکه در ساختمان این سد، قطعات آهن و مس گداخته بکار رفته است. زیرا قرآن کریم این خصوصیات را در مشخصات سد ذکر می کند. و بنابراین، آنچه به بعضی نسبت داده شده که گفته اند این سد ذوالقرنین دیوار چین است صحیح نیست. دیوار چین دیواری است طولانی که بین چین و منغولیا (مغولستان) بنا شده است، و بنا کننده آن شین هوانگ تی یکی از خاقان های چین است که آنرا برای دفع طائفه مغول و جلوگیری از هجوم آنها بنا کرده است. طول این دیوار سه هزار کیلومتر و عرضش نه متر و ارتفاعش پانزده متر است و با سنگ ساخته شده است.
شین هوانگ تی حاکم چین، ساختن آن را در سنه 264 قبل از میلاد مسیح شروع کرد و در مدت ده سال یا بیست سال خاتمه یافت. و بنابراین، سد ذوالقرنین نمی تواند دیوار چین بوده باشد. زیرا اولا در تاریخ چین نیامده است که این خاقان سفری به مغرب زمین نموده است. و ثانیا دیوار چین بین دو کوه قرار ندارد بلکه دیواری است به طول سه هزار کیلومتر که در مسیر آن از کوه ها و دشت ها عبور می کند. و ثالثا از سنگ ساخته شده و در ساختمان آن ابدا آهن و مس بکار نرفته است. و بعضی گفته اند که دیوار دربند است و در عربی باب الابواب نامیده شده است. در تفسیر بیضاوی این قول را اختیار کرده است و گوید: انوشیروان او را تعمیر و مرمت کرد ولی اصل بنای آن به دست ذوالقرنین بوده است. باب الابواب دیوار بلند و طویلی است که در ساحل بحر خزر بنا شد، و با سد تنگه داریال در جوار هم قرار دارند. این قول نیز صحیح نیست، چون هیچیک از اوصافی که قرآن مجید درباره سد ذوالقرنین ذکر می کند در آن نیست. و برخی از مورخین معاصر نیز دچار این اشتباه گردیده و دیوار دربند را سد ذوالقرنین پنداشته اند. و از طرف مورخین اسلام ثابت شده است که اصل دیوار دربند در زمان ساسانیان و به دستور انوشیروان ساخته شده است، و معنی ندارد که یوسف یهودی جهانگرد معروف اسرائیلی که قرن ها قبل از انوشیروان می زیسته است از آن دیدن کرده باشد، زیرا مسلم است که این جهانگرد در سفرهای خود از سد ذوالقرنین دیدن کرده و خصوصیات آن را بیان کرده است.
بنابراین سد ذوالقرنین همان سد موجود در تنگه کوه های قفقاز است که این کوه ها از بحر خزر تا بحر اسود امتداد دارد و تنگه، داریال نامیده می شود.
(داریال محرف داریول است که به زبان ترکی به معنای تنگه است، و این سد را به لغت محلی دمیرقاپو که به معنای در آهنین است می نامند.)
این تنگه واقع است بین تفلیس و بین ولادی کیوکز، و این سد در بین دو کوه بلند واقع است که آن دو کوه از دو طرف امتداد دارند و فقط این تنگه فاصله بین آن سلسله جبال است. تنها راهی که رابطه بین نواحی شمالی و نواحی جنوبی است همین تنگه است. چون آن سلسله جبال به همراه بحر خزر و بحر اسود، خود به خود یک مانع و حاجز طبیعی هستند که هزاران کیلومتر ادامه داشته و جنوب آسیا را از شمال آن جدا می کنند. و در آن اعصار اقوام شروری از سکنه شمال شرقی آسیا از این تنگه قفقاز وارد قسمت های جنوبی آن از ارمنستان و سپس وارد ایران شده و حتی به آشور و کلده می رفتند و غارت می کردند و در هجوم های خود از هیچ قتل و سبی و نهب دریغ نمی نمودند. و یک بار در حوالای قرن هفتم قبل از میلاد هجوم آورده و تا به نینوا که پایتخت آشور است رسیدند. و این واقعه تقریبا در قرن سابق بر عهد کورش است.
مورخین یونانی مثل هردوت مسافرت کورش را به شمال ایران برای خاموش نمودن نائره ای که مشتعل بود ذکر کرده اند. و ظاهرا در همین سفر بود که کورش سد را در تنگه داریال در مسیرش به استدعای اهل شمال و تظلم آنها ساخت و آن را با سنگ و مس و آهن بنا نمود؛ و آن یگانه سد محکمی است که در آن آهن بکار رفته است؛ و آن سدی است بین دو کوه که منطبق می شود بر آن گفتار خدای تعالی: «فأعینونی بقوة أجعل بینکم و بینهم ردما ءاتونی زبر الحدید»؛ «ذوالقرنین گفت: پس مرا به نیروی خویش کمک دهید تا میان شما و آنها سد (محکمی) بسازم. پاره های آهن برای من بیاورید». (کهف/95 و 96)
و از شواهدی که این امر را مسلما به کورش منتسب می سازد، یکی نهری است در نزدیکی این سد که سایروس نامیده شده است و سایروس در نزد غربی ها کورش است؛ و دیگر اینکه در آثار باستانی ارمنی ها، این دیوار هاگ گورائی نامیده شده و معنای این لفظ تنگه کورش یا معبر کورش است. و معلوم است که نوشتجات ارمنی ها در این موضوع از نظر قرب ارمنستان به محل تنگه، به منزله شهادت محلی محسوب میگردد.
و همانطور که گفتیم، یوسف یهودی از آن دیدار کرده و پس از او مورخ معروف، پروکوپیس در قرن ششم میلادی آن را دیده و شرحی درباه آن نوشته است.


منابع :

  1. علامه طهرانی- معاد شناسی- جلد 4- صفحه 98-94

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/25540