جایگاه و اهمیت آبروی مؤمن از نظر اسلام

مشرکین یک ماجرای تاریخی برای ریختن آبروی پیامبر اکرم (ص) به وجود آوردند به نام افک. افک یعنی تهمت که مربوط به یک جریان تاریخی است. یکی از همسران پیغمبر اکرم را در یک جریان منافقانه بود مورد اتهام قرار دادند. آن زن به عقیده تسنن، عایشه بوده و به عقیده بعضی از تشیع، ماریه قبطیه بوده ولی به عقیده بعضی دیگر هم عایشه بوده است. خلاصه داستان به نقل اهل سنت این است که عایشه همسر پیامبر هنگام بازگشت مسلمین از یک غزوه، در یکی از منزلها برای قضای حاجت داخل جنگلی شد، در آنجا طوق (روبند) او به زمین افتاد و مدتی دنبال آن می گشت و در نتیجه از قافله باز ماند و توسط صفوان که از دنبال قافله برای جمع آوری از راه ماندگان حرکت می کرد، با تأخیر وارد مدینه شد. به دنبال این حادثه منافقین تهمتهایی را علیه همسر پیامبر شایع کردند. آیه زیر نازل شد که: «ان الذین جاؤا بالافک عصبه منکم لا تحسبوه شرا لکم بل هو خیر لکم لکل امری ء منهم ما اکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم؛ همانا کسانی که آن تهمت عظیم را (درباره ی یکی از زنان پیامبر) به میان آوردند، دسته ای از شما بودند. آن تهمت را برای خود شر مپندارید، بلکه آن برای شما خیر و مصلحت است. بر عهده ی هر فردی از آنها سهمی از گناه است و آن که بخش عمده ی آن دروغ سازی را بر عهده داشته عذابی بزرگ دارد» (نور/ 11).
«ان الذین جاؤا بالافک عصبه منکم» آنان که افک را ساختند و خلق کردند، بدانید یک دسته متشکل و یک عده افراد به هم وابسته از خود شما هستند. قرآن به این وسیله مؤمنین و مسلمین را بیدار می کند که توجه داشته باشید در داخل خود شما، از متظاهران به اسلام، افراد و دسته جاتی هستند که دنبال مقصدها و هدفهای خطرناک می باشند، یعنی قرآن می خواهد بگوید قصه ساختن این افک از طرف کسانی که ساختند روی غفلت و بی توجهی و ولنگاری نبود، روی منظور و هدف بود، هدف هم بی آبرو ساختن پیغمبر و از اعتبار انداختن پیغمبر بود، که به هدفشان نرسیدند. وقتی که اوضاع آرام است خطری ندارد.
سپس در همین سوره می فرماید: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا؛ چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان باایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغى بزرگ و آشکار است؟» (نور/ 12). قرآن می توانست به این تعبیر بگوید: ای مسلمانها! چرا آن وقت که شنیدید، به برادران مسلمانتان گمان بد بردید و گمان خوب نبردید؟ اگر چنین می گفت یک مطلب ساده ای گفته بود. ولی قرآن همین مطلب را با بیان دیگر می گوید، نمی گوید (چرا به برادران مؤمن و خواهران مؤمنتان گمان بد بردید؟، می گوید چرا به خودتان گمان بد بردید؟ یعنی توجه داشته باشید، شما یک پیکرید، شما به قول مولوی نفس واحد هستید: مؤمنان هستند نفس واحده.
همه مسلمانها و مؤمنین باید اینطور حساب کنند که اعضای یک پیکرند، اگر تهمتی به یک مؤمن زده می شود آن را به خودشان تلقی کنند. این یک نکته که به جای اینکه بگوید چرا به برادران مؤمن گمان خیر نبردید می گوید چرا به خودتان گمان خیر نبردید، یعنی مسلمان من و او نباید داشته باشد، مسلمان باید بداند عرض برادر مسلمان عرض اوست، آبروی برادر مسلمان آبروی خودش است. نکته دوم اینکه باز نمی گوید چرا شما به خودتان گمان خوب نبردید؟، می گوید: چرا مؤمنین و مؤمنات به خودشان گمان خوب نبردند؟ اولا زن و مرد را با هم ذکر می کند، یعنی زن و مرد ندارد، و ثانیا کلمه ایمان را دخالت می دهد، می خواهد بگوید ایمان ملاک وحدت و اتحاد است، مؤمنان از آن جهت که مؤمن هستند نفس واحد هستند، یعنی ملاک وحدت و اتحاد را هم بیان می کند.
قرآن همچنین درباره اشاعه فحشا در میان اهل ایمان حساسیت خود را بیان می کند و می فرماید: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم؛ آنان که دوست دارند که فحشا درباره اهل ایمان شایع شود برای آنها عذابی دردناک است» (نور/ 19). این، معنایش این نیست که خود فحشا در میان اهل ایمان شایع شود، بلکه نسبت فحشا درباره اهل ایمان شایع شود، یعنی کسانی که دوست دارند عرض اهل ایمان را لکه دار کنند.
یک عده مردم، به اصطلاح روانشناسی امروز عقده دارند، هر جا که یک کسی را می بینند که در میان مردم یک وجهه ای و حیثیتی دارد، برای اینکه به این اشخاص حسادت می برند، همت و عرضه هم ندارند که خودشان را جلو بیندازند، فورا به این فکر می افتند که یک شایعه ای درباره او درست کنند. می گویند ما که نمی توانیم به او برسیم پس او را پایین بیاوریم. (چگونه این کار را انجام می دهند؟) با یک عملی در منتهای نامردی و آن اینکه یک شایعه ای علیه او بسازند و یک تهمتی به او بزنند. آنقدر این گناه بزرگ است که خدا می داند! به همین خاطر خداوند در سوره حجرات آیه 6 می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین؛ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». به همین جهت خداوند در این آیه می گوید: اگر ایمان را برگزیده ای همه جا آگاهانه عمل کن تا گرفتار پیامدهای مخرب و منفی نادانی نشوی و همیشه پیش از اقدام بیندیش تا پشیمانی را در هیچ صحنه ای مشاهده نکنی.
اگر خداوندی که مؤمن به او ایمان دارد پیوسته آبروی مؤمن را پاس می دارد و نسبت به حفظ آن تأکید می کند باید که انسان باایمان هم در حد خویش و با توان محدودی که در اختیار دارد زمینه اقداماتی که آبروی افراد را در معرض تهدید قرار می دهد فراهم نسازد. قرآن کریم تکیه فراوانی روی این مسأله دارد که جو جامعه اسلامی نباید جو تهمت و بهتان و افترا و بدگویی باشد. مردم مسلمان موظفند که هر وقت چیزی در مورد برادران و خواهران مسلمان خود شنیدند، تا زمانی که به سرحد یقین قطعی، نه ظن و گمان، نرسیده اند که جای شک و شبهه نباشد، و یا بینه شرعی اقامه نشده است، آنچه می شنوند، به اصطلاح معروف از این گوش بشنوند و از گوش دیگر بیرون کنند و به تعبیر دیگر همانجا که می شنوند دفن کنند و حتی به صورت اینکه من شنیدم هم نقل نکنند، نه تنها به صورت یک امر قطعی نقل نکنند، حتی اینطور هم نگویند که من چنین چیزی شنیده ام.
همین گفتن شنیدم هم پخش است و اسلام از پخش این نوع خبرهای کثیف و ناپاک و آلوده ناراضی است. مخصوصا یک جمله در ذیل دارد که می فرماید: «و الله یعلم و انتم لا تعلمون؛ و خداوند مى داند و شما نمى دانید» (نور/ 19) می خواهد بفرماید که شما نمی دانید این جنایت، چقدر جنایت بزرگی است و طبعا هم نمی دانید که عقوبت این جنایت چقدر بزرگ است. اسلام می خواهد که محیط و جو جامعه اسلامی بر اساس اعتماد متقابل و حسن ظن و ظن خیر و بر اساس خوب گویی باشد نه براساس بی اعتمادی و بدگمانی و بدگویی، و به همین جهت اسلام غیبت را آنچنان حرام بزرگی دانسته است که تعبیر قرآن این است: «و لا یغتب بعضکم بعضا أیحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا فکرهتموه واتقوا الله ان الله تواب الرحیم؛ هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است» (حجرات/ 12) که خلاصه اش این است آنکه از کس دیگر غیبت می کند در واقع دارد گوشت او را می خورد در حالی که او مرده است. روی همین اساس است که قرآن با بیانات گوناگون، این مطلب را تأکید و تکرار می کند.
اسلام البته هیچ مدعایی را بدون دلیل نمی پذیرد. ولی بعضی از مدعاهاست که با گفتن حرف یک نفر هم قبول می شود حتی اگر آن یک نفر زن باشد، مثل مسائل زنانه ای که یک زن از طرف خودش بگوید. وقتی کسی می خواهد زنش را طلاق دهد، چون طلاق در حال عادت جایز نیست، از زن می پرسند تو پاکی یا در حال عادتی؟ اگر گفت پاکم، کافی است و اگر گفت در حال عادتم، حرفش قبول است. دیگر نمی گویند دو نفر شاهد اقامه کن، حرف خودش معتبر است. در بعضی موارد حتما باید دو شاهد مرد باشد مثل دعاوی مالی. ولی در دعاوی ناموسی آنجا که پای حرمت ناموس است، پای لکه دار شدن عفاف است، اسلام می گوید حتی دو شاهد عادل هم کافی نیست. اگر دو شاهد عادل که مردم پشت سر آنها نماز می خوانند و حتی از آنها تقلید می کنند بیایند و شهادت دهند که به چشم خودمان دیدیم که فلان زن زنا کرد اسلام می گوید کافی نیست، شما دو نفرید. سه نفر شاهد عادل هم اگر باشد می گوید کافی نیست. اگر چهار نفر شاهد عادل بیایند شهادت بدهند، آنوقت اسلام حاضر است که آن زن را متهم بشناسد و دلیل را کافی بداند.
ممکن است بگویید اگر چنین چیزی باشد چندان اتفاق نمی افتد. چهار شاهد عادل از کجا پیدا شوند تا شهادت دهند زنی زنا کرده است؟ می گوییم مگر اسلام در مسأله زنا بنایش بر تجسس و تحقیق و تفتیش است؟ اسلام که می گوید چهار شاهد، هدفش این نیست که بخواهد تجسس و تحقیق شود تا بگویید با این شرایط سنگین، در صد هزار مورد یکی هم اتفاق نمی افتد که بیایند شهادت بدهند. اصلا اسلام می خواهد زنا کمتر ثابت شود. شاهد نیامد، نیامد. اگر هزار زنا صورت بگیرد و مخفی بماند، از نظر اسلام آسان تر است از اینکه یک زن عفیفی که زنا نکرده، مورد اتهام قرار گیرد، و این (برای اسلام) اهمیت بیشتری دارد. اسلام نمی خواهد زنا انجام شود، ولی اینکه نمی خواهد زنا شود، از راه شاهد و مجازات نیست، بلکه راههای دیگری تعبیه کرده است. اگر به راههای تربیت فردی و مقررات اجتماعی (اسلام) عمل شود، زنا واقع نمی شود، نه اینکه زنا که واقع شد مجازات می کنند و از راه مجازات جلوی زنا را می گیرند. بله، مجازات هم قائل شده است، آنهایی که این تربیت در ایشان اثر نمی بخشد بدانند که راه تازیانه خوردن و در مواردی راه کشته شدن آنها و گاهی کشته شدن از طریق سنگسار، باز است.
در آیه 5 سوره نور درباره کسانی که نسبت زنا به زنان بدهند آمده: «الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان الله غفور رحیم؛ مگر آنان که بعد از این توبه کنند و (خود را) اصلاح کنند، پس خداوند آمرزنده و مهربان است». در استثنای «الا الذین تابوا» سه احتمال در ابتدا می توان داد. یکی اینکه اگر شاهدی بعد از اینکه متهم کرد و نتوانست ثابت کند توبه کرد بگوییم چون توبه کرده تازیانه به او نزنند، شهادتش هم قبول باشد و فاسق هم نیست. ولی این احتمال را کسی نداده است. همین قدر که کسی زنی را متهم کرد و نتوانست ثابت کند، تازیانه را حتما باید بخورد یعنی شهادتش هیچ وقت قبول نمی شود و احتمال دوم این است که اگر کسی توبه کرد، هم شهادت او قبول باشد و هم فاسق شمرده نشود، یعنی تمام محرومیتهای اجتماعی برگردد و اعاده حیثیت بشود.
احتمال سوم این است که مجازات دومش برای همیشه باقی است، یعنی شهادتش هیچ وقت قبول نمی شود و «الا الذین تابوا» استثنای عبارت آخر است، یعنی آن مقدار از او اعاده حیثیت می شود که نماز جماعت می توان پشت سر او خواند و می توان از او تقلید کرد، قاضی هم می تواند باشد، اما شهادتش هرگز قبول نمی شود و بعید نیست که این سومی درست باشد یعنی «الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا» استثنای از «اولئک هم الفاسقون؛ اینانند که خود فاسقند» (نور/ 4)، باشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحات 23-19 و 29-28 و 40-38 و 48-47 و 51-52

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/25810