دعبل خزاعی

نام اصلی او، محمدبن علی خزاعی است که «ابوعلی» یا «ابوجعفر» هم به او می گفتند، شاعر مشهور شیعه و در رده اول شاعران عرب بود که در سال 148 هجری قمری در زمان امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان در کوفه به دنیا آمد. پدرش رزین خزاعی بود و جد اعلای او عبدالله بن بدیل، صحابی و سفیر پیغمبر اسلام و از اصحاب امام علی (ع) بود که به همراه قبیله خزاعه در صفین، با معاویه جنگید و با سه برادرش در این جنگ به شهادت رسید. خاندانش از بیوتات قدیم شیعه و راوی حدیث و شاعر و برادرش علی و پسر عمویش «ابوالشیص» همگی شاعر بودند. موطن اصلی او کوفه بود. دوران کودکی و نوجوانی را در کوفه و بصره گذراند و بعد به بغداد رفت و مشغول تحصیل علم شد. شعر و ادب عربی را از مسلم بن ولید انصاری ملقب به «صریح الغوانی» که شاعر هارون الرشید و برامکه بود، فرا گرفت و از همان جوانی به سرودن شعر پرداخت.
او زمان چهار امام معصوم امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد (ع) را درک کرد و در واقع همزمان با چند خلفای عباسی مهدی، هادی، هارون، امین، مأمون، معتصم، واثق، متوکل هم بود.
زمانی هم که حضرت علی بن موسی الرضا، امام هشتم شیعیان، ولایتعهدی مأمون عباسی را قبول کرد و از مدینه به خراسان آمد، دعبل به همراه ابراهیم بن عباس صولی، شاعر دیگر شیعه، عازم زیارت حضرت رضا شدند. هر دو شاعر در مرو نزد حضرت رفتند و قصیده خود را در مرثیه امام حسین و مناقب آن حضرت و سایر بنی هاشم انشا نمودند. قصیده دعبل که حماسه تاریخ بنی هاشم و منقبت نامه آل علی (ع) بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت و امام و اهل بیت آن حضرت و مأمون، خلیفه عباسی را به گریه انداخت. سپس امام ده هزار درهم از سکه هایی که به نام خود او ضرب شده بود، به دعبل داد و آنگاه به درخواست دعبل، جبه ای از جامه های شخصی خود را نیز به دعبل بخشید. مأمون عباسی هم پنجاه هزار درهم به او صله داد.
تمام محدثان و مورخان و تذکره نویسان از این قصیده ستایش کرده و تمام یا قسمتی از آن را نقل کرده اند. این مرد شاعر، مدت 60 سال پیاپی شاعری کرد. دعبل خزاعی سفرهایی به کشورهای آسیایی و آفریقایی، (دمشق، مصر و مغرب، ری و خراسان) کرد و امرای آن بلاد را مدح گفت. در خراسان «عبدالله بن طاهر ذوالیمین» شصت هزار درهم به او صله داد و هر یک روز در میان که به دیدن او می رفت، اهالی قم سالی پنج هزار درهم برای او صله می فرستادند.
دعبل تعصب شدیدی به طرفداری از ائمه اطهار داشت. طبعش ظریف و زودرنج بود و زبانی گزنده داشت. خیلی زود از اشخاص می رنجید و از این جهت، به بعضی افراد بد می گفت و حرف های هجو می زد. خلفا به خاطر مداحیش، او را تحمل و عفو می کردند ولی دیگران به دشمنی او برمی خاستند. البته علمای شیعه می گویند که این شاعر شیعه، فقط دشمنان و مخالفان اهل بیت را هجا می گفته است. او که اراده ای قوی و روحی شجاع و گستاخ داشت، تا آخر عمرش، دست از هجای مخالفان نکشید تا جایی که این کار او، باعث مرگ او شد. زمانی که در بغداد، «مالق بن طوق تغلبی» که از افراد بانفوذ عرب بود، در صدد قتل او برآمد، دعبل به بصره فرار کرد و سپس راه اهواز را در پیش گرفت.
مالق به شخصی ده هزار درهم داد و او را مأمور قتل دعبل کرد. زمانی که او در یکی از آبادی های شوش به نام طیبه بود، آن مرد بعد از نماز عشا، با نوک عصای دشنه مانند زهرآگین خود، زخمی به پشت پای دعبل زد که او را مسموم نمود و روز دیگر بر اثر جراحت آن، در گذشت. سن او در موقع وفاتش بیشتر از 97 سال و تاریخ وفاتش سال 245 قمری و مدفن او در شوش است. البته درباره تاریخ وفات و چگونگی مرگ و محل قبر او، روایات و افسانه هایی در کتب تاریخ ذکر شده که هیچ کدام صحیح به نظر نمی رسد.
دعبل از راویان حدیث هم بود، شیعیان احادیث او را معتبر می دانند مخصوصا حدیثی که از امام رضا درباره ظهور حضرت مهدی (ع) روایت نموده است. ولی محدثین سنی، اخبار او را به سبب تشیع او، ضعیف می دانند.
از راویان حدیث دعبل، می توان احمدبن ابی داود، ابوصلت هروی، موسی بن حماد یزیدی، عبدالله ابن سعید الاشقری، علی بن الحکیم، هارون بن عبدالله مهلبی را نام برد. از این شاعر بزرگ سه اثر یاد شده است، طبقات الشعراء، الواحده فی مناقب العرب و مثالبها، و دیوان اشعار او که ابوبکر صولی در 300 ورق جمع آوری و بعد حمزة بن حسن اصفهانی و از متأخرین شیخ محمد سماوی، مجموعه های دیگری از آن ترتیب داده اند، اشعار او در مدح و رثا و هجا و حماسه و عتاب و محاجه و غزل و نصیحت و حکمت است ولی این دیوان هنوز به چاپ نرسیده است. قصیده تایید دعبل را که از بهترین و عالی ترین نمونه های مدح در ادب عرب است عده ای از بزرگان شیعه مانند علامه مجلسی و سید نعمت الله جزائری شرح کرده اند و مضامین آنها در اشعار سایر شاعران شیعه تکرار شده است. از این شاعر برزگ دو پسر بنام های عبدالله و حسین باقی ماند که حسین، خود شاعری مشهور شد.


منابع :

  1. سیدمحسن امین حسینی عاملی- اعیان الشیعه- جلد 6- صفحه 400

  2. علامه عبدالحسین امینی- الغدیر- جلد 2 صفحه 348 تا آخر کتاب

  3. محمدبن عمران مرزبانی- معجم الشعرا- جلد 1 صفحه 283

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/26581