نقش عقل در شناخت شرایط زمانی و تطبیق آن با احکام شرعی

لزوم شناخت شرایط زمان توسط مجتهدین

واقعا بر فقها و مجتهدین واجب است که شرایط زمان خودشان را بشناسند، یعنی اهم و مهم ها را در زمان های مختلف بشناسند. اگر بشناسند، بسیاری از مشکلاتی که امروز طرح می شود و واقعا به صورت یک موضوع مشکل و یک بن بست وجود دارد از میان می رود. یک راه در انطباق اسلام با مقتضیات زمان، تغییر قانون اسلامی است، اما تغییری که نسخ نیست، تغییری که خود اسلام اجازه داده است، خودش وضع قوانین خودش را به گونه ای قرار داده است. بالنتیجه در شرایط مختلف، زمان های مختلف، مکان های مختلف، فرق می کند حتی خوردن شراب، چقدر در اسلام روی این حرام تأکید شده، این دیگر قابل بحث نیست، ولی واقعا اگر در جایی حفظ جانی موقوف به آن باشد -که تشخیص آن هم با پزشکان است و با فقها نیست- و پزشکی گفت حفظ این جان محترم و این مسلمان (غیر مسلمان را که اسلام می گوید او به شریعت و قانون خودش عمل می کند) منحصرا موقوف به این است که مشروب بخورد، (فقها) می گویند بخورد، چرا؟ چون از نظر اسلام، حفظ جان او از نخوردن مشروب مهم تر است.
(حال) مسئله پزشکی نباشد، اگر کسی در شرایطی قرار گرفته که دارد از تشنگی از میان می رود و باید مایعی -به هر شکلی که می خواهد باشد- به او برسد و مایع منحصر هم که جانش را نجات می دهد، در آنجا مشروب است، چه باید بکند، آیا مقدسی اش گل کند و بگوید: "من می میرم و مشروب نمی خورم"، یا باید بخورد؟ اگر مشروب نخورد و بمیرد، در قتل خودش کمک کرده است، در این زمینه در موارد مختلف، مثال بسیار زیاد داریم این یکی از راه های انطباق اسلام با مقتضیات زمان.

نقش عقل در تشخیص و وضع احکام

تطبیق قوانین شریعت و مقتضیات زما یک ریشه دیگری دارد که وقتی آن ریشه را بدانیم، دستمان باز تر می شود و آن این است که قوانین اسلامی به اصطلاح امروز در عین اینکه آسمانی است، زمینی است، یعنی بر اساس مصالح و مفاسد موجود در زندگی بشر است، به این معنا که جنبه مرموز و صد در صد مخفی و رمزی ندارد که بگوید "حکم خدا به این حرف ها بستگی ندارد، خدا قانونی وضع کرده و خودش از رمزش آگاه است"، نه، اسلام اساسا خودش بیان می کند که هر چه قانون من وضع کرده ام، بر اساس همین مصالحی است که یا به جسم شما مربوط است یا به روح شما، به اخلاق شما، به روابط اجتماعی شما، به همین مسائل مربوط است، یعنی یک امور به اصطلاح مرموزی که عقل بشر هیچ به آن راه نداشته باشد نیست.
ما می بینیم قرآن اشاره می کند به مصالح و مفاسدی که در احکامش هست و بعلاوه (این امر) جزو ضروریات اسلام است. شیخ صدوق کتابی از احادیث تألیف کرده به نام علل الشرایع یعنی "فلسفه های احکام" و در آن، احادیثی را که در آنها اشاره ای به فلسفه های احکام هست جمع کرده است، نشان می دهد که از صدر اسلام، خود پیغمبر و ائمه، فلسفه ها برای احکام بیان می کردند و جزو ضروریات شیعه و اکثریت اهل تسنن -و شاید باید گفت به اتفاق اهل تسنن- این است که می گویند احکام بر مبنای مصالح و مفاسد "نفس الامریه" است (یعنی) بر مبنای مصالح و مفاسد واقعی است و به همین دلیل در سیستم قانون گذاری اسلام راهی برای عقل باز شده است، یعنی همین که جعل احکامش بر اساس مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری است، وسیله شده که در اصل سیستم قانون گذاری راه برای عقل وجود داشته باشد آنگاه عقل می گوید خود اسلام گفته احکام من ما فوق عقل نیست و عقلانی است، پس خودش این مطلب را قبول کرده است، بنابراین اگر در یک جا حکمی را به طور عام ذکر کرد بر مبنای فلسفه ای و ما آن فلسفه را کشف کردیم و بعد دیدیم مواردی هست که آن فلسفه استثنا می خورد ولو اینکه در متن اسلام استثنایش نیامده است، عقل حق دارد خودش این استثنا را بیان کند، می گوید اگر هم در اسلام نیامده، به ما نرسیده، این استثنا در اسلام وجود داشته، در قرآن نیست، همه چیز که در قرآن نیست، در سنت و حدیث هم نیست، همه چیز که در سنت و حدیث نیست، ما آنقدر احادیث داشته ایم که از میان رفته که الی ما شاء الله عقل در موارد زیادی می تواند در احکام دخالت کند، به این معنا که یک عامی را تخصیص بزند، یک مطلقی را مقید کند و حتی در جایی حکمی را وضع کند که وضعش به معنی کشف است، یعنی ممکن است در یک مورد بالخصوص، اصلا از اسلام دستوری به ما نرسیده باشد، ولی عقل چون به سیستم قانون گذاری اسلام آشناست، می داند که نظر اسلام در اینجا این است، فورا حکم را کشف می کند و مثلا می گوید "این حرام است" می گوییم "از کجا می گویی؟ آیا در قرآن آمده؟" می گوید نه "در حدیث و سنت آمده؟" نه "از کجا می گویی؟" می گوید: "من می توانم نظر اسلام را در این مورد کشف کنم"
مثال عرض می کنم: ما در اسلام دستوری برای استعمال دخانیات نداریم، نه دستور مثبت و نه دستور منفی، نه به ما گفته اند: استعمال دخانیات حلال است و نه گفته اند حرام است. اصلا آن وقت دخانیاتی نبوده، در اینجا اگر عقل و علم برای استعمال دخانیات ضرر های مهمی کشف کردند -چون ضرر تا ضرر هم فرق می کند، بعضی ضررها جزئی است، که در سیستم قانون گذاری اسلام برای اینکه زیاد محدودیت ایجاد نکرده باشد، در موارد جزئی فورا تحریم نمی کند، مثلا می گوید مکروه است، اما بعضی ضرر ها کلی است -مثلا اگر کشف شود و علم ثابت کند که استعمال دخانیات واقعا ضرر و زیان دارد، اساسا عمر آدم را کم می کند، یک ضایعه ایجاد می کند- چون می دانیم ضایعه ایجاد کردن را دیگر اسلام اجازه نمی دهد -مثلا در ریه واقعا ضایعه ایجاد می کند، تا چه رسد به اینکه ثابت بشود که مثلا منشأ سرطان هم هست، اگر این مفسده در اینجا کشف شود، مجتهد به حکم آشنایی ای که با سیستم قانونگذاری اسلام دارد و می داند هر جا که یک ضرر مهم، یک ضرر قابل توجه برای جسم وجود داشته باشد اسلام آن را اجازه نمی دهد، به حکم عقل فتوا می دهد "حرام است"

هماهنگی عقل و شرع

اینجاست که می گویند: "کل ما حکم به العقل حکم به الشرع" این کلام فقهاست. فقها آنجا که گفته اند: "کل ما حکم به العقل حکم به الشرع" چنین مواردی را گفته اند، یعنی هر جا که عقل یک مصلحت ملزمی را کشف کند، ما می دانیم که شرع هم حکم هماهنگ با آن دارد و هر جا که عقل یک مفسده ملزمی را کشف کند ما می فهمیم که شرع هم در اینجا هماهنگ است ولو اساسا در قرآن و حدیث و کلمات علما یک کلمه در این زمینه نیامده باشد و به همین دلیل ممکن است عقل یک مصلحت ملزم یا یک مفسده ملزمی را در موردی کشف کند که این مصلحت ملزم یا مفسده ملزم با حکمی که اسلام بیان کرده تزاحم پیدا کند، یعنی حکمی که اسلام بیان نکرده ولی عقل کشف کرده، با حکمی که اسلام بیان کرده تزاحم پیدا کند و آنچه که اسلام بیان نکرده مهم تر باشد از آنچه که بیان کرده است، یعنی آنچه که عقل از اسلام کشف کرده مهم تر باشد از آنچه که اسلام بیان کرده است، اینجا حکم عقل می آید آن حکم بیان شده شرع را محدود می کند و اینجاست که ای بسا که یک مجتهد می تواند یک حلال منصوص شرعی را به خاطر مفسده ای که عقلش کشف کرده تحریم کند، یا حتی یک واجب را تحریم کند یا یک حرام را به حکم مصلحت لازم تری که فقط عقلش آن را کشف کرده واجب کند، و امثال اینها.
این هم باز چیزی نیست که مجتهد از خودش اختراع کرده باشد، راهی است که خود اسلام جلوی پای مجتهد گذاشته. مجتهدین در عصر اسلام، کار انبیای امت را می کنند، یعنی باید بکنند، باید کار انبیای امت را در اعصار قبل از اسلام بکنند حتی انبیای قبل هم که احکام را ناسخ و منسوخ می کردند، واقع ناسخ و منسوخ آنها هم از همین قبیل بوده ولی به این شکل نبوده، بلکه علما معتقدند همه ناسخ و منسوخ ها هم روحش به چنین چیزهایی بر می گردد، ولی اسم این دیگر "نسخ" نیست.

دلیل اختلاف فتوای فقها در شرایط مختلف زمانی و مکانی

مبتنی بودن احکام اسلامی بر یک سلسله مصالح و مفاسد به اصطلاح زمینی (یعنی مربوط به انسان که در دسترس کشف عقل و علم بشر است) از یک طرف، و سیستم قانونگذاری اسلام که به نحو قضایای حقیقیه است (یعنی حکم را روی عناوین کلیه برده است نه روی افراد) از طرف دیگر، این دو امکان زیادی به مجتهد می دهد که به حکم خود اسلام در شرایط مختلف زمانی و مکانی، فتوا های مختلف بدهد و در واقع کشف کند که چیزی در یک زمان حلال است، در یک زمان حرام، در یک زمان واجب است، در زمان دیگر مستحب، یک زمان چنین است، یک زمان چنان. با این مطلب که الان عرض کردم، ممکن است شما بفهمید که چرا اخبار ما متعارض است؟ مثالی عرض می کنم که آن را از عالم بزرگ مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی -که در مشهد بود- دارم و لذا ذکر خیری هم از این مرد بزرگ می کنم او خیلی شدید به این حرف معتقد بود.
مثلا شما می بینید که از امام سؤال می کنند که زیارت امام حسین چطور است؟ می گوید "مستحب است" از یک امام دیگر یا از همان امام در زمان دیگر همین سؤال را کرده اند، یا گفته "واجب است" و یا به عبارتی گفته که مفهوم وجوب داشته، (مثلا گفته است) "حتما باید چنین کنید، مبادا ترک کنید" باز ممکن است یک وقت دیگری سؤال کرده باشند، اساسا بی تفاوتی نشان داده باشد (و مثلا فرموده باشد) "حالا ضرورتی ندارد، می خواهی برو، می خواهی نرو". یک آدم ساده می گوید: "جواب های متناقض داده اند! یک جا حتی گفته اند رفتنش "واجب" است، یک جا گفته اند "مستحب مؤکد" است و یک جا مطلب را به صورت یک مستحب (غیر مؤکد) بیان کرده اند."
ولی این تعارض نیست، اینها در شرایط مختلف بیان شده است. گاهی در یک شرایط عادی بوده، بدیهی است که خود زیارت قبر پیغمبر و امام و حتی همه اولیا و انبیا از باب این که خاطره آنها را تجدید می کند، یک عامل تربیتی است و فی حد ذاته یک مستحب است، ولی همین "مستحب" یک وقت "حرام" می شود، یک وقت "واجب"، مثلا در شرایط زمان متوکل قرار می گیرید که سختگیری، بسیار شدید است، توطئه است که رسم زیارت امام حسین باید ور بیفتد، اینجا ائمه تشخیص می دهند که باید با این طرز کار مبارزه کرد و یک مسئله جدید پیش می آید، مبارزه با طرح خلیفه وقت در اینجا دستور می دهند: "واجب است"، واقعا هم واجب بود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان جلد 2- صفحه 19-24

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/27676