حضرت عیسی مسیح علیه ‌السلام از منظر قرآن

مادر مسیح نامش مریم دختران عمران بود، مادر مریم به وی حامله شد و نذر کرد فرزند در شکم خود را، بعد از زائیدن محرر کند یعنی خادم مسجد کند، و او در حالی این نذر را می ‏کرد که می ‏پنداشت فرزندش پسر خواهد بود ولی وقتی او را زائید و فهمید که او دختر است، اندوهناک شد و حسرت خورد و نامش را مریم یعنی خادمه نهاد، پدر مریم قبل از ولادت او از دنیا رفته بود، به ناچار خود او دخترش را در آغوش گرفته به مسجد آورد و او را به کاهنان مسجد که یکی از آنان زکریا بود تحویل داد، کاهنان درباره کفالت مریم با هم مشاجره کردند و در آخر به این معنا رضایت دادند که در این باره قرعه بیندازند و چون قرعه انداختند زکریا برنده شد و او عهده‏ دار تکفل مریم گشت تا وقتی که مریم به حد بلوغ رسید، در آن اوان، زکریا حجابی بین مریم و کاهنان برقرار نمود و مریم در داخل آن حجاب مشغول عبادت بود و احدی به جز زکریا بر او در نمی‏ آمد و هر وقت زکریا بر او در می ‏آمد و داخل محراب او می ‏شد، رزقی نزد او می‏ یافت، روزی از مریم پرسید: این رزق از کجا نزد تو می‏ آید: گفت: از نزد خدا و خدا به هر کس بخواهد بدون حساب روزی می ‏دهد و مریم (ع) صدیقه و به عصمت خدا معصوم بود، طاهره بود، اصطفاء شده بود، محدث و مرتبط با ملائکه بود. ملکی از ملائکه به او گفت که خدا تو را اصطفاء و تطهیر کرده، مریم از قانتین بود و یکی از آیات خدا برای همه عالمیان بود. اینها صفاتی است برای مریم که آیات زیر بیانگر آن است (آل عمران/ 35 ـ 44 و انبیا/ 91 و تحریم/ 12)
بعد از آنکه مریم به حد بلوغ رسید و در حجاب (محراب) قرار گرفت، خدای تعالی روح را که یکی از فرشتگان بزرگ خدا است نزد او فرستاد و روح به شکل بشری تمام عیار در برابر مریم مجسم شد و به او گفت که فرستاده‏ ای است از نزد معبودش، و پروردگارش وی را فرستاده تا به اذن او پسری به وی بدهد، پسری بدون پدر، و او را بشارت داد به اینکه به زودی از پسرش معجزات عجیبی ظهور می‏ کند و نیز خبر داد که خدای تعالی به زودی او را به روح القدس تایید نموده، کتاب و حکمت و تورات و انجیلش می‏ آموزد و به عنوان رسولی به سوی بنی اسرائیل گسیلش می ‏دارد، رسولی دارای آیات بینات، و نیز به مریم از شأن پسرش و سرگذشت او خبر داد، آنگاه در مریم بدمید و او را حامله کرد، آن طور که یک نفر زن به فرزند خود حامله می‏ شود، این مطالب از آیات زیر استفاده می‏ شود: (آل عمران/ 35 ـ 44)
آنگاه مریم به مکانی دور منتقل شد و در آنجا درد زائیدنش گرفت و درد زائیدن او را به طرف تنه نخله‏ای کشانید و با خود می‏ گفت: ای کاش قبل از این مرده و از خاطره ‏ها فراموش شده بودم، من همه چیز را و همه چیز مرا از یاد می‏ برد، در این هنگام از طرف پائین وی ندایش داد: غم مخور که پروردگارت پائین پایت نهر آبی قرار داده، تنه درخت را تکان بده تا پی در پی خرمای نورس از بالا بریزد، از آن خرما بخور و از آن آب بنوش و از فرزندی چون من خرسند باش، اگر از آدمیان کسی را دیدی که حتما خواهی دید، بگو من برای رحمان روزه گرفته ‏ام و به همین جهت امروز با هیچ انسان سخن نمی‏ گویم، مریم چون این را شنید از آنجا که فرزند خود را زائیده بود به طرف مردم آمد در حالی که فرزندش را در آغوش داشت. (مریم/ 27 ـ 34) و به طوری که از آیات کریمه قرآن بر می‏ آید حامله شدنش و وضع حملش و سخن گفتن او و سایر شئون وجودش از سنخ همین عناوین در سایر افراد انسان‏ها بوده.
مردم و همشهریان مریم وقتی او را به این حال دیدند، شروع کردند از هر سو به وی طعنه زدن و سرزنش نمودند چون دیدند دختری شوهر نرفته بچه‏ دار شده است، گفتند: ای مریم چه عمل شگفت ‏آوری کردی! ای خواهر هارون نه پدرت بد مردی بود و نه مادرت زناکار، مریم اشاره کرد به کودکش که با او سخن بگوئید، مردم گفتند: ما چگونه با کسی سخن گوئیم که کودکی در گهواره است، در اینجا عیسی به سخن درآمد و گفت: من بنده خدا هستم، خدای تعالی به من کتاب داد و مرا پیامبری از پیامبران کرد و هر جا که باشم با برکتم کرد و مرا به نماز و زکات سفارش کرد، مادام که زنده باشم بر احسان به مادرم سفارش فرمود و مرا نه جبار کرد و نه شقی، و سلام بر من روزی که به دنیا آمدم و روزی که می‏ میرم و روزی که زنده بر می ‏خیزم. (مریم/ 20 ـ 27)
پس این کلام که عیسی در کودکی اداء کرد، به اصطلاح علمی، نسبت به برنامه کار نبوتش براعت استهلال بوده (براعت استهلال به این معنا است که نویسنده کتاب در حمد و ثنای اول کتابش کلماتی بگنجاند که در عین اینکه حمد و ثنای خدا است اشاره ‏ای هم باشد به اینکه در این کتاب پیرامون چه مسائلی بحث می‏ شود)، عیسی (ع) هم با این کلمات خود فهماند که به زودی علیه ظلم و طغیان، قیام نموده و شریعت موسی (ع) را زنده و استوار می‏ سازد و آنچه از معارف آن شریعت مندرس و کهنه گشته تجدید می‏ کند و آنچه از آیاتش که مردم در باره‏ اش اختلاف دارند بیان و روشن می‏ سازد.
عیسی( ع) نشو و نما کرد تا به سن جوانی رسید و با مادرش مانند سایر انسان‏ها طبق عادت جاری در زندگی بشری می‏ خوردند و می‏ نوشیدند و آن دو مادام که زندگی می‏ کردند تمامی عوارض وجود که در دیگران هست وجود داشت. عیسی (ع) در این اوان به رسالت به سوی بنی اسرائیل گسیل شد و مامور شد تا ایشان را به سوی دین توحید بخواند، و ابلاغ کند که من آمده ‏ام به سوی شما و با معجزه ‏ای از ناحیه پروردگارتان آمده ‏ام و آن این است که برای شما (و پیش رویتان) از گل چیزی به شکل مرغ می ‏سازم و سپس در آن می‏ دمم، به اذن خدا مرغ زنده ‏ای می ‏شود و من کور مادرزاد و برصی غیر قابل علاج را شفا می‏ دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می‏ کنم و بدانچه می‏ خورید و بدانچه در خانه ‏هایتان ذخیره می ‏کنید خبر می‏ دهم، که در این برای شما آیتی است بر اینکه خدا رب من و رب شما است و باید او را بپرستید.
عیسی (ع) مردم را به شریعت جدید خود که همان تصدیق شریعت موسی (ع) است دعوت می‏ کرد، چیزی که هست بعضی از احکام موسی را نسخ نمود و آن حرمت پاره ‏ای از چیزها است که در تورات به منظور گوشمالی و سختگیری بر یهود حرام شده بود و بارها می ‏فرمود: من با حکمت به سوی شما گسیل شده ‏ام، تا برایتان بیان کنم آنچه را که مورد اختلاف شما است و نیز می ‏فرمود: ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شمایم، در حالی که تورات را که کتاب آسمانی قبل از من بوده تصدیق دارم و در حالی که بشارت می‏ دهم به رسولی که بعد از من می ‏آید و نامش احمد است. عیسی (ع) به وعده ‏هائی که داده بود که فلان و فلان معجزه را آورده ‏ام وفا کرد، هم مرغ خلق کرد و هم مردگان را زنده کرد و هم کور مادرزاد و برصی را شفا داد و هم به اذن خدا از غیب خبر داد. عیسی (ع) همچنان بنی اسرائیل را به توحید خدا و شریعت جدید دعوت کرد تا وقتی که از ایمان آوردنشان مایوس شد، و وقتی طغیان و عناد مردم را دید و استکبار کاهنان و احبار یهود از پذیرفتن دعوتش را مشاهده کرد، از میان عده کمی که به وی ایمان آورده بودند چند نفر حواری انتخاب کرد تا او را در راه خدا یاری کنند.
از سوی دیگر یهود بر آن جناب شورید و تصمیم گرفت او را به قتل برساند، ولی خدای تعالی او را از دست یهود نجات داد و به سوی خود بالا برد و مساله عیسی (ع) برای یهود مشتبه شد، بعضی خیال کردند که او را کشتند، بعضی دیگر پنداشتند که به دارش آویختند، خدای تعالی فرمود: نه آن بود و نه این، بلکه امر بر آنان مشتبه شد. (آل عمران/ 45 ـ 58، زخرف/ 63 ـ 65، صف/ 6- 14، مائده/ 110- 111، نساء/ 157- 158) این بود تمامی آنچه قرآن کریم در داستان عیسی و مادرش فرموده است.
در قرآن حتی در مورد یاران حضرت عیسی نیز صحبت شده است. حواریون عده خاصی هستند که خواص حضرت عیسای‏ مسیح بودند و یک عده مؤمنین واقعی بودند و همان‏طور که مؤمنین اسلامی‏ مصداق این آیه بودند آنها نیز مصداق آن بودند: «یا ایها الذین‏ امنوا هل ادلکم علی تجار تنجیکم من عذاب الیم* تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد آيا شما را بر تجارتى راه نمايم كه شما را از عذابى دردناك می ‏رهاند. به خدا و فرستاده او بگرويد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد اين [گذشت و فداكارى] اگر بدانيد براى شما بهتر است.» (صف/ 10- 11) اینها افرادی بودند که‏ مؤمن به خدا و مؤمن به رسول زمان خودشان یعنی حضرت عیسی (ع)‏ بودند و واقعا به تمام معنا مجاهد در راه خدا بودند و خودشان را در راه‏ خدا وقف کرده بودند. قرآن کریم در چندین جا از حواریین نام برده است و از آنها به تجلیل‏ یاد کرده است. مثلا در یک آیه می ‏فرماید: «و اذ اوحیت الی‏ الحواریین؛ و [ياد كن] هنگامى را كه به حواريون وحى كردم.» (مائده/ 111) این آیه نشان می ‏دهد که حواریین، افرادی بودند که‏ ارزش این را داشتند که خداوند متعال به آنها الهام کند. در سوره آل ‏عمران‏ آیه ‏ای شبیه همین آیه سوره صف آمده است: «فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله؛  چون عيسى از آنان احساس كفر كرد گفت‏ياران من در راه خدا چه كسانند حواريون گفتند ما ياران [دين] خداييم به خدا ايمان آورده‏ايم و گواه باش كه ما تسليم [او] هستيم.» (آل عمران/ 52)
گفته‏ اند تعدادشان دوازده نفر بوده است. خود مسیحی ها هم دوازده نفر را نام می‏ برند که از این دوازده نفر بعضی همین هایی هستند که برخی از این‏ انجیل های چهارگانه معروف (متی، مرقس، لوقا و یوحنا) به نام آنهاست‏. عده دیگری هم هستند مثل شمعون و بعضی اسمهای مشترک دارند. خود مسیحی ها معتقدند که از این دوازده نفر، یک نفر بعد مرتد و کافر شد و خیانت کرد. مسیحی ها که معتقد به مصلوب شدن مسیح هستند. البته مسأله‏ قتل مسیح (ع) از نظر قرآن حرف مجعولی است: «و ما قتلوه و ماصلبوه و لکن شبه لهم؛ حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند ليكن امر بر آنان مشتبه شد.» (نساء/ 157) می ‏گویند یهودای اسخریوطی در مقابل پولی‏ که گرفت سر مسیح را آشکار کرد و از این جهت گناهکار شد و بعد پشیمان شد و چون فوق‏ العاده پشیمان شد خودکشی کرد. ولی از قرآن کریم، ما چنین مطلبی‏ را استنباط نمی‏ کنیم که یکی از آنها اینچنین باشد. البته نمی‏ خواهیم بگوییم تعبیر قرآن به ‏گونه ‏ای است که اگر ما دلیل قاطعی از روایات خودمان یا دلیل قاطع تاریخی داشته باشیم استثناپذیر نباشد. تعبیر قرآن کلی است و کلی قابل استثناست. غرض این است که در قرآن‏ چنین مطلبی نیامده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 7 صفحه 42-40

  2. سید محمدحسین علامه طباطبایی- ترجمه تفسیر الميزان- جلد 3 صفحه 441

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/28935