اعرابی شدن پس از مهاجرت، یکی از گناهان کبیره

از گناهانی که به کبیره بودنش تصریح شده، تعرب بعد از هجرت است. چنانچه در اصول کافی درباب کبائر، صحیحه ابن محبوب را نقل کرده که در نامه اش به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از شماره کبائر پرسید و آن حضرت ضمن جواب در شماره کبائر نوشتند «والتعرب بعد الهجره». و نیز محمدبن مسلم از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت تعرب بعد از هجرت را جزء کبائر بیان فرمودند، و ضمن کبائری که در کتاب علی علیه السلام است، تعرب بعد الهجره را یاد فرمودند و نیز می فرماید: «تعرب بعد از هجرت و شرک یکی است.»

تعرب بعد الهجره چیست؟
اعرابی شدن پس از مهاجرت. اعرابی به کسانی می گویند که بادیه نشین هستند و از دین و آداب و رسوم آن بی خبر و بی اعتنایند و هجرت، ترک کردن بادیه نشینی و آمدن به مرکز اسلام و مشرف شدن خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله یا وصی او، برای متدین شدن به دین خدا و یاد گرفتن احکام و مسائل دینی است. و تعرب بعد از هجرت آن است که پیش از یادگرفتن آنچه باید بفهمد، به حالت نخستین از جهالت و نادانی و بی اعتنائی به دیانت برگردد. در صدر اسلام، هجرت به سوی پیغمبر صلی الله علیه و آله  برای یاد گرفتن آنچه از امور دینی لازم بوده واجب بود و در صورتی که از اقامه شعائر  اسلامی مانع می شدند حرام بود که در بلاد کفار بمانند، مانند وقتی که نمی توانستند در بلاد کفر نماز بخوانند یا روزه ماه رمضان بگیرند و غیره. در تفسیر منهج الصادقین می نویسد: جمعی از مسلمانان که به حسب ظاهر لااله الا الله می گفتند مانند قیس بن فاکهه و قیس بن ولید و مانند آنها، با وجود قدرت، از مکه به سوی مدینه هجرت ننمودند و چون روسای قریش به جانب بدر می آمدند همراه کفار به حربگاه حاضر گشته و به شمشیر مسلمانان کشته شدند. خداوند در شأن ایشان این آیه را نازل فرمود: «آنان که جای ایشان را ملائکه می ستانند در حاکلی که ستمکاران بودند بر نفس خود به ترک هجرت، گفتند ملائکه از روی سرزنش به ایشان در چه چیز  بودید از کار دین خود و با کدام  طایفه بودید از مشرکان و کافران؟ ایشان از روی عذرخواهی گفتند که بودیم ما ضعیفان و عاجزان در زمین مکه و کفار بر ما غالب بودند و نتوانستیم هجرت کنیم یا نتوانستیم اعلای کلمه اسلام نمائیم. فرشتگان گفتند از روی تکذیب ایشان آیا نبود زمین خدا گشاده  و بسیار که هجرت کنید در طرفی دیگر از آن – چنانچه جمعی از مسلمانان به حبشه هجرت کردند پس آن گروه تارک هجرت بدون عذر صحیح جایشان دوزخ است و بد بازگشتی ایشان را  دوزخ» ( سوره نساء/ آیه 97). و در این آیه دلیل است بر وجوب هجرت از موضعی که متمکن نباشد در آن اقامه دین با شعائر اسلام. و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله مرویست که: «هر که فرار کند به سبب دین خود از زمینی به زمین دیگر اگر چه به مقدار یک شبر باشد بهشت او را واجب شود و رفیق پدرش ابراهیم علیه السلام و پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله خواهد بود»، «لیکن کسانی که واقعا ضعیف و عاجزند از مردان و زنان و صبیان که توانائی ندارند بر چاره سازی و نمی شناسند راه مدینه و طریق بیرون آمدن را، پس آن گروه بیچارگان شاید خداوند عفو فرماید از ایشان، و خداوند عفو کنند و آمرزنده است» ( سوره نساء / آیات 98-99). و از عکرمه روایت شده که در مکه بسیاری اسلام آورده بودند و استطاعت هجرت نداشتند، چون آیه تهدید ترک هجرت نازل و به آنها رسید، جندع بن ضمره پسران خود را گفت: هر چند من پیر و بیمارم اما از جمله مستضعفان نیستم که حق تعالی استثنای ایشان نموده، چه چاره رفتن می توانم و راه مدینه می دانم، می ترسم ناگاه بمیرم و به سبب ترک هجرت ایمان من خلل  پذیرد. مرا بر همین سریر که خفته ام بیرون برید. فرزندانش اطاعت نموده او را حرکت دادند، چون به منزل تنعیم رسید آثار مرک بر جندع ظاهر شد پس دست راست خود بر دست چپ گذاشت و گفت خدایا این دست تو است و این دست رسول، تو را بیعت می کنم با تو بر آنچه بیعت کرده با تو رسول تو. پس از دنیا رفت. چون خبر او به مدینه رسید بعضی از صحابه گفتند اگر جندع به مدینه رسیده بود برایش بهتر بود. چون به ثواب مهاجرت می رسید. حق تعالی این آیه را نازل فرمود: «و هر که از خانه خود بیرون آید در حالی که هجرت کننده باشد به سوی خدا و رسولش پس در راه بمیرد پس ثابت باشد مزد  او نزد خداوند و هست خداوند آمرزنده و مهربان» (سوره نساء/ آیه 100).

تعرب پس از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله:
به حکم آیات، هجرت به سوی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای یاد گرفتن احکام واجب بوده و همچنین برای کسانی که در بلاد کفر نمی توانستند  شعائر دینی  خود مانند نماز و روزه را انجام دهند واجب بود که از محل خود هجرت نمایند و ترک هجرت از اول  یا پس از هجرت، برگشتن به حال نخستین حرام و ازگناهان کبیره و بر آن وعده آتش جهنم داده شده چنانچه گذشت. پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله هجرت به سوی ائمه علیهم السلام واجب بود، برای دانستن احکام و تدین به دین خدا که اهم آن معرفت امام علیه السلام است و تعرب، هجرت نکردن به سوی امام، برای تحصیل معرفت او و یادگرفتن وظائف دینی از او و تعرب بعدالهجره عبارت بود از اعراض از امام علیه السلام پس از شناختنش، چنانچه صدوق از حذیقه بن منصور روایت نموده که حضرت صادق علیه السلام می فرمود: «اعرابی شونده پس از هجرت، ترک کننده ولایت و تبعیت از امام است پس از شناسائی او.» و در این زمان که امام عصر عجل الله تعالی فرجه در پرده غیبت است، حکم  وجوب هجرت و تعرب بعد الهجره به تفصیل گذشته باقی است.

بر دو طایفه هجرت واجب است: یکی کسانی که از مسائل و احکام دین بی خبرند و در جائی که هستند عالم دین نیست که به او رجوع کنند، باید به جائی روند که عالم دینی در دسترس باشد و بتوانند مسائل لازمشان را یاد بگیرند. دوم کسانی که در بلاد کفرند و به واسطه مزاحمت و جلوگیری آنها از انجام شعائر دینی ناتوان باشند. در این صورت واجب است به محلی هجرت کنند که آزادی دینی داشته باشند و فقهای شیعه به این مطلب تصریح فرموده اند. ضمنا همان طوری  که در معنی آیه گذشته، بیان گردید، وجوب  هجرت در صورت توانائی و تمکن از هجرت است. بنابراین اگر به واسطه مرض یا تهیدستی یا پیری فوق العاده توانائی هجرت نداشته باشد واجب نیست.

وجوب هجرت همیشگی است:
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «وجوب هجرت باقی است تا زمانی که باب  توبه بسته شود و باب توبه بسته نمی شود مگر وقتی که آفتاب از مغرب طلوع کند» (یعنی حکم هجرت تا قیامت باقی است) و امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «حکم هجرت بر همان حدی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله باقی است. مادامی که خداوند از اهل زمین، اطاعت و بندگی کردن بخواهد» ( یعنی مادامی که تکلیف باقی است حکم هجرت هم هست).

هجرت واجب، مستحب، مباح:
1- علامه حلی در کتاب منتهی الامال می فرماید: هجرت بر سه قسم است: واجب، مستحب، مباح. هجرت واجب نسبت به کسی است که مسلمان باشد و در بلاد کفر مقیم باشد و به واسطه مزاحمت کفار نتواند دین خود را ظاهر کرده، به وظائف دینی رفتار کند و عذری هم مانند مرض و غیره از هجرت کردن نداشته باشد. چنانچه خداوند در قرآن مجید می فرماید: و هجرت مستحب نسبت به مسلمانی است که در بلاد کفر است ولی  می تواند اظهار دین خود کرده و به وظائف خویش عمل نماید و مانعی هم از هجرت ندارند و چنانچه از هجرت کردن عذر داشته باشد مستحب هم نیست( مباح است).

2- در شرح لمعه و جامع المقاصد، به شهید اول نسبت داده شده که فرموده: چنانچه بر مسلمانی که در بلاد کفر گرفتار است و متمکن از هجرت است، واجب است هجرت کند. همچنین بر شیعه ای که در بلاد مخالفین ( سنی ها)  گرفتار باشد و نتواند شعائر مذهبی خود را بر پا دارد چنانچه بتواند باید به بلاد شیعه هجرت کند. لیکن فرمایش ایشان تمام نیست زیرا شیعه در بلاد مخالفین مانعی از اقامه شعائر اسلامی ندارد. اما نسبت به شعائر مختص( مانند با دست باز نماز خواندن و مسح سر و پا در وضو) غالبا بودن در بلاد مخالفین مستلزم ترک این شعائر نیست و هرگاه هنگام عمل احتمال خطری پیش آید، تقیه باید کرد و مانند عامه باید عمل کرد و عملش هم بنابر مذهب ماصحیح است و روایتی دیده نشده که مطابق فرمایش منسوب به شهید باشد بلکه روایات بسیاری از ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده که باید تقیه کرد و با عامه حسن معاشرت داشت و در جماعت آنها وارد شد.

استدلال بر فرمایش شهید:
یعنی از علماء برای اثبات فرمایش شهید استدلال می کنند به حدیثی که شیخ از محمدبن مسلم روایت می کند که از حضرت صادق علیه السلام پرسید از شخصی که در مسافرتش به محلی وارد شده که خاک و سنگ نیست و تمام سطح آن محل برف و یخ هست و جنب هم شده تکلیفش چیست؟ حضرت فرمود: «به همان برف و یخ تمیم کند و نماز بخواند و برای او صلاح نمی دانم که بار دیگر به چنین محلی که دینش  را از بین می برد برگردد.»  چون امام در این حدیث از رفتن به محلی که نمی تواند وضو یا غسل بگیرد، نهی می فرماید پس لازمه اش نهی از توقف در محلی است که نتواند بر طبق مذهب شیعه وضو یا غسل بگیرد. لیکن این استدلال تمام نیست زیرا ظاهر حدیث نهی از رفتن به محلی است که یقین دارد واجبی از واجبات الهیه از او فوت می شود. ولی در موضوع توقف در بلاد مخالفین ابتلای به تقیه احتمالی است نه حتمی و در صورت ابتلا هم بدل دارد یعنی عمل کردن بر طبق مذهب عامه از روی تقیه و به مقتضای ادله، تقیه صحیح و کافی است. بلی  اگر در هجرت از بلاد مخالفین مصلحت زیادتری  باشد، استحباب آن بعید نیست، مثلا در آن محل نمی تواند اظهار ولایت ائمه بکند و در غیر آن محل می تواند.

صماد السمندی خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد: من به بلاد شرک سفر می کنم و آنجا توقف می کنم و بعضی از مومنین به من می گوید این کار خوب نیست زیرا اگر مرگ تو در آن محل کفر برسد با کفار محشور می شوی.  حضرت فرمود « ای صماد زمانی که به بلاد غیر اسلامی می روی، ولایت ما اهل بیت را ذکر می کنی و مردم  را به دین حق راهنمایی می نمائی؟ صماد گفت: بلی سروم، آنجا کاملا آزادی است و مردمش مستعد شنیدش و پذیرفتن حق هستند. امام علیه السلام  فرمود: «آیا اگر در بلاد اسلامی  باشی این آزادی را داری و می توانی امر را ظاهر سازی و مردم را به آن دعوت کنی؟» گفت: نه یا مولای. یعنی تقیه شدید است و کسی را جرأت بردن نام شما اهل بیت نیست. امام علیه السلام فرمود: «اگر به کشورهای خارجه بروی و در آنجا بمیری، پس در قیامت، امت واحده محشور می شود ( یعنی یک نفر به منزله امت کثیره مانند حضرت ابراهیم  که امت واحده است ) و در آن روز نور ایمانت پیش رویت جلوه گری می کند.

3- علامه مجلسی در شرح کافی می فرماید: محتمل است که تعرب بعد الهجره اختیار اعرابیت و ترک هجرت کردن باشد، پس از وجوب هجرت و نازل شدن حکم آن. مانند حکم حرمت ربا. پس از ظاهر شدن حکم آن و بر هر تقدیر ترک هجرت ابتداء یا بعد از آنکه هجرت کرده، به اعرابیت برگشتن از گناهانی است که خداوند در قرآن مجید بر آن وعده آتش داده چنانکه گذشت.


منابع :

  1. شهید عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره(باب اول)- از صفحه 30 تا 36

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/401381