اصول اندیشه های زیدیان

اصول آموزه های زیدیان، چونانکه از نام این فرقه پیداست به زیدبن علی نسبت داده می شود و نخستین اندیشه های این فرقه را در خصوص امامت همو القا کرده است. در مجموعه آثار زیدی و همچنین دیگران رساله ها یا کتابهایی به زید نسبت داده شده و آن گونه که بروکلمان می نویسد: هرچند این رساله و کتابها در مقایسه با آنچه به امام صادق علیه السلام نسبت داده می شود قدرت افزونتری دارد اما به انتساب آنها به امام زید نمی توان اطمینان کرد. هرچند در سالها و دهه های نخست حیات زیدیه بیشتر تلاش و توان آنها در مبارزه سیاسی هزینه شد، اما در کنار آن، به نسبت و اندازه ای کمتر، تدوین اندیشه ها نیز مورد اهتمام قرار گرفت. یکی از کسانی که بیشترین تلاش را در این زمینه به انجام رسانده، قاسم رسی است، تا جایی که به روایت اشتروتمن مذهبی که او پایه گذاشت عمدتا نماینده اندیشه زیدیه است. وی افزون بر ردیه های فراوان بر غیر مسلمانان و اندیشه های مسلمانان غیرمعتزلی و حتی شیعیان رافضی و غالی در زمینه عدل و توحید که بنیادین اندیشه معتزلیان و گروههای هم مسلک آنان است کتاب نوشت. او کتابی نیز با نام الاصول الخمسه (الخسمه الاصول) داشت که کهن ترین کتاب در عقاید زیدیه است. به هر روی، Lمذهب زیدی که قاسم رسی آن را پایه گذاشت و کسانی که بعد از او آمدند آن را توسعه بخشیدند و به بیان جزئیاتش پرداختند – و این همان یگانه مذهبی است که بر جای مانده- در مسأله ذات و صفات به روش اعتزال می گراید و در مسائل اخلاقی مخالف مرجئه است»، و بدینسان روایتی از عقاید معتزله است. به رغم آنکه میان اندیشه های زیدیان و معتزلیان چنان قرابت و وحدتی هست که نمی توان آن را یک تصادف دانست یا آن را انکار کرد، دست کم در میان بخشی از زیدیان به این حقیقت تاریخی که ارث اندیشه های معتزلیان هستند به دید یک کاستی یا اتهام نگریسته می شود، چونانکه از حمیدان بن یحیی بن حمیدان ( د. 650ق./ 1252م.) که نسبش به قاسم بن علی عیانی می رسد به عنوان یکی از کسانی یاد می شود که کوشیدند مذهب کلامی زیدی را استقلال بخشند و آن را از کلام معتزلی بپیرایند. او کتابی با نام مجموع السید حمیدان فراهم ساخت و در آن بسیاری از آراء معتزله را نقد کرد. به هر روی، امروزه اندیشه های کلامی زیدیان با همان سبک و سیاق و رنگ و بوی اندیشه معتزلی و در آثاری که به امام زید نسبت داده می شود و همچنین در آثار قاسم رسی که بخشهایی از آن در مجموعه رسائل العدل و التوحید چاپ شده است و نیز آثار کسانی چون یحیی بن حسین، صاحب بن عباد و قاضی عبدالجبار معتزلی به دست ما رسیده، افزون بر گزارشهایی است که منابع فرقه شناختی در اختیار می گذارند. یکی از متأخرترین آثار کلامی مکتب زیدی کتاب الاساس لعقائد کیاس است که قاسم بن محمد بن علی ملقب به الامام المنصور بالله آن را فراهم ساخته است. این اثر بر همان ساختار متداول در دیگر آثار سنتی کلام اهل سنت در دوره پس از باقلانی سامان یافته و از تعریف علم کلام آغاز می شود و پس از پرداختن به مباحثی در قلمرو شناخت، به خداشناسی و مباحث اسماء و صفات و پس از آن به عدل می پردازد و آنگاه مسائل نبوت و امامت و وعد وعید یا مباحث اخروی را برمی شمرد. اصول اندیشه های زیدیان بر پایه آنچه منابع یاد شده به دست می دهند از این قرار است:

1- اصل توحید: این اصل یکی از اصول اساسی در اندیشه معتزله و زیدیه است. از دیدگاه زیدیان توحید به معنای نفی تشبیه از خداوند است و این نفی سه جنبه یعنی نفی همانندی ذات خالق با مخلوق، نفی همانندی صفات و نفی همانندی افعال را در بر می گیرد. در نگاه زیدیان خداوند عالم، حکیم، مدرک، سمیع، بصیر، سامع، مبصر و غنی است اما این صفات عین ذات هستند و از آن انفصال ندارند. همچنین، خداوند از داشتن شبیه، مکان، حلول و استقرار منزه است و صفات خبریه یا اشاره های مشتمل بر جنبه های جسمانی و اموری از قبیل عرش و کرسی و لوح کاملا به معنای مجازی تفسیر می شوند و رویت نیز محال است. از دیدگاه توده زیدیان خداوند را تنها به صفاتی که متضمن مدح است می توان خواند، و البته نزد قاسم رسی و امام الهادی الی الحق باید در ستودن او به اوصاف کمال قید «لاکالاشیاء» را نیز آورد تا معنای مدح دهد. در کلام زیدی میان صفات ذات و صفات فعل نیز تفاوت وجود دارد و از میان نامها نام جلاله خداوند یعنی الله، نام رحمن به طور مطلق و نام رحیم و نیز نام رب در صورتی که به ما بعد اضافه نشده باشند ویژه ذات خداوند است و درباره غیر نتوان به کار برد.

2- اصل عدل: این اصل که در کنار اصل توحید، یکی از دو اصل بنیادین اندیشه معتزلی و زیدی بشمار می رود و در مسأله تحسین و تقبیح عقلی و عقیده معتزلیان و زیدیان به وجود حسن و قبح عقلی و امکان راهیابی عقل به این حسن و قبح ریشه دارد و بدان معناست که «خدا را متهم نکنید»، برپایه این اصل خداوند از آنچه عقلا قبیح باشد پیراسته است و برخلاف اندیشه جبرگرایان، انسان دارای اراده است و به استناد اراده خود کاری انجام می دهد و این کار را می توان «فعل عبد» نامید. از دیدگاه زیدیه افعال خداوند همان قدرت اوست و قدرت او بدان معنا نیست که فعل را برای مقدور ایجاب کند. همچنین از این دیدگاه اراده خداوند وقتی متعلق آن فعل خود او باشد به معنای ایجاد و خلقت آن چیز است و وقتی متعلقش فعل بندگان باشد به معنای امر کردن به آنان – آن هم به امر تشریعی- است. بر پایه همین اصل، خداوند کفر و ایمان را برای بندگان معرفی کرده و بد و خوب را به آنان  شناسانده و برای کارهای بد و خوب کیفر و پاداش مقرر داشته و به انجام خوبیها فرمان داده و از بدیها بازداشته است و از این رو انسان در برابر کارهایی که می کند مسئول است، کیفر و پاداش پس از اتمام حجت است. در اندیشه زیدیان مباحثی چون ابتلا و اختیار، طبع و ختم، قضا و قدر، حکمت آفرینش مکلفان، الم و عوض، اجل، رزق، تکلیف و لطف در چهارچوب نظریه عدل تفسیر می شود و معنا می یابد.

3- اصل وعد و وعید: این اصل در واقع از فروع عدل و از زمینه هایی است که در آن رویارویی اندیشه زیدی و معتزلی با اندیشه ارجاء رخ می نماید، چه، زیدیان و معتزلیان در برابر مرجئه که نسبت به وعید خداوند حتمیت و لزوم را برنمی تابند معتقدند خداوند هم در وعده و هم در وعید و هشدار صادق است و از این رو هرکس کار نیکی انجام دهد از این پاداش خواهد دید و هرکس معصیت خدا کند و توبه نکرده بمیرد کیفر خواهد دید و وعده خداوند در هیچکدام از این دو مورد تخلف نپذیرد. از دیدگاه شیعه و معتزله اصل استحقاق پاداش و کیفر مستند به عقل و نقل است، برخلاف گروهای جبری مسلک که این استحقاق را فقط مستند به نقل می دانند. از دیدگاه زیدیان همچنین شفاعت پیامبر صلی الله علیه وآله تنها برای بهشتیان است و به کار ارتقاء  آنان می آید، اما اهل دوزخ همواره در دوزخ می مانند. این عقیده در برابر انگاره مرجئه است که  شفاعت را در مورد مرتکبان کبیره می دانند. هرچند در میان زیدیان درباره عذاب قبر اختلاف نظر وجود دارد و به احمد بن سلیمان، ابوالقاسم علی بن حسین، یا ناصر اصروش نسبت داده شده است که آن را انکار کرده اند، اما برخی این انکار را به معنای نپذیرفتن احیای دوباره مرده در قبر دانسته و عذاب قبر را امری مسلم تلقی کرده اند و از آن سو عقیده به وجود عذاب قبر، عقیده توده زیدیان معرفی شده است. از دیدگاه زیدیه قیامت امری قطعی و عقلی است، هرچند باید حساب و میزان را مجازی تفسیر کرد و گفت مقصود از میزان برپاداشتن عدالت است.

4- اصل منزلتی میان دو منزلت: در حالی که از دیدگاه خوارج مرتکب کبیره، کافر است و مرجئه چنین کسی را مومن می دانند، در نگاه معتزلیان و زیدیان چنین کسی نه مومن و نه کافر، بلکه در جایگاهی میان دو جایگاه است و او را باید فاسق نامید. بنابر آنچه در این باب به زیدیه نسبت داده می شود، آنان کفر را به دو گونه کفر جحود و کفر نعمت می دانند و معتقدند هرکس گناه کبیره ای انجام دهد و این کار از باب حلال دانستن آن حرام باشد، کافر و مرتد است، و هرکس کبیره ای را نه به عنوان مخالفت و استحلال بلکه به تحریف هوسهای درونی انجام دهد گناهکار و فاسق است و چنانچه توبه نکرده بمیرد دوزخی نیز هست. زیدیان در تعریف کبیره بر دو دسته شده اند: دسته ای هر گناهی را که از سر عمد باشد کبیره می دانند و دسته ای نیز گناهان را در دو گونه کبیره و صغیره جای می دهند و معتقدند کبیره آن هنگامی است که شارع برای آن «حد» شرعی مقرر داشته یا آن را عظیم خوانده و یا موجب خشم خداوند و احباط اعمال معرفی کرده است. ناگفته نماند برخلاف گزارش منابع سنتی فرقه شناختی که می گویند از دیدگاه زیدیان ایمان از معرفت و اقرار و نیز اجتناب از امور است که نسبت به آنها وعیدی رسیده است، و بدین ترتیب عمل جزئی از ایمان به شمار می آید، علی سامی نشار در تحلیل خود از موضع امام زید درباره مرتکب کبیره این موضع را در بخشی از آن همراه با مرجئه قلمداد می کند و آن اینکه ایمان کاستی و فزونی نمی یابد و نه گناهان از آن می کاهد و نه طاعات آن را افزون می سازد. در تحلیل نشار، موضع زید در بخشی دیگر یعنی داوری درباره مرتکب کبیره مخالف اندیشه معتزلیان و همرأی اهل سنت است و بر پایه آن از کسی که گناه کبیره ای انجام داده نام ایمان و اسلام سلب نمی شود و چنین کسی مدتی در دوزخ عذاب می بیند و سپس به بهشت بازگردانده می شود. نشار بر این سخن خود روایت ابن المرتضی را گواه می آورد که گفته است: تنها اختلاف میان زیدیه و معتزله در مسأله «المنزله بین المنزلتین» است.

5- اصل امر به معروف و نهی از منکر: یکی از اصول عقاید زیدی که میان این فرقه و نیز شیعه  امامیه و معتزله مشترک است اصل امربه معروف ونهی از منکر است. بدین معنا که بر هر مسلمانی واجب است در فرض فراهم بودن شروط لازم بدین مهم اقدام کند و در راه آن از مسالمت آمیزترین مراتب تا قهرآمیزترین را به کارگیرد و چنانچه نهی از منکر به زبان موثر نیفتد شمشیر برگیرد و در برابر ستمگران بایستد. برپایه این اصل، ستمگران مرتکب منکر را نتوان واگذاشت مگر آنکه توبه کنند یا حکم خداوند درباره آنان اجرا شود. همچنین، برپایه این اصل که بسیاری از امامان زیدی جان بر سر اجرای آن نهادند هجرت از سرزمینی که مردمش به گناه تظاهر می کنند به جایی که در آن گناه نباشد واجب است.

6- نظریه امامت: یکی از مباحثی که در آن زیدیان راه خود را از امامیه  جدا کرده و البته در همین عرصه از معتزله نیز فاصله گرفته اند مبحث امامت است. در توضیح نظریه زیدیان در باب امامت چند نکته یا چند اصل شایسته توجه به نظر می رسد:

الف) جواز امامت مفضول در هنگام وجود فاضل: از دیدگاه زیدیان علی علیه السلام برترین کسان پس از پیامبر بوده است، اما مصلحت اسلام چنین اقتضا کرده که امامت به فردی فروتر از او در مراتب فضل و کمال برسد. از اینرو، از دیدگاه زیدیه خلافت ابوبکر و عمر صحیح و رفتار ابوبکر درباره فدک نیز یک اجتهاد بوده است. اما این نکته نباید از نظر دور بماند که پذیرش تقدم مفضول بر فاضل نه یک قاعده بلکه یک استناء است که از رهگذر آن خلافت ابوبکر و عمر تصحیح می شود و چونانکه آورده اند، همین نکته یعنی صحیح دانستن این خلافت و تن ندادن زید به سب خلفا و ایستادگی در برابر خواست دیگر گروههای شیعه در این مورد، سبب جدایی دیگران از او شده و از همان زمان گروه مقابل زیدیه، رافضه نام گرفته اند. بنابراین، قاعده عمومی در باب امامت از دیدگاه زیدیه تقدم الفضل است و برطبق این قاعده امام باید بالغ، عاقل، مرد، آزاد، منصوب به نص، مجتهد، افضل، اهل ورع، پرهیزگار و برخوردار از شجاعت، تدبیر، قدرت بر انجام وظایف امامت و نیز سخاوت و گشاده دستی باشد و آنچه مایه تنفر بیزاری مردمان است در او نباشد. طبق همین قاعده عمومی، امامان بلافضل، علی علیه السلام و سپس امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند و روایات رسیده از پیامبر صلی الله علیه وآله  بر امامت آنان دلالت می کند. با این همه و برپایه قاعده عمومی یاد شده چنانچه کسی بر وصی تقدم جوید – یعنی وضعیتی همانند آنچه در صدد اسلام رخ داد- تنها در صورتی گناهکار نیست که استحقاق وصی منصوص را نداند و از آن آگاهی نیافته باشد، هرچند در همین صورت نیز دست کم خطاکار هست.

ب) لزوم فاطمی بودن امام: در برابر کیسانیه که امامت را در فردی از علویان می دانستند و به همین شرط یعنی علوی بودن بسنده می کردند و بنابراین از دیدگاه آنان امامت محمد بن حنفیه نیز صحیح بود، زیدیان معتقد بودند امام باید به طور اخص فاطمی یعنی از تبار امام حسن علیه السلام یا امام حسین علیه السلام باشد.

ج) عدم عصمت امام: برخلاف امامیه که عصمت را شرط امام دانسته اند، از دیدگاه زیدیه چنین شرطی برای تحقق امامت لازم نیست، البته شاید نه بدان معنا که امام می تواند یک انسان گناهکار باشد، بلکه بدان معنا که چنین شرطی لازم نیست، چه، حداکثر مفاد این شرط فرض امکان صدور گناه از امام در صورت معصوم نبودن است و این در حالی است که چنین فرضی خود به خود وجود ندارد زیرا که اگر امام مرتکب گناه شود بسان آن خواهد بود که مرده است.

د) لزوم قیام از سوی امام: اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه زیدیان آن اندازه است که یکی از شروط صحت امامت را قیام امام در برابر منکر می کنند و امام باید در حالی که مردم را به خود دعوت می کند قیام کند. زیدیه در این اصل راه خود را از امامیه جدا می سازند و با نفی تقیه راه، نوعی خارجیگری را در پیش می گیرند و چنین است که آنها جای خوارج دوران اموی را در عصر عباسی پر می کنند – البته صرف نظر از تفاوتی که به لحاظ ارزش میان قیامهای این دو گروه وجود دارد. از دیدگاه زیدیه هرگاه امامی از تبار حسن علیه السلام و حسین علیه السلام قیام کند، شمشیر برگیرد و بر مرکب نشیند و به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه وآله فرا بخواند و امر به معروف و نهی از منکر کند بر امت واجب است از او فرمان برند، همانگونه که در برابر هرکس در حالی که در خانه نشسته و پرده نشین شده است دعوی امامت کند پیروی از او روا نیست و او را نتوان امام دانست. همین نظریه است که به روایت سامی نشار به انکار امامت امام زین العابدین علیه السلام و امام باقر علیه السلام از سوی زیدیه می انجامد و نظریه  اثنی عشریه و همچنین نظریه اسماعیلیه را در باب امامت ابطال می کند.

هـ)  جواز امامت دو نفر به طور همزمان در دو سرزمین: از دیدگاه گروههایی از زیدیان جایز است که دو امام واجب الطاعه در زمانی واحد و البته در دو سرزمین حکم برانند. به نظر می رسد این انگاره از سوی زیدیان متأخر و هنگامی مطرح شده است که دو قیام زیدی همزمان با یکدیگر شکل گرفت: یکی قیام اطروش در دیلمان و طبرستان و دیگری قیام یحیی هادی در یمن.

و) مسأله مهدودیت: این مسأله نزد فرقه هایی از شیعه با فراز و فرود و تفاوتهایی در تفسیر و یا مصداق وجود دارد هرچند به طور مشخص تر و پیش از زیدیان کیسانیه نظریه امامت مهدی موعود را مطرح کردند و محمد بن حنفیه را همان مهدی دانستند، اما در میان زیدیان نیز این نظریه کما بیش رخ نموده است، چونانکه محمد نفس زکیه در مکاتبات با منصور خود را مهدی خواند، یا پیش از آشکار ساختن دعوت، پدرش چنین تبلیغ می کرد که او همان مهدی موعود است که پیامبر صلی الله علیه وآله مژده آمدنش را داده است.

از مباحث یاد شده که بگذریم در دیگر زمینه ها و در مباحثی چون نبوت یا اصل لزوم امامت، عقاید زیدیان با عقاید عمومی شیعه تفاوت چندانی ندارد و اموری چون معجزه قرآن از دیدگاه  آنان پذیرفته است. تنها نکته ای که یادآوری آن شایسته می نماید این است که از دیدگاه زیدیان، بسان عموم معتزله، عقل نیز حجت الهی است و می تواند به حسن و قبح راه بیاید و بر این پایه وجوب شکر منعم حکمی عقلی است و اشیاء قبل از رسیدن شرع و ادله شرع حکمی دارند. این نیز ناگفته نماند که فقه زیدی هرچند در مواردی با فقه شیعه همانندی دارد، اما در مجموع باید آن را نظام فقهی مستقلی دانست که در ردیف دیگر مذاهب عمده یعنی چهار مذهب ملکی، حنفی، حنبلی و شافعی و نیز مذهبهای امامی، ظاهری و اباضی جای می گیرد.


منابع :

  1. دکتر حسین صابری- کتاب تاریخ فرق اسلامی – از صفحه 80 تا 89

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/402094