کلام قرآن درباره خطاهای حضرت سلیمان و رابطه آن با مساله عصمت انبیاء از گناه

تعبیرات مختلفی در آیات قرآن مجید است که گاهی گمان می شود این تعبیرات دلیل بر این است که گاهی گناه و خطا از پیامبران صادر شده است. یکی از مهمترین آیاتی که در این زمینه مطرح شده است، آیات مربوط به حضرت سلیمان (ع) است. در مورد این پیامبر بزرگ آیه ای در قرآن است که نشان می دهد او در برابر بعضی از کارهای خود، از خدا تقاضای آمرزش و مغفرت کرد، (و خداوند هم تقاضای او را پذیرفت). قرآن در این زمینه چنین می فرماید: «ما سلیمان را آزمودیم، و بر کرسی او جسدی افکندیم، سپس او به درگاه خداوند توبه و انابه کرد- و گفت پروردگارا مرا ببخش، و حکومتی به من مرحمت فرما که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، و تو بسیار بخشنده ای. ما باد را مسخر او ساختیم»، (و لقد فتنا سلیمان والقینا علی کرسیه جسد ثم اناب- قال رب اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی انک انت الوهاب – وسخرناله الریح).

اما این آزمایش  چه بوده؟ و این جسد بی روح که بر تخت سلطنتی او افتاد جسد چه کسی بوده است؟قرآن شرحی درباره آن نداده، و در تفاسیر اسلامی و روایات، تفسیرهای گوناگونی برای آن نقل شده و افسانه پردازان که میدان را در اینجا برای خود وسیع دانسته اند نیز افسانه های بی اساس و موهومی را ساخته، و به این پیامبر بزرگ الهی نسبت داده اند که نه تنها با مقام عصمت و نبوت مخالفت دارد، بلکه با هیچ منطق و عقل سلیمی سازگار نیست. از جمله افسانه دروغ زشتی است که درباره گم شدن انگشتر سلیمان و ربوده شدن آن به وسلیه یکی از شیاطین، و نشستن آن شیطان به جای سلیمان، و حکمرانی کردن او (چون مطابق این افسانه موهوم رابطه ای میان انگشتر و حکومت و سلطه بر جن و انس  وجود داشته است) که در بعضی از کتب با آب و تاب نقل شده، و ظاهرا از خرافات اسرائیلی است و ریشه آن از «تلمود» یهودیان (مجموعه ای از روایات که مفسر قوانین موسی است) گرفته شده است، و حتی نقل آن نفرت آور است.

آنچه از تفسیرها صحیحتر به نظر می رسد و در روایات اسلامی نیز به آن اشاره  شده دو تفسیر است: نخست اینکه سلیمان آرزو داشت فرزندان لایق و شایسته و شجاعی داشته باشد که حکومت او را بعد از وی حفظ کنند، و در حیاتش نیز در اداره کشور و نظم سپاه، با او همکاری داشته باشند، و لذا شبی از شبها گفت تصمیم دارم با همسران متعددی که دارم آمیزش کنم به این امید که فرزندانی شایسته نصیبم گردد، ولی انشاءالله نگفت، همین ترک اولی سبب شد که هیچ فرزندی از همسرانش تولد نیافت جز کودکی ناقص الخلقه همچون جسدی بیروح که آن را آوردند و بر کرسی او افکندند! در حدیثی از پیغمبر اکرم(ص) آمده است: «سوگند به کسی که جانم به دست او است اگر انشاءالله می گفت فرزندان برومندی نصیب او می شدند که سوار بر اسبها در راه خدا می جنگیدند». در اینجا سلیمان متوجه ترک اولای خود شد و توبه کرد، و خدا او را مورد عفو قرار داد.

دیگر اینکه منظور از جمله «القینا علی کرسیه جسدا» این است که سلیمان به شدت بیمار بود به گونه ای که همچون جسدی بی روح بر تخت خود افتاد، و این یک آزمون الهی بود، سپس صحت و سلامت به او بازگشت و منظور از «انابه»در آیه همین است. طبق این تفسیر که در کلمات بسیاری از مفسران مشهور آمده است جمله «القینا علی کرسیه جسدا» (جسدی بر تخت او افکندیم) به معنی «القینا علی کرسیه جسدا»، « او را به صورت جسد بی روحی بر تختش انداختیم» خواهد بود که البته خلاف ظاهر آیه شریفه است. به علاوه معلوم نیست که در این بیماری چه ترک اولائی از سلیمان سر زد که از آن استغفار کرد؟ مگر اینکه گفته شود انسان به طور کلی در حالات مختلف مخصوصا در حال بیماری گاه مرتکب اولاهایی می شود، و سلیمان برای همانها از پیشگاه خدا طلب آمرزش کرد، ولی این جواب مبهم و غیر قانع کننده است.

موضوع دیگری که درباره این پیامبر بزرگ مورد بحث واقع شده است جمله ای است که در ادامه همین آیه دیده می شود و آن این است که از پیشگاه خدا تقاضا می کند حکومتی به او ببخشد که برای هیچ یک از آیندگان سزاوار نباشد (وهب لی ملکا  لاینبغی لاحد من بعدی). آیا اینگونه تقاضا با روح بلند و دید وسیع و زهد بی نظیر پیامبران معصوم سازگار است؟ آیا از این سخن بوی بخل به مشام نمی رسد؟ گرچه سخن درباره معصوم بودن انبیاء از گناه و خطا است، ولی به هرحال نقائص اخلاقی دیگر مخصوصا آنچه موجب نفرت مردم می گردد با مقام و موقعیت آنها متناسب نیست. مرحوم سید مرتضی در «تنزیه الانبیاء» و محقق طبرسی در «مجمع البیان» و دیگر مفسران در تفسیرهای خود پاسخهای متعدد به این سوال داده اند که از همه مناسبتر پاسخ زیر است:

«سلیمان» از خداوند خواسته بود که معجزه ویژه ای به او دهد، همانگونه که هریک از انبیاء برای خود معجزه ویژه ای داشتند، و معجزه ویژه اش را حکومتی بی سابقه و بی نظیر تمنا کرد، حکومت بر جن و انس، بر بادها و ابرها و.... خداوند چنین معجزه ای را در اختیار او قرار داد، حکومتی گسترده توأم با اعجاز در جوانب مختلف، و این برای پیامبر عیب و نقص نیست که تقاضای معجزه ای مخصوص به خودش کند. پاسخ دیگر اینکه «سلیمان» از طریق وحی اذن خداوند را در چنین تقاضائی احساس کرده بود، یا به تعبیر دیگر خدا می خواست پرتوی از قدرت و حاکمیت خود را دریکی از پیامبران بزرگش مجسم سازد، و سلیمان را برای این کار صالح دید و اجازه داد که سلیمان چنین درخواستی کند، و او چنین درخواستی را نمود و خداوند آن حکومت عجیب و بی نظیر را که در عالم وجود نداشته و ندارد به او بخشید، و مسلما اگر خداوند کسی را صالح برای کاری بداند، و اجازه چنان درخواستی را به او بدهد جائی برای ایراد باقی نخواهد بود. شاهد این سخن آن است که در حالات سلیمان نقل شده که او در زندگی شخصیش بسیار زاهد بود، چنانکه در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) می خوانیم که درباره این پیامبر بزرگ فرمود: «او نان جوین می خورد و مغز گندم خالص را به مردم می داد، لباسش خشن و از «مو» بود، و هنگامی که پرده تاریک شب بر جهان می افتاد دست بر گردن می گرفت، و به نماز برمی خواست (و گاه) تا صبح ادامه می داد».

در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) تفسیر جالبی در این زمینه بیان شده است و آن هنگامی بود که از تفسیر این آیه «رب اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی» از آن حضرت سوال کردند. فرمود: «حکومت بر دو گونه است حکومتی که از طریق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست می آید، و حکومتی که از سوی خدا است مانند حکومت خاندان ابراهیم و طالوت و ذوالقرنین. سلیمان از خدا تقاضا کرد حکومتی به او دهد که هیچکس نتواند بعد از او بگوید از طریق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است، لذا خداوند متعال باد را مسخر فرمان او ساخت... و نیز خداوند متعال شیاطین را مسخر او کرد.. و سخن گفتن پرندگان را به او تعلیم داد، و حکومت او را در زمین مستقر نمود، به همین جهت در آن زمان و زمانهای بعد مردم دانستند که حکومت او هیچ شباهتی به حکومتی که مردم آن را انتخاب می کنند، و یا از طریق غلبه و زور و ظلم حاصل می شود ندارد». منظور از این حدیث  این است که سلیمان تقاضای ملک انحصاری نکرد، بلکه تقاضای حکومتی کرد که مردم نتوانند درباره آن چون وچرا داشته باشند، و او را متهم به زور و ظلم کنند، لذا خداوند این حکومت  را آمیخته با معجزات عجیبی کرد که نشان دهد از سوی خدا است، نه از سوی مردم، و نه از طریق قهر و غلبه».

سومین مطلبی که درباره سلیمان در ارتباط با مقام عصمت او مورد بحث قرار گرفته چیزی است که در همان سوره ص در آیه 31 تا 33 آمده است که آنجا که می فرماید: «اذ عرض علیه بالعشی الصافنات الجیاد- فقال انی  احببت حب الخیر عن ذکر ربی  حتی تورات بالحجاب – ردوها علی فطفق  مسحا بالسوق والاعناق»، «به یاد آور زمانی را که به هنگام عصر اسبهای چابک تندرو را بر سلیمان عرضه کردند- گفت من این اسبها را به خاطر پروردگارم دوست دارم (تا در جهاد از آن استفاده کنم. او همچنان نگاه می کرد) تا از دیدگانش پنهان شدند (گفت) بار دیگر آنها را بازگردانید و دست به ساقها و گردنهای آنها کشید (و آنها را نوازش داد چرا که لایق میدان جهاد بودند)». مطابق آنچه در معنی این آیات گفتیم اشکالی در کار سلیمان به نظر نمی رسد، زیرا او از نیروی رزمی خود سان می بیند، و از دیدن اسبهای آماده جهاد لذت می برد، و بار دیگر دستور می دهد آنها را نزد او آوردند و نوازش می دهد. اینها عموما کارهای معقول و منطقی و الهی است. ولی بعضی آیه را طور دیگری معنی کرده و آن را مبدأ اشکالی بر سلیمان قرار داده اند. آنها چنین گفته اند: ضمیر در جمله های «توارث» و «ردوها» هر دو به «شمس» (خورشید) باز می می گردد که در عبارت نیامده است، ولی از تعبیر به «العشی» (عصرگاهان) که در آیه آمده می توان آن را استفاده کرد. مطابق این تفسیر، سلیمان چنان غرق تماشای اسبها شد که خورشید غروب کرد و در حجاب پنهان شد، و او به خاطر از دست رفتن نماز عصر سخت برآشفت و گفت: این اسبها مرا از یاد خدا غافل  کردند، و سپس از ملائکه درخواست کرد که خورشید را بازگردانند و او وضو گرفت و نماز خواند، و جمله «طفق مسحا بالسوق والاعناق» را اشاره به وضو گرفتن می دانند. بعضی نیز از این فراتر رفته و گفته اند منظور از این جمله آن است که دستور داد با شمشیر ساق و گردن اسبها را بزنند، به عذر اینکه سبب فراموشی یاد پروردگار شدند (عذر بدتر از گناه!) و اینکه گفته اند آنها را کشت و گوشتشان را در راه خدا بخشید. آن نیز عجیب به نظر می رسد زیرا اسبهائی با آن ارزش و بها که نظر او را فوق العاده جلب کرد، نباید مانند گاو و گوسفند کشت و اگر می خواست انفاق کند باید آنها را زنده به دیگران می داد. نادرستی این تفسیرها بر کسی پوشیده نیست زیرا:

1- اگر این جمله اشاره به برنامه وضو باشد سلیمان یک گردن بیشتر نداشت و تعبیر به «اعناق» که جمع «عنق» است معنی ندارد. و اگر به معنی قطع کردن ساق گردن اسبها باشد این یک عمل  بسیار غیرمنطقی است که نه تنها به پیامبر بزرگی همچون سلیمان نمی توان نسبت داد، بلکه یک فرد عاقل عادی نیز از انجام چنین عملی خودداری می کند، چرا که اسبها گناهی نداشتند، اگر گناهی بوده متوجه خود او بوده  است که غرق تماشای اسبها شده است! حداکثر اینکه گفته شود این اسبها را به دیگران ببخشند تا برای همیشه از او دور باشد و او را مشغول نکنند، کشتن چرا؟

2- در این آیات سخنی از «شمس» ( خورشید) به میان نیامده و استفاده آن از «العشی» بسیار بعید است زیرا مرجع ضمیری که به آن نزذیک می باشد همان «الخیر» است که در اینجا مسلما به معنی «اسبها» است، و نیز ذکری از «ملائکه» که مخاطب سلیمان باشند به میان نیامده، به علاوه این تعبیر آمرانه به فرشتگان نیز از سلیمان بعید به نظر می رسد.

3- به فرض که این تفسیر را بپذیریم ممکن است گفته شود نمازی که قضا شد نماز مستحبی بوده است که از سلیمان فوت شد، و قبل از غروب آفتاب بوده، از کجا معلوم است که نماز واجب بوده؟ اصلا از کجا معلوم که نماز بوده؟! شاید اذکار خاصی بوده است که سلیمان قبل از غروب آفتاب انجام می داد. بعضی از مفسران نیز گفته اند که اگر ذکر «رب» به معنی نماز واجب باشد، و به راستی سلیمان به خاطر سان دیدن اسبها به متظور آماده سازی برای جهاد غافل شده اشکالی بر او وارد نمی شود، زیرا این عمل سلیمان خود عبادتی بزرگ بوده که او را از عبادت دیگری غافل ساخته است. ولی با توجه به اهمیتی که نماز دارد این تفسیر نیز بعید به نظر می رسد، و تفسیر صحیح همان است که در آغاز گفته شد.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – صفحه 103 و صفحه 135 تا142

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/402525