سیری در زندگی و آراء راجر بیکن
فارسی 6904 نمایش |زندگی و تحصیلات
راجر بیکن (روگروس باکن Rogerus Bacon) (حدود 1214 – 1292/94) اهل سامرست انگلستان، در تاریخ تفکر غرب به عنوان یکی از پیشروان علم تجربی شناخته شده است. با او سنتی در دانشگاه آکسفورد نضج گرفت که به انقلاب علمی قرن هفدهم میلادی منتهی شد. این فیلسوف فرانسیسی روحیه ای جستجوگر داشت و دانش را حتی خارج از محدوده ی جهان مسیحی نزد یونانیان، رومیان و مسلمانان می جست. روشی که خوشایند اغلب متکلمان و مقامات کلیسایی نبود. به سبب دانش وسیعش زبانزد همگان بود. انتقاد از دیگران و رد هر نوع مرجعیت در امور فلسفی و علمی را مد نظر خود قرار داد. در فلسفه به افلاطون و افلاطونیان علاقه نشان داد و همانند استادش گروساتستا به ارسطو و مشائیون حمله کرد و حتی فرانسیسیان نیز، که به آنها ملحق شده بود، از انتقاداتش در امان نبودند. در انتقاداتش زبانی تلخ و گزنده داشت که باعث رنجش بسیاری شد.
چند سالی را در دانشگاه پاریس به تدرس، تحصیل و نوشتن رساله هایی گذراند. در این دانشگاه به تفسیر آثار ارسطو پرداخت، و به آثار منسوب به او نیز توجه کرد، مخصوصا به رساله سر اسرار (Secretum secretorum) که حاوی موضوعاتی در کیمیا و ستاره شناسی و گیاه پزشکی همراه با علم حساب و آنچه در تاریخ علوم سری خوانده می شود، و به کتاب العلل نیز علاقه نشان داد و آن را در پاریس تفسیر کرد. او در سال 1247 میلادی به انگلستان بازگشت و در دانشگاه آکسفورد با توجه خاص به پژوهشهای زبان شناختی و معنا شناختی، ریاضیات و علوم تجربی مشغول به تدریس شد. توجه به علوم تجربی، نوآوری در فلسفه و انتقاد از دیگران برای او دردسر ساز شد، تا جایی که حتی دوستان هم فرقه ای او نیز افکارش را تأیید نمی کردند. وی سالهای 1260 و 1270 میلادی را در دیری فرانسیسی تحت نظر گذراند و تدریس نیز برای او ممنوع شد، تا اینکه رئیس فرقه فرانسیسی بین سالهای 1277 و 1279 میلادی آثار او را محکوم کرد و راجر بیکن به زندان افتاد.
آثار مهم
آثار مهم راجر بیکن عبارتند از: اثر کبیر (Opus maius)، اثر صغیر (minus opus)، اثر سوم (opus tertium)، خلاصه ای در مطالعه ی فلسفه (Philosophiae Compendium studii) و خلاصه ای در مطالعه ی کلام (Compendium studii theologiae) البته نوشته های او بسیارند و او حتی در علم دستور زبانهای عبری و یونانی نیز صاحب رساله است.
توجه به سازمان و روش تعلیم و تربیت
او در پی استادش رابرت گروستست به سازمان و روش تعلیم و تربیت توجه خاصی نشان داد. بر این اعتقاد بود که روش تعلیم و تربیت باید به طور بنیانی تغییر کند. باید زبانهایی مثل عبری، عربی، یونانی و کلدانی را، که در آنها علوم مختلف توضیح داده شده و رشد کرده اند، فراگرفت. به عبارت دیگر او طرفدار تحصیل علومی بود که خارج از سرزمینها و اعتقادات مسیحی ایجاد شده و توسعه یافته بودند. در نظر کلیساییان پایه گذاران و صاحبنظران این علوم کافران بودند. به نظر او می بایست درهای دانشگاهها را بر روی این علوم و زبانها باز کرد. وی با اینکه به فراگیری علوم از زبانهای بیگانه دعوت می کرد، نسبت به مترجمان متون عربی و یونانی نظر خوشی نداشت؛ زیرا معتقد بود که آنان نسبت به علومی که در متون عربی و یونانی نهفته است جاهلند و زبان این متون را نیز به خوبی نمی شناسند. این مترجمان توانایی ایجاد واژه های جدید را در مواقع لزوم نداشتند. حمله دیگر او به مترجمان درباره ضعف آنان در خود زبان لاتین بود؛ چنانکه آنها را به استفاده از زبان عامیانه بسیار در ترجمه ها متهم کرد. این انتقاد را بعدها او مانیستهای دوره ی رنسانس به کل آثار مدرسی عمومیت دادند و لاتین آنها را زمخت و حتی گاهی غلط معرفی کردند.
رد تابعیت فلسفه و علم از مقاصد کلامی
او به جد بر این عقیده بود که نباید فلسفه و علم را تابع مقاصد کلامی کرد. دین طریق خود را می پیماید و علم راه و روش خود را دارد. بدین ترتیب او فلسفه را از کلام جدا کرد. فلسفه در برگیرنده ی صورهای مختلف دانش است که جهل را می زداید. او جهل را تأکید بر مرجعیت فکری، عادات و سنتها و پیشداوری می دانست. طریق فلسفه در علوم و مقولت خاص، مانند معناشناسی و زبان شناسی، ریاضیات و علوم تجربی، حاصل می شود؛ در حالی که کلام دانش متعالی است که خداوند به عده ای خاص اعطا کرده است. البته به نظر او می توان از علومی همچون ریاضیات، وقایع نگاری و جغرافیا برای فهم بهتر کتاب مقدس و اشارات آن به زمانها و مکانهای مختلف بهره برد؛ ولی آنها را نباید برای این مقصود خاص فراگرفت.
پایین بودن مرتبه مابعدالطبیعه از علوم تجربی و ریاضیات
تفاوت اساسی او با فیلسوفانی همچون توماس آکوئینی در این بود که او مابعدالطبیعه را در مرتبه ای پایین تر از علوم تجربی و ریاضیات قرار داد. فلسفه امری جاویدان نیست و حقیقت را نمی توان به طور مطلق به واسطه ی فلسفه کسب کرد، زیرا با گناه نخستین عقل انسان قادر نیست تا استدلال کامل برای اثبات و شناخت موجودات ارائه کند. تنها می توان فرضیه هایی را شکل داد که بتوان با تجربه آنها را اثبات کرد. از جهت دیگر فلسفه هرگز کامل نخواهد شد، زیرا انسان هرگز نمی تواند تبیین جهانی را که در آن زندگی می کند به پایان رساند. موجودات و امور بسیاری برای کشف یافت می شوند و هر لحظه امکان کشف جدیدی است. این سخن به معنای این نیز هست که او به سنت، در دین و فلسفه، به عنوان حقیقت نظر خوشی نداشت و دیگران را به سبب اینکه هر چه را که به گذشته تعلق دارد به عنوان سنت حاوی حقیقت می پندارند مورد انتقاد قرار داد.
او معتقد بود که در فهم دین نباید منابع دیگری غیر از کتاب مقدس و آباء کلیسا را مورد نظر قرار داد. در نتیجه خواندن و تفسیر کتبی همانند کتاب جمل پطرس لومباردوس را در دانشکده الهیات تأیید نکرد. او ترجیح می داد که دانشجویان به جای آن، کتاب مقدس را مرجع خود قرار دهند. علم واقعی بر اساس تجربه و ریاضیات شکل می گیرد و نباید جادوگری و خیالات را جایگزین آن کرد. او نیز مانند استادش گروساتستا ساختار عالم را بر مبنای انتشار نور و ریاضیات می فهمید. برای او نیز این انتشار همراه با قوانین هندسه بود نکته جالب این است که او حتی ریاضیات را پایه و اساس مقولات ارسطویی قرار داد، چنانکه معرفت به مقولات فیلسوف یونانی وابسته به شناخت کمیت است.
تأکید بر روش صحیح در فهم و تبیین عالم
راجر بیکن از نخستین کسانی ست که در تاریخ تفکر غرب به امر دستیابی به روش صحیح در فهم و تبیین عالم تأکید ورزید. او حتی گاهی روش صحیح را در مرتبه ای برتر از محفوظات و دانستنیها قرار داد. هر کس که روش صحیح را بیاموزد، خود می تواند به کشف عالم نائل شود. به همین سبب همیشه از کسانی که روش درست فهمیدن، به خصوص روش تجربی و ریاضی را به او آموختند به نیکی یاد می کرد. او کسانی را که فقط به آثار ارسطو بسنده نکردند و از خواندن آثار دیگران غفلت نورزیده و خود نیز به دنبال کشف مسائل و امور جدید بودند و از تعصب و جزم گرایی دوری می کردند، می ستود.
خصوصیات عمده تجربه
او برای تجربه در کسب دانش سه خصوصیت عمده در نظر گرفته بود. الف) همه چیز در انتها باید با تجربه تأیید شود. ب) کسب دانش در حوزه ای که با استدلالهای عقلی راهی به آن نیست. ج) استفاده از تجربه برای انجام اموری که در زندگی روزانه مورد نیاز است. بسیاری از افراد نظریه های مختلف درباره امور گوناگون ارائه داده اند، اما در اثبات نظریه های خود به جایی نرسیده اند، زیرا تجربه را ملاک قرار نداده و به امور انتزاعی پرداخته و در نتیجه به کسب حقیقت نائل نشده اند؛ مثلا رای اثبات اینکه آتش می سوزاند، هیچ گاه نمی توان کسی را از راه استدلالهای عقلانی مجاب کرد که دست به آتش نزند؛ به عبارت دیگر طریق اثبات نظریه با رجوع مستقیم به تجربه است. از طرف دیگر با علوم تجربی می توان از آنجایی شروع کرد که علوم دیگر در آنجا خاتمه می پذیرند؛ برای مثال ساختن وسایلی که در علم پزشکی یا نجوم مورد نیاز است. او از کسانی بود که برای نخستین بار در باب فن آوری به تفکر پرداخت و روزی را پیش بینی کرد که از وسایل مکانیکی استفاده و انسان با سرعت بسیار جابجا شود و علم به او قدرت حاکمیت به طبیعت را ببخشد و به اسرار آن پی ببرد.
معناشناسی
در معناشناسی بیکن بر این نظر بود که معنای کلمات امری قراردادی است و به عقلانیت اشخاصی که کلمات را به کار می برند بستگی دارد. معنا را یک شخص یا گروهی از اشخاص به طور واضح یا به طور ضمنی به کلمات داده اند؛ به عبارت دیگر سختاری فراتر از ساختار زبانشناختی در شکل دادن به معنای کلمات دخیلند. نظریه ی معناشناسی نیز باید توضیح دهد که کلمات چطور در گذشته، حال و آینده و حتی در آنچه موجود نیست معنا دارند. هر تحمیل معنا، به کلمه فقط یک معنا اعطا می کند و این دلالت تا هنگامی باقی است که مدلول پایدار است. به نظر بیکن معنای کلمات اشتراک لفظی است. چنانکه لفظ انسان هنگامی که بر یک فرد حمل می شود، دارای یک معناست و وقتی که به عنوان کلی مورد استفاده قرار می گیرد دارای معنای دیگری است. حال اگر فرد انسان بمیرد، لفظ «انسان» دیگر برای او معنادار نخواهد بود، مگر اینکه معنای سومی برای لفظ انسان به عنوان جسم مادی او، در نظر گرفته شود. در اینجا لفظ «انسان» مشترک لفظی است. هیچ حد متعینی برای معانی مختلفی که میتوان بر کلمه ای حمل کرد، وجود ندارد. اوبا این نظریه در صدد تبیین بسیاری از مفاهیم کلامی، منطقی و فلسفی برآمد.
تأثیرپذیری بیکن در معرفت شناسی از ابن سینا
بیکن در معرفت شناسی تحت تأثیر ابن سینا عقل فعال را مفارق و برای تمام آدمیان یگانه در نظر گرفت. او ابن سینا را مفسر اصلی ارسطو می دانست. در هر صورت برای راجر بیکن عقل فعال عقلی است که تمام اذهان را اشراق می دهد. افراد فقط عقل ممکن یا بالقوه دارند و برای تعقل عقل فعال باید با آنان ارتباط برقرار کند. اما بر خلاف ابن سینا، به خصوص در اثر سوم، او عقل فعال را الهی و شخص دوم تثلیث دانست. این شخص یا لوگوس نوری است که انفاس آدمیان را منور می کند. در اینجا بیکن معنایی عرفانی نیز به شناخت یا معرفت انسان می دهد. اشراق معارف از الوهیت نشان می دهد که دانشهای بشری به یکدیگر مرتبطند و منشأیی واحد دارند. البته در سالهای تدریس در دانشگاه پاریس بیکن به عقل فعال فردی معتقد بود. این عقل عالی ترین بخش عقلانی هر فرد را تشکیل می دهد و برای تأمل در باب موجودات عالی است. او بر این رأی بود که مفاهیم به طور فطری در عقل منفعلند و عقل فعال فردی عمل عقلی بر آنها را فعلیت می بخشد. اما در بازگشت به آکسفورد این نظر را کنار گذاشت و به نظریه ی اشراق از طریق عقل فعال مفارق الهی گروید. جهان شناسی بیکن از آراء استادش رابرت گروستست تأثیر فراوان پذیرفت. او نیز پیدایش و ساختار عالم را انتشار نور در تشکیل اجناس و انواع مختلف به طور هندسی و قوانین آن، یعنی خطوط، زوایا و اشکال توضیح داد.
منـابـع
فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- تهران- ققنوس- 1383
محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1379
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها