فلسفه اولی و منطق ارسطو
فارسی 3832 نمایش |ارسطو در سال ۳۸۴ پیش از میلاد در مقدونیه متولد شد و در سال ۳۲۲ پیش از میلاد در خالکیس چشم از جهان فروبست. پدرش پزشکى پرنفوذ بود. ارسطو در هفده سالگى به آتن آمد و به آکادمى افلاطون پیوست. تا مرگ استادش افلاطون، بیست سال در آکادمى نزد او آموزش دید. با زنى به نام پیتیاس ازدواج کرد و از او صاحب یک دختر و یک پسر شد. نام پسرش نیکوماخوس بود و ارسطو کتابى در مورد فلسفه ى اخلاق براى او نوشت. در سال ۳۴۳ پیش از میلاد براى تربیت اسکندر شهریار 13 ساله ى مقدونى به دربار این کشور فراخوانده شد. حدود دو سال آموزش اسکندر را بر عهده داشت، اما هرگز پیوند ژرفى میان استاد و شاگرد ایجاد نگردید.
هنگامى که پس از مرگ افلاطون ریاست آکادمى به اگزنوکراتس رقیب ارسطو رسید، آکادمى را ترک کرد و در سال ۳۳۵ پیش از میلاد در آتن مدرسه ى خود را بنیاد گذاشت. در مدرسه ى ارسطو، فیلسوفان در حال حرکت با یکدیگر گفتگو مى کردند و از این جهت هواداران ارسطو را مشاییان نیز مى نامیدند. ارسطو ۱۲ سال در مدرسه خود به تدریس و تفکر و پژوهش پرداخت.
در سال ۳۲۳ پیش از میلاد و پس از مرگ اسکندر، به عنوان طرفدار مقدونیان که در آتن منفور بودند، مورد اتهام واقع شد و تحت پیگرد قرار گرفت. احتمالا مانند سقراط او را متهم به بى خدایى کرده بودند. اما ارسطو پیش از بازداشت از آتن گریخت، تا به گفته خود آتنیان براى دومین بار دست به گناه علیه فلسفه نزنند. ارسطو یک سال پس از آن در سن ۶۲ سالگى چشم از جهان فروبست.
• فلسفه نظرى و عملى
ارسطو میان فلسفه ى نظرى و عملى تفاوت قائل بود. فلسفه ى نظرى «دانشى است که هستنده را چونان هستنده بررسى مى کند» و در فلسفه عملی «هدف فضیلت، میانه است.»
به نظر ارسطو، فلسفه نظرى مانند فلسفه طبیعت و متافیزیک خود را با آنچه که هست مشغول مى کند و فلسفه عملى مانند اخلاق و سیاست، با آنچه که مى بایست باشد. هدف تئورى، حقیقت است و هدف عمل، رفتار فضیلت مندانه. افزون بر این دو حوزه، منطق وجود دارد که به عنوان ابزار ارائه برهان در همه حوزه هاى فلسفى کاربرد دارد.
• فلسفه اولی
اندیشه ارسطو با این خوشبینی همراه است که شناخت فلسفی از غایی ترین علت های جهان، به صورت برهانی علمی ممکن است، زیرا اندیشه و هستی، در تقسیم بندی درونی خود بر یکدیگر منطبقند. به عبارت دیگر در هماهنگی بزرگ کیهانی، انطباقی میان صورت های اندیشه و صورت های هستی وجود دارد. ارسطو در زمان خود هنوز اصطلاح «متافیزیک» را مورد استفاده قرار نمی دهد. این اصطلاح بعدها در نخستین سده پیش از میلاد توسط یکی از پیروان او به نام نیکولاس دمشقی مورد استفاده قرار گرفت. خود ارسطو از «فلسفه اولی» سخن می گوید. این «فلسفه اولی» برای او دانش بنیادگذار فلسفه نظری است.
«فلسفه اولی» به بخش ویژه ای از هستنده بسنده نمی کند، مثلا به این که هستنده از منظر فیزیکی یا ریاضی چیست. این فلسفه از هستنده به عنوان هستنده می پرسد، از هستنده فقط از منظر هستی. متافیزیک یا بهتر است بگوییم فلسفه اولی ارسطو «اونتولوژی» یعنی هستی شناسی و یا آموزه هستی است.
ارسطو می گوید: «دانشی وجود دارد که هستنده را به عنوان هستنده و آنچه که اصل اوست بررسی می کند. چنین دانشی با هیچ یک از دانش های جداگانه یکی نیست. زیرا هیچ یک از دانش ها هستنده را به عنوان هستنده مورد بررسی قرار نمی دهند، بلکه هر یک از آن ها فقط بخشی از هستنده و تعیینات حاصل شده برای این بخش را بررسی می کنند.» به این ترتیب، ارسطو در فلسفه اولی خود، اصل ها و علت های موجود به ماهو موجود مورد تامل قرار می دهد.
• نقدهای ارسطو بر ایده های افلاطونی
ارسطو آموزه دو جهان افلاطون را معروض پرسش و تردید قرار می دهد، یعنی این آموزه را که دو جهان وجود دارد: یک جهان غیر واقعی و زوال یابنده محسوسات و یک جهان حقیقی ایده های جاویدان. او می پرسد اگر ایده ها ذات های اشیا هستند، چگونه می توانند مستقل از آن ها وجود داشته باشند؟ او ایده های افلاطونی را از جایگاه مستقل و ویژه آن ها می گسلد و در میان اشیا محسوس و به عنوان ذات فعال آن ها برمی نشاند ذات هایی که صورت های اشیا جداگانه را می سازند.
به این ترتیب از ایده های برین افلاطونی، صورت ها یا فرم های درون ماندگار ساخته می شود نزد ارسطو اشیای جداگانه دیگر سایه وار و غیر واقعی نیستند بلکه در حقیقت فعال و در حال شدن و زوال یافتنند. اشیای محسوس با نیروی درونی خود و با توجه به توانایی و استعداد صورت های خود، هدفمند تکامل می یابند.
نزد ارسطو ارزش ماده در مقایسه با افلاطون اعتلا می یابد. صورت نیازمند ماده است تا خود را نمایان کند و ماده نیازمند صورت است تا امکانات خود را متحقق سازد. به نظر ارسطو، صورت فعال و ماده غیر فعال آفریده نشده اند، بلکه در جهان به طور ازلى و ابدی درهمند. پویایی در هم بودگی صورت و ماده، ساختار اصلی هستی در کل آن است. فلسفه اولی، اصل ها و علت های در جهان شدن هدفمند و خردمندانه را کشف می کند. به نظر ارسطو، در هستی به این مفهوم، جنبشی پایدار و پایان ناپذیر به سوی کمال و نیکی وجود دارد.
• منطق هستی و اندیشه
برای ارسطو مسلم است که جهان به روالی عقلانی نظم یافته است و به همین دلیل برای انسان به صورت عقلی قابل شناخت است. منطق هستی با منطق اندیشه منطبق است، بنابراین کسی که غیر منطقی می اندیشد و برای نمونه نتیجه گیری غلط می کند، اندیشه اش از کنار هر نوع هستنده ای به خطا می رود و نمی تواند حقیقت را بگوید. چیزی که منطقا درست اندیشیده نشود، نمی تواند وجود داشته باشد و اما آنچه که هست، می تواند منطقا و بی اشکال به اندیشه درآید.
به همین دلیل ارسطو به بررسی دقیق همه ساختارهای تفکر می پردازد که در تشکیل مفهوم ها، در احکام و داوری ها و استنتاجات نقشی دارند. او نتایج گسترده کار خود را در این زمینه منظم و دسته بندی می کند و از طریق آن، دیسیپلین فلسفی شرط های درستی صوری تفکر یعنی منطق را که وی آن را «آنالیتیک» می نامد مستدل می سازد از همین رو، ارسطو را در تاریخ اندیشه، آفریننده منطق می شناسند.
ارسطو آموزه های خود درباره منطق را در کتابی تحت عنوان «ارگانون» به معنی ابزار گرد می آورد. هدف این کتاب، بازنمود آن قوانین عمومی است که هرگونه تفکر علمی باید مطابق آن ها صورت پذیرد. منطق ارسطو به شیوه استنتاج قیاسی است. استنتاج قیاسی روشی است که از مفاهیم و قوانین کلی، پدیدارهای جداگانه را مشتق می سازد.
بنابراین استنتاج قیاسی مهم ترین بخش منطق ارسطویی است. هر استنتاج قیاسی و هر مقدمه ای، یک حکم است. حکم از مفاهیم تشکیل شده است. به این ترتیب، مفهوم، حکم و استنتاج قیاسی، عناصر تشکیل دهنده منطق هستند. هر مفهومی را می توان زیرمفهومی از مفهومی کلی تر دانست و سرانجام همه مفاهیم را تحت مفهوم های عالی تری رده بندی کرد. برای نمونه اسب جزو چارپایان، پستانداران، جانوران، ارگانیسم ها، پیکرها و سرانجام جوهر است. واپسین مفهوم ها، مفاهیم اساسی هستند که ارسطو آن ها را مقولات یا کاته گوری ها می نامد. ارسطو به ده مقوله قائل است. از مفاهیم، احکام یا داوری ها ساخته می شوند. هر حکم ترکیبی از دو مفهوم است. استنتاج قیاسی، همانا مشتق کردن یک حکم از احکام دیگر یا مقدمات است. در هر دو حکم یا مقدمه، باید مفهومی مشترک یا یک «میان مفهوم» وجود داشته باشد.
برای نمونه می توان گفت انسان فانی است. سقراط انسان است. بنابراین سقراط فانی است. آموزه ی استنتاج قیاسی ارسطو در تاریخ اندیشه از آنچنان تأثیر پایداری برخوردار بود که بیش از ۲۱ سده پس از او، ایمانوئل کانت فیلسوف آلمانی گفت که منطق از زمان ارسطو نه گامی به پیش برداشته و نه گامی به پس.
منـابـع
بهرام محیی - دویچه وله- سایت تاریخ فلسفه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها