زندگی و زمانه ظهور اقبال لاهوری
فارسی 4519 نمایش |زندگی و تحصیلات
اقبال در 1295/1878 در سیالکوت، در ایالت پنجاب، دیده به جهان گشود و مراحل نخستین دانش آموزی را در سیالکوت و لاهور سپری کرد. او در 1323/1905 به انگلستان و آلمان رفت و در آلمان به مطالعات فلسفی پرداخت و پس از سه سال به هند مراجعت کرد و به کار و وکالت دعاوی حقوقی پرداخت. به طوری که ویلفردک. اسمیت بیان کرده است، در سه مورد اروپا بیشترین تأثیر را در او گذاشت: سرزندگی و تحرک زندگی اروپایی، گشایش امکانات عظیم به روی بشر، و تأثیر جامعه ی سرمایه داری در زدودن صفات انسانی و از روح و جان اروپاییان. مورد اخیر، ایمان وی را به تفوق اسلام به منزله ی آرمانی اخلاقی و معنوی قوت بخشید و او در نتیجه خود را وقف دفاع و اشاعه ی این آرمان کرد. شش درس گفتار درباره ی احیای فکر دینی در اسلام، که در 1307-1306 ش /1929-1928 در مدرس ایراد کرد سهم عمده ی او در ادای وظیفه نسبت به بیداری همدینانش در شبه قاره ی هند و نیز بازاندیشی درباره ی اسلام برحسب مقولات جدید و پویایی بود که در درجه ی اول مأخوذ از تفکر اروپایی قرن نوزده و بیست میلادی بودند.
نوگرای اسلامی در هند
نخستین متجدد مهم در تاریخ هند اسلامی سید احمدخان بهادری بود. او در 1232/1817 در دهلی دیده به جهان گشود و با تعلیم و تربیت محافظه کارانه ی دینی مسلمانان مرفه آن دیار بار آمد و رسایل کلامی و تاریخی چندی نوشت که در آنها آثار هواداری از وهابیان سنت گرا هویدا بود. وی پس از شورش معروف 1273/1857 در جهت تقریب مسلمانان و انگلیسیان فعالانه دست به کار شد و مذهبی التقاطی از اسلام پدید آورد که در اساس با مسیحیت تفاوتی نداشت. در نزد او، شباهت ذاتی این دو دین به یک اخلاق طبیعی قابل تحویل بود که عنصر مافوق طبیعی از آن زدوده شده باشد و این چنان که قبلا دیدیم، انگیزه ی سیدجمال الدین برای نوشتن کتاب نیچریه بود. شور و اشتیاق سید احمد خان به فرهنگ غربی (انگلیسی)، پس از دیدار کوتاهی از انگلستان در 1287/1870 به نهایت افراط رسید؛ او در مراجعت به هند انتشار مجله ای به زمان اردو، به نام تهذیب الاخلاق را آغاز کرد و تفسیری نیز به زبان اردو به قرآن مجید نوشت که مشحون از تعابیر متجدد و عقلی گرا بود. او در 1292/1875 کالج اسلامی انگلیسی -شرقی را تأسیس کرد که بعدها به دانشگاه علیگر تبدیل شد.
تفسیر سید احمدخان از دین
از نظر سیداحمدخان، محک حقانیت تعالیم دینی انطباق آنها با معیارهای عقل طبیعی است. لذا، در تأویل خود از قرآن، معجزات را به شیوه ای تأویل می کند که با آن معیارها منطبق باشند، و به عبارتی آنها را به طرزی طبیعی گرایانه تأویل می کند. دیگر منابع اعتقاد یا عمل دینی، یعنی سنت و اجماع نیز رد می شوند و نص قرآن، به ویژه سوره های مکی اساس اخلاق و معنویت منطبق با عقل و طبیعت (از همین رو نام نیچری یعنی، طبیعت گرا به این جنش داده شد) قرار می گیرند. از نظر او، هر اعتقاد و عملی که با این اخلاق ناسازگار به نظر آید، مانند جهاد و بردگی و انقیاد زنان، مردود است.
سید امیرعلی
لیبرالیسم سید احمدخان در هند منادیان دیگری نیز داشت. از این میان، شاید سید امیرعلی (متوفی 1306 ش /1928) در اثنای سه دهه ی متعاقب درگذشت سید احمدخان بیش از دیگران شایان توجه باشد. سید امیرعلی اساسا با نظرات لیبرالی سید احمدخان همسویی داشت، اما در دفاع از اسلام نیز قدمی پیش تر رفت. او بر تکریم و احترام پیامبر (ص)، که اسوه ی فضیلت اخلاقی و روحانی است، بسی بیشتر تأکید کرد. سید امیرعلی در عوض نشان دادن سازگاری اسلام و لیبرالیسم متجدد، استدلال می کند که روح تعالیم اسلام به همان اندیشه هایی تحول پذیر است که هسته ی اصلی لیبرالیسم را تشکیل می دهد. او همچون بسیاری دیگر از روشنفکران مسلمان، مانند رشیدرضا، تازه شمردن لیبرالیسم جدید را توهم خوانده و ادعا کرده است که جهان مسیحی غرب و علم غربی اساس مستحکمی در تعالیم اسلامی دارند.
سید امیرعلی، چنان که می توان حدس زد، از سید احمدخان شم تاریخی نافذتری دارد و فهمش از ساحت تاریخی اسلام در مقام دین سخت تر است. مثال بارز این امر در اشارات وسیع او به تاریخ ادبیات و فلسفه و علم اسلامی و نیز کتاب مشهورش به نام تاریخ مختصر اعراب (Short History of the saracens)، که نخست در 1317/1899 منتشر شد، هویداست. البته از روزهای تاریک تر در تاریخ مسلمانان غفلت نمی شود، اما اینها به طرزی تبیین می شوند که نتایج طبیعی تباهی یا انحطاطی است که برای هر فرهنگ به سراشیب زوال افتاده ای پیش می آید. و همان گونه که محمدعبده و سیدجمال الدین افغانی نیز استدلال کرده اند، در چنین مواردی تقصیر را به پای اسلام نباید گذاشت، بلکه آن را باید به پای مسلمانانی بگذاریم که یا دین خود را بد فهمیده اند یا در اجرای آرمانهای آن کوتاهی کرده اند. با این همه، او هشدار می دهد که وسواس داشتن به تاریخ نباید مانع ترقی و پیشرفت شود، بلکه باید مهمیزی باشد برای قدم گذاشتن در جاده ی بی انتهای ترقی و این با بهره گرفتن از اجتهادی ممکن است که از مفاخر صدر نخستین اسلام بود.
ادیان از نظر سید امیرعلی
سید امیرعلی نسبت به ادیان دیگر، مانند آیین بودا و آیین هندو و مسیحیت، کمتر از سید احمدخان پایبند به تسامح و تساهل بود. ارزیابی او از آیین بودا و آیین هندو به مرز تحقیر می رسد و مسیحیت، که گاهی از آن با نظر مساعد سخن می گوید، نیز از خرده گیری یا طعن او در امان نیست. او در کل، همان نظر غیر نقادانه و کهن اسلامی را تکرار می کند که بر اساس آن مسیحیت تاریخی که حضرت محمد (ص) در قرن هفتم میلادی با آن آشنا شد مسیحیتی از هم گسیخته بود که قرنها نزاع سیاسی و اعتقادی آن را فرسوده بود.
او موفقیت چشمگیر اسلام در قرن هفتم میلادی را از انحطاط و فساد عامی می داند که مسیحیت جهان را بدان آلوده بود و اسلام جهان را از آن پاک کرد. حتی امروز، با وجود تغییر اوضاع و احوال روزگار و محو آن قرنهای پرتخاصم، از نظر او خلوص اسلام به واسطه ی برخورداری این دین از نوعی مصونیت در برابر زوال، که هیچ دین دیگری از آن برخوردار نیست، محفوظ مانده است. بنابراین تصور او از اسلام تاریخی، با وجود دانش وسیعش، اساسا رمانتیک است. لیبرالیسم رمانتیک سید امیرعلی یکی از نخستین جلوه های روح کلی دفاع از اسلام است که در محافل روشنفکری اسلام امروز، از هند و پاکستان تا مصر و مراکش، نفوذ کرده است. او با فصاحت و دانشمندیی بیشتر از بسیاری از هم عصران یا اخلافش بر ارزشهای اخلاقی و روحانی پایداری که اسلام بر آنها مبتنی است تأکید کرده و معتقد است که اسلام «دین کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک و مبتنی بر محبت خداوند و خیرخواهی جهانیان و تساوی بشر در نزد پروردگار است.» سخن کوتاه، دینی است «در انطباق کامل با گرایشهای مترقی» و عامل پویای تمدن.
ظهور محمداقبال
سید امیرعلی، با وجود اهمیتی که در مقام یک مدافع اسلام دارد، در تأویل خود از اسلام همچنان متکی به تحقیق تاریخی است. مهم ترین کوشش، اگر نگوییم تنها کوشش، در به دست دادن تعبیری از اسلام به حسب مصطلحات فلسفی جدید، از آن یکی دیگر از متفکران مهم هندی، یعنی محمد اقبال (متوفی 1316 ش /1938) است که شاعری با حساسیت عمیق و عالمی با فرهنگ وسیع فلسفی بود. او در کوشش خود برای تقریر دوباره ی جهان بینی اسلامی با مصطلاحات جدید، در عوض رو کردن به تاریخ، به طوری که سید امیرعلی انجام داده بود، بی هیچ ملاحظه ای به میراث فلسفی غرب رو می کند. و البته در این کار غرض او نشان دادن و اثبات صحت جهان بینی غربی نیست، بلکه انطباق اساسی آن با جهان بینی قرآنی مقصود است. بدین ترتیب، ترکیب و تألیفی را که او در کتاب احیای فکر دینی در اسلام برای رسیدن به آن می کوشد می توان از حیث درجه ی اهمیتش با ترکیب و تألیفی که غزالی در هزاره ی پیش تر در کتاب خود به نام احیاء علوم الدین برای رسیدن به آن کوشیده بود مقایسه کرد. اما، این ترکیب و تألیف در جوهر و اساس خود بیشتر به ترکیب و تألیفهایی شبیه است که کندی و ابن رشد مد نظر داشتند و ابن رشد با عنوان توفیق میان جهان بینی فلسفی یونانیان و جهان بینی دینی اسلام آن را بیان کرده بود. به هر تقدیر، تفاوت بنیادی میان این متفکران از آن جهت است که کندی و ابن رشد مقولات فلسفی خود را از افلاطون و ارسطو و افلوطین اخذ کرده بودند، و حال آنکه اقبال مقولات فلسفیی را به کار می برد که از آن هگل و وایتهد و برگسون هستند. استادان تغییر کرده اند، اما مسئله همچنان باقی است؛ یعنی التیام بخشیدن به رخنه ی موجود میان تفکر نظری و دین.
منـابـع
م . م . شريف- سير فلسفه در جهان اسلام- تهران- مركز نشر دانشگاهي- 1370
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها