تفاوت داستان حضرت اسماعیل علیه السلام در قرآن و تورات

فارسی 12060 نمایش |

نام اسماعیل (ع)

نام اسماعیل ذبیح فرزند ابراهیم (ع) در یازده مورد از قرآن ذکر شده و در هفت سوره از قرآن سخن از ایشان به میان آمده است. در سوره مریم آیه 54 آمده است: «و در این کتاب از اسماعیل یاد کن که او در وعده هایش صادق بود و رسول و پیامبری (بزرگ) بود.» اما میان مفسران اختلاف است که آیا ایشان اسماعیل فرزند ابراهیم (ع) است یا اسماعیل فرزند «حزقیل»؟ اکثر مفسران گفته اند ایشان همان اسماعیل فرزند ابراهیم است؛ اما برخی دیگر (مانند علامه طباطبایی) گفته اند که ایشان اسماعیل فرزند حزقیل است. ایشان اولین فرزند ابراهیم (ع) و جد پیامبر اسلام (ص) می باشند. قرآن وی را چنین توصیف و معرفی می کند: «او انسانی بردبار و حلیم بود.» (صافات/ 101) در میان همه پیامبران الهی تنها اسماعیل (ع) و پدرش ابراهیم (ع) (توبه/ 114 و هود/ 75) در قرآن از سوی خدای سبحان به وصف «حلیم» یاد شدند.
او در سن طفولیت در وادی بی آب و علف (مکه) در کنار حرم الهی اسکان داده شد. (ابراهیم/ 37) او در ساخت کعبه همراه و کمک پدرش ابراهیم (ع) بود و از طرف خدا مأمور شده بود که به همراه پدرش خانه خدا (کعبه) را برای طواف کنندگان، مجاوران، رکوع کنندگان و سجودکنندگان از بت و آلودگی ها پاک و پاکیزه نماید. (بقره/ 125- 127) خداوند متعال به پدرش ابراهیم (ع) فرمان داد که او را ذبح نماید، او همانند پدر در برابر فرمان خدا تسلیم شد و خود را برای ذبح شدن آماده کرد، اما خداوند متعال ذبح عظیمی را فدای او گردانید. (صافات/ 101- 107) او در نزد خدا از برگزیدگان و نیکان است. (ص/ 48)
او از صابران و شایستگان بود و خداوند متعال او را در رحمت (خاص خود) وارد ساخت. (انبیاء/ 85- 86) او از پیامبرانی بود که وحی خدا بر ایشان نازل می شد. (بقره/ 136؛ آل عمران/ 84 و نساء/ 163) او از پیغمبرانی بود که خداوند ایشان را بر جهانیان به نبوت و هدایت الهی برتری بخشید. (انعام/ 86) و او بر خلاف عقیده یهود و نصارا نه یهودی بود و نه نصرانی و بلکه پیغمبر خدا و موحد و پیرو آیین توحیدی پدرش ابراهیم (ع) بود. (آل عمران/ 67)
اما تورات موجود، راجع به آن حضرت می گوید پدرش ابراهیم (ع) از خدا خواست که اسماعیل در حضور او (خدا) زیست کند. خدای سبحان در جواب خواسته ابراهیم فرمود: به او (اسماعیل) برکت خواهد داد و (نسل) او را زیاد خواهد کرد و دوازده رییس و امتی عظیم از او پدید خواهند آمد اما در هرحال تورات می گوید خدا عهدش را با اسحاق (ع) استوار گردانید، (سفر پیدایش 17: 21 ـ 18) و اسماعیل (ع) با این که فرزند بکر و بزرگتر است وارث ابراهیم نخواهد بود و نسل و ذریه ابراهیم (ع) تنها از طریق اسحاق خواهد بود. (همان 21: 10 ـ 12) این در حالی است که مسأله نخست زادگی از مسائل مهم تورات است.
بر اساس تعالیم تورات کنونی، فرزند ارشد دارای حق و حقوق خاصی است. تورات می گوید نخست زادگان پسر، دوبرابر دیگران حق ارث دارند. (سفر تثنیه 21 ) و نیز نخست زاده اگر پسر باشد بایستی خدمتگزار خداوند باشد. و همچنین در تورات آمده است اگر مردی دو همسر داشته باشد و از هر دو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد بدهد، ولو این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد. (سفر تثنیه 21: 15 ـ 17) اما این قانون در مورد اسماعیل (ع) که فرزند ارشد ابراهیم (ع) است نقض می شود! بلکه تورات نویسان نژادپرست، پا را فراتر نهاده و او (اسماعیل) را مردی وحشی و کسی که دست همه بر ضدیت او و دست او بر ضدیت همه کس دراز است معرفی کردند! (سفر پیدایش 16: 12)

قصه اسماعیل (ع) در قرآن و تورات

همان طور که پیشتر ذکر شد، در هفت سوره قرآن سخن از اسماعیل (ع) به میان آمده که داستان تولد و اسکان ایشان در مکه، ساخت کعبه توسط وی و پدرش ابراهیم (ع) و ذبح او را مطرح کرده است. و قصه آن حضرت در تورات در سفر پیدایش در فصل های 16، 17، 21 و 25 آمده است که داستان تولد و اخراج وی به همراه مادرش از خانه پدر و برخی مطالب دیگر را مطرح نمود. قصه اسماعیل (ع) در قرآن و تورات را می توان تحت عناوین ذیل مورد بررسی و مقایسه قرار داد:
1 ـ تولد اسماعیل (ع).
2 ـ اسکان اسماعیل (ع) در مکه.
3 ـ اسماعیل (ع) و بنای کعبه.
4 ـ ذبح اسماعیل (ع).

تولد اسماعیل (ع)
قرآن و تورات در این جهت اتفاق دارند که سن زیادی از حضرت ابراهیم (ع) سپری شده بود، در حالی که او هیچ فرزندی نداشت. بر اساس آنچه که در تورات آمده، اسماعیل (ع) اولین فرزند آن حضرت در هشتاد و شش سالگیش از «هاجر» متولد شده است (سفر پیدایش 16: 16) و قرآن هم بدون این که مقدار سن او را ذکر کند از قولش چنین نقل می کند: «حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید.» (ابراهیم/ 39) و نیز در قرآن از قول ابراهیم (ع) نقل می کند که او به هنگام هجرت از سرزمین «اور» به «کنعان» عرضه داشت: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش.» (صافات/ 100) و این در زمانی است که سن زیادی از او سپری شده بود. و همچنین قرآن و تورات در این جهت اختلافی ندارند که اسماعیل (ع) اولین فرزند حضرت ابراهیم (ع) است و بعد از او (بر اساس آنچه که در تورات آمده، حدود چهارده سال بعد) (سفر پیدایش 16: 16 و 21: 5) فرزند دیگرش (حضرت اسحاق) متولد شد. به هرحال این مقدار مسلم است که تا زمانی که ابراهیم (ع) در «اور» بود هیچ فرزندی نداشت و پس از هجرت به کنعان، صاحب فرزند شد. قرآن در این زمینه می گوید: حضرت ابراهیم به هنگام هجرت از «اور» ضمن دعایی از خداوند متعال خواسته که به او از فرزندان صالح ببخشد: (ابراهیم پس از نجات یافتن از آتش نمرودیان گفت) به سوی پروردگارم او مرا هدایت خواهد کرد. پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش. ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم. (صافات/ 99- 101) و از این جا به بعد قرآن داستان ذبح اسماعیل (ع) را مطرح می کند.
اما تورات در این زمینه می گوید: «و سارای زوجه ابراهیم برای وی فرزندی نیاورد و او را کنیزی مصری هاجر نام بود. پس سارای به ابرام گفت: اینک خداوند مرا از زاییدن بازداشت به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم و ابرام سخن سارای را قبول نمود. و چون ده سال از اقامت ابرام در زمین کنعان سپری شد سارای زوجه ابرام کنیز خود هاجر مصری را برداشته او را به شوهر خود ابرام به زنی داد. پس به هاجر درآمد و او حامله شد... و هاجر از ابرام پسری زایید و ابرام پسر خود را که هاجر زایید اسماعیل نام نهاد. و ابرام هشتاد و شش ساله بود چون هاجر اسماعیل را برای ابرام بزاد.»

اسکان اسماعیل (ع) و هاجر در مکه

بر اساس نقل تورات پس از تولد اسحاق (ع) ابراهیم (ع) از سوی خدا مأمور می شود که طبق خواست همسرش «ساره» فرزندش اسماعیل را به همراه مادرش از خانه خود بیرون کند. این امر گرچه بر ابراهیم خلیل گران آمد اما خداوند او را مأمور ساخته که مطیع همسرش ساره باشد؛ چرا که نسل و ذریه ابراهیم از طریق اسحاق خواهد بود، نه اسماعیل: «آن گاه ساره پسر هاجر مصری را که از ابراهیم زاییده بود، دید که خنده می کند پس به ابراهیم گفت این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق وارث نخواهد بود. اما این امر به نظر ابراهیم درباره پسرش بسیار سخت آمد. خدا به ابراهیم گفت درباره پسر خود و کنیزت به نظرت سخت نیاید بلکه هر آنچه ساره به تو گفته است سخن او را بشنو؛ زیرا که ذریت تو از اسحاق خوانده خواهد شد. و از پسر کنیز نیز امتی به وجود آورم؛ زیرا که او نسل تو است. بامدادان ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته به هاجر داد و آن ها را بر دوش وی نهاد و او را با پسر روانه کرد. پس رفت و در بیابان بئر شبع می گشت. و چون آب مشک تمام شد، پسر را زیر بوته گذاشت و به مسافت تیر پرتابی رفته در مقابل وی بنشست؛ زیرا گفت موت پسر را نبینم و در مقابل او نشسته آواز خود را بلند کرد و بگریست.»
این بخش از تورات با بخش دیگر آن (باب 16 فقره 16 و باب 21 فقره 5) متناقض است؛ زیرا آنچه که از آن بخش ها استفاده می شود، این است که در وقت اخراج اسماعیل و هاجر از خانه ابراهیم، اسماعیل سنش بیش از چهارده سال بوده است. اما از این بخش ها استفاده می شود که اسماعیل در این زمان کودکی بیش نبوده است. در ترجمه های عربی کتاب مقدس، به جای واژه «پسر» واژه «صبی» به چشم می خورد. در منابع اسلامی هم آمده که اسماعیل در همان اوان طفولیت در مکه اسکان داده شد.
و خداوند آواز پسر را بشنید و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا کرده وی را گفت: «ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش؛ زیرا خدا آواز پسر را در آن جایی که او شنیده است برخیز و پسر را برداشته او را به دست خود بگیر؛ زیرا که از او امتی عظیم به وجود خواهد آورد.» و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید، پس رفته مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانید. و خدا با آن پسر می بود و او نمو کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید. و در صحرای «فاران» ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت. (سفر پیدایش 21: 21 ـ 9)
بر اساس آنچه که در منابع اسلامی آمده است اسماعیل (ع) زنی از میان قبیله جرهم که ساکن مکه شده بودند برگزید و فاران همان مکه است. ظاهرا این داستان همان داستان مهاجرت هاجر و اسماعیل (ع) به سرزمین مکه است البته با تحریف ها و زیاده و نقصانی که در آن رخ داده است. اما داستان اسکان اسماعیل و هاجر در مکه تنها در یک مورد از قرآن، آن هم بدون پرداختن به جزئیات مطرح شده است. قرآن از قول حضرت ابراهیم (ع) نقل می کند که آن حضرت پس از اسکان اسماعیل و هاجر در مکه فرمود: «پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه ای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آن ها روزی ده، شاید آنان شکر تو را به جا آورند.» (ابراهیم/ 37) در این که این دعای ابراهیم (ع) در قبل از بنای کعبه بوده یا بعد از بنای آن، بین مفسران اختلاف است.
اما در روایات اسلامی کم و بیش جزئیات این داستان مطرح شده است. و در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که حضرت فرمود: «برای ابراهیم (ع) هنگامی که در صحرایی از سرزمین های شام اقامت داشت، فرزندی از هاجر متولد گردید که اسماعیل نام یافت. ساره همسر دیگر ابراهیم چون دارای فرزندی نبود، از این موضوع به شدت متأثر و ناراحت گردید و موجبات ناراحتی ابراهیم (ع) را نیز فراهم کرد، ابراهیم (ع) در این باره به درگاه خداوند شکایت نمود، خداوند به وی وحی کرد که زن مانند دنده کج است اگر آن را به حال خود بگذاری از آن بهره مند شوی ولی راست کردن آن موجب شکسته شدن آن می گردد. از آن پس، پروردگار او را امر فرمود که اسماعیل را با مادرش هاجر از آن سرزمین بیرون ببرد، ابراهیم (ع) عرض کرد: "پروردگارا! آن ها را کجا ببرم؟" خداوند فرمود "ایشان را به "حرم" و محل امن من و نخستین نقطه ای از زمین که آفریده ام؛ یعنی "مکه" ببر." در آن حال جبرائیل با "براق" به حضور ابراهیم آمد. ابراهیم، هاجر و اسماعیل را بر براق سوار نموده حرکت کردند و در میان راه به هر نقطه سرسبز و باصفایی که دارای درخت خرما و غیر آن و زراعت بود که می رسیدند، ابراهیم از جبرئیل می پرسید "آیا مقصد ما این جا است؟" جبرائیل در جواب می گفت "نه" تا این که بالأخره به مکه رسیدند.
جبرئیل گفت "مقصد این جا است." ابراهیم (ع) اسماعیل و هاجر را در محل خانه کعبه گذارد و در آن نقطه درختی بود که هاجر گلیمی را به منظور سایبان روی آن انداخت و در زیر آن نشست و از طرفی چون ساره از ابراهیم (ع) قول گرفته بود که در هیچ نقطه ای تا به منزل برگردد پیاده نشود، لذا ابراهیم (ع) بدون توقف قصد مراجعت کرد در این هنگام هاجر از ابراهیم پرسید: "چرا ما را در این مکان که نه انیسی در آن دیده می شود و نه آب و زراعتی به چشم می خورد، می گذاری؟"
ابراهیم گفت: "من از جانب خداوند مأمورم که شما را در این نقطه بگذارم و بروم."
ابراهیم از آن جا به طرف محل اقامت عزیمت کرد و هنگامی که به "کدی" که کوهی است در "ذی طوی" رسید رو به سوی اسماعیل و هاجر برگردانید و به خداوند گفت: "ربنا إنی أسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاة فاجعل أفئدة من الناس تهوی إلیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون؛ پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه ای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دل های گروهی از مردم را متوجه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزی ده، شاید آنان شکر تو را به جا آورند." (ابراهیم/ 37) و به راهپیمایی به سوی مقصد خود همچنان ادامه داد. وقتی که آفتاب بالاتر آمد و هوا گرم تر شد، اسماعیل سخت تشنه شد. هاجر برای به دست آوردن آب ـ در حالی که صدا می زد "آیا انیسی در این وادی نیست؟" رو به بیابان گذاشت تا به "مسعی" یعنی محل سعی میان صفا و مروه رسید و در این حال اسماعیل از نظر او ناپدید شد.
برای دیدن او به بالای تپه "صفا" درآمد و نگاهی به بیابان انداخت "سرابی" در نظر او در جانب "مروه" پدیدار گردید و چنین گمان کرد که آن آب است لذا از تپه صفا رو به بیابان فرود آمده برای به دست آوردن آب شتابان در حال حرکت بود تا این که اسماعیل از نظر وی مجددا ناپدید شد و برای دیدن او به بالای تپه مروه رفت، ضمنا نگاهی به سوی بیابان افکند و "سرابی" در ناحیه صفا در نظر او نمایان شد، لذا فورا از مروه به طرف صفا سرازیر شد و در بیابان به منظور تحصیل آب شتابان قدم برمی داشت تا این که باز اسماعیل از نظر وی غایب گردید و به بالای تپه صفا رفت و به اسماعیل نگاه کرد و در این حال نیز نگاهی به بیابان انداخت و سرابی که آن را آب پنداشت در جانب "مروه" در نظر او جلوه گر شد و لذا از صفا فورا به زیر آمد و رو به بیابان گذاشت و همچنان برای تحصیل آب پیش رفت تا اسماعیل از چشم او ناپدید گردید و برای دیدن او به بالای "مروه" رفت.... و همچنین تا هفت مرتبه میان صفا و مروه آمد و شد کرد.
در دفعه هفتم که در بالای "مروه" بود، نگاهی به طرف اسماعیل افکند. دید ناگهان چشمه آبی از زیر پای او به جوشش درآمده است، بی درنگ با کمال مسرت به طرف اسماعیل روانه شد و مقداری از شن های بیابان را در اطراف آب جمع کرد و مانع روان شدن آن در بیابان گردید و به همین جهت "زمزم" نامیده شد. چون کلمه "زم" در لغت عرب به معنای بستن آمده است. رفته رفته پرندگان و وحوش بیابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند. اجتماع حیوانات در کنار آن چشمه توجه طایفه جرهم که در "ذی اعجاز"، "عرفات" اقامت داشتند به سوی آن چشمه جلب کرد و به همین علت آنان به سوی آن چشمه آمده زنی را با پسری که از درخت برای خود سایبان ترتیب داده بودند، در کنار آن دیدند، افراد قبیله جرهم از هاجر پرسیدند "تو کیستی؟ و به چه مناسبت با فرزندت این بیابان را محل اقامت خود قرار داده ای؟" هاجر در جواب گفت: "من مملوک ابراهیم خلیل الرحمان (ع) هستم و این کودک هم فرزند او می باشد و خداوند به آن حضرت امر فرموده است که ما را در این زمین اقامت دهد." آنان گفتند: "آیا اجازه می دهی که ما هم در نزدیکی شما ساکن گردیم؟"
هاجر گفت: "باید در این مورد از ابراهیم (ع) اجازه بگیرم." ابراهیم به فاصله سه روز از این جریان برای ملاقات آنها آمد. هاجر به او گفت "در این مکان طایفه ای است از جرهم تقاضا دارند که اجازه دهی در نزدیکی ما اقامت گزینند." ابراهیم (ع) با این تقاضا موافقت کرد و هاجر به قبیله جرهم موافقت ابراهیم را اعلام نمود. آنان در جوار اسماعیل و هاجر فرود آمدند و خیمه های خود را برافراشتند. هاجر و اسماعیل با آن ها انس گرفتند. پس از مدتی ابراهیم (ع) مجددا برای ملاقات اسماعیل و هاجر به مکه آمد و چون جمعیت زیادی را در اطراف آن ها دید بسیار خرسند گردید. اسماعیل چون بزرگ شد هر یک از افراد قبیله "جرهم" یک یا دو گوسفند به او اهدا کردند و به این ترتیب وسیله معیشت هاجر و فرزندش کاملا تأمین شد. هنگامی که اسماعیل به حد بلوغ رسید، خداوند فرمان تأسیس خانه کعبه را به ابراهیم (ع) صادر کرد. ابراهیم عرض کرد: "پروردگارا! در چه نقطه ای آن را بنا کنم؟" خداوند فرمود "در آن نقطه ای که قبه ای برای آدم نازل کرده بودم و آن قبه تمام حرم را روشن کرده بود."»
حضرت صادق (ع) فرمود: «قبه ای که خداوند متعال برای آدم نازل کرده بود تا زمان نوح (ع) همچنان برپا بود ولی در روزگار طوفان نوح (ع) هنگامی که آب روی زمین را فراگرفت خداوند آن قبه را به آسمان برد و "مکه" در آن جریان غرق نشد و به همین مناسبت "البیت العتیق"؛ یعنی "سرزمین آزاد شده از غرق" نامیده شد.»
وقتی ابراهیم را به تأسیس خانه کعبه مأمور ساخت، او نمی دانست که آن را در چه نقطه ای بنا کند تا این که خداوند جبرئیل (ع) را مأمور کرد که موضع خانه کعبه را با خطوطی معین کرد و پایه های آن را از بهشت آورد و آن سنگی که خداوند آن را برای آدم (ع) فرود آورده بود، در ابتدا از برف سفیدتر بود اما هنگامی که دست های کفار آن را لمس کرد رنگ آن تغییر کرد و سیاه گردید. ابراهیم (ع) بر حسب فرمان الهی برای ساختن خانه کعبه دست به کار شد و اسماعیل سنگ ها را از «ذی طوی» حمل می کرد و به او می داد تا این که به مقدار 9 ذرع دیوارها را بالا برد از آن پس جبرئیل (ع) ابراهیم (ع) را به مکانی که «حجرالأسود» در آن بود راهنمایی کرد و او آن را از آن جا بیرون آورد و در موضعی که هم اکنون در آن قرار دارد نصب کرد و برای آن از دو طرف یکی به طرف مشرق و دیگری به طرف مغرب در قرار داد و آن در که به طرف مغرب است «مستجار» نامیده می شود.
بعد از آن از گیاهان خوشبوی بیابان بر روی آن ریخت و هاجر گلیمی را که با خود داشت و در زیر آن به سر می بردند، بر در آن آویخت. هنگامی که ساختمان آن تکمیل گردید و به پایان رسید، ابراهیم و اسماعیل (ع) تصمیم گرفتند که مناسک حج را انجام دهند جبرئیل (ع) روند «ترویه» که هشت روز از ذی الحجه گذشته بود نازل گشت و به ابراهیم (ع) گفت به همراه خود از مکه آب بردارد؛ زیرا در منی و عرفات آب وجود نداشت و لذا آن روز «ترویه» یعنی «سیراب کردن» نامیده شد پس از انجام اعمال عرفات او ابراهیم را به «منا» آورد و او شب را در آن جا به سر می برد و اعمالی را که به آدم (ع) راهنمایی کرده بود به ابراهیم (ع) نیز نشان داد. هنگامی که ابراهیم (ع) از ساختن کعبه فراغت یافت گفت: «رب اجعل هذا بلدا آمنا وارزق أهله من الثمرات؛ پروردگارا اين [سرزمين] را شهرى امن گردان و مردمش را هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد از فرآورده ‏ها روزى بخش.» (بقره/ 126)

اسماعیل (ع) و بنای کعبه

از کارهای مهم و ماندنی حضرت ابراهیم (ع) در دوران زندگیش تجدید بنا (یا تأسیس) خانه خدا (کعبه) است که این امر مهم به دست او و فرزندش اسماعیل (ع) انجام گرفت. این بخش از زندگی ابراهیم و اسماعیل (ع) از لحاظ تاریخی هم جای هیچ انکاری نیست. داستان این بخش از زندگی آن دو حضرت در چند سوره قرآن گاهی با تفضیل بیشتر و گاهی به صورت اشاره و گذرا مطرح گردید. اما در تورات موجود هیچ اشاره ای به این قسمت از تاریخ زندگی حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) نشده و اصلا چیزی در زندگی ابراهیم و اسماعیل (ع) در تورات کنونی به عنوان تجدید یا تأسیس بنای کعبه مطرح نشد. البته ساختن مذابح و تقدیم قربانی های سوختنی در فواصل مختلف زندگی حضرت ابراهیم (ع) آن هم در سرزمین کنعان مطرح و تکرار گردیده که هیچ ربطی به بنای کعبه توسط آن حضرت ندارد. این بی اعتنایی نویسندگان تورات نتیجه تعصب نژادی آنان است که آنان را از گفتن و نوشتن حقایق باز داشته است و لذا وقتی آن ها به فضایل اسماعیل (ع) و آنچه که مربوط به ایشان است می رسند با بی تفاوتی و غرض ورزی از کنار آن می گذرند و حتی آن پیامبر خدا را به عنوان مردی وحشی و مطرود پدر و همگان معرفی می نمایند!
اما قرآن که کتابی است صد در صد آسمانی و هرگز دست تحریف به سوی آن دراز نشده و از اهداف نزول آن بیان حقایق در مورد پیامبران الهی و تنزیه و تطهیر دامن آنان از تهمت و افترا و سخنان ناروای تحریف گران کتب آسمانی است، ابراهیم خلیل و اسماعیل (ع) را به عنوان مجددان بنای کعبه معرفی می کند. داستان تأسیس یا تجدید بنای کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل (ع) در سوره های آل عمران آیات 96 و 97 و حج آیات 26 و 27 به صورت گذرا و اشاره بیان شده است.
اما در سوره بقره با تفصیل بیشتر، آن هم با ذکر نام اسماعیل (ع) در کنار نام حضرت ابراهیم (ع) مطرح گردیده: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم و از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاک و پاکیزه کنید. و (به یادآورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین را شهر امن قرار ده؛ و اهل آن را آن ها که به خدا و روز بازپسین ایمان آورند از ثمرات (گوناگون) روزی ده. گفت: (دعای تو را اجابت کرد و مؤمنان را از انواع برکات بهره مند ساختم) اما به آن ها که کافر شدند بهره کمی خواهم داد؛ سپس آن ها را به عذاب آتش می کشانم؛ و چه بد سرانجامی است! و نیز (به یادآورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند؛ (و می گفتند) پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی. پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمانت باشند (به وجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانی. پروردگارا! در میان آن ها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی.» (بقره/ 125- 129)

ذبح اسماعیل (ع)

قرآن و تورات موجود در این جهت اتفاق دارند که ابراهیم خلیل (ع) پس از آن که در سن پیری صاحب فرزند پسری شده است، از سوی خداوند متعال مأمور گردیده که فرزند خود را برای خدا ذبح نماید و این در واقع آزمونی بس بزرگ و سختی بود که پدر و پسر می بایست آن را پشت سر نهند اما چون ابراهیم و اسماعیل (ع) تمام وجودشان توحید و تسلیم پروردگار بود، از این آزمون سخت سربلند بیرون آمدند و کاملترین درجه تسلیم در برابر خالق یکتا را در خارج تحقق بخشیدند. قرآن و تورات در این جهت هم متفق هستند که این فرمان خدا، فرمان آزمایشی بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجی پیدا نکرده است. اما در این که فرمان ذبح در مورد کدام فرزند ابراهیم (ع) بوده، قرآن با تورات اختلاف دارد؛ چرا که از قرآن استفاده می شود که این فرمان در مورد اسماعیل (ع) بوده و او فرزند ذبیح ابراهیم (ع) است؛ (صافات/ 101 - 107) اما تورات کنونی می گوید این فرمان در مورد اسحاق (ع) بود و ایشان فرزند ذبیح ابراهیم (ع) لقب یافتند. (سفر پیدایش 22: 1 ـ 17)
باز این مورد از مواردی است که تعصب نژادی تورات نویسان، آنان را به تناقض گویی واداشته و از بیان حق منصرفشان کرده؛ چرا که تورات می گوید: «و واقع شد بعد از این وقایع که خدا ابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت ای ابراهیم، عرض کرد: لبیک. گفت: اکنون پسر خود را که "یگانه" تو است و او را دوست می داری؛ یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو و او را در آن جا بر یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهیم برای قربانی سوختنی بگذران... چون بدان مکانی که خدا بدو (ابراهیم) فرموده بود، رسیدند ابراهیم در آن جا مذبح را بنا نمود و هیزم را برهم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته بالای هیزم بر مذبح گذاشت. و ابراهیم دست خود را دراز کرده کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. در حال فرشته خداوند از آسمان وی را ندا درداد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک. گفت: دست خود را بر پسر دراز مکن و بدو هیچ مکن زیرا که الآن دانستم که تو از خدا می ترسی، چون که "پسر یگانه" خود را از من دریغ نداشتی... بار دیگر فرشته خدا به ابراهیم از آسمان ندا درداد و گفت: خداوند می گوید به ذات خود قسم می خورم چون که این کار را کردی و "پسر یگانه" خود را دریغ نداشتی...» (سفر پیدایش 22: 1 ـ 16)
در متن فوق سه بار واژه «پسر یگانه» تکرار گردیده، در حالی که تورات تصریح دارد به این که اولین فرزند ابراهیم (ع) اسماعیل (ع) بوده و اسحاق حدود چهارده سال بعد، متولد شده است. بنابراین اگر فرمان ذبح در مورد اسحاق (ع) باشد چطور با وجود اسماعیل (ع) او یگانه پسر ابراهیم (ع) خواهد بود؟! این یک تناقض آشکار است. به علاوه بر اساس تعالیم تورات فعلی خداوند برای نجات بنی اسرائیل از دست مصریان (به عنوان یک معجزه) تمام پسران ارشد مصری ها و همچنین نخست زاده نر حیوانات آنان را هلاک کرده است، به همین دلیل بنی اسرائیل می بایست نخست زاده نر حیوانات خود را برای خدا وقف و قربانی نمایند و برای نخست زاده پسر عوض بدهند. (سفر خروج 13: 10 ـ 16) به طور کلی مسأله نخست زادگی یک اصل مهم در تعالیم یهود است. بر اساس عقیده آنان نخست زاده اگر پسر باشد، بایستی خدمتگزار خداوند باشد. بنابراین فرمان ذبح باید در مورد فرزند ارشد ابراهیم، اسماعیل (ع) باشد نه در مورد اسحاق. اما در قرآن اسماعیل (ع) به عنوان فرزند ذبیح ابراهیم (ع) مطرح شده است. قرآن به دنبال بشارت تولد اسماعیل داستان ذبح را مطرح می کند و پس از این بشارت تولد اسحاق (ع) را متذکر می گردد؛ یعنی بشارت تولد اسحاق پس از تولد اسماعیل (ع) و ماجرای ذبح او به ابراهیم (ع) داده شد. همان طور که مکرر گفته شد از نظر تورات مسلم است که تولد اسحاق (ع) بعد از حدود چهارده سال از تولد اسماعیل (ع) بوده است. تورات می گوید: ابراهیم (ع) هشتاد و شش ساله بود که اسماعیل (ع) متولد شد. (سفر پیدایش 16: 16) و در نود و نه سالگی بشارت تولد اسحاق (ع) به او داده شد. (سفر پیدایش 17: 1 و 16) و در صدسالگی ابراهیم (ع) اسحاق (ع) متولد شد. (سفر پیدایش 21: 5)
بنابراین فرمان ذبح اسماعیل (ع) در حدود سیزده ـ چهارده سالگی وی بوده است. در برخی روایات فاصله بین بشارت به تولد اسماعیل (ع) و بشارت به تولد اسحاق پنج سال ذکر شده است. به هرحال داستان ذبح فرزند در قرآن تنها در یک مورد در طی نه آیه بیان شده است: «(ابراهیم گفت) پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش. ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم. هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چیست؟ گفت: پدرم هرچه دستور داری اجرا کن به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت. هنگامی که هردو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد. او را ندا دادیم که ای ابراهیم آن رؤیا را تحقق بخشیدی ما این گونه نیکوکاران را جزا می دهیم. این مسلما همان امتحان آشکار است. ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم. و نام نیک او را در امت های بعد باقی نهادیم. سلام بر ابراهیم. این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. او از بندگان با ایمان ماست. ما او را به اسحاق (پیامبری از شایستگان) بشارت دادیم.» (صافات/ 100- 112)
قرآن و تورات علاوه بر اختلاف در مورد این که فرزند ذبیح اسماعیل (ع) است یا اسحاق (ع) در برخی جزئیات دیگر این داستان هم اختلاف دارند. بر اساس آنچه که در قرآن آمده، ابراهیم (ع) با صراحت تمام ماجرای خواب و ذبح را با اسماعیل (ع) در میان گذاشت و او هم بدون هیچ دغدغه ای این فرمان را پذیرفت. اما در تورات می گوید ابراهیم (ع) تا لحظه آخر اسحاق (ع) را از ماجرا آگاه نکرد و این در حالی بود که او می خواست که از جریان آگاه شود. (سفر پیدایش 22: 6 ـ 10) به هر صورت داستان با آن صورتی که در تورات آمده هیچ فضیلتی را برای آن حضرت اثبات نمی کند. اما همین داستان به آن صورتی که قرآن بیان کرده بیانگر فضیلتی بس بزرگ برای اسماعیل (ع) است.
مورد اختلاف دیگر این است که بر اساس آیات قرآن ماجرای ذبح فرزند از سوی ابراهیم (ع) در سرزمین مکه بوده؛ و این اسماعیل بوده که به سرزمین مکه هجرت کرده بود، اما در مورد اسحاق (ع) تاریخ نقل نکرده که او به مکه هجرت یا مسافرت کرده باشد. ناگفته نماند که برخی مفسران اهل سنت معتقدند که فرزند ذبیح ابراهیم (ع) همان اسحاق (ع) است. و روایاتی هم در این زمینه نقل شده است و روایتی هم از پیامبر اسلام (ص) در این باره نقل شده است. ولی این مطلب درست نیست؛ زیرا اولا: در همین سوره صافات بعد از نقل داستان ذبح فرزند از سوی ابراهیم (ع) در آیه 112 می خوانیم: «و بشرناه بإسحاق نبیا من الصالحین؛ ما او را به اسحاق پیامبری از شایستگان بشارت دادیم.» این تعبیر نشان می دهد که بشارت به تولد اسحاق (ع) بعد از ماجرای ذبح فرزند و به خاطر فداکاری های ابراهیم (ع) به ایشان داده شد. بنابراین، مسأله ذبح ربطی به اسحاق (ع) ندارد.
ثانیا: قرآن در موردی دیگر می گوید: «ما به ابراهیم تولد اسحاق و از پس او تولد یعقوب فرزند اسحاق را بشارت دادیم.» (هود/ 71) بنابر این چطور ممکن است خدا ابراهیم (ع) را با فرمان به ذبح اسحاق مورد امتحان قرار دهد در حالی که قبل از تولد اسحاق (ع) به او خبر داد که او می ماند و فرزندی به نام یعقوب (ع) از او متولد می گردد؟!
ثالثا: در برابر روایاتی که می گوید ذبیح اسحاق (ع) است روایات زیادی وجود دارد که می گوید ذبیح همان اسماعیل (ع) است. و این دسته از روایات، با ظاهر آیات هم موافق هستند. اما روایات دسته اول چون مخالف ظاهر قرآن و موافق با متن تورات موجود می باشد، قاعدتا باید از اسرائیلیات و محصولات یهود و یا کسانی که تحت تأثیر آنها بودند، باشد.

چند نمونه از روایاتی که می گوید ذبیح لقب اسماعیل (ع) است نه اسحاق (ع)
1 ـ از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده که فرمود: «انا ابن الذبیحین؛ من فرزند دو ذبیح هستم.» و مراد از دو ذبیح یکی «عبدالله» پدر آن حضرت است که «عبدالمطلب» (پدر عبدالله) نذر کرده بود که او را در راه خدا قربانی کند اما به فرمان خدا یکصد شتر فدای او قرار داده و او را ذبح نکرد. و دیگر «اسماعیل» چرا که مسلم است که پیامبر اسلام (ص) از فرزندان اسماعیل (ع) است نه از فرزندان اسحاق (ع).
2 ـ و در دعایی که از علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل شده، می خوانیم: «یا من فدا اسماعیل من الذبح؛ ای کسی که فدایی برای ذبح اسماعیل قرار دادی.»
3 ـ از امام رضا نقل شده که فرمود: «لو علم الله عز و جل شیئا اکرم من الضأن لفدا به اسماعیل؛ اگر حیوانی بهتر از گوسفند پیدا می شد خدا آن را فدیه اسماعیل قرار می داد.» بنابراین فرزند ذبیح ابراهیم (ع) اسماعیل (ع) است نه اسحاق (ع).

رحلت اسماعیل (ع)

تورات موجود که در واقع یک کتاب تاریخی است و هیچ شباهتی با قرآن ندارد، در قصص پیامبران بیشتر به جزئیات و چیزهایی که دانستن یا ندانستن آن چندان تفاوت ندارد می پردازد. ذکر سلسله نسب، تاریخ تولد، ازدواج، تعداد و نام فرزندان، مسافرت ها و احیانا نوع شغل و حرفه و تاریخ وفات و... بخش مهمی از قصص پیامبران در تورات را تشکیل می دهد. به همین جهت تورات راجع به حضرت اسماعیل (ع) می گوید: وی دوازده فرزند داشته و نام تک تک آن ها را ذکر می کند و می گوید: آنان از «حویله» تا «شور» که مقابل مصر به سمت «اشور» واقع است، ساکن بودند. و مدت عمر آن حضرت را صد و سی و هفت سال ذکر می کند. (سفر پیدایش 25: 13 ـ 19) اما قرآن در بیان قصص پیامبران به جزئیات زندگی آن ها و چیزهایی که در تربیت و هدایت بشر دخیل نیست نمی پردازد و لذا طبیعی است که چیزی راجع به مدت عمر حضرت اسماعیل (ع) و دیگر پیامبران الهی در قرآن وجود نداشته باشد. اما در منابع اسلامی آمده است که مدت عمر حضرت اسماعیل صد و سی سال بوده و مدفن ایشان همان منزلش حجر اسماعیل (ع) می باشد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 صفحه 63

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 2 ص 57 ـ 5، جلد 6 ص 800

علی قلی جدیدالاسلام- ترجمه، شرح و نقد سفر پیدایش تورات- صفحه 374 و 385

علی ابن ابراهیم قمی- تفسیر قمى- جلد 1 صفحه 71 ـ 69

عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی- نور الثقلین- جلد 4 صفحه 422- 421 حدیث 76، صفحه 419 ح67

محمدبن جریر طبری- تفسیر طبری (جامع‏ البیان)- جلد 10 صفحه 507 – 510

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد