علت و نحوه نزول عذاب قوم لوط (نجات)
فارسی 6659 نمایش |بیان دیگر از نحوه شکل گیرى و تحقق عذاب
خداوند می فرماید: «قال فما خطبکم ایها المرسلون* قالوا انا ارسلنا الى قوم مجرمین* لنرسل علیهم حجارة من طین* مسومة عند ربک للمسرفین؛ (ابراهیم) گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان (خدا)؟ گفتند: ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شده ایم. تا بارانى از «سنگ- گل» بر آنها بفرستیم. سنگهایى که از ناحیه پروردگارت براى اسراف کاران نشان گذاشته شده است.» (ذاریات/ 31- 34)
ملائکى که مأمور عذاب قوم لوط بودند، ابتداء حضرت ابراهیم (ع) را در جریان این مجازات قرار دادند که در دو آیه اول سؤال و جواب ابراهیم (ع) و ملائکه را ذکر نموده، حضرت ابراهیم (ع) سؤال کرد، مأموریت شما چیست؟ آنان گفتند ما براى مجازات قومى مجرم آمده ایم سپس اشاره مى کنند به نوع مجازاتى که بر این قوم وضع شده است و آن عبارت است از بارش سنگهاى نشان گذارده شده یعنى هر سنگى براى فرد خاصى معین شده و مأمور هلاکت اوست و جنس این سنگها از گل پخته شده بوده است (مثل آجر)، و نیز در این آیات دو مشخصه براى قوم ذکر مى کند که هر کدام مى تواند علت مجازات نیز باشد که عبارتند از «قوم مجرمین، للمسرفین.»
بیان دیگر از عذاب قوم لوط
خداوند می فرماید: «کذبت قوم لوط بالنذر* انا ارسلنا علیهم حاصبا الا ءال لوط نجیناهم بسحر؛ قوم لوط انذارها (ى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند. ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت درمى آورد فرستادیم (و همه را هلاک کردیم). جز خاندان لوط را که سحرگاهان نجاتشان دادیم.» (قمر/ 33- 34)
«و لقد انذر هم بطشتنا فتماروا بالنذر* و لقد راودوه عن ضیفه فطمسنا اعینهم فذو قوا عذابى و نذر* و لقد صبحهم بکرة عذاب مستقر* فذوقوا عذابى و نذر؛ او آنها را مجازات ما بیم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شک داشتند. آنها از لوط خواستند مهمانانش را در اختیارشان بگذارد ولى ما چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم) بچشید عذاب و انذارهاى مرا. سرانجام صبحگاهان و در اول روز، عذابى پایدار و ثابت به سراغشان آمد. و گفتیم، پس بچشید عذاب و انذارهاى مرا.» (قمر/ 36- 39)
در آیات شریفه مورد بحث ابتداء تکذیب انذارهاى لوط (ع) را به عنوان علت نزول عذاب قوم یادآور مى شود، سپس اشاره به نوع عذاب مى کند و مى فرماید ما بر آن قوم حاصب نازل کردیم.
در معناى «حاصب» مفسرین دو دیدگاه دارند:
1- حاصب، تندباد یا ابرى سنگ بارنده است، به عبارت دیگر بادى که با خود ریگ و سنگ بیاورد و یا سنگها را به حرکت درآورد.
2- حاصب، خود سنگ است یعنى ما بر ایشان سنگ باریدیم.
سپس در آیه بعد اشاره دارد به نجات لوط و خانواده اش در سحرگاه آن روز موعود، مجددا مى فرماید لوط آنها را از مجازات الهى بیم داد اما آنها با اصرار و مجادله خودشان بر نزول عذاب، سعى داشتند در تحقق عذاب القاى شک کنند. سپس اشاره دارد به پیش درآمد عذاب، که در آن قوم زشتکار آمدند از لوط خواستند که مهمانانش را در اختیارشان قرار دهد، اما ما آنها را نابینا کردیم [همین نکته مى توانست آن قوم زشتکار را از غفلت بیدار کند و آن را پیش درآمد و هشدار به عذاب الهى بدانند اما متنبه نشدند] و در نهایت مى فرماید در ابتداى روز خداوند عذابى ثابت و پایدار به سراغشان فرستاد و طعم تلخ این حقیقت را به آنها چشاند.
بالاخره نحوه عذاب قوم لوط
بر اساس آیاتى که ذکر آنها گذشت و به اجمال باید گفت: علاوه بر زلزله که شهرهاى آنها را زیر و رو کرد، بارانى از سنگ هم بر آنها فرو ریخت و این سنگها به وسیله تندبادى بر آنها باریدن گرفته است، اما ذکر اجمالى از آیات که مبین این مطالب است: از آیه شریفه «فلما جاء أمرنا جعلنا علیها سافلها و أمطرنا علیها حجارة من سجیل منضود * مسومة عند ربک و ما هى من الظلمین ببعید؛ و هنگامى که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ [گلهاى متحجر] متراکم بر روى هم، بر آنها نازل نمودیم. (سنگهایى که) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن، (از سایر) ستمگران دور نیست!» (هود/ 82- 83) به دست مى آید که زلزله اى ویرانگر سبب شده است که شهرهاى آنها زیر و رو شود.
علامه طباطبایی می فرماید: «در این آیات خداوند به عذاب دردناک قوم لوط اشاره می کند. معناى آیه این است که وقتى امر ما به عذاب بیامد، که منظور، امر خداى تعالى به ملائکه است به اینکه آن قوم را عذاب کنند و این امر همان کلمه "کن" است که آیه شریفه «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ امر او وقتى چیزى را اراده کرده باشد همین است که بگوید بباش و آن چیز بلافاصله موجود مى شود.» (یس/ 82) ما آن قریه را زیر و رو کردیم، بلندى آن سرزمین را پست ساخته و بر سر خود آنان واژگون ساختیم و سنگ هایى از جنس کلوخ بر آنان بباریدیم، سنگ هایى مرتب و پشت سر هم که تک تک آنها نزد پروردگارت و در علم او علامت زده شده بودند و به همین جهت یک دانه از آنها از هدف به خطا نرفت چون براى خوردن به هدف انداخته شده بود.
هر چه ضمیر مؤنث در این آیه است یعنى ضمایر سه گانه در "عالیها"، "سافلها" و "علیها" همه به زمین و یا قریه و یا بلاد آن قوم برمى گردد و اگر این کلمات قبلا ذکر نشده تا ضمیر به آن برگردد عیب ندارد زیرا معلوم بوده که مرجع ضمیرها چیست، و کلمه "سجیل" به طورى که در مجمع البیان آمده به معناى سجین یعنى آتش است.
راغب مى گوید: «سجین به معناى سنگ و گل به هم آمیخته است و اصل آن به طورى که گفته اند فارسى بوده بعدها عربى شده است. و منظورش اشاره به قولى است که گفته اصل این کلمه "سنگ گل" بوده است.»
بعضى دیگر گفته اند: این کلمه از سجل گرفته شده که به معناى کتاب است، گویا که در آن سنگ ریزه ها چیزى نوشته شده که مستلزم عمل اهلاک بوده. و بعضى دیگر گفته اند از کلمه "أسجلت" گرفته شده که به معناى: "ارسلت" است. و ظاهرا اصل در همه معانى مذکور همان ترکیب فارسى معرب است که معناى سنگ و گل را مى رساند و سجل به معناى کتاب نیز از آن گرفته شده چون بطورى که گفته اند: رسم بر این بوده که نوشته ها و مطالب را بر سنگ مى نوشته اند که براى همین ساخته مى شده آن گاه در استعمال، کتاب را هم سجل نامیدند هر چند که از جنس کاغذ مى بود، کلمه "اسجال" به معناى ارسال نیز از همین اصل گرفته شده است. و کلمه "نضد" به معناى نظم و ترتیب است و کلمه (مسومه) اسم مفعول از باب "تسویم" تفعیل است و تسویم به معناى این است که چیزى را با سیمایى، علامت گذارى کنى.
بعضى از مفسرین گفته اند عذاب زیر و رو شدن مربوط به سرزمین آن قوم و مردم حاضر در آن سرزمین بوده و سنگباران شدن مربوط به مردمى از آن قوم بوده که آن روز در سرزمین خود حاضر نبودند. بعضى دیگر گفته اند باران سنگ نیز در همان قریه بوده و در همان لحظه اى بوده که جبرئیل قریه را بلند کرده تا پشت رو به زمین بزند. بعضى دیگر گفته اند سنگباران در همان قریه واقع شده اما بعد از زیر و رو شدن، تا تشدیدى در عذاب آنان باشد. لیکن به نظر ما همه این اقوال تحکم (بدون دلیل سخن گفتن) است زیرا در عبارت آیات قرآنى دلیلى بر هیچ یک از آنها وجود ندارد.
از آیه شریفه «أخذتهم الصیحة مشرقین* فجعلنا عالیها سافلها و أمطرنا علیهم حجارة من سجیل؛ سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار به صورت صاعقه یا زمین لرزه) آنها را فراگرفت! سپس (شهر و آبادى آنها را زیر و رو کردیم) بالاى آن را پایین قرار دادیم و بارانى از سنگ بر آنها فرو ریختیم!» (حجر/ 73- 74) بر مى آید که غیر از خسف و غیر از سنگباران شدن، عذاب صیحه نیز بر آنان نازل شده حال وضع چگونه بوده و چرا سه جور عذاب بر آنان نازل شده با اینکه براى نابودیشان یکى از آنها کافى بوده خدا مى داند، ولى بر حسب تئورى و فرض مى توان احتمال داد که در نزدیکى آن سرزمین کوهى بلند بوده که آتشفشان شده و در اثر انفجارش صدایى مهیب برخاسته و در اثر شدت فوران، سنگها بر سر قریه باریدن گرفته و زلزله بسیار مهیبى رخ داده که زمین زیر و رو شده است، و خدا داناتر است.
از آیات: «و امطرنا علیهم مطرا فساء مطرالمنذرین؛ و بارانى [از سجيل] بر ايشان فرو باريديم و باران هشدار داده شده گان چه بد بارانى بود.» (شعراء/ 173 و نمل/ 58) و آیه شریفه «لنرسل علیهم حجارة من طین؛ تا سنگهايى از گل رس بر [سر] آنان فرو فرستيم.» (ذاریات/ 33) و آیه شریفه «و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود؛ و سنگپاره هايى از [نوع] سنگ گلهاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم.» (هود/ 83) و آیه شریفه «انا ارسلنا علیهم حاصبا؛ ما بر [سر] آنان سنگبارانى [انفجارى] فرو فرستاديم.» (قمر/ 34) و آیه شریفه «انا منزلون على اهل هذه القریة رجزا من السماء؛ ما بر مردم اين شهر به [سزاى] فسقى كه مى كردند عذابى از آسمان فرو خواهيم فرستاد.» (عنکبوت/ 34) به دست مى آید علاوه بر زلزله بارش سنگ از آسمان بر آن قوم نیز بوده است حال یا همزمان با زلزله یا پس از آن. برخی ذکر نموده اند که کیفیت خسف و خرابی مساکن قوم لوط ممکن است چنین باشد که چون در بیابان «اردن» منابع و چاههای نفت بسیار است، و طبقه نازکی از قشر زمین روی آن چاهها را پوشیده است، بنابراین می توان چنین تصور کرد که چون خدا برایشان خشم گرفته، صاعقه ای بر آن سرزمین فرو افکنده و در اثر سقوط صاعقه چاهها و منابع دامنه دار نفت مشتعل و منفجر شده و یا آنکه گازهای متصاعد نفت در اثر اتصال با اکسیژن هوا، مشتعل شده و شعله آتش به مخازن زیرزمینی نفت نفوذ کرده و در نتیجه شهرهای سدوم و عموره و توابع آن دو به جهنمی مشتعل در افتاده و مردمش هلاک و بناهایش زیر و رو شده، و عذاب الهی بر اینگونه قوم گناهکار لوط را کیفر داده. تورات درباره هلاک آن قوم می گوید: «پس پروردگار بارانی از کبریت و آتش بر سدوم و عموره ببارید.»
علامه مجلسی می فرماید در حدیث صحیح از امام محمد باقر (ع) منقول است که رسول خدا (ص) از جبرئیل سؤال فرمود که: «چگونه بود هلاک شدن قوم لوط؟» جبرئیل گفت که: «قوم لوط اهل شهرى بودند که خود را از غایط پاکیزه نمى کردند و از جنابت غسل نمى کردند و بخل مى ورزیدند به طعام خود، و لوط در میان ایشان سى سال ماند، او در میان ایشان غریب بود و از ایشان نبود و قوم و عشیره اى در میان ایشان نداشت، و ایشان را خواند به سوى خدا و ایمان به او و متابعت خود، و نهى کرد ایشان را از اعمال قبیحه و ترغیب نمود ایشان را به طاعت خدا، پس اجابت او نکردند و اطاعت او ننمودند، چون خدا خواست ایشان را عذاب فرماید فرستاد به سوى ایشان رسولى چند که ایشان را بترسانند و حجت بر ایشان تمام کنند، چون طغیان ایشان زیاده شد فرستاد به سوى ایشان ملکى چند را که بیرون کنند هر که در شهر ایشان است از مؤمنان، پس نیافتند در آن شهر به غیر از یک خانه اى از مسلمانان پس آنها را بیرون کردند و به لوط (ع) گفتند: امشب اهل خود را از شهر بیرون بر به غیر از زنت.
چون نصف شب گذشت لوط با دخترانش روانه شد و زنش برگشت و دوید به سوى قوم خود که ایشان را خبر کند که لوط بیرون رفت، چون صبح طالع شد ندا رسید از عرش الهى به سوى من که: اى جبرئیل! قوم خدا لازم و امر او متحتم شده است در عذاب قوم لوط، پس پائین رو به سوى شهر ایشان و آنچه احاطه کرده است به آن و بکن همه را از طبقه هفتم زمین و بالا بیاور به سوى آسمان و نگهدار تا برسد به تو امر خداوند جبار در برگردانیدن آن، و آیت هویدا باقى بگذار خانه لوط را که عبرتى باشد براى هر که از آن راه عبور کند. پس پائین رفتم به سوى آن گروه ستمکار و بال راست خود را بر طرف شرقى آن شهر زدم و بال چپ را بر طرف غربى آن زدم و کندم. یا محمد از زیر طبقه زمین به غیر از منزل آل لوط که آن را علامتى گذاشتم براى راهگذاران، و بالا بردم آنها در میان بال خود تا بازداشتم آنها را در جائى که اهل آسمان صداى خروسها و سگهاى ایشان را مى شنیدند. پس چون آفتاب طالع شد از پیش عرش ندا به من رسید: اى جبرئیل! برگردان شهر را بر این قوم، پس برگردانیدم بر ایشان تا اینکه پائینش به بالا آمد و بارید خدا بر ایشان سنگها از سجیل که همه صاحب علامت بودند یا منقط بودند. و این عذاب از ستمکاران امت تو اى محمد که مثل عمل ایشان کنند، بعید نیست.»
پس حضرت رسول (ص) فرمود: «اى جبرئیل! شهر ایشان در کجا بود؟» جبرئیل عرض کرد: «آنجا که امروز بحیره طبریه است در نواحى شام.» حضرت رسول (ص) پرسید: «چون شهر را بر ایشان برگرداندى به کجا افتاد آن شهر و اهل آن؟» عرض کرد: «یا محمد! در میان دریاى شام افتاد تا مصر، پس تلها شد در میان دریا.»
نجات لوط (ع) و خانواده او
در قرآن کریم بیش از ده آیه وجود دارد که به صورت صریح و با کنایه مى فرماید لوط و خانواده او را نجات دادیم. که به اختصار آنها عبارتند از:
1- خداوند می فرماید: «فاسر باهلک بقطع من الیل واتبع ادبارهم ولا یلتفت منکم احد و امضوا حیث تؤمرون؛ پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار و از این جا ببر و خودت به دنبال آنها حرکت کن و کسى از شما به پشت سر خویش ننگرد و به همان جا که مأمور هستید بروید.» (حجر/ 65)
مى فرماید، بعد از آنکه بیشتر شب، گذشت و کمى از آن باقى ماند، با اهل خویش از شهر بیرون رو و مراقب آنها باش، تا ببینى که احدى از آنها از عذاب الهى نجات نمى یابند، و هیچیک از شما نباید به پشت سر خود و شهر التفات و تمایلى پیدا کند، برخى گویند، یعنى به شهر نگاه نکنید که منظره جانسوز عذاب شما را رنجور مى سازد و براى شما قابل تحمل نیست، و به جایى بروید که خداوند شما را مأمور کرده است یعنى: شام.
2- خداوند می فرماید: «فانجیناه و اهله الا امرأته کانت من الغابرین؛ (چون کار به این جا رسید) ما او و خاندانش را رهایى بخشیدیم جز همسرش که از بازماندگان (در شهر) بود.» (اعراف/ 83)
از این آیه و نیز آیه «فما وجدنا فیها غیربیت من المسلمین» به دست مى آید که جز اهل خانه لوط (ع) هیچ کس در آن قریه ایمان نیاورده بودند، و کلمه «غابرین» به معناى گذشتگان از قوم است، و در اینجا کنایه از هلاکت است یعنى همسر او هم جزو از بین رفتگان است.
3- خداوند می فرماید: «اذنجیناه و اهله اجمعین* الا عجوزا فى الغابرین؛ (به خاطر بیاور) زمانى را که او و خاندانش را همگى نجات دادیم. مگر پیرزنى که از بازماندگان بود (و به سرنوشت آنان گرفتار شد). لوط از جمله پیامبران مرسل بود، چون برهانیدیم وى را و اهل دین وى را از عذابى که کافران را کردیم، الا پیرزنى را که از جمله اهل او بود، وى را نجات ندادیم وى در میان مالکان بود براى آنکه کافر بود، پس دیگران و همه را هلاک کردیم.» (صافات/ 134- 135 و شعراء/ 170- 171)
4- خداوند می فرماید: «فانجیناه و اهله الا امرأته قدرناها من الغابرین؛ ما او و خانواده اش را نجات دادیم به جز همسرش که مقدر کردیم جزء باقى ماندگان (در آن شهر) باشد.» (نمل/ 57)
لوط و همه اهل بیتش را جز زن او که مقدربود میان اهل عذاب باقى بماند نجات دادیم. خلاصه و تأویل:
الف. خداوند تعالى مؤمنین را در موقع نزول عذاب و بلاى آسمانى نجات مى دهد.
ب. نسب (یعنى همسر پیامبر بودن) موجب رهایى از عذاب الهى نمى تواند باشد بلکه عمل هر فرد ملاک کار است.
5- خداوند می فرماید: «الا ال لوط انا لمنجوهم اجمعین* الا امرأته قدرنا انها لمن الغابرین؛ مگر خاندان لوط، که همگى آنها را نجات خواهیم داد؛ به جز همسرش، که مقدر داشتیم از بازماندگان (در شهر و هلاک شوندگان) باشد.» (حجر/ 59- 60)
مقصود از آل
آل و اهل، یک معنا دارد و آن کسانى را گویند که نزدیک به انسان باشند. نسبا و حسبا و اخلاقا و عملا، حتى پسر نوح را قرآن مى فرماید «انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح؛ به خاطر اینکه عمل او غیر عمل نوح بود مى فرماید او اهل تو نیست.» (هود/ 48) گرچه پسرت باشد. (الا آل لوط) که پس از سى سال دعوت فقط یک بیت از این هفت شهر اهل ایمان بودند آن هم به استثناء عیال لوط..
6- خداوند می فرماید: «و نجیناه و لوطا الى الارض التى با رکنا فیها للعالمین؛ و او (ابراهیم) و لوط را به سرزمین (شام) که آن را براى همه جهانیان پربرکت ساختیم، نجات دادیم.» (انبیاء/ 71)
خداوند مى فرماید: ابراهیم و برادرزاده اش لوط را نجات دادیم و رفعت بخشیدیم و آنها را به سرزمینى بردیم که داراى خیر و برکت بود، برخى گویند: این سرزمین شام بود که همه نعمتها در آن فراوان بود، برخى گویند: سرزمین بیت المقدس بود که جایگاه انبیاست، برخى گویند: مکه بود که در آنجا کعبه مقدس و اولین خانه مردم است.
سرانجام بد همسر لوط (ع)
خداوند می فرماید: «ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین؛ خداوند براى کسانى که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى شوند!» (تحریم/ 10)
در این آیات خداوند به خیانت همسر حضرت نوح و حضرت لوط (ع) اشاره می کند. راغب مى گوید: «کلمه "خیانت" و کلمه "نفاق" هر دو به یک معنا است، با این تفاوت که خیانت را در خصوص نفاقى به کار مى برند که در مورد عهد و امانت بورزند، و نفاق را در خصوص خیانتى به کار مى برند که در مورد دین بورزند، این معناى اصلى و موارد استعمال اصلى این دو کلمه بود، ولى بعدها درهم و برهم شد، پس خیانت به معناى مخالفت با حق به وسیله نقض سرى عهد است، و مقابل خیانت امانت است.»
هم گفته مى شود: "خنت فلانا- من به فلانى خیانت کردم" و هم گفته مى شود: "خنت امانة فلان- من به امانت فلانى خیانت کردم" درباره جمله "للذین کفروا" دو احتمال هست، یکى اینکه این جمله متعلق باشد به مثل، که در آن صورت معنا چنین مى شود: خداى تعالى مثلى زده که با آن حال کسانى را که کافر شدند ممثل کند، و بفهماند که خویشاوندیشان به بندگان صالح سودى به حالشان ندارد، هم چنان که سودى به حال همسر نوح و همسر لوط نداشت. و احتمال دوم اینکه متعلق به فعل "ضرب" باشد، که در آن صورت معنا چنین مى شود: خداى تعالى زن نوح و لوط و سرگذشت آنان را مثل زده براى کفار تا عبرت بگیرند، و بفهمند که اتصال و خویشاوندى با صالحان از بندگان خدا سودى به حالشان نداشت، دو کلمه "امرأت نوح" و "امرأت لوط" مفعولند براى فعل "ضرب"، و منظور از اینکه فرمود: این دو زن در تحت دو نفر از بندگان صالح ما بودند این است که همسر آن دو بودند.
"فلم یغنیا عنهما من الله شیئا" ضمیر تثنیه اولى به کلمه "عبدین"، و تثنیه دومى به کلمه "امرأتین" برمى گردد، و معناى جمله این است که آن دو بنده صالح ما ذره اى از عذاب خدا را که متوجه آن دو زن شد از آنان دور نکردند. "و قیل ادخلا النار مع الداخلین" یعنى به ایشان گفته شد، داخل آتش شوید همانطور که سایرین و بیگانگان از انبیا داخل مى شوند. و منظور از "داخلین" قوم نوح و قوم لوط است، هم چنان که آیه زیر که درباره همسر لوط است، و مى فرماید: «فأسر بأهلک بقطع من اللیل و لا یلتفت منکم أحد إلا امرأتک إنه مصیبها ما أصابهم؛ پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار، و از اینجا ببر و خودت به دنبال آنها حرکت کن و کسى از شما به پشت سر خویش ننگرد مأمور هستید بروید!» (حجر/ 65) هست منظور از جمله "مع الداخلین"، خصوص کفار از قوم نوح و لوط نباشد، بلکه عموم کفار باشد (مى خواهد اشاره کند: شما با همه اتصالى که با نوح و لوط داشتید، امروز با سایر دوزخیان هیچ فرقى ندارید، و اتصال و همسرى با انبیا خردلى در سرنوشت شما دخالت ندارد) و اگر این خطاب را در قالب "قیل- گفته شد" آورد، و نیز داخلین را مطلق ذکر کرد، براى این بود که به بى مقدارى آن دو زن، و همه کفار اشاره کند، و بفهماند نزد خدا هیچ ارزش و کرامتى ندارند، و خداى تعالى هیچ باک و پروایى ندارد، که آن دو در کجا و به چه سرنوشتى هلاک مى شوند.
همسر لوط از غابرین بوده
در جایی دیگر خداوند همسر حضرت لوط را جزء غابرین قرار می دهد و می فرماید: «إلا ءال لوط إنا لمنجوهم أجمعین* إلا امرأته قدرنا إنها لمن الغبرین؛ مگر خاندان لوط، که همگى آنها را نجات خواهیم داد به جز همسرش، که مقدر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاک شوندگان) باشد!» (حجر/ 59- 60)
مؤلف کتاب مفردات مى گوید: «کلمه "غابر" به معناى ماندن کسى بعد از رفتن مصاحب اوست.» در سوره شعرا آیه 171 به همسر حضرت لوط چنین اشاره می کند می فرماید: "إلا عجوزا فی الغابرین" جز پیرزنى که در میان بازماندگان بود! یعنى آن کسى که عمرش طولانى شده باشد. بعضى هم گفته اند: مقصود از آن، کسى است که باقى مانده و با لوط بیرون نشده است. بعضى دیگر گفته اند: مقصود از آن، کسى است که باقى مانده و با لوط بیرون نشده است. بعضى دیگر گفته اند آنهایى که بعد از عذاب باقى ماندند و در آیه اى دیگر آمده: «إلا امرأتک کانت من الغابرین؛ جز زنش كه از باقى ماندگان [در خاكستر آتش] است.» (عنکبوت/ 33) و دراین آیه آمده: «قدرنا إنها لمن الغابرین» (حجر/ 60) تا آنجا که مى گوید: "غبار" به معناى مابقى خاکى است که در فضا پخش شده این کلمه بر وزن "دخان" و "عثار" و امثال آن دو مى باشد که دلالت بر بقایاى چیزى مى کنند و شاید از همین جهت است که هم گذشته و هم آینده را زمان غابر گویند.
اما گذشته را زمان غابر گویند به عنایت اینکه آثارى از گذشته باقى مانده و تا زمان حاضر پیش نیامده و اما آینده را زمان غابر مى گویند آن هم به این عنایت است که هنوز مانند گذشته فانى و نابود نشده بلکه وجود دارد و باقى است. آیات مورد بحث پاسخ ملائکه به سؤال ابراهیم است که گفتند: «ما از ناحیه خداى سبحان فرستاده شده ایم به سوى قومى مجرم و گناهکار.» و اگر اسم آن قوم را نیاوردند از این باب بود که نخواستند زبان خود را به اسم پلید آنان آلوده کنند.
آن گاه از آن قوم عده اى را استثناء فرموده: «إلا آل لوط؛ مگر آل لوط را» که عبارتند از لوط و بستگان نزدیکش، همین جمله بود که معلوم کرد مقصود از آن قوم کدام قوم است، آنان را، همه شان را از عذاب نجات خواهیم داد. از ظاهر سیاق بر مى آید که استثناء منقطع باشد (چون لوط و اهل او مجرم نبودند تا استثناء آنان متصل باشد). آن گاه از این مستثنى یعنى لوط و بستگانش زنش را استثناء کردند تا بفهمانند نجات شامل حال او نمى شود و بزودى عذاب خدا او را هم خواهد گرفت و هلاکش خواهد ساخت، لذا گفتند: «إلا امرأته قدرنا إنها لمن الغابرین» مگر همسرش که او از باقى ماندگان است یعنى بعد از بیرون شدن لوط و نجات یافتن، او با قوم باقى مى ماند و دستخوش هلاک مى گردد.
منـابـع
ابوالمحاسن الحسینبن الحسن الجرجانى-تفسیر گازر- جلد 6 ص 206،جلد 5 ص141،جلد 9 ص 299، جلد 8 ص 130
محمدجواد نجفى-تفسیر آسان- جلد 7 صفحه 347 – 349
کمال الدین حسین واعظ کاشفى- تفسیر مواهب علیه- جلد 2 ص 348، جلد 4 ص 234
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 ص 133، جلد 10 ص 515- 516، جلد 8 ص 233، جلد 19 ص 576 - 577، جلد 12 ص 269
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 23 صفحه 60
سید محمد صحفى-قصه هاى قرآن- صفحه 406
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 13 ص 203، جلد 16 ص 144
سایت اندیشه قم- مقاله قوم لوط
عین الله ارشادی-سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم
حسین فعال عراقی-داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان
علامه مجلسى-حیوه القلوب (تاریخ پیامبران علیهم السلام و بعضى از قصه هاى قرآن)
رسول محلاتی-تاریخ انبیاء
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها