رسالت و شریعت حضرت عیسی علیه السلام
فارسی 6673 نمایش |رسول خدا
در آیات قرآن عیسی بن مریم به عنوان «رسول خدا» یا «رسول بنی اسرائیل» معرفی شده است و مسلما مقام رسالت، غیر از مقام نبوت است. «نبی» کسی است که وحی را از جهان بالا می گیرد و این مقام را نبوت می نامند. اما «رسول» کسی است که آنچه را که از عالم وحی گرفته به دیگران انتقال دهد و به اصطلاح به مأموریت خود تحقق بخشد.
بنابراین مسیح هم «نبی» بوده و هم رسول؛چنانکه می فرماید: «إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح و النبین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هرون و سلیمان و ءاتینا داود زبورا؛ همانا ما به تو وحی کردیم، چنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی نمودیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [او] و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحی فرستادیم، و داود را زبور دادیم.» (نساء/ 163)
این آیه شریفه در این مقام است که بیان کند چرا این افراد استثنایی به اسلام ایمان می آورند و حاصل معنای آیه این است که اینگونه افراد به آنچه بر تو نازل شده ایمان می آورند برای اینکه خدای تعالی می فرماید: ما آنچه به تو دادیم چیز بی سابقه و نوظهوری نبوده، چنین نیست که مشتمل بر دعاوی و جهاتی باشد که در نزد انبیای گذشته نبوده باشد بلکه امر وحی یک نواخت است، هیچ اختلافی بین مصادیق آن نیست، برای اینکه ما به همان کیفیت به تو وحی می کنیم که به نوح و انبیای بعد از او وحی کردیم و نوح (ع) اولین پیامبری بود که کتاب و شریعت آورد، و به همان کیفیت به تو وحی می کنیم که به ابراهیم و انبیای بعد از او و از آل او وحی کردیم و افراد استثنایی از اهل کتاب این انبیاء را می شناختند و به کیفیت بعثت و دعوت آنان آشنا بودند و می دانستند که بعضی از آنها کتاب آوردند، مانند داوود که زبور را آورد که خود وحیی بود از سنخه وحی و نبوت و مانند موسی که معجزه تکلیم را داشت که خود نوعی دیگر از وحی نبوت بود و مانند غیر او چون اسماعیل و اسحاق و یعقوب که بدون کتاب آمدند ولی آمدنشان باز مستند به وحی نبوت بود، یعنی پیغمبر صاحب کتاب از آمدن آنان خبر داده بود.
جامع همه انحاء نبوت و وحی این است که انبیاء فرستادگانی از ناحیه خدای تعالی هستند، آمده اند تا به بشر بفهمانند در برابر کارهای نیک ثواب دارند و در برابر کارهای زشت عذاب، خدا آنان را فرستاده تا حجت را بر مردم تمام کنند یعنی آنچه را که عقلشان بر خوبی و بدی آنها حکم می کنند به وسیله بیانات خود و بر شمردن فوائد دنیوی و اخروی نیکی ها و ضررهای دنیوی و اخروی بدی ها حجت بر مردم تکمیل گردد و دیگر بعد از آمدن رسولان مردم علیه خدا حجتی و بهانه ای نداشته باشند.
و نیز می فرماید: «إنما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته ألقئها إلی مریم و روح منه فامنوا بالله و رسله؛ مسیح، عیسی ابن مریم فقط فرستاده ی خدا و کلمه او بود که آن را به مریم القا نمود و روحی از طرف او بود. پس به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید.» (نساء/ 171) عیسی (ع) فرستاده خدا بود (رسول الله) این موقعیت نیز تناسبی با الوهیت او ندارد، قابل توجه اینکه سخنان مختلف مسیح (ع) که در اناجیل کنونی نیز قسمتی از آن موجود است همگی حاکی از نبوت و رسالت او برای هدایت انسانها است، نه الوهیت و خدایی او.
همچنین می فرماید: «و رسولا إلی بنی إسرائیل؛ و او را به عنوان پیامبری به سوی بنی اسرائیل می فرستد.» (آل عمران/ 49) علامه طباطبایی می فرماید: «بعثت حضرت عیسی (ع) عمومیت داشته، هر چند رسالت او به سوی بنی اسرائیل بوده است. ظاهر این عبارت این است که عیسی (ع) تنها مبعوث بر بنی اسرائیل بوده است هم چنان که از آیات راجع به حضرت موسی (ع) هم بر می آید که آن جناب نیز تنها مبعوث بر بنی اسرائیل بوده و از سوی دیگر طبق آیه: «کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبیین؛ مردم یک گروه بودند خدا رسولان را فرستاد .» (بقره/ 213) عیسی هم مانند موسی از انبیای اولوالعزم بوده که بر تمامی اهل دنیا مبعوث شده اند. فرق است میان رسول و نبی، نبوت منصب بعثت و تبلیغ است و رسالت سفارت خاصه ای است که دنبالش ضامن اجرایی هست و آن عبارت است از قضای الهی و داوری خدایی بین مردم یا به بقا و نعمت و یا به هلاکت و زوال نعمت، هم چنان که آیه زیر آن را افاده نموده و می فرماید: «و لکل أمة رسول فإذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط؛ برای هر امتی رسولی است همین که رسولشان آمد در بینشان به قسط حکم می شود.» (یونس/ 47) و به عبارتی دیگر نبی انسانی است که از طرف خدای تعالی مبعوث می شود برای اینکه احکام دین را برای مردم بیان کند و اما رسول عبارت است از انسانی که مبعوث می شود برای ادای بیانی خاص که دنبالش یا هلاکت است اگر آن را رد کنند و یا بقا و سعادت است اگر آن را قبول کنند، هم چنان که این معنا از گفتگویی که قرآن کریم از رسولانی چون نوح و هود و صالح و شعیب و دیگر رسولان با قوم خود حکایت نمود کاملا به دست می آید و وقتی مطلب از این قرار باشد لازم نیست که رسالت یک رسول به سوی قومی معین بعثت به سوی همان قوم باشد و لا غیر، بلکه ممکن است رسالتش به سوی قومی خاص باشد، ولی بعثت و نبوتش به سوی تمامی بشر باشد، هم چنان که در موسی و عیسی (ع) چنین بود. و شواهدی که از قرآن کریم بر این معنا وجود دارد یکی دو تا نیست.
از آن جمله در مورد رسالت موسی به سوی فرعون می فرماید: «اذهب إلی فرعون إنه طغی؛ به جانب فرعون روانه شو که وی در کفر، سخت طغیان کرده است.» (طه/ 24) و در عین حال می بینیم ساحران فرعون به موسی ایمان آوردند و گفتند: «آمنا برب هارون و موسی؛ ما به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم.» (طه/ 70) و به طوری که از ظواهر آیات برمی آید ایمانشان هم قبول شده، با اینکه از بنی اسرائیل نبودند و درباره دعوت قوم فرعون با اینکه از بنی اسرائیل نبودند فرموده: «و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون، و جاءهم رسول کریم؛ ما قبل از اینان قوم فرعون را آزمودیم و رسولی کریم ایشان را دعوت کرد.» (دخان/ 17) و نظیر این آیات در دلالت بر عمومیت بعثت آن جناب ایمان آوردن امت های بسیاری از غیر بنی اسرائیل، قبل از بعثت رسول خدا ص به آن جناب است، مانند مردم روم و امت های بزرگی از غربی ها، از قبیل: فرانسویان و اطریش و بورسا و انگلستان و امت هایی از شرقیین، چون نجران به وی گرویده بودند با اینکه از بنی اسرائیل نبودند و قرآن کریم در هیچ آیه ای که سخن از نصارا دارد دیده نمی شود که روی سخن را متوجه خصوص نصارای بنی اسرائیل کرده باشد، بلکه اگر مدح می کند عموم نصارا را مدح می کند و اگر مذمت هم می کند عموم را مذمت می کند.»
همچنین خداوند می فرماید: «ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و أمه صدیقة کانا یأکلان الطعام انظر کیف نبین لهم الایات ثم انظر أنی یؤفکون؛ مسیح پسر مریم جز پیامبری نبود که پیش از او [نیز] پیامبرانی گذشتند و مادرش زن بسیار درستکاری بود و هر دو [مانند انسان های دیگر] غذا می خوردند. بنگر چگونه آیات را برای آنها توضیح می دهیم، آن گاه ببین چگونه [از حقیقت] منحرف می شوند.» (مائده/ 75) در این آیات با دلائل روشنی در چند جمله کوتاه غلو مسیحیان درباره حضرت مسیح (ع) و اعتقاد به الوهیت او را ابطال می کند، نخست می گوید: چه تفاوتی در میان مسیح و سایر پیامبران بود که عقیده به الوهیت او پیدا کرده اید، مسیح بن مریم نیز فرستاده خدا بود و پیش از آن رسولان و فرستادگان دیگری از طرف خدا آمدند «ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل»
اگر رسالت از ناحیه خدا دلیل بر الوهیت و شرک است پس چرا درباره سایر پیامبران این مطلب را قائل نمی شوید؟ ولی می دانیم که مسیحیان منحرف هرگز قانع نیستند که عیسی (ع) را یک فرستاده خدا بدانند بلکه عقیده عمومی آنها فعلا بر این است که او را فرزند خدا و به یک معنی خود خدا می دانند که برای بازخرید گناهان بشریت (نه برای هدایت و رهبری آنها) آمده است و لذا به او لقب فادی (فدا شونده در برابر گناهان بشر) می دهند. سپس برای تایید این سخن می گوید: مادر او، زن بسیار راستگویی بود (و امه صدیقه). اشاره به اینکه اولا کسی که دارای مادر است و در رحم زنی پرورش پیدا می کند و اینهمه نیاز دارد چگونه می تواند خدا باشد؟ و ثانیا اگر مادر او محترم است به خاطر این است که او هم در مسیر رسالت مسیح ع با او هماهنگ بود و از رسالتش پشتیبانی می کرد و به این ترتیب بنده خاص خدا بود و نباید او را همچون یک معبود همانطور که در میان مسیحیان رائج است که در برابر مجسمه او تا سرحد پرستش خضوع می کنند، عبادت کرد.
بعد به یکی دیگر از دلائل نفی ربوبیت مسیح (ع) اشاره کرده، می گوید: او و مادرش هر دو غذا می خوردند. «کانا یأکلان الطعام» کسی که این چنین نیازمند است که اگر چند روز غذا به او نرسد قادر بر حرکت نیست چگونه می تواند خدا یا در ردیف خدا باشد. در این آیه می گوید که مسیح هیچ فرقی با سایر فرستادگان خداوند که خدا همه آنان را به سرنوشت مرگ دچار ساخت ندارد. زیرا همه ایشان فرستادگانی بودند که خدا برای ارشاد و هدایت بندگان خود مبعوث فرمود، نه ارباب و آلهه ای که در قبال پروردگار شایسته و سزاوار پرستش باشند و همچنین مادر مسیح یعنی مریم، بشری بود صدیقه، که آیات خدای را تصدیق کرد. این مادر و فرزند دو فرد از افراد بشر بودند که طعام می خوردند (و اگر نمی خوردند از بین می رفتند) این طعام خوردن و دیگر کارهای مربوط به آن از روی احتیاج بوده، و احتیاج، خود اولین نشانه و دلیل بر امکان و مخلوقیت است.
پس معلوم می شود مسیح ممکن الوجود بوده نه واجب الوجود، مخلوق بوده نه خالق، از مخلوق دیگری به نام مریم متولد شده، بنده ای از بندگان خدا بوده که خدایش به رسالت به سوی مردم فرستاده، فرزندی بوده که با مادرش به عبادت خدا می پرداخته اند، و بدون اینکه دارای ربوبیت و الوهیت باشند با سایر موجودات عالم در مجرای امکان که مجرا و مسیر فقر و حاجت است جریان داشته اند، کتب انجیلی که هم امروز در دسترس مسیحی ها است اعتراف و تصریح دارد بر اینکه مریم دختری بوده که به پروردگار ایمان داشته و به عبادت و بندگیش می پرداخته، و نیز تصریح دارند بر اینکه مسیح از همین مریم متولد شده، مثل سایر انسانهایی که هر یک از انسان دیگر متولد می شوند، و نیز صراحت دارند بر اینکه عیسی فرستاده خدا بسوی مردم بوده مانند سایر فرستادگان خدا بدون هیچ تفاوت، و نیز تصریح دارند که او و مادرش مانند سایر مردم غذا می خورده اند. بنابراین، آنچه را که قرآن به مسیح و مادرش (ع) نسبت داده مورد اعتراف انجیل های موجود است، و این خود دلیل قاطعی است که مسیح بنده ای بوده فرستاده از ناحیه خدا، احتمال هم دارد که آیه در این مقام باشد که الوهیت را از مسیح و مادرش هر دو نفی کند.
همچنین در سوره صف می فرماید: «و إذ قال عیسی ابن مریم یبنی إسرءیل إنی رسول الله إلیکم مصدقا لما بین یدی من التورئة و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هاذا سحر مبین؛ و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! بی تردید من فرستاده ی خدا به سوی شمایم، در حالی که آنچه را پیش از من آمده که تورات است تصدیق می کنم و به رسولی که پس از من می آید و نامش احمد است بشارت می دهم، ولی همین که [آن رسول] با دلایل روشن سراغشان آمد، گفتند: این جادویی آشکار است.» (صف/ 6)
این آیه در مقام این است که رسالت و نبوت رسول خدا (ص) را که نزد مردم با ایمان مسلم است، برای سایرین مسجل سازد و بفهماند که آن جناب را با هدایت و دین حق فرستاده تا بر همه ادیان غلبه اش دهد، هر چند که کافران از اهل کتاب را خوش نیاید، و نیز دینی که او آورده نوری ساطع از طرف خدای تعالی است، و مشرکین می خواهند آن را با دهنهایشان خاموش کنند، در حالی که خدا نور خود را تمام می کند، هر چند که مشرکین را خوش نیاید. پس بر مؤمنین است که او را با اینکه می دانند فرستاده خدا به سویشان است، آزار ندهند، بلکه یاری اش کنند، و در راه پروردگارشان و برای احیای دین او و نشر کلمه توحید جهاد کنند. از اینجا معلوم می شود که جمله «و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی إسرائیل» به منزله مقدمه و زمینه چینی است برای مطلب بعدی که می فرماید: رسول خدا (ص) فرستاده ای است مبشر که عیسی (ع) به آمدنش بشارت داده، و او کسی است که خدای تعالی او را به هدایت و دین حق گسیل داشته، و دین او نوری است که مردم با آن راه سعادت را می یابند. و این مطلبی که قرآن کریم از عیسی (ع) حکایت کرده، که فرمود ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شمایم، و تورات را که قبل از من نازل شده تصدیق دارم، و من این بشارت را آورده ام، که بعد از من رسولی می آید به نام احمد، خلاصه دعوتی است که آن جناب داشته.
نخست با جمله «إنی رسول الله إلیکم» اصل دعوت خود را اعلام داشته، اشاره می کند به اینکه هیچ شأنی و پستی و امتیازی به جز این ندارد، که حامل رسالتی از طرف خدا به سوی ایشان است، و آن گاه متن رسالت خود را شرح می دهد تا رسالت خود را ابلاغ کرده باشد، می گوید: «مصدقا لما بین یدی من التوراة و مبشرا برسول؛ هم نبوت و کتاب قبل از خودم را تصدیق می کنم و هم از نبوت بعد از خود خبر می دهم.» پس اینکه گفت «مصدقا لما بین یدی من التوراة» این معنا را بیان می کند که دعوتش مغایر با دین تورات، و مناقض با شریعت آن دین نیست، بلکه آن را تصدیق دارد، و احکامش را نسخ نمی کند، مگر اندکی را. و تازه نسخ، معنایش مناقضت نیست، بلکه معنایش این است که از سرآمد عمر منسوخ خبر می دهد، و خلاصه می گوید فلان حکم تورات از همان روز اول نزول تورات عمرش تا امروز بود، نه اینکه بگوید این حکم همیشگی تورات را من باطل می کنم، و به همین جهت بود که در گفتار خود (در سوره آل عمران) هم فرمود: «مصدقا لما بین یدی من التوراة و لأحل لکم بعض الذی حرم علیکم؛ تصدیق کننده آنچه پیش روی من است از تورات و تا حلال کنم بعضی چیزهایی را که بر شما حرام شده بود.» (آل عمران/ 50) و به حکم آیه «قد جئتکم بالحکمة و لأبین لکم بعض الذی تختلفون فیه فاتقوا الله و أطیعون؛ و چون عيسى دلايل آشكار آورد گفت به راستى براى شما حكمت آوردم و تا درباره بعضى از آنچه در آن اختلاف مى كرديد برايتان توضيح دهم پس از خدا بترسيد و فرمانم ببريد.» (زخرف/ 63) از میان مسائلی که مورد اختلاف بنی اسرائیل بود تنها پاره ای را بیان کرد. «و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد» این قسمت از آیه به قسمت دوم از رسالت آن جناب اشاره دارد، هم چنان که جمله «مصدقا لما بین یدی من التوراة» به قسمت اول از رسالتش اشاره داشت.
دو رکن رسالت عیسی (ع)
استاد مطهری می فرماید: «حضرت عیسی بن مریم، عیسای مسیح، پیامی که برای مردم آورد دو نکته بیشتر نبود. یکی تایید تورات بود، می فرمود: من نیامده ام که چیزی از تورات کم کنم یا زیاد کنم. همان طور که قرآن کریم مجید نقل کرده، حضرت عیسای مسیح قسمت خیلی کمی از احکام شریعت حضرت موسی را تغییر داد، یعنی ایشان پیغمبر صاحب شریعت بود نه اینکه صاحب شریعت نبود، ولی شریعت او اختلاف کمی با شریعت موسی داشت و لهذا خود را مصدق تورات، کسی که برای تایید تورات آمده است، یعنی برای این نیامده است که این کتاب را به کلی نفی کند (معرفی کرد). نکته دیگر اینکه می فرمود به عنوان مبشر آمده، یعنی خود بشارت، رسالت حضرت عیسای مسیح بوده است. توضیح اینکه یک وقت است که پیغمبری در ضمن تعلیماتش، مبشر هم هست، یعنی بشارت هم می دهد به پیغمبری که بعد از او می آید یا مثلا با اسلام نبوت پایان یافته است، ولی مسأله بشارت ظهور حضرت مهدی (ع) مطرح شده است.
البته جز تعلیمات اسلامی، این مطلب هم هست، اما نه این است که پیغمبر ما آمده است برای دادن این بشارت، که اصلا رکن رسالت پیغمبر این بشارت باشد. حضرت مسیح رکن رسالتش بشارت بوده، یعنی در واقع عیسای مسیح یک رکن رسالتش جنبه پیشقراولی و جنبه مقدمی بوده است برای پیغمبری که بعد از او می آید و اوست که جهان باید منتظر او باشد و اوست که آن شریعت را می آورد. این مطلبی است که قرآن با یک لطافت مخصوص بیان کرده است و ما به حکم اینکه قرآن برای حضرت عیسای مسیح عظمت و جلالت قائل است، برای ایشان جلالت قائل هستیم و او را یکی از پنج پیغمبر بسیار بزرگ عالم می شماریم ولی در عین حال این نکته باید مشخص باشد که عیسی (ع) همین دو جنبه را داشت: مصدق و موید تورات بود با تغییرات بسیار کمی: «و لا حل لکم بعض الذی حرم علیکم» (آل عمران/ 50) و دیگر اینکه مبشر بود، آمده ام برای اینکه به شما آمدن پیامبری را که بعد از من خواهد آمد نوید دهم و لهذا تواریخ در این جهت اتفاق دارند و فرنگیها هم این مطلب را قبول دارند که دوره ماموریت حضرت عیسای مسیح برای ابلاغ رسالت، بسیار کوتاه بوده است. حضرت عیسی همان طور که خود مسیحیها هم اعتراف دارند تا سی سالگی رسالت خود را هیچ ابراز نکرد و در سی سالگی رسالت خود را ابراز کرد.
بعد یا در سی و سه سالگی به قول بعضی و یا در سی و شش سالگی و حداکثر سی و هفت سالگی، عیسی به قول آنها کشته شد، می گویند بعد از سه سال و یا شش سال و یا هفت سال کشته شد. عیسای مسیح دوره زیادی نداشت، علتش این است که تعلیمات زیادی نداشت که دوره زیادی بخواهد، آمده بود برای تصدیق و تایید تورات و برای اصلاح مردم براساس شریعت موسی و بعد هم برای همین بشارت، و لهذا نام کتاب عیسی (ع) (انجیل) در اصل افاده معنای بشارت می کند. از اینجا می توان فهمید که چقدر مسأله بشارت در رسالت عیسی (ع) اساسی بوده و رکن رسالت ایشان بوده که اصلا اسم کتاب ایشان ''بشارت'' است که همان جنبه مقدمیت را می رساند. آیه 6 سوره صف هم درست همین مطلب را می فهماند که حضرت عیسی (ع) که آمد اساس تعلیماتش این دو امر بود: احیای شریعت موسی (ع) و تایید تورات و اصلاح بنی اسرائیل بر اساس تعلیمات تورات، و دیگر بشارت خاتم الانبیاء (ص).»
«و اذ قال» یاد کن یا ذکر کن آنگاه که عیسی پسر مریم خطاب به بنی اسرائیل گفت: «إنی رسول الله إلیکم » من فرستاده خدا هستم به سوی شما، در حالی که « مصدقا لما بین یدی من التوراة؛ تایید و تصدیق می کنم کتابی که قبل از من آمده است که آن تورات است، کتاب موسی و شریعت او را تصدیق و تایید می کنم در حالی که مبشر و نوید دهنده به پیامبری هستم که بعد از من می آید و نام او احمد (ص) است.» اینجا گفتار حضرت عیسی تمام می شود و دیگر کلام خود قرآن است: «فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین». با این همه بشارتی که عیسی به بنی اسرائیل یعنی یهودیها داده بود، وقتی که احمد (ص) با دلایل بسیار روشن آمد، گفتند: گفتار این فرد یک جادوی آشکار است. در انجیل، مخصوصا در انجیل یوحنا، (این بشارت)، مکرر و با عبارات مختلف آمده است و حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در مجمعی که مأمون تشکیل داده بود، همین موضوع را در مباحثه ای یادآوری کردند.
شریعت حضرت عیسی (ع)
«شریعت» به عنوان مجموعه مقررات و احکامی است که یکی از ارکان هر دینی را سامان می دهد. مسیحیت نیز به عنوان یک دین الهی، دارای شریعت است. دینی که حضرت عیسی(ع) آورد، علاوه بر آنکه دارای آموزه های اعتقادی درباره خداوند، انسان و طبیعت بود؛ آموزه هایی در باب اخلاق و احکام عبادی نیز داشت. وی بر انجام شریعت و احکام گسترده ای که آیین یهود داشت تأکید کرد. مسیح (ع) شریعت جدیدی نیاورد و همواره بر شریعت موسوی تاکید می نمود و مردم را به انجام آن امر می فرمود فقط در برخی موارد تغییراتی جزیی ایجاد نمود آنچه مسلم است این است که او همواره خود را کامل کننده شریعت موسی می دانست و به شاگردان خود و همه مردم می گفت: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم؛ نیامده ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.» و گویا مسیح می دانست بعد از خود بناست چه تغییراتی در دینش حاصل شود با گویاترین زبان تصریح می کند هر کس یکی از کوچکترین این احکام را بشکند در آسمان کمترین شمرده می شود پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود؛ اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زیرا به شما می گویم تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد.
و هم چنین به شاگردان خود می فرماید: «هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زائل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.» همیشه، شاگردانش را به انجام تمام چیزهایی که معلمان شریعت می گفتند، فرا می خواند. آنگاه عیسی خطاب به مردم و شاگردانش فرمود: «علمای مذهبی و فریسیان بر کرسی موسی نشسته اند و احکام او را تفسیر می کنند. پس آنچه به شما تعلیم می دهند، به جا آورید، اما هیچگاه از اعمالشان سرمشق نگیرید، زیرا هرگز به تعالیمی که می دهند، خودشان عمل نمی کنند.» و مسیح به وضوح شاگردانش را به پیروی از گفتار بزرگان شریعت فرا می خواند ولی از پیروی اعمال زشت علما یهود باز می دارد. مسیح، در عمل نیز به شریعت موسی وفادار بود؛ مثلا بعد از ولادت مسیح والدینش وی را طبق آداب یهود ختنه کردند و مراسم تطهیر و قربانی را به جا آوردند و آنچه درباره وی باید انجام می دادند به پایان بردند و چون روز هشتم وقت ختنة طفل رسید او را عیسی نام نهادند چنانکه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم او را نامیده بود و چون ایام تطهیر ایشان بر حسب شریعت موسی رسید او را به اورشلیم بردند تا به یهوه بگذرانند. چنانکه در شریعت یهوه مکتوب است که هر ذکوری که ر حم را گشاید مقدس یهوه خوانده شود. و (والدینش مسیح را به اورشلیم بردند) تا قربانی گذرانند چنانکه در شریعت یهوه مقرر است یعنی جفت فاخته ای یا دو جوجه کبوتر... و چون والدینش آن طفل یعنی عیسی را آوردند تا رسوم شریعت را به جهت او به عمل آورند... و چون تمامی رسوم شریعت یهوه را به پایان برده بودند به شهر خود ناصره جلیل مراجعت کردند.
مسیح به نماز اهتمام خاصی داشت در انجیل مرقس می گوید: «مسیح در اول صبح قیام کرد و خارج شد و به مکانی پست رفت تا در آنجا نماز گذارد.» و نیز در جایی دیگر آمده است: «بعد از آنکه جمعیت منصرف شد مسیح به تنهایی بالای کوه رفت تا نماز گذارد و نیز فرمود: سزاوار است که در هر مکانی نماز گذارید به مانند ریاکاران نباشید.» و وی به انجام روزه مقید بود: «آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید، و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه شد
و مسیح مالیات هیکل را می پرداخت. و چون ایشان وارد کفر ناحوم شدند محصلان دو درهم نزد پطرس آمده گفتند: آیا استاد شما دو درهم را نمی دهد؟ گفت: بلی. و چون به خانه در آمده عیسی بر او سبقت نموده گفت: ای شمعون چه گمان داری؟ پادشاهان جهان از چه کسان عشر و جزیه می گیرند؟ از فرزندان خویش یا از بیگانگان؟ پطرس به وی گفت: از بیگانگان. عیسی بدو گفت: پس یقینا پسران آزادند! لیکن مبادا که ایشان را برنجانیم به کناره دریا رفته قلابی بینداز و اول ماهی که بیرون می آید گرفته و دهانش را بازکرده مبلغ چهار درهم خواهی یافت. آن را برداشته برای من و خود بدیشان بده!»
به زیارت هیکل میرفت. با مطالعه عهد جدید به وضوح می توان فهمید که نه تنها مسیح، دست به براندازی شریعت موسی نزد، بلکه بر آن بسیار پای فشرد و آثار این پافشاری در گفتار و رفتار او آشکار بود. آری، او فراوان از لزوم توجه به باطن شریعت و بسنده نکردن به ظاهر آن سخن می گفت، اما این امر هیچگاه به معنای کنار گذاشتن پوسته و ظاهر شریعت نیست و از آنجا که مسیحیان تمام عهد عتیق را به عنوان کتاب آسمانی قبول دارند و در تورات ذکر شده است که: «ملعون باد کسی که کلمات این شریعت را اثبات ننماید تا آن را به جا نیاورد.» با وجود این، مسیحیان، شریعت موسی را کنار زده و به آن به مثابه امری ناقص که زمانش سپری شده و تنها زمینه را برای آمدن مسیح فراهم کرده، می نگرند.
شریعت تورات
در قرآن کریم شریعت عیسی (ع) به عنوان تبصره ای بر شریعت تورات تلقی شده است. مثل اینکه حضرت مسیح همه آنچه را در تورات تشریع شده، پذیرفته است، جز مواردی که حرام بوده و به وسیله او حلال گشته است، چنانکه می فرماید: «و مصدقا لما بین یدی من التورئة و لأحل لکم بعض الذی حرم علیکم و جئتکم بایة من ربکم فاتقوا الله و أطیعون؛ و تورات را که پیش از من نازل شده تصدیق می کنم و [آمده ام] تا برخی چیزها را که بر شما حرام شده برایتان حلال کنم، و از سوی پروردگارتان برای شما معجزه ای آورده ام، پس از خدا بترسید و از من فرمان برید.» (آل عمران/ 50)
علامه طباطبایی می فرماید: «آیه مورد بحث آن توراتی را می گوید که در دو آیه قبل در خطاب به مریم می فرمود: به عیسی تعلیم می دهد، نه آن توراتی که در عصر بعثت آن جناب در بین یهودیان بوده، پس آیه مورد بحث هیچ دلالتی ندارد بر اینکه عیسی (ع) تورات متداول در بین مردم آن روز را قبول داشته و تا آن روز تورات تحریف نشده، تا با جریان بخت نصر و طوطوز منافات داشته باشد، هم چنان که آیاتی که می گوید پیامبر اسلام تورات و انجیل را قبول دارد، منظورش تورات و انجیل متداول در عصر نزول قرآن نیست، بلکه تورات و انجیلی است که وحی به آن جناب تعلیم داده است. جمله "و لأحل لکم بعض الذی حرم علیکم" می رساند که خدای تعالی بعضی از طیبات را بر بنی اسرائیل تحریم کرده بود و عیسی بن مریم آن را دو باره حلال کرده است، آیه زیر هم این معنا را صریحا می رساند: «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات أحلت لهم؛ به خاطر ظلمی که از ناحیه یهودیان رخ داده، ما بعضی از طیبات را که بر آنان حلال بود حرام کردیم.» (نساء/ 160) و گفتار در آیه، خالی از یک دلالت نیست و آن دلالت بر این است که عیسی (ع) همه احکام تورات را امضا کرده، مگر چند حکمی را که خدای تعالی به دست وی نسخ نموده و آن چند حکم عبارت بوده از احکامی که بر یهود شاق و گران می آمده است. و لذا بعضی گفته اند: انجیل کتاب شریعت و احکام نیست، چون حکمی در آن نیامده و جمله: "و لاحل ..." عطف است بر جمله "بآیة من ربکم" و لام در لاحل لام نتیجه است و آیه را چنین معنا می دهد: من آیتی از ناحیه پروردگارتان آورده ام و آن فلان و فلان و فلان است و نیز آورده ام تا در نتیجه بعضی از چیزهایی که بر شما حرام شده و یا بعضی از محرماتی که رعایتش بر شما واجب گشته نسخ کنم.»
در تفسیر عیاشی در ذیل آیه: «و لأحل لکم بعض الذی حرم علیکم؛ و [آمده ام] تا برخی چیزها را که بر شما حرام شده برایتان حلال کنم.» از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «بین داود و عیسی (ع) چهار صد سال فاصله بود. و شریعت عیسی (ع) این بود که به توحید و اخلاص و به همه آنچه از ناحیه خدای تعالی به نوح و ابراهیم و موسی (ع) وحی شده بود مبعوث بود و کتاب آسمانی انجیل بر او نازل شد و از او میثاقی گرفتند که از همه انبیاء گرفته بودند و در کتابش شریعتی که همان اقامه نماز بداعی دین داری و امر به معروف و نهی از منکر و تحریم حرام و تحلیل حلال برایش تشریع کردند و نیز در آن کتاب مواعظی و مثل هایی و حدودی نازل شد، ولی قصاص در آن نبود و احکام حدود هم نبود و مساله تقسیمات ارث هم نبود و نیز تخفیفی نسبت به آنچه در تورات بر موسی نازل شده بود، نازل گردید و خدای تعالی همین قسمت اخیر را از قول عیسی (ع) حکایت کرده که فرموده: "و لأحل لکم بعض الذی حرم علیکم" و نیز عیسی (ع) و گروندگان به او را مأمور کرد به اینکه به شریعت تورات و انجیل هر دو ایمان بیاورند.»
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 3 ص 310 - 316، جلد 19 ص 426، جلد 6 ص 106، جلد 5 ص 39، 229، جلد 3 ص 339
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 7 صفحه 12-10
جعفر سبحانی تبریزی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 373
توماس میشل- کلام مسیحی- ترجمه حسین توفیقی- صفحه 97 - 92
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها
بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد
-
نتیجه مبارزه حضرت مسیح با طغیانگران و پیمان شکنان
-
شیوه های دعوت و تبلیغ حضرت عیسی علیه السلام (تواضع)
-
سیر تحول و منسوخ شدن شریعت در آیین مسیحیت
-
معجزات و نشانه های نبوت حضرت عیسی علیه السلام (قرآن)
-
کتاب آسمانی عیسی مسیح (تاریخ)
-
معجزات و نشانه های نبوت حضرت عیسی علیه السلام (روایات)
-
کتاب آسمانی عیسی مسیح (اناجیل چهارگانه)
-
کتاب آسمانی عیسی مسیح (قرآن)
-
شبهه عدم عصمت حضرت عیسی علیه السلام با توجه به سوره مائده