قرائن و دلایل مصلوب نشدن مسیح علیه السلام
English فارسی 5402 نمایش |تناقضات
اختلاف و تناقضات فراوان در نقل ماجراهای مصلوب شدن مسیح در اناجیل و اضطراب بیان متی، مرقس، لوقا و یوحنا و قراین بسیار دیگر در مطالعه این ماجرا ما را بر آن می دارد تا تامل جدی تر و دقیق تری بر کشته شدن مسیح (ع) داشته باشیم. اگر کسی کمی در این باره تامل کند به راحتی، به حقیقت این آیه قرآن کریم پی می برد که می فرماید: «و قولهم إنا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم و إن الذین اختلفوا فیه لفی شک منه ما لهم به من علم إلا اتباع الظن و ما قتلوه یقینا؛ و ادعایشان که ما مسیح عیسى بن مریم پیامبر خدا را کشته ایم، در حالى که نه او را کشتند و نه بر دار کردند، بلکه [حقیقت امر] بر آنها مشتبه شد و کسانى که درباره [قتل] او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن شک دارند و به آن آگاهى ندارند و تنها از حدس و گمان پیروى مى کنند، و به یقین او را نکشتند.» (نساء/ 157)
قرینه 1: رستاخیز مسیح (ع)
در جریان رستاخیز مسیح در اناجیل آمده است که مسیح خود گفت بعد از سه روز از قبر برخواهم خواست: «و در فردای آن روز که بعد از روز تهیه بود رؤسای کهنه و فریسیان نزد پیلاطس جمع شده گفتند: ای آقا ما را یاد است که آن گمراه کننده وقتی که زنده بود گفت: بعد از سه روز برمی خیزم. پس بفرما قبر را تا سه روز نگاهبانی کنند مبادا شاگردانش در شب آمده او را بدزدند و به مردم گویند که از مردگان برخاسته است و گمراهی آخر از اول بدتر شود.» (متی/ 27: 62)
«و از آن زمان عیسی به شاگردان خود خبر دادن آغاز کرد که رفتن او به اورشلیم و زحمت بسیار کشیدن از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان و کشته شدن و در روز سوم برخاستن ضروری است.» (متی/ 16: 21) «آنگاه ایشان را تعلیم دادن آغاز کرد که لازم است پسر انسان بسیار زحمت کشد و از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان رد شود و کشته شده بعد از سه روز برخیزد.» (مرقس 8: 31) اما از سوی دیگر می بینیم که بر اساس گزارش اناجیل این مدت دو شب و یک روز است نه سه روز. مسیح عصر روز شنبه دفن شد و بر اساس اناجیل، قبل از طلوع آفتاب روز یکشنبه رستاخیز کرد:
«بامدادان در اول هفته وقتی که هنوز تاریک بود مریم مجدلیه به سر قبر آمد و دید که سنگ از قبر برداشته شده است. پس دوان دوان نزد شمعون پطرس و آن شاگرد دیگر که عیسی او را دوست می داشت آمده به ایشان گفت: سرور را از قبر برده اند و نمی دانیم او را کجا گذارده اند.» (یوحنا/ 20: 1)
«و بعد از سبت هنگام فجر روز اول هفته مریم مجدلیه و مریم دیگر به جهت دیدن قبر آمدند. که ناگاه زلزله ای عظیم حادث شد از آن رو که فرشته یهوه از آسمان نزول کرده آمد و سنگ را از در قبر غلطانیده بر آن بنشست.» (متی/ 28: 1)
«پس چون سبت گذشته بود مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و سالومه حنوط خریده آمدند تا او را تدهین کنند. و صبح روز یکشنبه را بسیار زود وقت طلوع آفتاب بر سر قبر آمدند.» (مرقس/ 16: 1)
«پس در روز اول هفته هنگام سپیده صبح حنوطی را که درست کرده بودند با خود برداشته به سر قبر آمدند و بعضی دیگران همراه ایشان.» (لوقا/ 24: 1) اگر مصلوب شدن مسیح و به تبع ماجرای رستاخیز صحت داشته باشد، پس چگونه است که در یک امر ابتدایی آن این همه اختلاف وجود دارد؟
قرینه 2: سنگ قبر مسیح
یکی از مسائلی که در جریان مرگ و رستاخیز مسیح (ع) در عهد جدید آمده است، سنگ بزرگی است که بر روی قبر وجود داشته و اناجیل آن را خیلی بزرگ گزارش کرده اند. بعد از مرگ مسیح وقتی که به سراغ قبر رفتند، یک حادثه شگفت انگیز دیدند. حادثه این بود که سنگ بزرگی که بر قبر قرار داشت، اکنون جا به جا شده و در جایگاه غیر معمولی دیگری قرار گرفته بود. (مرقس/ 16: 4) چون نگریستند دیدند که سنگ غلطانیده شده است زیرا بسیار بزرگ بود.
در ترجمه فارسی و ترجمه های انگلیسی آیات مربوط به سنگ، همه از واژه غلطاندن استفاده کرده اند. در شرح و تفسیر آن نیز مفسران کتاب مقدس می گویند به این دلیل از این واژه استفاده شده که سنگ خیلی بزرگ بوده است کما این که مرقس نیز بدان اشاره کرده است. این مفسران ارتفاع سنگ را 1. 30 تا 1. 50 متر و حتی وزن آن را نیز دو تن گفته اند. حال ببینیم آیا واقعا در متن یونانی عهد جدید نیز همین گونه بوده و سنگ مزبور غلطانده شده است؟
در زبان یونانی واژه غلطاندن با معادل "kuli?" بیان می شود. اما نکته ای که باید قابل توجه قرار گیرد این است که شما وقتی یک واژه را با حروف یا واژه هایی دیگر ترکیب می کنید، معنای آن تغییر خواهد کرد و جایگاه استفاده از آن واژه نیز متفاوت خواهد شد. وقتی اناجیل را بررسی می کنیم می بینیم برخی از آنها از همین ریشه و همین واژه یونانی در گزارش از ماجرا استفاده کرده اند، اما علاوه بر آن پسوند هایی را نیز افزوده اند که با توجه به آن گزارش هایشان متفاوت شده است. برخی نیز اصلا واژه ای متفاوت را به کار برده اند. مرقس (15: 46) به ریشه "kuli" حرف اضافه یونانی "pros" را افزوده است که معنای واژه چنین می شود: به جلو راندن یا برداشتن: (proskul).
لوقا که نسبت به بقیه دقیقتر است، در لوقا 24، کلمه "kuli" را با حرف اضافة "apo" به کار برده است (apokuli) به معنای "دور از" که به طور کلی به معنای "جدا کردن" یا "فاصله دادن" می باشد. متی نیز همین گونه عمل کرده است. (28: 2) یوحنا اصلا واژه ای دیگر را به کار می برد. وی از کلمة یونانی(air) استفاده می کند، که به معنای: "بالا بردن یا حرکت دادن" است. یعنی سنگ ابتدا به بالا کشیده شده و بعد به حرکت درآمده است. همان گونه که مشاهده می شود، گزارش ها مضطرب است. یکی می گوید سنگ قبر غلطانده شده و برای توجیهش بزرگی آن را عنوان می کنند. یکی می گوید جدا شده؛ دیگری می گوید بالا برده شده و بعد به حرکت آمده.
قرینه 3: ترس از مرگ و سرزنش خدا
اناجیل لحظات غم انگیزی را برای مصلوب شدن مسیح به تصویر کشیده اند. برای نمونه گزارشی که متی ارائه می دهد عبارت است از:
«و (مسیح) پطرس و دو پسر زبدی را برداشته بینهایت غمگین و دردناک شد. پس بدیشان گفت: "من از شدت غم و اندوه، در آستانه مرگ می باشم. در اینجا مانده با من بیدار باشید." پس قدری پیش رفته به روی در افتاد و دعا کرده گفت: "ای پدر من اگر ممکن باشد این پیاله از من بگذرد (یعنی این جام رنج و عذاب را از مقابل من بردار!)، لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو."» (متی 26: 37)
مسیح آن شب سه بار با همین کلمات از خداوند خواست تا رنج و عذاب را از او بردارد. اما بالاخره او را دستگیر کرده و بر صلیب آویختند. وقتی که دانست او را خواهند کشت، از روی صلیب با صدای بلند، خداوند را سرزنش نمود. متی می نویسد (27: 46) «و نزدیک به ساعت نهم عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: "ایلی ایلی لماسبقتنی." یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی.»
وقتی ما به جایگاه مرگ در مسیحیت و کتاب مقدس می نگریم، می بینیم که شباهت بسیاری با اسلام دارد. در اسلام هر چه ایمان شخص بالاتر رود، با مرگ انس بیشتری پیدا می کند و از آن کمتر می هراسد. مانند امام علی (ع) که درباره خود می فرماید: «بیش از آن که کودک به پستان مادرش انس دارد، فرزند ابوطالب با مرگ مانوس است.» در مسیحیت نیز همین گونه است. در عهد قدیم حضرت داود (ع) در یک پیشگویی از مرگی که در انتظارش است، شادی می کند و می گوید: «موت مقدسان یهوه در نظر وی گرانبها است.» (مزامیر 115: 15)
به گفته قدیس امبروس، مرگ مایه وحشت نیست. نه برای نیازمندان تلخ است، نه برای اغنیا. وی می گوید: «مسیح نمی توانست با چیزی بهتر از مرگ ما را نجات دهد. زیرا مرگ او حیات همه ماست. چه چیزی درباره مرگ او باید بگوییم. چون با این الگوی الهی ثابت می کنیم که مرگ فقط جاودانگی یافت و خدا خود را نجات یافت.» قدیس Bernard of Clairvaux هم می گوید: «کسی که به خدا متصل می شود با روح یکی می شود. او که دیگر به چیزی جز خدا نمی اندیشد و پروایی جز خدا و امور مربوط به خدا ندارد، چون کاملا سرشار از خداست. اینک خدا محبت است به نحو بسیار نزدیکی نفس با خدا متحد می شود و سرشار از محبت است.»
وقتی قدیسان مسیحی که شاگردان رده دهم مسیح (ع) هم نمی شوند، چنین اعتقادی را نسبت به مرگ و رنج های آن داشته باشند و آن را محبت الهی بدانند، قطعا مسیح به مراتب، هم در عقیده و هم در عمل محکم تر و استوار تر بوده است. بنابراین چگونه است که این شخصی که قرار است به صلیب کشیده شود، به شدت بیتابی کرده و حتی خداوند را سرزنش می کند که چرا او را رها کرده است؟ آیا شایسته نیست که در ماهیت مسیح بودن وی شک کنیم؟
منـابـع
کانون گفتمان قرآن- مقاله قراین و دلایل مصلوب نشدن مسیح علیه السلام
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها