مراحل تکامل ادیان از دیدگاه دورکیم (دین و جادو)

فارسی 6407 نمایش |

رهیافت دینى دورکیم
دورکیم براى تحلیل ماهیت دین به جاى فرضیه پردازى هاى رایج درباره تاریخ تکاملى دین، مى کوشد ماهیت دین را بر عناصر اساسى دین استوار کند. گفتنى است که در زمان دورکیم، نظریه مسلط در حوزه دین شناسى، گونه اى تفکر تکاملى اندیش بود که به تبعیت از نظرگاه هربرت اسپنسر در شناخت جوامع رواج یافته بود. از این منظر، جوامع مختلف مراحل تکاملى چندى را طى مى کنند و دین نیز طبیعتا این مراحل را پشت سر مى گذارد. مراحل تکاملى جوامع از این نظرگاه عبارت اند از: جامعه حقیقى اولیه (که فعلا هیچ نشانى از آن نیست و وجودش مفروض گرفته مى شود)، جامعه ابتدایى موجود در آفریقا، جوامع تاریخى مانند تمدن چین و هند، و تمدن یونان و روم که ادامه آن در غرب فعلى موجود است. به موازات این مراحل تکاملى، ادیان نیز داراى چهار مرحله تکاملى به شرح زیر بوده اند:

1. مرحله آنیمیزم یا جاندارانگارى
2. پرستش ارواح و قواى مقدس (توتمیسم)
3. مرحله چندخدایى
4. مرحله یکتاپرستى که شامل ادیان توحیدى مخصوصا یهودیت و مسیحیت مى شد.

کسانى که از این منظر دین را تحلیل مى کردند، در پى آن بودند تا علت پیدایش دین را از منظرى عقلى تفسیر کنند و براى پیدایش آن دلایلى نظرى بیابند. کسانى مانند فردریش ماکس مولر و ادوارد برنت تیلور با توجه به آنکه دین در همه جوامع شناخته شده وجود داشته است، آن را امرى طبیعى و ذاتى نوع بشر مى دانستند. نظریه آنیمیزم که به وسیله تیلور ارائه شده بود، کوششى بود براى اثبات حضور نیرومند دین در همه جوامع. تیلور جاندار انگارى در همه اشیاى طبیعى وجود دارد و در نتیجه همه طبیعت داراى حیات و روح است. این باور به عقیده تیلور به تدریج گسترش یافت و همه ادیان بزرگ ادامه و توسعه آن به شمار مى روند. نظرگاه دیگرى که در زمان دورکیم وجود داشت به طبیعت گرایى موسوم است. در حالى که جاندار انگارى ادعا مى کرد که ایده الوهیت از تجربیات ذهنى و درونى سرچشمه گرفته است، تئورى هاى طبیعت گرایانه برعکس، بروز نخستین احساسات دینى را به طبیعت خارجى منسوب مى داشت. اشیا و قدرت هاى طبیعى، اولین پرستیدنى ها هستند. دورکیم در برابر این رویکردها، که مى توان آنها را رهیافت هاى عقلانى به دین نامید، از موضع دیگرى وارد میدان مى شود و این مسئله را نه از نظرگاه عقلانى، بلکه از منظر کارکردى تحلیل مى کند. وى به جاى نظریه پردازى درباره ادیان بزرگ موجود، بر آن بود که به ساده ترین ادیان موجود دست یابد و با تحلیل عناصر موجود در آنها ماهیت دین را کشف کند. براى این کار وى به استناد مشاهدات و گزارش هاى مردم شناختى مربوط به فرهنگ و زندگى بومیان استرالیا، به تحلیل دین پرداخت. از نظر دورکیم، تعریف رایج درباره دین که بر اساس آن دین عبارت است از اعتقاد به خدا یا خدایان و یا اعتقاد به جهان دیگر، همواره پذیرفتنى نیست، زیرا در برخى ادیان مانند بودیسم، خدا به معناى خداى متشخص انسانوار وجود ندارد. همچنین در ادیان قبایل موجود در استرالیا، مفهوم جهان دیگر ناشناخته است. از این رو، دورکیم نتیجه مى گیرد که باید از این گونه تعریف ها دست شست. در مقابل، وى بر آن است که در همه ادیان یک تقسیم بندى همواره به چشم مى خورد و آن تقسیم همه چیز به دو حوزه متمایز است: مقدس یا قدسی انگشت مى گذارد. توتم در حوزه مقدسات بوده، از امور عرفى کاملا متمایز است. توتم عبارت است از حیوان یا درخت یا حتى قطعه اى از شیئى که همه افراد یک عشیره، قبیله یا کلان در میان سرخ پوستان آمریکا بیانگر همین اصل توتمیسم است. حتى در جوامع پیشرفته ما شاهد توتم به شکل دیگرى هستیم، براى نمونه پرچم کشورها و یا نمادهایى که در برخى کشورها به عنوان نماد ملى شناخته مى شود، گونه اى توتم هستند. بدین ترتیب در هر جامعه اى ما شاهد وجود توتم هستیم و این توتم سمبل و نماد آن جامعه است. مسئله توتمیسم را پیش تر، رابرتسون اسمیت مطرح ساخته بود. از این رو مى توان او را از پیش آهنگان دورکیم دانست. رابرتسون اسمیت، دانشمند اسکاتلندى، پژوهنده عهد عتیق و محقق در زمینه مطالعات مربوط به زبان هاى سامى بود. او از گرایش هاى فردگرایانه و فکرى عقلى نظریه پردازان پیشین فاصله گرفته بود، و مطالعه تطبیقى اش در باب قبایل سامى پیش از بنى اسرائیل، او را به این نتیجه رسانده بود که دین ابتدایى اساسا مسئله اى مربوط به نهادهاى اجتماعى و شعائر و آیین ها است، نه عقاید و آراى فردى و مابعد الطبیعى. اسمیت بر خصلت اجتماعى دین و نیز بر اهمیت توتمیسم تأکید داشت و این شیوه پرستش قبیله بدوى را ابتدایى ترین شکل حیات دینى مى دانست. این توتم از نظر دورکیم، هم پرستیده مى شود و به اصطلاح معبود قبیله است، و هم در عین حال نماد آن قبیله است و اعضاى قبیله خود را از نوادگان آن مى شمارند. به عبارت دیگر در این گونه قبایل توتم هم خداى قبیله است و هم نماد جامعه. حال جاى این پرسش است که بگوییم در حقیقت همان مفهوم جامعه یا کلان در اینجا تشخص یافته و خدا نامیده شده است؟ دورکیم به این پرسش پاسخ مثبت مى دهد و بر آن است که هر توتمى هم زمان هم خداى مردم کلان و هم نماد خود کلان است، زیرا خدا و کلان در حقیقت یک چیز بیشتر نیستند. از نظر دورکیم، هر چند مردم کلان ها توتم هاى خود را مى پرستند، اما این ظاهر قضیه است و آنان در حقیقت جامعه اى را که در آن مى زیند، پرستش مى کنند. پرستش توتم و مراسم معمول و متداولى که در آنها اعضاى کلان براى توتم خود قربانى مى کنند یا به رقص نیایش مى پردازند، چیزى جز عبادت خود کلان نیست. اما چرا آنان چنین مى کنند؟ پاسخ دورکیم روشن است; کلان نیاز به بقا دارد. این بقا نیز از طریق همبستگى اعضاى آن حاصل مى شود. براى آنکه کلان به حیات اجتماعى خود ادامه دهد و نظام اجتماعى به هم نخورد، همه اعضا باید همبستگى کاملى به یکدیگر داشته باشند و حتى حاضر باشند براى استمرار این همبستگى از منافع شخصى خود بگذرند. این کار از طریق ترویج اخلاق و آداب خاصى ممکن است. تنها زمانى هر کسى آماده است تا از منافع شخصى خود بگذرد که احساس کند این کار در درازمدت براى او مفید است. از اینجاست که مسئله تقدس جامعه در قالب نماد آن یا توتم پدیدار مى شود. هر کلانى براى پرورش روحیه فداکارى و از خود گذشتگى در اعضاى خود، نیاز به تقدیس اصل جامعه دارد که از طریق توتم محقق مى شود. جامعه به هر شکلى گونه اى «زهد» فردى را تأیید مى کند و همه ادیان به گروه زاهدان با هر نامى که باشند به دیده احترام مى نگرند، زیرا این کسان مثل اعلاى از خود گذشتگى و کناره جویى از لذایذ هستند و این گونه ارزش ها را با عمل خود تقویت مى کنند و با عمل خود به دیگران مى آموزند تا براى جامعه فداکارى کنند و از لذات فردى خود بگذرند، پس زهد نیز کارکردى کاملا اجتماعى دارد. دورکیم با همین مفهوم کلیدى توتم، همه تحلیل و رهیافت دینى خود را بنا مى کند و همه مسائل را بر اساس آن حل مى کند. از نظر او مفهوم روح از دل همین نماد کلان یا توتم در مى آید. اعضاى کلان کم کم معتقد مى شوند که نمادها روحى دارند که نامیرا است. پس از مدتى از دل این مفهوم، روح نیاکان که حافظ وحدت و همبستگى کلان است، زاده مى شود و در درازمدت مفهوم خدا پدیدار مى گردد. این خدا یا خدایان نیز چیزى جز همان نماد بسط یافته نیست و وظیفه اش نیز حفظ وحدت و همبستگى جامعه است. بنابراین، تحلیل دین و ماهیت آن از طریق مفاهیم نظرى ممکن نیست، بلکه کافى است تا با نگاهى به کارکرد دین در جامعه ابتدایى، آن را تحلیل کنیم. دورکیم پس از بسط نظر خود به این نکته چنین اشاره مى کند: «علایق دینى، چیزى جز صور تمثیلى علایق اجتماعى و اخلاقى نیستند».

دین و جادو
اینجاست که دورکیم به عنصر دیگرى در دین اشاره مى کند، ذات دین عبارت است از تقسیم هستى به دو حوزه قدسى و عرفى، اما علاوه بر آن دین همواره در دل یک سازمان یا نهاد است که کار خود را سامان مى دهد. تعریفى که او از دین ارائه مى دهد، چنین است: «مذهب عبارت است از دستگاهى همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور مقدس، یعنى مجزا از امور عادى یا ممنوع، این باورها و اعمال همه کسانى را که پیرو آنها هستند در قالب یک اجتماع (کمونوته) اخلاقى واحد به نام کلیسا متحد مى کنند». البته این کلیسا مى تواند نام هاى دیگرى به خود بگیرد و براى مثال به شکل معبد، مسجد یا کنیسه پدیدار شود، اما کارکرد آن همان متحدساختن اعضاى خود در یک سازمان است. بدین ترتیب، هیچ دینى بدون سازمان یا نهادى به نام کلیسا و یا هر نام دیگرى وجود ندارد. دورکیم با تأکید بر عنصر سازمان، دین را از جادو جدا مى سازد. در زمان دورکیم برخى از مردم شناسان دین را ادامه و تکامل جادو مى دانستند و معتقد بودند که در گذر زمان جادو به دین تبدیل مى شود و لذا در برخى جوامع ساده و ابتدایى مرز معینى میان دین و جادو وجود ندارد. لیکن دورکیم سخت در برابر این نظریه مى ایستد و بر آن است که این دو اساسا و ماهیتا با یکدیگر متفاوت هستند و کارکرد جداگانه اى دارند. دین داراى یک سازمان دینى به نام کلیسا است، حال آن که جادو داراى هیچ کلیسایى نیست. اگر هم در جایى شاهد آن بودیم که جادو داراى سازمان و تجمعى از جادوگران است، صرفا براى آن است که هر جادوگر بتواند کار فردى خود را به بهترین وجه انجام داد. از این منظر مى توان سازمان جادوگران را به اتحادیه هاى صنفى نجاران تشبیه کرد. هر نجارى کارى فردى انجام مى دهد و خصلت کار او فردى و شخصى است، نه جمعى. لیکن نجاران براى پیش بردن کار خود گاه ناگزیر مى شوند که در دل یک سازمان شکل بگیرند. چنین تجمعى به هیچ روى به معناى خصلت جمعى این پیشه و کارکرد اجتماعى آن نیست. این در حالى است که دین اساسا و ماهیتا خصلت اجتماعى دارد و سازمان دینى نیز لازمه تحقق کارکرد دین است. بدین ترتیب، از نظر دورکیم، تفاوت جادو و مذهب آن است که جادو اساسا امرى فردى، اختیارى، بدون سازمان و بى نیاز از تجمع است، حال آنکه مذهب ماهیتا امرى اجتماعى، داراى سازمان و الزامى است. جادوگر مانند پزشکى است که افراد مختلف با اهداف متفاوت و حتى گاه متضاد به او مراجعه مى کنند و هر یک از جادوگر خواستار تحقق آرزویى مى شود و جادوگر نیز مى کوشد خواسته هر یک را برآورد. براى مثال ممکن است دو نفر که دشمن یکدیگر هستند، نزد جادوگرى بروند و هر یک از او بخواهد تا از طریق جادو رقیبش را از پاى درآورد. این خواسته ها اختیارى، فردى و متضادند، اما در دین چنین نیست. دین مى کوشد تا همه اعضاى جامعه را در دل یک نظام اخلاقى و مجموعه اى از هدف ها متحد سازد. با تحلیلى که دورکیم ارائه مى کند، مسئله مناسک و شعائر نیز روشن مى شود. همه ادیان، چه ابتدایى و چه پیشرفته و توسعه یافته داراى شعائر و مناسک خاصى هستند. از نظر دورکیم هدف این شعائر چیزى جز تقویت همبستگى گروهى نیست. هنگامى که این گونه مراسم به صورتى منظم و هماهنگ برگزار مى شود، در میان همه اعضاى کلان گونه اى وحدت ناگسستنى پدید مى آورد و همه خود را داراى یک روح مى دانند و خویشتن را متعلق به یک پیکره مى بینند. وجود محرمات یا تابوها نیز این همبستگى را تقویت مى کند. ممکن است به دورکیم اعتراض شود که اگر توتم هر کلان را اعضاى آن مى پرستند، پس چرا در برخى از مراسم مقدس گاه توتم کلان کشته و توسط اعضاى کلان خورده مى شود؟ دورکیم به این اشکال، پاسخ روشنى مى دهد، از نظر او هنگامى که اعضاى کلان توتم را مى پرستند، وفادارى خود را به جامعه نشان مى دهند و به این ترتیب، خود را بخشى از آن مى نمایانند. در مقابل هنگامى که اعضاى کلان در مراسم خاصى توتم یا خداى خود را مى خورند، با این کار نیروى خدایى جامعه را در خود تزریق مى کنند و به این ترتیب، داراى توانایى بیشترى براى خدمت به جامعه مى گردند. در نتیجه این چرخه فرا رونده موجب تقویت همبستگى و تعلق افراد به جامعه مى شود. بنابراین از نظر دورکیم، دین چیزى نیست جز ابزار تحقق اهداف جامعه و تعمیق ارزش هاى اجتماعى در درون یکایک اعضا. افراد بدون جامعه امکان زیست ندارند و جامعه نیز بدون افراد ناتوان است. از این رو جامعه باید افراد را به خود وفادار نگه دارد و این کار را به وسیله آفریدن قلمرو قدسى و ایجاد توتم و مناسک دینى انجام مى دهد. به سخن دیگر، در نظریه دورکیم دین عبارت است از بیان نمادین واقعیت هاى اجتماعى. جامعه الزامات اجتماعى و اخلاقى خود را در قالب فرمان ها و شعائر دینى مى ریزد و افراد را به پایبندى به آنها دعوت مى کند.
(ادامه دارد...).

 

منـابـع

ریمون آرون- مراحل اساسى اندیشه در جامعه شناسى- ترجمه باقر پرهام- تهران- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى- 1370

مایکل پترسون و دیگران- عقل و اعتقاد دینى- درآمدى بر فلسفه دین- ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى- تهران- طرح نو- 1376.

بهاءالدین خرمشاهى- دین پژوهى- دفتر اول- تهران مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى- 1372.

لوئیس کوزر- زندگى و بزرگان جامعه شناسى- ترجمه محسن ثلاثى- تهران- 1368.

سید حسن اسلامى- فصلنامه هفت آسمان- شماره نوزدهم- مقاله رهیافت دین شناختى دورکیم- نظریه و تحلیل

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد