مناسبات اسماعیلیان با مخالفانشان (سلجوقیان)

فارسی 7130 نمایش |

حملات سلجوقیان علیه قهستان

با توافق سنجر و برکیارق در سال 495ه عملیات مشترکى علیه اسماعیلیان آغاز شد. سلطان سنجر سپاهى بزرگ به قهستان فرستاد. سلطان سنجر در نامه اى که به وزیر مسترشد خلیفه عباسى مى نویسد، تلفات اسماعیلیان را در این جنگ حدود ده هزار نفر ذکر مى کند. (عباس اقبال، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقى، ص 308) دو سال بعد از نخستین حمله، فرمانده سلجوقى با سپاهى بزرگ از خراسان به جنگ اسماعیلیان قهستان اعزام شد. سپاه اعزامى پس از ترک مرو راه قهستان را در پیش گرفت و در سر راه خود قلعه ها و آبادى هاى مجاور طبس را ویران کرد و بسیارى از ساکنان مناطق را کشت. (همان، ص 308) ولى این حمله به علت فساد و آلودگى سپاه موفق نبود و سپاه سنجر مجبور شد با شرایط ذیل با صاحبان قلعه ها مصالحه کند:
1ـ اسماعیلیان دژى بنا نکنند؛
2ـ سلاح نسازند و خریدارى نکنند؛
3ـ مردم را به عقاید خویش دعوت ننمایند. (الکامل فى التاریخ، ذیل حوادث 497ه'' و جامع التواریخ، ص 123)
این مصالحه در حقیقت به نفع اسماعیلیان تمام شد و به آن ها فرصت داد که به جبران ویرانى ها بپردازند و تجدید قوا نمایند. ولى در میان پیروان اهل سنت، نفرت فراوانى علیه سنجر برانگیخت. سلطان از سوى افکار عمومى تحت فشار قرار گرفته بود و براى توجیه اعمال خود در نامه اى به خلیفه بغداد چنین نوشت:
«لیکن آن مفسدان از فتک و قتل غیله و انواع مکر و حیله فرو نمى ایستادند و چندین امام و اسفهسلار بزرگ از خیار امت هلاک مى کرده اند و راه هاى ناایمن مى داشتند و مسلمانان را گمراه مى کرده و اهل چند ناحیت چون «سبزوار و زوزن و بیژن آباد و دیه ها خواف و باخزر» به فرو مى گرفتند و مى کشتند و کاروان ها مى زدند و هم از جهت رعایا و عامه اسلام و ائمه خروش برآمد و به درخواست ایشان بود که آن سگان را امان داده شد.» (عباس اقبال، همان، ص 310)
از جانب دیگر، با توجه به رشد روز افزون اسماعیلیان، حسن صباح با زیرکى و درایت خود سعى نمود روابط خود را با دربار سلطان سنجر در حد تعادل نگه دارد. به همین جهت با اعزام سفرا به دربار سلطان، سعى در حفظ حرمت سلطان مى نمود و از جانبى دیگر، سلطان را از هر نوع اقدام افراطى برحذر مى داشت. به قول رشیدالدین: «از خادمان او با یکى مواضعه کرد تا در شبى که سلطان مست خفته بود کاردى پیش تختش در زمین نشاند. چون سلطان بیدار شد و کارد را دید، اندیشناک شد. چون این تهمت بر کسى درست نمى شد به اخفاى آن اشارت فرمود. سیدنا پیغام داد اگر نه به سلطان ارادت خیر و امید نیکویى بودى آن کارد را که در شب در زمین درشت مى نشاندند در سینه نرم او استوار کردندى.» (جامع التواریخ، (بخش نزاریان)، ص 112 و تاریخ جهانگشاى، ج 3، ص 214)
این مدارا تا آخر عصر سلطان سنجر با اسماعیلیان برقرار بود. اسماعیلیان تا حدود سال هاى 511ه توانستند بر بسیارى از مناطق قهستان، عراق عجم، و گرجستان و گیلان مسلط شوند و با خاندان هاى محلى آن دم از یگانگى زنند. (ابوالقاسم کاشانى، همان، ص 167) پس از درگذشت سلطان محمد سلجوقى در ذى الحجه 511، سلطان سنجر که همه کاره آل سلجوقى شده بود، نماینده اى را براى تإکید صلح و تجدید پیمان به الموت فرستاد و از حسن صباح که قدرتش به خارج مرزها کشیده شده بود درخواست صلح نمود. (همان؛ جامع التواریخ، ص 112 و مجمع التواریخ، ص 217)

موضع گیرى اسماعیلیان در جنگ هاى صلیبى

هر چند پدیده مهم جنگ هاى صلیبى در خارج از حوزه جغرافیایى اسلام و در صفحات شرقى مدیترانه رخ نموده است، اما حضور نزاریان شام در آن صفحات و موضع گیرى ایشان نسبت به صلیبى ها، بیانگر تاثیرپذیرى از اندیشه سیاسى اسماعیلیان و جلوه اى از خصومت آنان با خلافت بغداد و هم پیمانان آن است. در ابتدا اسماعیلیان شام تحت تاثیر بینش دینى مخدومان خود در الموت و قهستان، روابط خویش را با سلجوقیان شام و سایر امیران تنظیم مى کردند. همان طور که «ژاک دو ویترى» روحانى فرانسوى که در روزگار جنگ صلیب به مقام اسقفى شهر عکا رسیده بود گفته است:
«در ایالت فنیقیه، نزدیک مرزهاى آنتارادنیا که اکنون طرطوشه خوانده مى شود، طایفه اى سکونت دارند که از همه طرف در میان کوه ها و صخره ها محصورند، و ده قلعه دارند که به علت راه هاى تنگ و صخره هاى غیر قابل عبور بسیار محکم و دسترس ناپذیر هستند، و حومه ها و دره هاى حاصلخیزى که به انواع میوه ها و غلات گرانبارند، و به خاطر فضاى فرحبخشى که دارند بسیار مطبوع و دلپذیر هستند. گویند تعداد این مردم که اساسین خوانده مى شوند از 40000 تن بیشتر است. آن ها براى خود رئیسى دارند که منصبش موروثى نیست، بلکه به خاطر فضیلت بیشترش برگزیده مى شود و او را پیر یا شیخ مى گویند و این تنها به خاطر زیادى سن او نیست، بلکه به خاطر مناعت و تقدم او در حزم و دور اندیشى است. خاستگاه و سرمنشاء این طایفه و جایى که از آن جا به شام آمده اند، و نخستین رئیس و پیشواى دین نا فرخنده آن ها از ناحیه دور افتاده اى در مشرق، نزدیک شهر بغداد، و بخش هایى از ولایت ایران است. این طایفه میان لاهوت و ناسوت فرقى قائل نیستند، و معتقدند که اطاعت و فرمانبردارى ایشان از رئیسشان کافى است که به فیض آن به زندگى جاوید برسند. از این رو، وابسته و سرسپرده رهبر و پیر خود هستند که او را شیخ مى نامند. با چنین سرسپردگى و انقیاد و فرمانبردارى است که هیچ دشوار یا خطرناکى در دنیا وجود ندارد که آن ها از انجام دادنش ترس داشته باشند یا نتوانند با حدث ذهن و اراده قوى، به فرمان پیشواى خود، آن را انجام دهند.» (ر. ک: فرهاد دفترى، همان، ص 135-136)

درگیرى نزاریان با صلیبى ها

نزاریان شام در عصر بزرگ ترین و قدرتمندترین پیشواى خود یعنى راشدالدین سنان هر چند با صلیبى ها درگیرى هایى داشته اند و حتى در سال 588ه پادشاه صلیبى اورشلیم به نام «مارکى کونراد» را کشتند، اما به طور کلى با ظهور دولت ایوبى و شخص صلاح الدین ایوبى که دولت اسماعیلى مصر را برچیده بود، نزاریان شام عموما با صلیبى ها روابط صمیمانه برقرار کرده و به جنگ با دولت سنى مذهب ایوبى همت گماردند و حتى سنان یکبار در جمادى الثانى سال 570 و بار دیگر در ذوالقعده 511 فداییانى را براى ترور صلاح الدین ایوبى به درون اردوى او فرستاد، اما موفق نشد. (عبدالرحمان بن اسماعیل، همان، ص 239-240 و 258) برخورد ایوبى ها و هم پیمانان آنان یعنى زنگیان موصل علیه اسماعیلیان شام را مى توان در تاریخ هاى عمومى اسلام یا تاریخ هاى اختصاصى شامات خواند. پیمان اسماعیلیان نزارى شام با سن لویى پادشاه فرانسه نیز جلوه دیگرى از خصومت مورد اشاره است.

مذاکرات صلح لویى نهم با نزاریان

محقق معاصر اسماعیلى در این مورد مى نویسد: «لویى به دنبال شکست اولیه اش در جنگ صلیبى که خود به راه انداخته بود و نشانگر اوج کوشش هاى جهان مسیحیت براى پس گرفتن سرزمین قدس بود، با دادن خون بها خویشتن را از اسارت در مصر باز خرید و براى مدت چهار سال (1250-1254م) در عکا اقامت گزید، لویى نهم یا سن لویى، هنگامى که در عکا بود، به مبادله سفیر و هدایا با رهبر جامعه نزارى شام پرداخت، و نیز اطلاعاتى درباره معتقدات آن ها کسب کرد. شرح مفصل این رویدادها به قلم یکى از مشهورترین مورخان و وقایع نگاران فرانسه، ژان دو ژوئنویل، که خانواده او در خدمت کنت هاى شامپانى بوده اند، براى ما باقى مانده است. ژوئنویل در جنگ صلیبى (هفتم) همراه پادشاه فرانسه بود، و به عنوان دوست نزدیک و منشى او با وى در عکا باقى ماند. وى در 1254م با سن لویى به فرانسه بازگشت، ولى از همراهى پادشاه در جنگ صلیبى تونس در 1270م امتناع ورزید؛ و این جنگ اخیر حتى از لشکرکشى به مصر مصیبت بارتر از کار درآمد. ژوئنویل در فرانسه تاریخ گران بهایى درباره لویى به نام تاریخ سن لویى نوشت، و در آن به رویدادهاى نافرخنده جنگ صلیبى آن پادشاه و عملیات وى در ماوراى دریا مفصلا اشاره کرد.
ژوئنویل که از نزاریان به عنوان اساسین و نیز بدویان نام مى برد، مى گوید که در دوره اقامت پادشاه در عکا، احتمالا در 1250- 1251م، نیز فرستادگانى از جانب امیر بدویان، که شیخ الجبل نامیده مى شد، به نزد او آمدند... و از پادشاه پرسیدند که آیا با رهبر آن ها آشناست؟ و شاه پاسخ داد که آشنا نیست و هرگز او را ندیده است، هر چند درباره او سخن بسیار شنیده است. آن گاه نمایندگان به شاه گفتند که وى باید به رهبر آن ها خراج بپردازد، به همان نحو که امپراتور آلمان، پادشاه مجارستان، سلطان مصر (بابل)، و بسیارى از امیران دیگر سالانه مى پردازند، زیرا آنان به خوبى مى دانند که اگر وى از آن ها خرسند نباشد، آن ها مجال زیستن و حکومت کردن نخواهند داشت. ژوئنویل هم چنین اضافه مى کند که نمایندگان اعلام داشتند رهبرشان هم چنین خرسند مى شود اگر شاه آن ها را از خراجى که سالانه به استاد اعظم شهسواران معبد یا مهمان نواز مى پردازند معاف بدارد.
ژوئنویل سپس حکایت مى کند که شاه قول داد در دیدار دوم پاسخ آن ها را بدهد، و این دیدار دوم بعدا در همان روز با حضور استادان اعظم شهسواران مهمان نواز و معبد صورت گرفت؛ اما به جاى آن که به قول خویش وفا کند، اینک استادان اعظم، رژینالد دوویشیه و ویلیام دو شاتونف، نمایندگان (شیخ الجبل) را تحت فشار قرار دادند و تقاضاى پیشینن خود را تکرار کردند. ژوئنویل توضیح مى دهد که در ضمن ملاقات سوم که روز بعد صورت گرفت، استادان اعظم نمایندگان نزارى را به باد سرزنش گرفتند که چرا پیامى این چنین گستاخانه به شاه فرانسه عرضه داشته اند، و به نمایندگان دستور دادند که به نزد رهبر خود بروند و طى پانزده روز با نامه اى از جانب امیر و رهبر خود باز آیند تا پادشاه از او رضایت حاصل کند. بنابر گفته ژوئنویل که امکان دارد در بعضى از این دیدارها حضور مى داشته است، فرستادگان نزارى در موعد مقرر به عکا بازگشتند، و هدایاى گران بهایى از جمله یک فیل بلورین و چند تندیس ساخته شده از عنبر و دیگر زینت آلات مرصع به طلا، و نیز پیراهنى و انگشترى اى به هدیه آورند. در ارتباط با این دو قلم اخیر (یعنى پیراهن و انگشترى) ژوئنویل مى نویسد که نمایندگان پادشاه گفتند که: «اعلیحضرتا! ما از نزد رهبر خویش باز آمده ایم، او به اطلاع شما مى رساند که هم چنان که پیراهن، بخشى از جامه است که به تن نزدیک تر است، وى این پیراهن خود را به عنوان هدیه یا به علامت این که شما پادشاهى هستید که وى بیشترین محبت را به شما دارد و سخت مایل است که این محبت افزونى یابد، براى شما مى فرستد، و براى اطمینان بیشتر، این هم انگشترى اوست که براى شما مى فرستد که از طلاى خالص است و نامش بر آن حک شده است، و با این انگشترى خداوندگار ما پشتیبانى خود را از شما اعلام مى دارد و از آن پس شما را به سان یکى از انگشتان دست خود مى شمارد.»

ترجیح صلیبى ها بر اسماعیلیان

سن لویى که مشتاق بود روابط دوستانه با اسماعیلیان نزارى ایجاد کند، به پیشنهاد صلح آن ها با فرستادن هدایا و نمایندگان خویش به نزد شیخ الجبل پاسخ داد. (فرهاد دفترى، همان، ص 137-139) متقابلا خلافت عباسى، سلطنت سلجوقى و عالمان و فقیهان همراه آنان، دشمنى با اسماعیلیان را بر جنگ علیه صلیبى ها ترجیح مى دادند و اسماعیلیان را نسبت به صلیبى ها دشمن بزرگ تر مى دانستند؛ مثلا غزالى که سرسختانه علیه اسماعیلیان قلم به دست گرفت و فرمان قتل آنان را صادر کرد، به رغم حضور در شام به هنگام حمله مسیحیان، فتوایى علیه آنان صادر نکرد.
دکتر عمر فروخ در کنگره بزرگداشت غزالى در دمشق در سال 1961م در خطابه اى اعلام داشت که علت سکوت غزالى در جنگ هاى صلیبى، بیمارى روحى او و رویکرد او به تصوف بوده است. این نظر که بسیارى از پژوهشگران معاصر جهان عرب هم بدان معتقدند صحیح نیست، چرا که بسیارى از آثار، به خصوص کتاب هاى جنجال آفرین خود را در همین دوره عزلت و گوشه نشینى یا نقاهت روحى نوشته است. ذکر این نکته در این جا ضرورى است که مجتبى مینوى طى مقاله اى رساله اى مختصر را از غزالى با نام «تحفه الملوک» معرفى مى کند. این رساله در یازده باب و بنا به درخواست محمدبن ملکشاه نوشته شد و در باب یازدهم با عنوان «در حث بر جهاد» مسلمان ها و سلاطین و اسیرها را به جنگ علیه صلیبى ها فرا مى خواند.
او مى نویسد: «بدان که چون شهرى یا ولایتى از دیار اسلامى را کافران برگفتند، بر همه مسلمان ها واجب شود در وقت، نیت جهاد کردن و به جهاد رفتن چون استطاعت یابند.» هم چنین اضافه مى کند: «... از این بهتر که عمر در رضاى خداى تعالى نفقه کنى و بیت المقدس که قبله انبیا (ع) است از کافران باز ستانى؛ و تربت خلیل که خوک خانه کافران کرده اند، از دستانشان بیرون آرى.» (مجتبى مینوى، «از خزائن ترکیه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران، سال هشتم، شماره سوم، فروردین 1340. بنا به ادعاى وى نسخه منحصر به فرد آن، در مجموعه ایاصوفیه در ترکیه موجود است.)
ولى به نظر مى آید اولا صحت انتساب این رساله به امام محمد غزالى جاى بحث دارد، چون برخلاف روش معهود در آثار غزالى نام این رساله در سایر آثار او نیامده است و دیگر این که غزالى، شافعى متعصب، غالبا در این رساله به مذهب ابوحنیفه تکیه مى کند. اگر براى دو علت فوق هم جوابى بیابیم، موضع گیرى غزالى نسبت به جنگ هاى صلیبى در مقایسه با موضع گیرى علیه شیعیان، اسماعیلیان و فاطمیان مصر و شام بسیار محدود است و تردیدى نیست که از نظر غزالى، دشمن بزرگ تر، آن ها هستند، نه صلیبى ها.
یکى دیگر از عالمان و فقیهان معاصر جنگ هاى صلیبى، شرف الدین ابوسعد عبدالله بن محمد بن هبه الله نعیمى معروف به ابن ابى عصرون (492-585ه'' / 1098-1189م) است و از فقیهان و قاضیان شافعى مذهب در عراق و شام و معاصر اتابکان موصل و ایوبى ها مى باشد. (براى شرح حال او ر. ک: به وفیات الاعیان، ج 3، ص 53-57 و طبقات الشافعیه، ص 10 و 237)
هم چنین از اساتید عمادالدین کاتب اصفهانى مورخ مشهور به حساب مى آید از افتخارات او این است که بعد از انحلال دولت فاطمى در مصر به دست صلاح الدین، وى به همراه هیئتى در سال 567ه به بغداد نزد خلیفه عباسى رفت و سلطه مجدد خلافت عباسى بر قاهره را به او تبریک گفت. (ابن جوزى، المنتظم، ج 10، ص 272) خشنودى و خرسندى جامعه اهل سنت از برچیده شدن حکومت فاطمى به حدى است که ابن جوزى مورخ معروف و صاحب «المنتظم» کتابى در این مورد تإلیف کرده و نامش را «النصر على مصر» گذاشته است.
حتى پس از آن که بیت المقدس در سال 492ه 1099/م به دست صلیبى ها سقوط کرد، قاضى شهر دمشق به نام زیدالدین ابوسعد هروى، به بغداد رفت تا یارى خلیفه و سلطان سلجوقى را طلب کند، اما دست خالى بازگشت. (ابن تغرى بردى، همان، ج 5، ص 151-152) حتى اعتراض و تظاهرات مردم بغداد به رهبرى علماى شهر نیز خلیفه و سلطان را بیدار و علیه صلیبیون تحریکشان نکرد و بدین جهت بود که دشمن متحد و منسجم صلیبى قریب دو قرن صفحات شرقى دریاى مدیترانه را در اشغال خود داشت و سرانجام در عصر ممالیک با درایت و فداکارى هاى سردارانى چون فخرالدین یوسف جوینى که خراسانى الاصل بود، آن مناطق آزاد شد.

منـابـع

عبدالله ناصرى طاهرى- مجلۀ تاریخ اسلام- شماره3

حسن بن موسى نوبختى- فرق الشیعه- ترجمه محمد جواد مشکور- تهران- مرکز انتشارات علمى و فرهنگى 1361

سعدبن عبدالله اشعرى- المقالات و الفرق- ویراسته محمد جواد مشکور- تهران- مرکز انتشارات علمى فرهنگى 1361

محمد بن عبدالکریم شهرستانى- الملل و النحل- قاهره- بى نا- 1968م- جلد 1

عبدالقاهر بغدادى- الفرق بین الفرق- تحقیق محمدبدر- قاهره- بى نا- 1328

فرهاد دفترى- افسانه هاى حشاشین یا اسطوره هاى فدائیان اسماعیلیه- ترجمه فریدون بدره اى- تهران- نشر فرزان روز- 1376

مجتبى مینوى- «از خزائن ترکیه»- مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران- سال هشتم- شماره سوم- فروردین 1340

عبدالله ناصرى طاهرى- علل و آثار جنگهاى صلیبى- تهران- دفتر نشر فرهنگ اسلامى- 1373

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد