مشاهیر زیدیه (2) از ابتدا تا قرن 8 هجری
فارسی 6704 نمایش |در قسمت قبل با زندگی و آراء قاسم رسى، امام هادى مؤسس حکومت زیدیه یمن و ناصر اطروش آشنا شده و در این قسمت با زندگی و اندیشه های حاکم جشمى، ابن المرتضى و یحیى بن حمزه آشنا خواهیم شد.
حاکم جشمى
ابوسعد محسن بن محمد معروف به ابن کرامه جشمى و حاکم جشمى در سال 413 هجرى در جشم از توابع نیشابور به دنیا آمد. وى از نسل محمدبن حنفیه و از قبیله عربى جشم است. حاکم جشمى در پى ظهور سلجوقیان در خراسان و سخت گیرى آنها نسبت به معتزله به مکه مهاجرت کرد و در نزد زیدیان مکه درس خواند. او در آن جا به سوى زیدیه گرایش پیدا کرده و فردى معتزلى زیدى گردید. وى در تفسیر صاحب نظر بود و زمخشرى نزد وى علم تفسیر را آموخت. وى یکى از برجسته ترین مورخان زیدیه به شمار مى آید و در طریق اعتزال پیرو مکتب جبائیان و قاضى عبدالجبار معتزلى بود. در نظر وى ایمان تقلیدى ارزشى ندارد و باید با تعقل به معرفة الله رسید. حاکم جشمى با مذهب جبر دشمنى تمام داشت و آن را نمونه بارز کفر مى دانست و تمام شرور را برخاسته از جبر مى دانست. وى در رساله اى با نام عجیب رسالة ابلیس الى اخوانه المناجیس یا رسالة الشیخ أبى مرة الى اخوانه المجبرة جبریان را اتباع ابلیس معرفى کرده است. این تندروى وى باعث قتلش شد و جبرى مذهبان او را در مکه در سال 494 هجرى به قتل رساندند. ابن کرامه به تفضیل حضرت امیر (ع) بر تمام صحابه قائل بود و وى را اولى در امامت مى دانست. وى همچون دیگر زیدیان امامت حضرت امیر، امام حسن و امام حسین (ع) را به نص خفى دانسته و امامت زید بن على را قبول داشت و خروج امام بر امراى جور را واجب مى دانست. شمار تألیفات حاکم جشمى را حدود چهل و اندى کتاب و رساله دانسته اند که اکثر آنها خطى باقیمانده است. کتاب تحکیم العقول فى تصحیح العقول و کتاب فضائل الطالبیین وى به چاپ رسیده است. سید على موسوى نژاد در کتاب تراث الزیدیه از چاپ هشت کتاب و رساله حاکم جشمى خبر داده است. (تراث الزیدیه، ص96ـ97) دکتر عدنان زرزور در کتاب الحاک الجشمى و منهجه فى تفسیر القرآن به تفصیل به زندگانى، آثار و مبانى فکرى حاکم در تفسیر قرآن پرداخته و روش عقلى او را تبیین کرده است.
اندیشه های حاکم جشمى
حاکم جشمى به تبعیت از بزرگان زیدیه به نقد فلاسفه پرداخته و قائل است بین خداوند و عالم واسطه هایى مثل عقول عشره وجود ندارد، بلکه خداوند مستقیم و بدون واسطه در کار تدبیر عالم است. وى با تأثیرپذیرى از معتزله افعال عباد را، مخلوق خود انسان دانسته و خدا را خالق افعال انسان نمى داند. وى در تبیین وجه تشبیه قدریه به جبریه و مجوس مى نویسد: «چون مجوس قائل است که هر کس که برخیر قادر است بر شر قدرت ندارد و هر کس قدرت انجام شر را دارد، نمى تواند خیر انجام دهد و این مثل قول مجبره است که هر کس بر ایمان قادر است، بر کفر قدرت ندارد و هر کس کافر است، نمى تواند مؤمن گردد». (حاکم جشمى، رسالة ابلیس الى اخوانه المناجیس، ص62)
ابن کرامه در کتاب فضائل الطالبیین یا تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبیین به تفسیر آیات نازله درباره اهل بیت پرداخته و با تفسیر این آیات به وسیله سنت نبوى، نشان داده است که یکصد و سه آیه از آیات قرآن در شأن اهل بیت نازل گشته است. حدیث غدیر، یوم الدار، حدیث منزلت، لیلة المبیت، أقضاکم على، أنا مدینة العلم و على باب ها، على مع الحق والحق مع على و ده ها فضیلت از فضائل حضرت امیر (ع) و اصحاب کساء در این کتاب جمع آورى شده است.
ابن المرتضى
احمد بن یحیى بن مرتضى، ملقب به المهدى لدین الله معروف به ابن مرتضى، از اولاد قاسم رسى، در سال 763 هجرى در جنوب صنعاء به دنیا آمد. وى نزد خواهرش و علماى زیدى درس خواند و به فضل و علم آراسته گردید. علماى زیدى در سال 793 هجرى با وى به عنوان امام بیعت کردند، ولى سیاستمداران این رأى را نپذیرفته و با فرد دیگرى بیعت کردند. این اختلاف با پیروزى سیاستمداران پایان پذیرفت و ابن مرتضى راهى زندان شد و هفت سال در زندان بود. وى از فرصت به دست آمده استفاده کرده و کتب مهمى را به نگارش درآورد. وى در فنون مختلف و در کلام و فقه زیدى تألیفاتى از خود بر جاى گذاشت. کتاب الأحکام من البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار در فقه زیدى به همراه سیزده کتاب و رساله دیگر از ابن مرتضى در شش جلد به چاپ رسیده است. کتاب المنیة والامل در ملل و نحل و فرق و مذاهب اسلامى؛ کتاب القلائد فى تصحیح العقاید در علم کلام از دیگر کتب چاپ شده ابن مرتضى است. کتاب کوچک عیون الازهار فى فقه الاطهار از مهمترین کتب زیدیه در فقه است که تاکنون ده ها شرح و حاشیه بر آن نوشته شده است.
ابن مرتضى با استدلال به حدیث غدیر و حدیث منزلت به اثبات امامت حضرت امیر (ع) و افضلیت آن بر دیگر صحابه پرداخته و خلافت ابوبکر را اجماعى نمى داند، ولى امامت ابوبکر را به خاطر عذر خاصى مى پذیرد. وى در این زمینه مى نویسد: «قالت الزیدیه: بل نص على على والحسنین علیهم السلام،... و نصه على على والحسنین متلقى بالقبول و على غیرهم لم یقبل... و قلنا لااجماع یوم السقیفه... و خبر المنزلة والغدیر و زیادته علیهم فى خصال الفضل جمیعا یدل على أن أفضل الامة بعد النبى، على علیه السلام واختلف مفضلوه مع القول بامامة أبى بکر والمنع من امامة المفضول الا لعذر... و من ثم قال عمر: کانت بیعة أبى بکر فلتة...». (القلائد فى تصحیح العقائد، ص141ـ 145)، وى به عصمت اهل کساء معتقد بوده و کسانى را که با على جنگیدند، فاسق مى داند و قائل است باید از معاویه تبرى جست و درباره عثمان توقف کرد. ابن مرتضى بر خلاف قاسم رسى والهادى الى الحق، قضاوت ابوبکر نسبت به فدک را صحیح دانسته و مى نویسد: «اگر این قضاوت باطل بود، باید حضرت امیر آن را نقض مى کرد و اگر ظلم بود، باید بنى هاشم آن را انکار مى کردند.» (همان، ص144ـ 145)، ولى قاسم رسى قائل است که چون حضرت فاطمه (س) به خاطر غصب فدک از ابوبکر ناراحت بود، ما نیز به غضب فاطمه، غضبناکیم. (صبحى، فى علم الکلام، قسم الزیدیه، ص283ـ284) بنابر نظر احمد محمود صبحى ابن مرتضى در امامت زیدى مسلک بوده، ولى در بقیه مسائل اعتقادى یک معتزلى است که شدیدا تحت تأثیر حاکم جشمى مى باشد. (همان، ص310)
یحیى بن حمزه
یحیى بن حمزة بن على از نوادگان امام جواد (ع)، ملقب به المویدبالله در صنعاء در سال 669 هجرى به دنیا آمد و در همان جا از عالمان زیدى مذهب علم آموخت و در جنگ با اسماعیلیه، به رهبرى امام متوکل على الله، مطهربن یحیى شرکت کرد و در سال 729 هجرى مردم را به خویشتن دعوت کرده و به جنگ با اسماعیلیه پرداخت، ولى قتال به سرانجام نرسید و مجبور به صلح گردید. بنابراین از این به بعد به تألیف و تدریس پرداخته و کتابى به نام الانتصار الجامع لمذاهب علماء الامصار، در فقه مقارن نگاشت که حدود هیجده جلد است و تاکنون فقط سه جلد از آن به چاپ رسیده است. وى سرانجام در سال 749 هجرى از دنیا رفت. مجموع مصنفات وى را بالغ بر یکصد مجلد دانسته اند. یکى از کتاب هاى معروف وى الطراز المتضمن الأسرار البلاغة و علوم حقایق الاعجاز در اعجاز قرآن در سه جلد به چاپ رسیده است. (تراث الزیدیه، ص139) احمد محمود صبحى از اندیشه، سبک نوشتارى و انصاف یحیى بن حمزه به وجد آمده و موجب شده که کتابى درباره آراء کلامى و اعتقادى وى به نام الامام المجتهد یحیى بن حمزه و آراؤه الکلامیه تألیف نماید. وى همچنین حدود شصت صفحه از کتاب زیدیه خود را به آراء و اندیشه یحیى بن حمزه اختصاص داده و به تفصیل اعتقادات او را بیان کرده است. (فى علم الکلام، قسم الزیدیه، ص206ـ271)
آراء یحیى بن حمزه
از نکات جالب توجه این است که وى برخلاف اکثر اسلاف معتزلى و زیدى اش، کفر و لعن ابوالحسن اشعرى، رئیس اشاعره را جایز ندانسته و در این زمینه مى نویسد: «حقیقت امر این است که اکثر زیدیه و جمهور معتزله قائل به کفر اشاعره، به خاطر قول به کسب، قدم قرآن و جبر هستند، اما ما قائل به کفر آنها نیستیم. زیرا کفر در مسائل قطعى است، ولى شاید اعتقاد به این مسائل در اشاعره به خاطر ظهور احتمالات بوده و همین مسئله باعث مى شود که کفر بر آنها جارى نگردد... و این مطلب صحیح نیست که لعن از اعظم قربات الى الله است. زیرا شرع تعبد به لعن را بیان نکرده، بلکه وارد شده که مؤمن لعان زیاد لعن کننده نیست و نجات از آتش امرى است غیبى، که غیر از خدا از آن خبر ندارد. بنابراین کفر و فسق دلیل قاطع مى خواهد و اگر نداریم احتیاط این است که توقف کنیم. این به عدالت نزدیکتر و احتیاط در دین است...». (یحیى بن حمزه، الشامل لحقایق الادله العقلیه و اصول المسائل الدینیه، ج2، ص172ـ180)
احمد محمود صبحى در کتاب الامام المجتهد یحیى بن حمزه و آراؤه الکلامیه، درباره نگاه مذاهب دیگر به رافضه مى نویسد: «رافضه کسى است که در سب صحابه افراط مى کند. علماء در کفر آنها اختلاف دارند. زیدیه و معتزله قائل به عدم کفرند، ولى اشاعره غالبا معتقدبه کفر رافضه اند. اما دلیلى از کتاب، سنت یا اجماع بر کفر رافضه نداریم. رافضه معتقد است که برخى از افعال صحابه موجب کفر است. اما اگر کسى مثل رافضه به خاطر شبهه اى قائل به کفر برخى از افراد شد، این اعتقاد و قول به کفر، موجب کفر آن فرد نمى گردد. بنابراین رافضه به خاطر کافر دانستن برخى از صحابه، کافر نمى شوند. اما اشاعره که قائل به کفر روافض هستند به حدیث «من قال لأخیه یا کافر فقد باء به أحدهما» تمسک کرده، ولى توجه نداشته اند که این حدیث، خبر واحد است و در اعتقادات نمى توان به خبر واحد اعتماد کرد، بلکه ادله قطعى احتیاج است...». (الامام المجتهد یحیى بن حمزه و آراؤه الکلامیه، صص203ـ204). دکتر محمود صبحى در ادامه بحث و در پاورقى مى نویسد: «لفظ رافضه عادة بر شیعه امامیه اطلاق مى شود و دلیل کافر دانستن شیعه از سوى اشاعره و اصحاب حدیث اهل سنت، طعن شیعه به صحابه است و دوستى و موالات صحابه از زمان غزالى اصلى از اصول عقاید اشاعره گردید. غزالى در این زمینه مى گوید: «من طعن فى صحابة رسول الله فقد طعن فى رسول الله و من طعن فى رسول الله فقد کفر، اما این سخن غزالى مغالطه است. زیرا گناهان و اشتباهات صحابه ربطى به پیامبر ندارد و صحابه هم که معصوم نبوده، بلکه در بسیارى موارد خطا کرده اند. دیگر این که هیچ فردى از شیعه، به صحابه به خاطر صحابى بودن آن، طعن نزده و نمى زند، بلکه اعتقاد دارد که برخى صحابه با وصیت پیامبر مخالفت کرده و خود باعث طعن خویش گردیدند...». (همان، ص204)
رساله یحیى بن حمزه در دفاع از صحابه
یحیى بن حمزه رساله اى در دفاع از صحابه نوشته و آن را الرسالة الوازعة للمعتدین عن سب صحابة سیدالمرسلین نام نهاده است. وى در ابتداى رساله مى نویسد: «مسئله اول سلف صالح اهل بیت به افضلیت حضرت امیر (ع) قائل بوده... و امامتش به نص ثابت شده... فضائل او عبارتند از: آیه مباهله، حدیث طیر، قصه خیبر، کشتن مشرکین، سبق به ایمان، قرابت با رسول الله، سید العرب، یوم الدار و... مسئله دوم: حکم مخالف حضرت امیر (ع) چیست؟ علماء بر پنج مذهب اند: 1 ـ کفر مخالف حضرت امیر (ع) که دیدگاه امامیه و روافض است. 2 ـ مخالفان حضرت فاسقند و این نظر ابوالجارود و جارودیه است. 3 ـ کسانى که امامت شیخین را مى پذیرند، ولى در خلافت عثمان توقف کرده اند مثل صالحیه از زیدیه. 4 ـ کسانى که امامت شیخین را پذیرفته و قائل به کفر عثمان هستند. 5 ـ کسانى که قائل به کفر ابوبکر و عمر هستند و این نظر فرقه صباحیه، اصحاب صباح بن قاسم اند... ولى نظر ما این است که این مخالفت ها، مخالفت هاى اصحاب با خلافت حضرت امیر [موجب کفر و فسق و خروج از دین نمى شود و موجب از بین رفتن موالات نمى شود. اسلام صحابه صحیح است و این دیدگاه بزرگان اهل بیت است. ثانیا: تکفیر و تفسیق دلیل قاطع مى خواهد و لازم است که بر آن اجماع شود. بنابراین اگر دلیل قاطع نداریم، باید توقف کرد...». (الرسالة الوازعة للمعتدین عن سب صحابة سید المرسلین، ص26ـ27)
متأسفانه یحیى بن حمزه در ادامه به احادیث موضوع تمسک کرده و روایات مجعولى مثل «ابوبکر و عمر سید اکهول الجنه» را دلیل فضل آنها دانسته است. (همان، ص28. نیز بنگرید: رساله موقف الزیدیه من الصحابه، ذیل عقد اللالى فى الرد على ابى حامد الغزالى، صص57 ـ80 )یکى دیگر از ادله یحیى بن حمزه براى موالات صحابه، عمل زید بن على است. وى در این زمینه مى نویسد: «زید بن على بسیار آنها را دوست مى داشت و از سب آنها نهى مى کرد و روایات شده که در وقت بیعت مردم با وى در کوفه از ابوبکر و عمر تبرى نجست و گفت: چگونه از این دو تبرى جسته، در حالى که آنها پدر همسران پیامبرند. نیز از عبدالله محض عبدالله بن حسن بن امام حسن (ع) و نفس زکیه روایت شده که از شیخین تبرى نجستند... و حتى از جعفر بن محمد الصادق روایت شده که بسیار آن دو را دوست مى داشت و ابوالقاسم بستى نقل کرده از جمع کثیرى که جعفر الصادق بر شیخین ترحم مى کرد. و از وى درباره ابوبکر سؤال شد و ایشان فرمود: «ما أقول فیهن ولدنى مرتین». زیرا مادر امام صادق (علیه السلام) دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر است و مادربزرگ امام صادق (علیه السلام) دختر عبدالرحمن بن ابى بکر...». (همان، ص33ـ 35)
وى در ادامه روایاتى از قاسم رسى، ناصر اطروش، حسن بن زید، مؤیدبالله و دیگران مبنى بر عدم سب صحابه نقل مى کند. (همان، ص35ـ 38) ذکر این نکته ضروى است که امامیه برخى از این روایات را جعلى دانسته و صدور برخى را از روى تقیه مى داند، زیرا اوضاع فرهنگى شهر مدینه در زمان امام صادق (ع) شدیدا گرایش عثمانى داشت و امام صادق (ع) نمى توانست صراحتا در این زمینه مطالبى را بیان کند. همچنان که در روایت بالا نه تعریف کرده و نه رد، بلکه توریه کرده و از یک واقعه تاریخى خبر داده است و این حدیث هیچ دلالتى بر تأیید امام صادق درباره فضل ابوبکر ندارد. یحیى بن حمزه به دیدگاه بزرگان زیدیه در این زمینه اشاره کرده و مى نویسد: «دیدگاه قاسم رسى والهادى الى الحق و اولادش و امام منصوربالله توقف از دو طرف است، آنها هم توقف مى کنند از ترضیه و ترحم نسبت به شیخین و هم نهى مى کنند از تکفیر و تفسیق آنها. زیرا این بزرگان قطع بر خطا کارى خلفاء دارند، ولى نمى دانند که این گناه کبیره است یا صغیره، لذا حکم به توقف کرده اند ...». (همان، ص40ـ41)
منـابـع
مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه- تاریخ و عقاید- نشر ادیان
www. adyan. org
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها