فرقه های خوارج عجارده

فارسی 6558 نمایش |

در قسمت های قبل به بررسی تاریخ و عقاید فرقه های خوارج محکمه اولی، ازارقه، نجدات، صفریه، بیهسیه پرداخته شد. در این قسمت به بررسی تاریخ و عقاید فرقه عجارده در دو بخش پرداخته می شود.

عجارده
بخش اول بررسی عجارده
نحوه ظهور عجارده

بعد از شکست عطیه بن أسود حنفى از مهلب و کشته شدن وى در منطقه سند، در چند دهه بعد، عبدالکریم بن عجرد به بازسازى مجدد جنبش خارجیان ایران همت گماشت. از فعالیت هاى وى اطلاع چندانى در دست نیست. خالد بن عبدالله قسرى حاکم عراق و خراسان در سال هاى 106 تا 120 هجرى، عبدالکریم بن عجرد را به زندان افکند و او در زندان از دنیا رفت. هنگامى که عبدالکریم در زندان بود مباحث جبر و اختیار و قضا و قدر در میان مسلمانان به صورت جدى مطرح بود. طرفداران عبدالکریم بن عجرد در این زمان درباره پذیرش یا عدم پذیرش اختیار انسان دو دسته شده، عده اى از اختیار انسان طرفدارى کردند، مثل میمونیه (طرفداران میمون بن خالد) و حمزیه (پیروان حمزة بن ادرک) و عده اى طرفدار قدر و جبر شدند، مثل خلفیه (پیروان خلف خارجى)، شعیبیه (طرفداران شعیب بن محمد) و خازمیه یا حازمیه (پیروان حازم بن على)، لذا به وى نامه نوشته، دیدگاه وى را نسبت به قدر و اختیار جویا شدند. وى در نامه اى نوشت: «گوییم آنچه خدا خواسته روى داده و آنچه نخواسته روى نداده است. ما را حد آن نیست که پیرایه اى بر خدا ببندیم». هر دو طایفه احساس کردند که عبدالکریم آنان را تأیید کرده است. بنابراین رهبرى عبدالکریم را پذیرا شده ند ولى از یکدیگر بیزارى جستند.

اختلاف در میان عجارده و ظهور ثعالبه
بیزارى جستن این طوایف از هم با مرگ عبدالکریم همراه بود، لذا عجارده به چند فرقه تقسیم گردیدند و هر کدام از رؤسا دنبال عده و عده بود. در مجادله اى دیگر میان عبدالکریم بن عجرد و ثعلبة بن عامر اختلاف افتاد و گروه ثعالبه از عجارده جدا شدند. ابن عجرد معتقد بود که از کودکان و اطفال نباید توقع برائت یا ولایت داشت تا زمانى که به بلوغ برسند و به اسلام خارجى فرا خوانده شوند، اما ثعلبه معتقد بود که میان اطفال و بزرگان فرقى نیست و فرزندان خردسال مخالفان درخور برائتند. این مسئله باعث شد که خارجیان شمال شرق ایران، یعنى خراسان طرفدار ثعلبه گردیده و فرقه ثعالبه به وجود آید، ولى خارجیان جنوب شرق ایران، یعنى سیستان و کرمان به طرفدارى از عجارده باقى ماندند. بغدادى اکثر عجارده سیستان را از فرقه خازمیه عجارده مى داند. ثعالبه بعد از ثعلبة بن عامر با شیبان بن سلمة بیعت کردند. وى در دوران ابومسلم قیام کرد و به یارى وى برخاست. کمک او به ابومسلم باعث شد که برخى از یارانش وى را به قتل رسانند. یکى از افراد مهمى که از شیبان تبرى جست زیاد بن عبدالرحمن شیبانى است که همچون شیبان قائل به قضا و قدر، و طرفدار جبر بود. شهرستانى معتقد است که اکثر شیبانیان به رهبرى عطیه جوزجانى طرفدار شیبان بودند و تولاى او را در دل داشته اند. این افراد بیشتر در جرجان، نساء و ارمینیه حضور داشتند.

ظهور حمزة بن آذرک عجاردى و اقدامات وی
اختلافات عجارده در جنوب شرقى ایران ادامه داشت تا این که حمزة بن آذرک عجاردى در سیستان ظهور کرد. حمزه در سال 180 بر ضد هارون الرشید و عمال او قیام کرد. حدود پنج هزار نفر از خوارج سیستان با وى بیعت کردند و در سال 182 خلیفه عباسى لشکرى به طرف سیستان اعزام کرد که شکست خورد. حمزه بعد از پیروزى، مردم سیستان را جمع کرد و براى آنان خطبه خواند و رسما مخالفت خود را با خلیفه عباسى اعلام کرد و گفت: «یک درهم خراج و مال بیش، به سلطان مدهید. چون شما را نگاه نتواند داشت و من از شما هیچ نخواهم و نستانم که من بر یک جاى نخواهم نشست». اقدام حمزه باعث شد که مردم سیستان دیگر مالیات و خراج به خلیفه عباسى نپردازند. مؤلف تاریخ سیستان در این باره مى نویسد: «و زان روز تا این روز به بغداد بیش از سیستان دخل و جمل نرسید... خطبه بنى العباس بر جاى است، اما مال منقطع گشت».

گفتگوی حمزة بن آذرک و هارون الرشید
حمزة بن آذرک توانست کابل، خراسان، کرمان، سیستان و فارس را تا سواحل دریاى عمان به تصرف خود درآورد. در سال 192 قمرى هارون الرشید شخصا براى دفع حمزه به سوى خراسان حرکت کرد و در راه نامه اى بدین مضمون به حمزه نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، از طرف بنده خدا هارون امیرالمؤمنین به حمزة بن عبدالله خارجى که خلیفه از گناهان سابق و خونریزى ها و غارت هاى مالى شما مى گذرد و آن را عفو مى کند پس صلاح شما این است که به جماعت مسلمین وارد شوید و اطاعت کنید...». حمزه در جواب نامه خلیفه نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، از طرف بنده خدا حمزه امیرالمؤمنین، کتاب خدا را پذیرفته ام و تخلفى از آن را جایز نمى دانم و در این راه با کسانى که خلاف آن کنند جهاد مى نمایم تا سرم در این راه برود». در همین اوان هارون الرشید در سال 193 در طوس درگذشت و حمزه با شنیدن خبر مرگ هارون الرشید گفت: «و کفى الله المؤمنین القتال» و دیگر در برابر دستگاه خلافت جنگ نکرد و گفت: «واجب گشت بر ما که به غزوه بت پرستان به سند و هند و چین رویم...». حمزه بعد از واقعه مرگ هارون الرشید که گویا اثرى شگرف در روح او بر جاى گذاشته بود، سواران خود را به اطراف فرستاد و دستور داد که مگذارید ظالمان بر ضعفا ظلم کنند و خود رهسپار سند و هند شد. وى پس از جنگ هاى فراوان در مناطق مختلف باز به سیستان بازگشت. در این دوران لیث بن فضل از عیاران سیستان در آنجا حاکم بود و با خوارج و حمزه خارجى رفتار بسیار نیکویى داشت و خوارج کارى به مردم سیستان نداشتند و براى جنگ با بت پرستان به هند و سند مى رفتند. در جنگ هاى متعددى که میان سپاهیان خلیفه عباسى با عیاران به رهبرى لیث و خوارج صورت مى گرفت غالبا پیروزى با خوارج بود. سرانجام در سال 213 قمرى حمزة بن آذرک از دنیا رفت و خوارج با ابواسحاق ابراهیم بن عمیر الجاشنى بیعت کردند. ابواسحاق به برخى از اعمال خوارج ایراد گرفت و خوارج قصد قتل وى کردند، لذا او گریخت و خوارج در سال 215 با ابوعوف بن عبدالرحمن بیعت کردند.

عیاران سیستان و سرکوبی خوارج
در سال 216 قمرى خوارج سیستان سپاه خلیفه عباسى را در هم شکسته، فرمانده آن را کشتند. در این زمان بین خوارج اختلاف افتاد و هر از چند گاهى فردى از خوارج قیام مى کرد. رفتار سوء خوارج باعث پیدایش گروه عیاران در سیستان شد که صریحا هدف اصلى خود را مقابله با خوارج اعلام کرده بود. یعقوب لیث در میان عیاران کم کم به تثبیت موقعیت خود پرداخت و قدرت اصلى منطقه گردید. وى ادعا مى کرد که خلیفه دستور قلع و قمع خوارج را به او سپرده است. وى در همین اثنا به عمار خارجى رهبر خوارج نامه نوشته، از او خواست تا از خارجى گرى دست بردارد و به او بپیوندد. کوشش هاى یعقوب لیث ثمربخش بود و توانست بزرگان خوارج را به سوى خود جذب کند. وى به رهبران آنها خلعتى مى داد و آنها بزرگ مى داشت. یعقوب در ادامه، قیام هاى خوارج شورشى را سرکوب کرد. قیام اسدویه خارجى در سال 249 و قیام عمار خارجى در سال 251 قمرى سرکوب شد. بعد از سرکوب قیام عمار خارجى، خوارج به کوه ها پناه بردند. در سال 257 قمرى عبدالرحیم خارجى به بازسازى خوارج پرداخت و با ده هزار نفر در هرات قیام کرد. یعقوب لیث خود به مقابله با او پرداخت و عبدالرحیم تسلیم شد. در عوض، یعقوب حاکمیت منطقه را به عبدالرحیم سپرد. مدتى بعد خوارج عبدالرحیم را کشته، با ابراهیم بن اخضر بیعت کردند. ابراهیم با هدایاى فراوان به دیدار یعقوب لیث رفت و یعقوب به وى گفت: «تو و یاران دل قوى باید داشت که بیشتر سپاه من و بزرگان همه از خوارجند و شما اندرین میانه بیگانه نیستید».

آخرین حضور خوارج عجارده در ایران
از این به بعد خوارج کم کم دست از قیام برداشته و به زندگى در کنار دیگر پیروان مذاهب ادامه دادند. جملات پایانى کتاب خوارج در ایران بهترین جمع بندى براى آخرین حضور خوارج عجاردى در ایران است. وى مى نویسد: «در این اعصار خوارج تقریبا نوعى همزیستى مسالمت آمیز با دیگر مسلمانان را در پیش گرفته بودند. اصطخرى در سال 340 قمرى متذکر مى شود که در بم سه مسجد جامع وجود دارد یکى از آنها مربوط به خوارج است. در سال 375 قمرى در اطراف هرات از جمله کروخ همگى خوارج اند. مسعودى در سال 332 قمرى از شهر زور و سیستان به عنوان جایگاه هاى خوارج خبر مى دهد. یاقوت حموى در قرن هفتم گوید: ساکنان کرنک در نزدیکى سیستان همگى از خوارج اند. بعد از این تاریخ  اطلاع دیگرى از حضور خوارج در ایران نداریم.». اما مادلونگ با شک و تردید به مطالب یاقوت حموى نگریسته، قرن پنجم را آخرین قرن حضور خوارج در ایران و افغانستان معرفى مى کند. بنابراین خوارج عجاردى از قرن سوم دست از قیام و خروج برداشته، به زندگى عزلت نشینانه خود ادامه دادند تا این که در قرن ششم یا هفتم کم کم از بین رفتند.
ادامه دارد ...
(در قسمت بعدی به بخش دوم بررسی فرقه عجارده پرداخته می شود.)

منـابـع

حسن صابری- تاریخ فرق اسلامی- جلد 1- انتشارات سمت- 1384

محمد بن عبدالکریم- شهرستانى- الملل و النحل- تحقیق عبدالعزیز محمد الوکیل- دار الفکر بیروت- بى تا.

ابوالحسن اشعرى- مقالات الاسلامیین- تصحیح هلموت ریتر- 1400ق

www. adyan. org

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد