مقایسه وجود خدا در متون مقدس مسیحیت و اسلام (کتاب مقدس)

فارسی 6941 نمایش |

مقدمه

بی شک متون مقدس هر دین، زیربنایی ترین و اساسی ترین اندیشه های آن را در بر دارد و به لحاظ زمانی نیز مقدم بر دیگر منابع و ادبیات مکتوب آن دین است. از دیگر سوی اعتقاد به خداوند، بنیادی ترین اصل اعتقادی ادیان، و به ویژه ادیان ابراهیمی است. در ادیان ابراهیمی همه چیز از خدا آغاز می شود، با خدا ادامه می یابد و به خدا ختم می شود، و در یک کلمه، محور هر اندیشه و عمل دینی خداست. همان طور که گذشت، دین، به ویژه برای نسل های بعد از موسس آن، با متن مقدس آغاز می شود؛ اما از آنجایی که اعتقاد بر این است که متن مقدس، سخن خداست، یا خود متن چنین ادعایی دارد، اعتقاد به وجود خدا منطقا مقدم بر پذیرش متن مقدس است. پس اولین و اساسی ترین سوال، این است که «آیا خدا وجود دارد؟» هر چند این سوال، مقدم بر اعتقاد به متن مقدس است، با این حال ممکن است خود متن مقدس به آن پاسخ داده باشد و فرد، هر چند معتقد به وجود خدا نباشد، متن مقدس را به منزله یک کتاب عادی بخواند و پس از شنیدن استدلال آن، به خدا معتقد شود و سپس همین کتاب و دین را بپذیرد. اما آیا این مسئله در متون مقدس مسیحیت و اسلام مطرح شده است؟ به تعبیر دیگر، عهد قدیم، عهد جدید و قرآن، درباره وجود خدا جه موضعی دارند؟ آیا این متون بر وجود خدا استدلال کرده اند؟ آیا وجود خدا در این متون بدیهی و ضروری تلقی شده است؟ آیا اعتقاد به وجود خدا امری فطری و جزء سرشت انسان تلقی شده است؟ این تحقیق در صدد بررسی این موضوع از منظر متون مقدس مسیحیت و اسلام می باشد.

وجود خدا در متون مقدس مسیحیت

ماهیت خدا در آیین مسیح
در مسیحیت، خدا واحد و بسیط و منحصر به فرد و بى نظیر و نامحدود و کامل است و تصور دو وجود نامحدود یا بیشتر خلاف عقل و منطق است... لکن وحدانیت الهى با تثلیث وى تضادى ندارد; زیرا وحدانیت مانند یک عدد واحد بسیط نیست، در وحدانیت خدا در عین حال که معتقد به یکى بودن او هستیم، وجود اقانیم ثلاثه در خداى واحد را قبول داریم. مسیحیت به واقعیت داشتن تنها یک خدای متعال اعتقاد دارد. این خدا از ماهیت روحانی محض برخوردار و دارای اراده و آگاهی است. از این رو اگرچه خدای مسیحی دارای شخصیت است، اما این به این مفهوم نیست که طبیعت یک شخص عادی را دارد. خداوند نامحدود، نامتنهای، قادر، همه جا حاضر، و عالم است. او ابدی و واجب الوجود است. هیچ کس نمی تواند عدم او را به تصور درآورد. او بدون آغاز و انجام است. خدا خالق و حافظ جهان است و عالم را از عدم خلق کرده است. به عبارت دیگر او هم در درون و هم فراتر از عالم است. همچنین او می تواند به اراده خویش عالم را نابود کند. طبیعت او اسرارآمیز است و بنابراین اگرچه گاهی خود را در تجربیات عارفانی بر انسانها آشکار می کند، هیچ کس قادر نیست کاملا او را بشناسد. خداوند نامحدود و متعال است، اما در عین حال قدرتش را با اراده خویش محدود می کند تا به انسانها آزادی بدهد. او کمال مطلق و خیر مطلق است، اما بالاتر از همه بی نهایت مهربان و با محبت است. در واقع، مسیحیت تأکید بسیاری بر مهربانی و محبت خداوند دارد. به یک معنا در اینجا خداوند با عشق یکی شناخته می شود.

الف: دیدگاه بدیهی بودن وجود خدا در کتاب مقدس
برخی معتقدند وجود خدا در کتاب مقدس (عهدین) امری ضروری و بدیهی تلقی شده است. «فرض کتاب مقدس بر این است که تمام مردم باید به وجود خدا ایمان داشته باشند. به همین دلیل کتاب مقدس برای اثبات وجود خدا تلاش نمی نماید. در تمام کتاب مقدس وجود خدا یک حقیقت بدیهی است. کتاب مقدس با این جمله پرشکوه شروع می شود: «در ابتدا خدا ...» (پیدایش، 1: 1)، و در تمام قسمت های آن وجود خدا یک حقیقت بدیهی محسوب می گردد. آیاتی نظیر مزمور، 94:8 و 9، و اشعیاء، 40: 12 -31 دلایلی برای اثبات وجود خدا نیستند بلکه ذات الاهی را تشریع می کنند و ما را به قبول او دعوت می نمایند.»
از این عبارات بر می آید که وجود خدا در کتاب مقدس، امری بدیهی است. اما همین نویسنده در فقره ای دیگر وجود خدا را امری فطری می داند: «اعتقاد به وجود خدا یک امر ضروری است. ضروری بودن این اعتقاد به این معناست که اگر وجود خدا را انکار نماییم، مثل این است که با اصول و نوامیس ذاتی و طبیعی خود مخالفت کرده ایم. انکار وجود خدا غیر طبیعی و غالبا موقتی می باشد و در نتیجه یک وضع اضطراری پیش می آید. همان طوری که می توان پاندول ساعت را با فشار از مسیر طبیعی خود فراتر برد، انسان هم ممکن است بر اثر فشارهای وارده، از اعتقاد طبیعی خود به وجود خدا دور شود.» ایشان در فقره ای دیگر، شاهدی از کتاب مقدس آورده است که شاید دلیل بر بدیهی بودن وجود خدا باشد، نه فطری بودن آن. «اعتقاد به وجود خدا، حقیقت اصلی است که منطقا جلوتر از قبول کتاب مقدس قرار دارد. درک باطنی، معرفتی است که همگانی و ضروری می باشد.»
پولس رسول می فرماید: «آنچه از خدا می توان شناخت در ایشان ظاهر است؛ زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است.» (رومیان، 1: 19) و اضافه می کند: «زیرا که چیزهای نادیده او یعنی قوت سرمدی و الوهیتش از حین آفرینش عالم به وسیله کارهای او فهمیده و دیده می شود.» (آیه 20) در این فقره سخنان پولس از ترجمه معروف و قدیمی کتاب مقدس نقل شده که قدری مبهم است. همین دو جمله در ترجمه ای دیگر به این صورت است: «آنچه آدمیان درباره خدا می توانند بدانند، بر آنها آشکار است؛ زیرا خدا آن را در پیش چشمان ایشان قرار داده است. از زمان آفرینش دنیا صفات نادیدنی او یعنی قدرت ازلی و الوهیت او در چیزهایی که او آفریده است به روشنی مشاهده می شود و از این رو آنها ابدا عذری ندارند.» به نظر می رسد این فقره به درک باطنی و فطری اشاره ندارد؛ بلکه می گوید هر کس آیات خداوند را بنگرد، آشکارا وجود او را مشاهده می کند. بنابر نظریه «فطری بودن شناخت خدا» این شناخت جزئی از سرشت انسان است و هرگز از این سخن پولس چنین چیزی استنباط نمی شود؛ اما شاید بتوان بداهت وجود خدا را از آن برداشت کرد.
نویسنده ای دیگر درباره این فقره از رساله پولس، سخنی دارد که قول به بداهت وجود خدا از آن بر می آید: «پولس، این بحث را به منظور تقویت اطمینان مسیحی مطرح نکرد (که از هر امر ممکن برای پیشبرد آن به صورت معقولی استفاده کرده است)؛ قصد نشان دادن اینکه سر وجود خدا برای عقل بشری قابل وصول است، از این هم کمتر بوده است؛ بلکه هدف او این بوده که نشان دهد که حتی مشرکان می توانند وجود خدا را تشخیص دهند و در نتیجه عذری برای بت پرستی و فساد اخلاقی خویش ندارند.»

ب: فطری بودن وجود خدا در کتاب مقدس از دیدگاه یوحنای دمشقی
یوحنای دمشقی از کسانی است که شناخت خدا را فطری انسان می داند. خدا ما را در جهل تام قرار نداده و در سرشت همه ما معرفت نسبت به وجود خود را قرار داده است. همه به وجود خدا معترفند، و معرفت به وجود خدا در سرشت همه نهاده شده است، اما غلبه شر ابلیس بر طبیعت بشر، باعث انکار وجود خدا و هلاکت آنها شده است. کودنی آنها را داود نبی با این عبارت بیان می کند که: «احمق در دل خود می گوید خدایی نیست.» (مزامیر، 14: 1)
فقره ای که یوحنای دمشقی به آن استناد می کند، در دو مزمور 14 و 53 از مزامیر داود، با اندکی تفاوت آمده است: «احمق در دل خود می گوید که خدایی نیست کارهای خود را فاسد و مکروه ساخته اند و نیکوکاری نیست. خداوند از آسمان بر بنی آدم نظر اندخت تا ببیند که آیا فهیم و طالب خدایی هست. همه رو گردانیده، با هم فاسد شده اند؛ نیکوکاری نیست؛ یکی هم نی ایا همه گناهکاران بی معرفت هستند، که قوم مرا می خورند چنان که نان می خورند، و خداوند را نمی خوانند.» (مزامیر، 14: 1 -4؛ مقایسه کنید با مزامیر، 53: 1- 4) برداشت برخی از مفسران کتاب مقدس از فقره مزبور این است که احمق از آن جهت منکر وجود خدا می شود که می خواهد بدون خدا زندگی کند تا از شرور و محاسبه گناهان بگریزد. از این گفته بر می آید که انکار احمق یک انکار عمدی و از روی عناد است. او نمی خواهد تسلیم حقیقت شود، تا به لوازم آن پایبند نگردد. او می خواهد آزاد و رها باشد.
در این فقره چندین بار انکار خدا علت یا ملازم با بدکاری و فساد شمرده شده است. از یک سوی «احمق» منکر خداست و در سوی دیگر فهیم و خردمند، طالب خدا، پس احمق، بر خلاف خردمند، کسی است که منفعت واقعی خویش را تشخیص نمی دهد. همچنی در این فقره انکار خدا در مقابل خداطلبی و خداجویی قرار نگرفته است، نه در مقابل تصدیق خدا، و از خداطلبی تسلیم در مقابل خدا را می توان فهمید. بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که از این فقره بر می آید وجود خدا برای همگان واضح و آشکار است. اما آیا از آن مدعای یوحنای دمشقی، فطری بودن وجود خدا برداشت می شود؟ شاید کسی بگوید هر چند از این فقره آشکار بودن وجود خدا برای همگان برداشت می شود، اما این آشکاری، می تواند حاصل نظر در آیات الاهی باشد، نه نتیجه فطری بودن عقیده به وجود خداوند.

اعتقاد به فطری بودن وجود خدا در برخی دیگر از متون مسیحی

اعتقاد به فطری بودن وجود خدا در برخی دیگر از متون مسیحی نیز به چشم می خورد؛ هر چند به نظر نمی رسد که این مطلب مستند به کتاب مقدس باشد: یوسبیوس در این زمینه نگرش متأملانه تری دارد. او مدعی است که همه انسان ها را طبیعت، و در واقع خود خدا، می آموزد، به گونه ای که ضمیری نیکو و سودمند نام و ذات خدا را نشان می دهد. خداجویی میلی است که در قلب انسان منقوش گشته است؛ چون انسان مخلوق خدا و برای خداست و خدا مدام انسان را به سوی خود جذب می کند... اینکه انسان در طول تاریخ سعی کرده است به صورت های مختلف و از طریقه های مختلف خداجویی خود را بیان کند، نشان دهنده این است که انسان فطرتا دین دار است.

مخالفت با بدیهی یا فطری بودن اعتقاد به وجود خدا
با این حال برخی از عالمان مسیحی با هرگونه بدیهی بودن وجود خدا یا فطری بودن اعتقاد به وجود خدا مخالفند. اتین ژیلسون با نقل نظر یوحنای دمشقی، مبنی بر فطری بودن اعتقاد به وجود خدا و نقل سخنی از توماس آکویناس مبنی بر بدیهی بودن این اعتقاد می گوید اگر وجود خدا برای همگان آشکار باشد، پس کسی نباید منکر او باشد؛ ولی خود کتاب مقدس به این امر معترف است که کسانی منکر وجود خدا هستند: «احمق در دل خود می گوید که خدای نیست.» (مزامیر، 53: 1) او همچنین می گوید: «اگر وجود خدا برای همه روشن باشد، دیگر نمی توان بر آن استدلال کرد.» به نظر می رسد از آنچه گذشت، پاسخ قسمت اول سخن ایشان روشن شده باشد؛ یعنی با توجه به چند جمله بعد از این عبارت کتاب مزامیر، انکار احمق انکاری عناد آمیز است و ممکن است کسی با اینکه وجود خدا را درک می کند، آن را انکار نماید. سخن دیگر آکویناس این بود که واضح و آشکار دانسته اند، برای وجود او استدلال عقلی نیز آورده اند؛ نمونه آن یوحنای دمشقی است که با وجود فطری دانستن اعتقاد به خدا، براهین متعددی بر وجود او اقامه می کند.

نتیجه
به این ترتیب نتیجه می گیریم که هم قول به بداهت وجود خدا طبق کتاب مقدس، و هم قول به فطری بودن اعتقاد به وجود خدا بر اساس این کتاب، در میان متألهان مسیحی طرفدارانی دارد. اما از مواردی که از کتاب مقدس برشمردیم نمی توان نظریه فطرت را نتیجه گرفت؛ هر چند اصل آشکار بودن وجود خدا را می توان از آنها فهمید.

براهین کتاب مقدس بر اثبات وجود خدا

حال آیا در این کتاب برهانی بر اثبات وجود خدا اقامه شده است؟

قابل اثبات بودن وجود خدا
برخی چنین اعتقادی دارند. خدا به انسان ها وحی کرده است که وجود او را می توان با استدلال ثابت کرد؛ حتی کتاب مقدس حداقل به شیوه ای کلی بیان می کند که چگونه این برهان امکان پذیر است. در متنی که متکلمان و فیلسوفان باید مکررا نقل می کردند، آمده است که حواری (پولس) گفته است: «چیزهای نادیده او از حین آفرینش عالم به وسیله کارهای او فهمیده و دیده می شود.» (رساله پولس به رومیان، باب اول، آیه 20) قبلا از نویسنده دیگری نقل شد که آیات 19 و 20 از رساله پولس به رومیان، بر این دلالت می کند که وجود خدا برای همگان واضح و آشکار است. اما نکته ای که جالب به نظر می رسد، این است که نویسنده فعلی در ادامه فقره فوق می گوید: «پولس مقدس در این عبارت به ما گفته است که وجود خدا را به وضوح می توان مشاهده کرد؛ یعنی قابل اثبات است و این امر از طریق تأمل و بررسی امور محسوس طبیعت، میسر است.»
ایشان در جمله اول این فقره از قول پولس می گوید وجود خدا را به وضوح می توان مشاهده کرد، و در جمله دوم آن را چنین تفسیر می کند که وجود خدا قابل اثبات است. به نظر می رسد این دو جمله با هم سازگار نیستند: جمله اول بداهت وجود خدا را می رساند و دومی، عدم آن را به علاوه آن نویسنده به بیستمین آیه از باب اول رساله به رومیان استناد کرده است، در حالی که آیه 19 که مقدمه این مطلب است، می گوید آنچه از خدا برای انسان شناختی است، برای انسان ها آشکار است؛ چون خدا آن را برای آنها آشکار کرده است. پس بهتر است همراه با نویسنده قبلی آشکار بودن وجود خدا را بر همگان، از این فقره استنباط کنیم.

وجود کائنات، دلیل وجود خالق
فقره ای دیگر از کتاب مقدس که برهانی بر وجود خدا تلقی شده، این عبارت است: «زیرا هر خانه به دست کسی بنا می شود، لکن بانی همه خداست.» (عبرانیان، 3: 4) از این آیه بر می آید که وجود کائنات، دلیل وجود خالق است. اگر چیزی وجود دارد، یا از ازل وجود داشته یا به وجود آمده است. اما ازلی بودن مخلوقات محال است، و به دلیل امتناع تسلسل، علت اصلی باید خارج از سلسله مخلوقات، و غیر مخلوق باشد.

اثبات وجود خدا از راه نظم کائنات
همچنین برخی آیات کتاب مقدس، از راه نظم کائنات، وجود خدا را اثبات می کنند: «چون به آسمان تو نگاه کنم که صنعت انگشت های توست، و به ماه و ستارگانی که تو آفریده ای، پس انسان چیست که او را به یادآوری و بنی آدم که از او تفقد نمایی.» (مزامیر، 8: 3 -4) «آسمان جلال خدا را بیان می کند و فلک از عمل دست هایش خبر می دهد. روز سخن می راند تا روز و شب معرفت را اعلان می کند تا شب.» (مزامیر، 19: 1-2) «او که گوش را غرس نمود آیا نمی شنود؟ او که چشم را ساخت نمی بیند؟» (مزامیر، 94: 8) «خدا خود را بی شهادت نگذاشت، چون احسان می نمود و از آسمان باران بارانیده و فصول بار آور بخشیده، دل های ما را از خوراک و شادی پر می ساخت.» (اعمال رسولان، 14: 17)

وجود خدا در متون مقدس اسلام

اکنون باید سوال های فوق را درباره قرآن مطرح ساخت آیا قرآن وجود خدا را بدیهی می داند؟ آیا قرآن خداشناسی را امری فطری می شمارد؟ آیا قرآن برای وجود خدا استدلال عقلی آورده است؟ باید گفت هر یک از اینها کم یا زیاد، طرفدارانی دارد که به آیاتی از قرآن تمسک کرده اند.

دیدگاه بدیهی بودن وجود خدا در قرآن

آیا قرآن، وجود خداوند را بدیهی و آشکار شمرده است؟ عده ای چنین اعتقاد دارند.

استدلال به آیه دهم سوره ابراهیم
یکی از آیاتی که بر بداهت وجود خدا دلالت دارند، آیه دهم سوره ابراهیم است: «افی الله شک فاطر السموت و الارض؛ آیا در خدایی که پدید آورنده اسمان و زمین است، شکی هست؟» (ابراهیم/ 10) از این آیه با صرف نظر از قبل و بعد آن به خوبی بر می آید که اولا هرگز نمی توان در وجود خدا شک کرد و وجود او برای همگان بدیهی و آشکار است؛ ثانیا این وضوح و بداهت به سبب آیات و نشانه ها اوست؛ یعنی کسی که این آسمان و زمین را می نگرد، نمی تواند در وجود خدا تردید کند. اما اگر این آیه را با توجه به قبل و بعد آن مورد مداقعه قرار دهیم، وضع فرق می کند: «آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند [چون] قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنان بودند [و] کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد، به شما نرسیده است؟ پیامبرانشان برای آنان معجزاتی آوردند؛ ولی آنان دست هایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهان هایشان نهادند و گفتند: ما رسالت شما را نمی پذیریم و از آنچه ما را بدان می خوانید، سخت در شکیم. پیامبرانشان گفتند آیا در خداوندی که پدید آورنده آسمان ها و زمین است، شکی هست؟ او شما را می خواند تا گناهانتان را بیامرزد، و شما را تا زمان معینی مهلت دهد. گفتند شما جز انسان هایی همانند ما نیستید که می خواهید ما را از آنچه پدرانمان می پرستیده اند باز دارید؛ [اگر چنین نیست] پس برای ما برهانی آشکار بیاورید.» (ابراهیم/ 9- 10)
بسیاری مفسران معتقدند اقوامی که در آیات فوق از آنها نام برده شده، وجود خدا را انکار نمی کرده اند، بلکه مشرک و بت پرست بوده اند و از این جهت، نفی شک را در این آیه حمل بر عدم تردید در وحدانیت خدا کرده اند؛ برای نمونه در تفسیر ابن عباس، مجمع البیان و المیزان، این آیه را ناظر به وحدانیت خدا دانسته اند. با این حال دیگرانی هم از آن اصل وجود خدا را استنباط کرده اند. زمخشری در تفسیر این آیه می گوید وجود خدا شک بردار نیست؛ چون ادله آن آشکار، و شهادت ادله بر وجود او واضح است. فخر رازی و برخی دیگر از مفسران و متکلمان، این آیه را بر اصل وجود خدا حمل کرده و از آن بداهت وجود خدا را برداشت کرده اند.

 

منـابـع

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 63- 82

هنری تیسن- الاهیات مسیحی- ترجمه ط.میکائیلیان- تهران- انتشارات حیات ابدی.

کریستوفر استید- فلسفه در مسیحیت باستان- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب و مرکز بین المللی گفتگوی تمدن ها- چاپ اول 1380

اتین ژیلسون- مبانی فلسفه مسیحیت- ترجمه محمد محمدرضایی و سیدمحمود موسوی- قم- انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- چ اول- زمستان 1375

محمدتقی مصباح یزدی- مجموعه معارف قرآن (خداشناسی)- قم- انتشارات در راه حق

محمد حسینی بهشتی- خدا از دیدگاه قرآن- تهران- انتشارات بعثت

کدارنات تیواری- دین شناسی تطبیقی- ترجمه مرضیه (لوئیز) شنکایی- انتشارات سمت

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏4 صفحه 497-498

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏8 صفحه 338-346

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد