مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (قرون وسطی)

فارسی 4691 نمایش |

وضعیت زنان در مسیحیت پساپولسی

مسیحیت پساپولسی که مدعی میراث بردن از پولس بود تنها به سوی مسیحیتی آشکارا پدرسالار گام برنداشت بلکه باید مسیحیت شبه پولسی را که مربوط به سال های (135ـ85م) بود، به عنوان مسیحیتی که به دو شاخه مخالف سیر کرد و هر دو نیز ادعای پیروی از پولس را داشتند، در نظر گرفت. از یک طرف مسیحیت مبتنی بر جاذبه الهی پیامبری، اعتقاد به تساوی مرد و زن در مسیح، بهره مندی برابر آنها از عطایای پیامبری دعوت هر دو به موعظه و حتی تعمید دادن را استمرار بخشید. این مسیحیت به نحو روزافزونی خودش را به شکل زاهدانه (و نه ضرورتا غنوسی) ظاهر ساخت. تغییر اساسی مسیحی، امری بود که با دعوت به سوی پاکدامنی و شهادت آشکار شده بود. برای زنان، پاکدامنی، تبعیت آنان از مردان را (حال چه پدر، شوهران آینده یا سلطه دولت باشد) نفی می کرد. زنان در حالی که به واسطه مسیح از سلطه پدرسالارانه رهایی یافته بودند، ازدواج را ترک گفته، اقتضائات خانوادگی را به تمسخر گرفته، خانه را رها کرده بودند تا موعظه کنند و غسل تعمید دهند و حتی انکار شأن زنانه خویش را با پوشیدن لباس های مردانه ابراز می نمودند. داستان قدیمی که این نوع مسیحیت پولسی را بیان می کند کتاب اعمال رسولان پولس و تکلا می باشد که حدودا در نیمه قرن دوم میلادی به نگارش درآمده است اما احتمالا به سنن شفاهی اواخر قرن اول برمی گردد.

مسیحت پولسی در رساله های شبانی
نوع دوم مسیحت پولسی در رساله های شبانی خلاصه شده است. این نوع مسیحیت از کشیشی دارای جاذبه الهی پولس تاریخی، از رسولان، انبیاء و معلمان به سوی کشیشی رسمی اسقفها پرسبیتری ها و شماس ها، رفته بود. این نوع مسیحیت نیز زنان را در نظام شماسها وارد کرد اما احتمالا این مقام شماسی مؤنث را به کشیشی برای زنان: نظیر کمک به تعمید زنان، اجرای عشای رباین برای آنها و تعلیم دینی آنان، محدود ساختن. تصور این نوع مسیحیت از کلیسا، از خانواده پدر سالار الگو گرفته بود شرط ابتدایی برای یک اسقف پرسبیتری یا شماس این بود که باید پدر قانونی یک خانواده و شوهر یک زن باشد. این شأن پدرانه بر تمامی مواهب معنوی اولویت داشت. همانند سنت یهودی بعد از شکل گیریش، نقش اولیه اسقف و شبان در رسالات شبانی، تعلیم است. زنان آشکارا از این مسئولیت تعلیمی منع می شوند. مبنای چنین منعی، نوعی تفسیر پدرسالارانه از سفر پیدایش است که جایگاه فرعی زنان در خلقت و تقدم آنان در گناه را مبین وضعیت تاریخی سکوت و بردگی می داند. در رساله های شبانی و دیگر رساله ها (مثل پطرس اول از همان عصر) نظام های خانوادگی ای را می یابیم که شأن فرودستی و تابعیت زنان، اطفال و بردگان را نسبت به سلطه پدرانه مردان به عنوان شوهر، پدر و ارباب تصریح می کنند. تصریح و تکرار این احکام در چنین سطحی از عهد جدید، به مسیحیتی اشاره می کند که خود را در معرض خطر دیدگاه معارضی می دید که معتقد بود انسانیت جدید در مسیح به گونه ای این سلطه پدرسالارانه نفی می کند.

تحقیق دی. آر. مکدونالد درباره رساله های شبانی

تحقیق اخیری که محقق عهد جدید، دی. آر. مکدونالد با عنوان «افسانه پولس و رسول» انجام داده نشان می دهد که افسانه پولس و تکلا قبلا (در زمانی که رساله های شبانی نوشته شدند) در مسیحیت شفاهی، رایج بوده است. نویسنده رسال های شبانی، آگاهانه و برای انکار این روایت اصلی از سنت پولسی و تصدیق مذهب پدرسالار پولسی (به عنوان سنت پولسی معتبر) آنها را نگاشته است. لذا وی به نام پولس و با شکلی شبیه نامه های پولس می نگاشته است. بعلاوه این مذهب پدرسالار شبه پولسی، به شک نه تنها مسئول جمع آوری نامه های پولس بلکه مسئول نشر و تنظیم آنها نیز بوده است، و نشان داده شده که این نشر و تنظیم، ضمائی را در نامه های پیشین وارد کرده است، مثل قرنتیان اول (36ـ34:14) که امر به زنان برای حفظ سکوت وارد متن پیشین، که حقیقتا زنان را مشمول سخن گفتن و نبوت در اجتماع مسیحی می کرده، شده است.
چنین تحقیق معاصری درباره رساله های شبانی، در پرتو منابع غیر دینی هم عصری نظیر کتاب اعمال رسولان پولس و تکلا، به ما اجازه می دهد تا اعتبار رساله های شبانی را نسبی دانسته و بدانیم که سنت معارض و متفاوتی درباره پولس وجود داشته که ادعای مشابهی نسبت به میراث پولسی داشته است. با این حال، اهمیت تاریخی رساله های پولسی را نمی توان دست کم گرفت. در نتیجه، این مذهب پدرسالار پولسی نشان دهنده آن چیزی است که قبلا (تا نیمه قرن دوم) مسیحیت فاتحی بوده که از طریق جانشینی اسقفی خود را به عنوان مسیر «درست» تعالیم رسولی معرفی نموده است. اگرچه مذهب پولسی اصیل که مبتنی بر کتاب اعمال رسولان پولس و تکلا بود، هرگز خود را به عنوان مذهب بدعت گذار ندانست، و همواره در قرون وسطی مورد ستایش و احترام بود، اما جانشینان آن به نحو روزافزونی به کنار زده شدند و به عنوان بدعت گذار مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. بنابراین مذهب پدرسالار پولسی نه تنها به لحاظ تاریخی غالب آمد بلکه موفق شد تا لایه هایی از عهد جدید قانونی را بنمایاند که فراهم آورنده دیدگاه هایی است که از طریق آن ها تمام عهد جدید بعدا قرائت شد.
یعنی نه تنها خود پولس بلکه عیسی مسیح و نخستین رسولان با آن دیدگاه ها تفسیر شدند. کسی نمی تواند اعتبار رسال های شبانی را، به عنوان منبعی برای قرائت معتبر از پولس، به چالش فراخواند، بدون اینکه تا اندازه ای نسبت به حجیت قوانین و احکامی که این مذهب پدرسالار شبه پولسی و فاتح وضع کرده تردید روا دارد. ممکن است از منابع غیر معتبری نظیر کتاب اعمال رسولان پولس و تکلا، برای نقد و نسبی نشان دادن رساله های شبانی استفاده شود. البته تنها در صورتی که محیط شبه پولسی عهد جدید (به عنوان مسیر تعیین کننده آموزه های رسولی) تردید واقع شوند.

دوران آباء کلیسا و قرون وسطی

الهیات شمول گرا، در کلیسای آبائی و قرون وسطی از بین نرفت، بلکه عمدتا با صور فرقه ای یا بدعت گذار مسیحیت متحد گردید. روایت ناقصی از این الهیات در نهضت های رهبانی و به ویژه در نهضت رهبانیت زنان، باقی ماند. در این نهضت ها، تساوی مرد و زن در مسیح، با انسانیت مربوط به آخرت و نظام آسمانی که برتر از خلقت بود، پیوند خورده بود. این تساوی آخرتی در طی تاریخ با ترک ازدواج امور جنسی، و شیوه ای از زندگی مجردانه و ریاضت مندانه تجسم پیدا می کرد. چنین تصوری از تساوی آخرتی در نهضت های پیشگویانه مردمی، یا نهضت های عرفانی و غنوصی می توانست ظاهر گردد. روایت پیشگویانه به اصول قدیمی مسیحیت نزدیک می گشت که کلیسا را نوعی اجتماع مسیحایی مربوط به «آخرالزمان» می دانست که ضمن آن روح نبوت بر تمامی ابدان مردان و زنانی که از قوای نبوی بهره مند بودند، نازل می شد.

سنت پیشگویانه تساوی زن و مرد در نهضت های متعدد مردمی مسیحیت اولیه
نهضت های متعدد مردمی مسیحیت اولیه، این سنت پیشگویانه را استمرار بخشیدند. پیروان مونتن اواخر قرن دوم، قابل ذکرترین نمونه هستند. آنها دو زن به نام های ماکسی میلیا و پریسیلیا، آشکار کنندگان پیشگوی نهضت دانستند. روح مسیح به عنوان امری که از طریق پیشگیری مرد یا زن ارتباط گفتاری با کلیسا را استمرار می داد. تلقی می شد. یک پیشگویی که از پریسیلا باقی مانده، ظهور مسیح بر وی را به صورت زنی درخشان به تصویر می کشد. بدین ترتیتب، مذهب مونتنی از نهضت های اواخر قرون وسطی (که در آنها احیای پیشگویی موهبت جدیدی از روح القدس که از طریق عیسی مسیح، وحی را تکمیل می کند، تلقی می شد) پیشی می گیرد. این اندیشه که روح القدس به عنوان یک موجود مؤنث، نمایان خواهد، اغلب در این نهضت ها به چشم می خورد. و این احساس را منعکس می کند که تمثل زنان در مسیح و در روح القدس، از مسیحیت پدرسالار جدا شده است و موهبت تازه ای لازم است تا وحی الهی و ایجاد انسانیتی نجات یافته را تکمیل کند.

مسیحیت پیشگویانه مکاشفه ای در ادبیات مسیحیت
این نوع مسیحیت پیشگویانه مکاشفه ای، در اکثر ادبیات مسیحیت مردمی طنین هایی ایجاد کرده و هرگز به عنوان مسیحیت فرقه ای یا بدعت گذار مورد لعن و نفرین واقع نگردید. ادبیات شهادت، با این نوع مسیحیت پیوند وثیقی دارد، و زنان در میان قهرمانان آن، شخصیت برجسته ای دارند از آنجا که شهید مسیح دوم تلقی می شود (چرا که برای اجتماع مسیحی تقلید و پیروی نهایی از مسیح را نمایش می دهد) ادبیات شهادت بی میل نبود تا اظهار دارد که زنان شهید نیز، نمایانگر مسیح هستند لذا در «کتاب اعمال شهدای لیونز وین» شهید بلندیا به عنوان الهام بخش دیگر شهیدان در استواری و صبر بر سختی ها است، «زیرا آنها در نبرد خود، با چشمان ظاهری به شمایل خواهرشان (یعنی کسی که به خاطر آنان بر صلیب رفته بود) می نگریستند.» کتاب مشهور اعمال رسولان، همانند کتاب اعمال پولس و تکلا و همچون بسیاری دیگر از این نوع اعمال، غالبا یک یا چند زن را به عنوان شخصیت محوری در بر دارد. این زنان کسانی هستند که توسط یک رسول تغییر کیش داده اند. آنها ازدواج را ترک می گویند، تعلق به خانواده ندارند، و در طریق موعظه کردن و گواهی دادن قدم برمی دارند. اینان غالبا زنانی هستند که تحت ظلم خانواده و دولت بوده اند و در عین حال از این رنج مبارزه فاتحانه بیرون آمده اند.
در آخر مقام کیشی آنان مورد تصدیق رسول قرار گرفته است. در کتاب اخیری درباره این کتاب های مشهور اعمال بیان شده که اساسا این نوشته ای است که به وسیله زنان مسیحی و برای آنان پدید آمده است و احتمالا مؤلفان آن زنان شماس و بیوه هایی بوده اند که پدید آورنده نظام تعلیمی مخصوص زنان بوده اند. این ادبیات برای زنان تساوی جدیدی را در مسیح، و نوعی آئین قهرمانی را (که از طریق نفی سلطه خانواده و دولت و پذیرش تجرد قابل نیل بود) به وجود آورد.

زنان در آئین گنوسی مسیحی

اگرچه آئین گنوسی مسیحی، عناصر مشترکی با این آئین زهد ورزی عامیانه داشت ولی در عین حال در استفاده اش از نظریات تأملی عرفانی و جهان شناختی، با آن متفاوت بود. آئین گنوسی، به طور کلی بر نوعی ثنویت خلقت استوار بود که خود جهان مادی را به عنوان جهانی که از طریق نزول از جهان وحدت معنوی برتر به هستی آمده است، تلقی می کرد. انسانیت در ابتدا دوجنسیتی و معنوی بود. تفکیک بیان زن و مرد به عنوان امری که با هبوط به تجسد مادی رخ می دهد، نگریسته می شد. مسیح نمایانگر انسانیت دوجنسیتی و معنوی اولیه می باشد. آئین گنوسی در صدد است تا با ترک ازدواج و جنسیت و بدینوسیله بازگشت به وحدت دوجنسیتی و معنوی، از مسیح تبعیت کند. آئین گنوسی از تساوی زنان در انسانیت نجات یافته حمایت می کند، اما زن فقط به واسطه تعالی از زنانگی مخصوصش، نجات می یابد. به این تعالی غالبا به عنوان «مرد شدن» اشاره می شود (مردانگی با معنوی بودن معادل است). این اندیشه که زن راهبه، خصلت های زنانه اش را به دور انداخته، مرد می گردد، در عرفان و رهبانیت مسیحیت ارتدوکس نیز یافت می شود. اما تفاوت بین عرفان و رهبانیت رسمی این است که به زنان زاهده همانند مردان پست های رهبری محول می شود. مسیحیت پدرسالار، در قرن سوم و چهارم تنها با کنار نهادن زهدگرایی به عنوان یک دعوت خاص، و تمایز این دعوت به تقدیس (که برای مرد و زن قابل نیل بود) از مقام کلیسائی که تصدی آن مخصوص مردان بود خود را با زهدگرایی تطبیق داد.

برابری مرد و زن در مسیحیت آبائی
مسیحیت آبائی هرگز اعتقاد به برابری مرد و زن در مسیح را نفی نکرد، اگرچه چنین تعادلی را با مرتبه معنوی و فرجام شناختی که تنها در بهشت قابل تحقق است، متحد گردانید. این مسیحیت، تجسد مؤنث و مذکر را با نوعی اختلاف دارای سلسله مراتب متحد کرد. هر چند زنان ممکن است بالقوه به لحاظ روحی و قالبیت تقدس با مردان برابر باشند، به لحاظ جسمانی، نمایانگر نفس ضعیف دارای تمایلات حیوانی و وجود مادی و فساد پذیری می باشند. اینگونه تصویر از مرد و زن به عنوان نمادی از برتری روح بر بدن، شاخصه اکثر آباء کلیساست. این امر به ویژه در آگوستین واضح است که معتقد بود زن حتی در بهشت نیز تابع مرد بوده است. آگوستین در بحث خود پیرامون تثلیث حتی اظهار می دارد که زن ذاتا فاقد صورت خداست، چرا که زن صورت بدن است. زن صورت خدا را فقط زمانی که با مرد (که سرور وی است) همراه باشد، دارا خواهد بود. و این در حالی است که مرد صورت خدا را (صرف نظر از ارتباطش با زن) داراست، بنابراین به وضوح در آگوستین نوعی انسان شناسی الهیاتی دیده می شود که مرد را صورت انسانیت حقیقی، و زن را «دیگر»، یعنی پایین تر و غیرکامل می داند.

زنان در الهیات مدرسی

این سنت در الهیات مدرسی الهیدانان قرون وسطایی نظیر توماس آکوئیناس بیشتر واضح تر و شبه علمی می گردد. آکوئیناس زیست شناسی ارسطویی را اخذ کرد که تصریح می کند نسل انسانی فقط از نطفه مرد حاصل می آید، زن تنها در بدن مادی که با نطفه مرد شکل می گیرد اشتراک دارد. زنانگی از طریق نقصی که به خاطر آن، این فرآیند شکل گیری به طور کامل انجام نمی پذیرد، پدید می آید و نتیجه اش مرد «بد تولد یافته» یا زن می باشد. بنابراین زن به عنوان موجودی که طبیعت ذاتی بیولوژیکی و روانیش پست تر از مرد است تعریف می گردد. او به لحاظ جسمانی ضعیف تر، فاقد کنترلی اخلاقی بر خود، و از نظر قوای عقلی پائین تر است. لذا طبیعتا شایسته ارتباطی برده وار و وابسته، با مرد است. اینکه چگونه چنین دیدگاهی درباره زن که نه تنها به لحاظ جسمانی بلکه به لحاظ اخلاقی و ذهنی وی را پایین تر می داند می توانست با قول به نجات یافتن و قابلیت تقدس یافتن یکسان زنان، سازگار باشد، محل بحث است.

زنان در الهیات قرون وسطی
با این حال الهیات قرون وسطی به این اعتقاد ادامه داد که زنان از استعداد یکسانی برای پرهیزگاری برخوردارند و مطابق با آن در بهشت (یعنی جایی که سلسله مراتب جنسیتی از بین می رود) پاداش خواهند یافت. اما، مسیحیت پدرسالار این فرض را پذیرفت که زن تنها به واسطه ازخودگذشتگی، و تبعیت کامل از حاکمیت مردان به ویژه حاکمیت کلیسایی مردان (که اجازه داشت هنگام قبول دعوت زن به زندگی رهبانی، سلطه پدرانه خانواده بر زنان را فسخ نماید) می تواند به چنین تقدسی نائل آید. بدین ترتیب این اندیشه اولیه مسیحی که گرایش به مسیح، به زن زاهده اجازه می دهد تا علیه سلطه خانواده قیام کند، در رهبانیت قرون وسطایی تنها به صورتی بسیار تقلیل یافته باقی ماند. زن مقدس غالبا شخصی است که از ابتدای طفولیت رسالت زندگی مجرد و مقابله با تلاش های والدینش برای ازدواج او، دارد. اما مبارزه و درگیری زن مقدس در مقابل والدین به شکل قبول رنج آمیز تمامی خواست های آنان (جز خواسته آنان برای ازدواج وی) در می آید. و سرانجام، این مبارزه با قبول دعوت زن به وسیله اسقف، پاداش داده می شد که به زن اجازه می دهد تا خانواده اش را ترک نموده به صومعه درآید. لازم به ذکر نیست که صومعه از نظر مسیحیت اسقفی مکانی است که قطعا مردان کلیسایی آن را ایجاد کرده اند.

نظام های رهبانی زنانه در اوایل قرون وسطی
واضح است که شکل مستقل تری از رهبانیت زنان تا قرن دوازدهم ادامه یافت «نظام های رهبانی زنانه در اوایل قرون وسطی غالبا توسط زنان بلند پایه، و در موقوفه هایی که به نحو مستقلی وقف گشته بودند و در تملک این زنان بود بنا نهاده شدند. صومعه زنان، به دنیای زنانه خودگردانی تبدیل شد که در ضمن آن صومعه داران زن، بسیاری از حقوق و عناوین والقاب اشرافیت زمین دار را از آن خود کردند: این حقوق عبارت بودند از: حق حکمرانی بر مستعمرات (روستاها و شهرها)، ضرب سکه، تجهیز و تهیه لشکر و حتی در برخی از موارد نمایندگی در مجلس. صومعه داران زن، همچنین برخی از امتیازات ویژه اسقف ها، نظیر تاج و عصای اسقفی حق تأیید کشیشان که در قلمرو آنان عمل می کنند، از آن خود کردند. این صومعه های بزرگ همراه با مدارس و کتابخانه ها، مراکز تعلیمی مستقلی محسوب می شدند. حجم زیادی از آثار مکتوب، به قلم این زنان دانشمند پدید آمد: که عبارت بود از: رساله هایی درباره عرفان، همچنین نمایشنامه ها، شعر و رساله هایی پیرامون تعالیم انسان دوستانه و علم پزشکی.

سلطه کلیسایی مردانه در اواخر قرون وسطی
به تدریج، در اواخر قرون وسطی، استقلال رهبانیت زنان، مقهور سلطه کلیسایی مردانه گردید. با انتقال آموزش از مدارس و کتابخانه های رهبانی به دانشگاه ها (که تحصیل زنان در آنها ممنوع بود) آموزش رهبانی زنانه کمرنگ گردید. احکام و قوانین شدید صومعه نشینی برای نظام های زنانه، به کار گرفته شد و نظام های جدید دینی، در تجویز شاخه های زنانه بی میل بودند. حق انتصاب کیشی اعتراف گیر مرد، به جای زن راهبه و یک ناظر کلیسایی مرد جهت اداره امور مالی و اداره امور داخلی صومعه مورد حمایت قرار گرفت. لازم بود احکام و قوانین نظام های زنانه، نزد اسقف یا در نهایت اسقف رم فرستاده شود تا معلوم شود که آیا شرایط تابعیت زنان از «سلطه کلیسایی» مردانه داشته یا خیر. بر خلاف نهضت اصلاح دینی، قانون کلیسایی کاتولیکی رومی، در تلاش هایش برای نظم بخشیدن به رهبانیت زنانه غالب آمد.

پیدایش اجتماعات دینی جدید زنانه در اواخر قرون وسطی
در نتیجه این محدودیت ها، اجتماعات دینی زنانه جدیدی در اواخر قرون وسطی پدید آمد. این زنان اغلب به طبقات تجار شهر یا طبقات کارگر تعلق داشتند. آنها بدون محدود شدن به صومعه نشینی، عهد و پیمانی ساده بستند غالبا از طریق کارهای دستی زندگی می کردند. از آنجا که انجمن های بگینی دائما به عنوان مراکز ارتداد و زندقه مورد شک و سوء ظن کلیسا بودند، اغلب، برای جلب حمایت و تأیید، با پیوستن به سلسله های مردانه ای مثل دومینیکن ها، از بین می رفتند. انجمن های بگینی را می توان آغاز درگیری بین زنان کاتولیک و مردان کلیسایی دانست که تا به امروز ادامه داشته است. در این درگیری غالبا زنان سلسله های جدیدی را تأسیس می کردند که برخی از محدودیت های نوع قدیمی صومعه را نمی پذیرفتند و انتظار داشتند که آزادی های بیشتری برای آموزش کشیشی در جامعه به آنها داده شود. اما این تلاش ابتدایی جهت به وجود آوردن اجتماع آزادتر اغلب تعدیل می شد و سرانجام در تقلا برای جلب رضایت کلیسا برای ایمن ماندن از لعن و نفرین، از بین می رفت.

پیدایش نهضت های اصلاح طلب مردمی

اواخر قرون وسطی شاهد پیدایش بسیاری از نهضت های اصلاح طلب مردمی بود که در پی مسیحیتی آزادتر و رسولتی تر بازگشت نمایند. برخی از این نهضت ها مثل پیروان والدن در قرن بیستم، شکل نهضت های موضعه گرای مردمی (که در صدد بودند تا به شیوه زندگی ساده و تهیدستانه برگردند) به خود گرفتند. این گروه ها با پیروی از سنت قدیم مسیحیت که طبق آن زنان همانند مردان از روح نبوت بهره مند بودند، اغلب زنان را به طور مساوی با مردان در موعظه و تبلیغ مسیحیت داخل می کردند. از نظر سلسله مراتب کلیسایی رسمی مردان، زن واعظ علامت نهضت ارتدادی بود. در بین فرانسیسکن های معنوی و دیگر نهضت های رهبانی اصلاح طلب اواخر قرون وسطی، این اعتقاد (که به وسیله راهبه قرن بیستم یواخیم اهل فیور بسط یافت) که دوره سوم از روح القدس بر دوران کنونی کلیسا، که توسط کلیسائیان اداره می شود چیره خواهد شد، به نحو رو به تزایدی تبدیل به زبان اختلاف علیه سلسله مراتب کلیسایی گردید. پاپ ها و اسقف ها به عنوان کسانی که از فقر و سادگی اسقفی خارج شده اند و خود را بری از فساد و تباهی دانسته اند تصویر می شدند. به کلیسای کشیشی به عنوان کلیسایی که به نهادی ضد مسیح تبدیل شده بود نگریسته می شد. کلیسای حقیقی، کلیسای اصلاح گرایان رهبانی یا انجیل گرا بود که توسط کلیسای فاسد کنونی، مورد آزار و اذیت قرار می گرفت.
برخی از گروه های زن رهبر، این نکته را مطرح کردند (و حتی توصیه کردند) که در نظام دینی جدید روح القدسی، روح القدس به صورت زن آشکار خواهد شد و زنان در مراتب روحانیون و اسقف ها داخل خواهند شد. بنابراین مسیحیت قرون وسطی، به سوی ستیزه و جدال فرقه ای روزافزون بین کلیسای سلسله مراتبی (که همواره به نحو سرکوبگرتری رشد کرده بود) و نهضت های رهبانی اصلاح طلب و مردمی که همواره به نحو مهجورتری نضج یافته بودند حرکت کرد. که هر یک دیگری را به عنوان مرتد محکوم می نمود، این ستیزه و جدال فرقه ای در اواخر قرون وسطی، صحنه را برای فرقه گرایی کامل و تمام عیار بین خطوط ملی و فرقه ای در کلیسای لاتین قرون وسطی و در نهضت اصلاح دینی پروتستان قرن شانزدهم مهیا کرد.

منـابـع

رزماری رادفورد رویتر- زن در مسیحیت- مترجم سیدحسین عظیمی دخت- باشگاه اندیشه- تابستان 1386

رزماری رادفورد رویتر- مقاله زن در مسیحیت- ترجمه سیدحسین عظیمی دخت- فصلنامه هفت آسمان- شماره 18

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد